|
|
داستان را خواندم
اوايلش اصلا خوشم نيامد احساس مي كردم دارم يه مقاله خشك را مي خوانم ولي هرچي جلوتر ميرفت خيلي بهتر ميشد مخصوصا طبقات جهنم.
ايده اش عالي بود به جرات ميشه گفت هر كدام اين داستان هاي كوتاه خودش توان تبديل به يك داستان بلند را داره.
اما نوع نوشتن؟ خب اين چيزي نبود كه مورد پسندم قرار بگيره،ناپختگي و شتابزدگي در تك تك داستان ها احساس ميشد.
همون جنگ در درياي جهنم ارزش توصيف، شخصيت سازي و پرداخت، تشريح نبرد ها و ... را داشت حيف بود.
احساس كردم يك جورايي مي خواي بنويسي و رد بشي يك جو انجام تكليف كه ايده اي عالي را با پرداختي نامناسب همراه كرد.
بايد بيشتر روي داستان كار كني، يادمه گفتي اين را نوشتي و پخش شده، خب همينو تغيير بده، سوم شخص از زبان داناي كلي كه در همه جا حضور داشته، حتي از زبان خود حارث هم ميشه نوشت.
باز نويسي اگه باعث قوي شدن داستانت بشه عاليه.
اگه بنويسي همين جلد يك خودش ميشه چندين جلد! يعني در اين حد قابليت پرداخت و داستان پردازي را داره باز هم ميگم اين ايده ها را نميشه هرجايي پيدا كرد يعني اينكه توانايي ذاتي نوشتن را داري كه واقعا خيلي ها ندارن اما توانت براي نوشتنش زياد نيست كه اين بايد با تمرين،خواندن چند مقاله داستان نويسي و چند كتاب ترسناك و بهره گيري از روايت هاش رفع كني.
توصيف ، شخصيت پردازي، محيط سازي، ديالوگ نويسي و بسط دادن و روح بخشيدن به داستان نكاتي هستند كه بايد تمرين كني.
اين نظر من بود گرچه تاكيد ميكنم نه نويسنده هستم و نه منتقد. احتمالاً نظرم اشتباه باشه وليكن ترجيح دادم بنويسمش.
تاكيد مي كنم ايده ات واقعاًعالي بود.
اين جلد را بصورت كامل خواندم.
احساسي كه موقع خوانندن داشتم مثل احساسيه كه موقع خواندن كتاب عهد عتيق يا عهد جديد به ادم دست ميده،انگار داري داستان يك اتفاق گذشه بصورت فشرده و علمي مي خواني،حس داستان خواني بهت دست نميده،حسي كه موقع خواندن رمان ادم پيدا مي كنه.
با اين حال ايده ها واقعا بكر بودن و به حرات مي توانم بگم اين 60 صفحه داستان را ميشه توي 800 تا 900 صفحه نوشت، مثل اين مي مانه كل كتاب هاي نغمه هاي اتش و يخ را توي 60 صفحه بنويسن و خب مشخصه خواننده خسته ميشه.
تغيير سبك نوشتن را به نويسنده عزيز پيشنهاد مي كنم.
ممنون دوست عزیز بابت نقد زیبات ، در مورد داستان قبول دارم شبیه داستان های زمان قدیم هستش و این روش رو خودم درست کردم چون طرفدارای خودش رو داره و. در مورد روش زیاده گویی و طولانی بودن که خودش باعث این بشه که خواننده از خوندنش دست بکشه . خودم هم می تونستم 1000 صفحش کنم و موضوع ها رو اون قدر طولانی کنم که خسته کننده بشه ولی این کار را نکردم چون دلیل داشتم و اون این بود که چیزی را که می نویسیم باید مقدار استاندارد خود را داشته باشد و از زیاده گویی دور بشه ... جلد دوم هم در سایت است .
البته هنوز تمام نشده و جلد سوم را دارم می نویسم و شاید جلد های دیگری هم غیر از آن در کار باشد نمی دانم و به آن فکر هم نمی کنم .
امیدوارم از این نظر ناراحت نشده باشی حسین جان تو خودت استاد من هستی باز هم معذرت می خوام .
ممنون دوست عزیز بابت نقد زیبات ، در مورد داستان قبول دارم شبیه داستان های زمان قدیم هستش و این روش رو خودم درست کردم چون طرفدارای خودش رو داره و. در مورد روش زیاده گویی و طولانی بودن که خودش باعث این بشه که خواننده از خوندنش دست بکشه . خودم هم می تونستم 1000 صفحش کنم و موضوع ها رو اون قدر طولانی کنم که خسته کننده بشه ولی این کار را نکردم چون دلیل داشتم و اون این بود که چیزی را که می نویسیم باید مقدار استاندارد خود را داشته باشد و از زیاده گویی دور بشه ... جلد دوم هم در سایت است .
البته هنوز تمام نشده و جلد سوم را دارم می نویسم و شاید جلد های دیگری هم غیر از آن در کار باشد نمی دانم و به آن فکر هم نمی کنم .
امیدوارم از این نظر ناراحت نشده باشی حسین جان تو خودت استاد من هستی باز هم معذرت می خوام .
منظور از عهد عتيق كتاب توراته، كه درون داستان هاي زيادي اورده شده.
در مورد زياده گويي و استاندارد نويسي اصلا حرفتو قبول ندارم، يه كتابي مثل نغمه هاي اتش و يخ با اين تعداد جلد ميشد در 5 صفحه خلاصه بشه ولي اصلا از جذابيتش كم نشده.
زياده گويي با داستان نويسي و ايجاد فضا،توصيف ،هيجان، محيط و شخصيت سازي فرق اساسي داره.
جلد دوم هم هنوز نخواندم ان هم مي خوانم ولي با توجه به اين 67 صفحه احتمال ميدم جلد دو هم مثل همين اثر نوشته شده باشه.
حسین عزیز ممنون بابت نقد هات ممنون و ببخشید که اشتباه برداشت کردم ما که با هم مشکلی نداریم سعی می کنم نوشته هام رو اصلاح کنم بازم ممنون .
و در مورد نوشته هام لطفا نگید شبیه نوشته های کتاب های مقدس هستش چون باعث کج فکری میشه این فقط یک افسانه است و بس .
دوستان عزیز منتظر نظراتون در مورد این دو جلد هستم :53::53::53:
خب من هم اومدم یه نظر کلی بدم:1:
تا اینجا بیشر چیزهایی که من مد نظرم بود برای نقد، بیش تر بچه ها و مخصوصا حسین، گفتن!:5:
برای همین فقط نظر شخصی م رو می گم.
شروع داستانت رو زیاد نپسندیدم:39: چون ممکنه همه فانتزی خوان ها، زیاد به نثر مستند گونه عادت نداشته باشن و این، می تونه به تنهایی حداقل بیست نفر رو از خوندن داستان منصرف کنه:66:
می تونستی اون بخش هایی که راجع به طبقات جهنم، انواع فرشتگان ( به صورت کلی اون بخشهایی که حالت داستانی نداشتن؛ اما به نوعی داستان بودن:دی) حذف می کردی.
اونها رو میتونستی به راحتی در یک جلد دیگه ( یک نوع معرفی نامه ) قرار بدی. هر چند در این صورت قسمت داستانی ( از جایی که میکائیل میاد ) خیلی کم می شد و کار به صورتی برات سخت می شد.
به نظرم زیاد رو جزئیات کار نکرده بودی. سرسری گذشته بودی و به عنوان کار اول شوق داشتی هر چه زودتر، کار رو توی سایت ها بزاری:65:
پایانت ناگهانی بود و روش کار نشده بود.
اگه میخوای یه اثر موندگار خلق کنی، رو پایانش کار کن. حتی اگه تلخ و تیره س.
در اینجور مواقع نیاز داری که تراژدی رو به جریان در بیاری:48:
اینطور یه دفعه ای تموم کردن باعث افت اثر میشه و کمابیش گنگ به نظر میاد.
حالت میکائیل چیه؟ چ تصمیمی میخواد بگیره؟ اون انگشتر چه سرنوشتی به وجود میاره و ... و...
سوال هایی بپرس که بتونی با اضافه کردن آنها به آخر داستان، خواننده رو مشتاق به خوندن جلد بعدی بکنه:3:
خب به عنوان کار اول خوب و نیمه حرفه ای بود.
اما الان فرق کردی:) پس انتظار ها ازت بیشتره :دی
موفق باشی:54::53::54:
به نام خدا
نقدی بر داستان افسانه ی اولین رانده شده
جلد یک:آفرینش
مرگ در قدم اول
میلاد یکی از کسانی بود که توانست در مدت زمانی کوتاه به موفقیت های زیادی در بوک پیج دست یابد و میتوانم بگویم او جزو کسانی بود که موج نوشتن داستان کوتاه را در سایت راه انداخت.ولی قبل از همه ی این ها،او یک کتاب نوشته بود،کتابی به نام افسانه ی اولین رانده شده.
کتابی که از نظر ایده فوقالعاده بود و داستانی بکر و تر و تازه داشت.داستانی که نمونه ی دیگر آن را در کتاب خیلی خوب شیطان نامه دیدیم.
ولی آیا ایده کافی است؟
گرافیک و تایپ:
در ابتدا بگویم که داستان کاور خوبی دارد(نه عالی) که خیلی شیک و مجلسی است و تقریبا موتیف اصلی داستان را میرساند.ولی ای کاش شخصیت روی جلد کمی لاغر تر بود.
در مورد تایپ هم باید بویم که،داستان غلط املایی زیاد دارد و خواننده سرشان اذیت میشود.
همچنین از نظر من از نظر تایپی کار خوبی نیست.
صفحه آرایی خاصی هم انجام نشده است و صفحه آرایی در حد معمولی رو به ضعیف قرار دارد.
18/25
ایده و نثر:
از نظر ایده،ما با داستان خارقالعاده ای طرف هستیم.ببینید،ایده ای که کم شباهت با بازی محبوب سواران تاریکی(دارک سایدرز)ندارد.ولی ببینید ایده ی دارک سایدرز تقریبا ترکیبی از مسیحیت و عقاید اسکاندیناوی(وایکینگ های خودمون،البته این نظر منه ها)بود ولی ایده ی این داستان ترکیبی از مسیحیت،اسلام،عقاید ایران باستان،هری پاتر،ارباب حلقه ها و .... است که در عین اینکه ممکن است از دور مسخره به نظر برسد ولی جالب است و ترکیب خوبی را به وجود آورده.ترکیبی تقریبا مناسب با همه ی فرهنگ ها.
ولی نثر داستان بر خلاف ایده ی نابش زیاد خوب نیست و لحن بدی را در پیش گرفته است.
در اینجور داستانها تقریبا لحن باید کمی خشک باشد و در این داستان شاهد لحنیغیر حدی و نسبتا خشک و خودمانی هستیم.و همچنین در اینجا شاهد کلماتی هستیم که اصلا به درد داستان نمیخورد.و بر عکس همتای خود سیلماریلیون(از نظر لحن روایی و ایده ی کلی داستان همتای این داستان محسوب میشود.)لحنی جدی ندارد.
20/25
اکشن و توصیف:
از نظر اکشن داستان در سطح متوسطی قرار دارد.ایده هایی که درش جاری است خوب است ولی در پردازش ضعیف است.ایده ها عالی و جدید هستند،مثلا اینکه میکاییل چطوری ممکنه بجنگه ولی در کمال تاسف این جنگ ها بچگونه و بی پیچیده گی خاصیند.
از نظر توصیف نیز داستان هم ضعف دارد و هم قوت،هم از توصیفات دیوانه وار و خسته کننده خبری نیست و صد البته از توصیف درست و حسابی هم خبری نیست.
البته قسمتی از این مبحث توصیف بر میگرده به لحن روایی داستان که بد انتخاب شده و به داستان ضربه میزند.
15/25
شخصیت پردازی و پیرنگ:
پیرنگ داستان بدک نیست و دارای روایت منطقی است ولی متاسفانه در بخش دوم داستان ما شاهد تکرار پیرنگ هستیم،تقریبا دوباره همان تلاش نیروی تاریکی و جمع کردن ارتش برای نابودی بهشت،که البته کمی متفاوت تره.در ضمن پیرنگ خیلی سریع در بعضی از اوقات میره جلو و این بده.
شخصیت پردازی نیز بد نیست،چون داستان از نظر روایی زیاد نیازی به شخصیت پردازی ندارد.و همین هم خیلی خوبه،که نویسنده حد داستانش رو شناخته و با شخصیت پردازی بی مورد که به درد روایت نمیخوره کار رو خراب نکرده.
18/25
نتیجه ی کلی:
این یه داستان با حالتی مستند وار هستش،و تجربه ی اول نویسنده بود.یکسری نقاط ضعف و قوت دارد که شاید ناشی از بی تجربگی نویسنده است.در ضمن با وجود این نقد فکر نکنید که نویسنده نویسنده ی بدی است.آنچه که وی در ایده رو کرده است نوید یک نویسنده ی درخشان را در آینده میدهد.
71/100
به نام خدا
نقدی بر داستان افسانه ی اولین رانده شده
جلد یک:آفرینش
مرگ در قدم اول
میلاد یکی از کسانی بود که توانست در مدت زمانی کوتاه به موفقیت های زیادی در بوک پیج دست یابد و میتوانم بگویم او جزو کسانی بود که موج نوشتن داستان کوتاه را در سایت راه انداخت.ولی قبل از همه ی این ها،او یک کتاب نوشته بود،کتابی به نام افسانه ی اولین رانده شده.
کتابی که از نظر ایده فوقالعاده بود و داستانی بکر و تر و تازه داشت.داستانی که نمونه ی دیگر آن را در کتاب خیلی خوب شیطان نامه دیدیم.
ولی آیا ایده کافی است؟
گرافیک و تایپ:
در ابتدا بگویم که داستان کاور خوبی دارد(نه عالی) که خیلی شیک و مجلسی است و تقریبا موتیف اصلی داستان را میرساند.ولی ای کاش شخصیت روی جلد کمی لاغر تر بود.
در مورد تایپ هم باید بویم که،داستان غلط املایی زیاد دارد و خواننده سرشان اذیت میشود.
همچنین از نظر من از نظر تایپی کار خوبی نیست.
صفحه آرایی خاصی هم انجام نشده است و صفحه آرایی در حد معمولی رو به ضعیف قرار دارد.
18/25
ایده و نثر:
از نظر ایده،ما با داستان خارقالعاده ای طرف هستیم.ببینید،ایده ای که کم شباهت با بازی محبوب سواران تاریکی(دارک سایدرز)ندارد.ولی ببینید ایده ی دارک سایدرز تقریبا ترکیبی از مسیحیت و عقاید اسکاندیناوی(وایکینگ های خودمون،البته این نظر منه ها)بود ولی ایده ی این داستان ترکیبی از مسیحیت،اسلام،عقاید ایران باستان،هری پاتر،ارباب حلقه ها و .... است که در عین اینکه ممکن است از دور مسخره به نظر برسد ولی جالب است و ترکیب خوبی را به وجود آورده.ترکیبی تقریبا مناسب با همه ی فرهنگ ها.
ولی نثر داستان بر خلاف ایده ی نابش زیاد خوب نیست و لحن بدی را در پیش گرفته است.
در اینجور داستانها تقریبا لحن باید کمی خشک باشد و در این داستان شاهد لحنیغیر حدی و نسبتا خشک و خودمانی هستیم.و همچنین در اینجا شاهد کلماتی هستیم که اصلا به درد داستان نمیخورد.و بر عکس همتای خود سیلماریلیون(از نظر لحن روایی و ایده ی کلی داستان همتای این داستان محسوب میشود.)لحنی جدی ندارد.
20/25
اکشن و توصیف:
از نظر اکشن داستان در سطح متوسطی قرار دارد.ایده هایی که درش جاری است خوب است ولی در پردازش ضعیف است.ایده ها عالی و جدید هستند،مثلا اینکه میکاییل چطوری ممکنه بجنگه ولی در کمال تاسف این جنگ ها بچگونه و بی پیچیده گی خاصیند.
از نظر توصیف نیز داستان هم ضعف دارد و هم قوت،هم از توصیفات دیوانه وار و خسته کننده خبری نیست و صد البته از توصیف درست و حسابی هم خبری نیست.
البته قسمتی از این مبحث توصیف بر میگرده به لحن روایی داستان که بد انتخاب شده و به داستان ضربه میزند.
15/25
شخصیت پردازی و پیرنگ:
پیرنگ داستان بدک نیست و دارای روایت منطقی است ولی متاسفانه در بخش دوم داستان ما شاهد تکرار پیرنگ هستیم،تقریبا دوباره همان تلاش نیروی تاریکی و جمع کردن ارتش برای نابودی بهشت،که البته کمی متفاوت تره.در ضمن پیرنگ خیلی سریع در بعضی از اوقات میره جلو و این بده.
شخصیت پردازی نیز بد نیست،چون داستان از نظر روایی زیاد نیازی به شخصیت پردازی ندارد.و همین هم خیلی خوبه،که نویسنده حد داستانش رو شناخته و با شخصیت پردازی بی مورد که به درد روایت نمیخوره کار رو خراب نکرده.
18/25
نتیجه ی کلی:
این یه داستان با حالتی مستند وار هستش،و تجربه ی اول نویسنده بود.یکسری نقاط ضعف و قوت دارد که شاید ناشی از بی تجربگی نویسنده است.در ضمن با وجود این نقد فکر نکنید که نویسنده نویسنده ی بدی است.آنچه که وی در ایده رو کرده است نوید یک نویسنده ی درخشان را در آینده میدهد.
71/100
نظر لطفت هست امیر عزیز قبل از من هم دوستان داستان کوتاه گذاشته بودند و من برای این که خودم رو مطرح کنم این کار رو کردم .
من ویراستار نداشتم و در مورد این که ویرایشگر هم هست چیزی نمیدونستم . :104:
در مورد شباهت های داستانم خب میشه گفت چون اولین کارم بود نمیتونستم جهان جدیدی ایجاد کنم وچه بهتر که از چیزهایی که خونده بودم و شنیده بودم استفاده میکردم :22:
در مورد کاور خب کاور جالبی بود نمیشد ازش گذشت :24:
خشونت داستان هم میشه گفت راست میگی کودکانه بود ولی چه میشه کرد . کار اولم بود :35:
و باز هم ممنون که نظرت رو گفتی امیدوارم تو نوشته های بعدیم جبران کنم :54:
سلام داستانت رو خوندم ایرادات کوچیکی داشت ولی اونقدر هم تو چشم نبودن. برخلاف بقیه من از قسمتایی که توضیحی بود خیلی خوشم اومد مثل توضیحی که در باره فرشته ها و طبقات جهنم داده بودی. در کل با اینکه کار اولت بود داستان جالبی شده بود به شخصه تا به حال همچین سبکی داستان نخونده بودم و برام جالب بود. امیدوارم باز هم داستان های بهتر و پخته تری رو بنویسی.
موفق باشید
با سلام
اقا میلاد الان جلد سک رو تموم کردم یه جورایی یه طوری بود که تا حالا هیچ جایی نخونده بودم.
به نظرم ایده های جالب و خوبی داشت.
من کاری به غلط های املایی و نگارشی که توش موج میزد ندارم چون خودم هم از این نظر خیلی ضعف دارم اما اقا میلاد سعی کن این ضعفا رو درست کنی که کارات یکی به یکی بهتر شه.
خب یه سری از جملاتت رو جدا کردم از متن اینجا میزارم نمیدونم چرا به نظرم اینا اصلا برای بیان یه داستان مناسب نیستن
1. در انجا دو درخت بود یکی از درختان پر بار بود ( درخت نابودی) و درخت خشکی کنار آن بود ------>مشکل : جملات اینقدر کوتاه و استفاده از بود بود یکمی متن رو خراب میکنه
2.چون ابلیس به آنها وعده های بسیاری چون مزایا و وام ها کلان کارگری داده بود ------> مشکل: اممم به نظرم این جمله مورد داره!
3.و دوباره ابلیس صلح را در جهنم ایجاد کرد -----> مشکل: به نظرم با ویژگی های ابلیس جور در نمیاد
4.ابلیس به انها دستور داد با هم اشتی ملی کنند --------> مشکل: آشتی ملی؟؟!!!!!!!!!!!
5.جادویی که در اختیار دارد زلزله ای بزرگ ده ریشتری بر پا میکند ----->مشکل:به نظرم در بدو شروع خلقت و جنگ اولیه دستگاه سنجش ریشتر زلزله نبود! جمله مناسب برای وصف شرایط در گیری رو خوب انتخاب نکردی
6.غول پیکر داشت تا دید ابلیس دارد خطری می شود ----> مشکل: به نظرم جمله هایی از این دست مناسب بکار گرفتن در داستان نیست
خب این جملات رو اینجا گفتم تا یکم توی جلدای بعدی یا توی بازنویسی دقت بیشتری بکنی و یا از یه ویراستار کمک بگیر.
اما نظرم در باره کل:
بعد از خوندن کلش به نظرم اومد که توی داستان قصد نداشتی به یه جای خاص و منظور خاص و یه هدف خاصی برسی و توی کل بخش ها تنها به افسانه سازی پرداختی یه جورایی به نظرم اسم کتاب رو کتاب افسانه های کهن یا یه همچین چیزی بهتر بود توی نظرات یکی از دوستان گفته بود شبیه کتاب عهد عتیقه به نظرم حق داشت این دوست عزیز
توی خیلی از فیلم های خارجی یا داستانها که ادم میخونه میبینه مثلا توی داستان یهویی یه هیولایی پیدا میشه که کسی نمیشناسدش و شکارچی به یه کتاب مرجع مراجعه میکنه تا اون و ویژگی هاش رو بیشتر بشناسه وقتی کتاب رو میخوندم بیشتر حس میکردم دارم یه همچین کتابی رو ورق میزنم و خود کتاب داستانی رو روایت نمیکرد بلکه معرف هیولاهای داستان و اتفاقات مابین اونها بود
به نظرم اگر کتابت رو به عنوان کتاب مرجع هیولا شناسی معرفی میکردی نویسنده های دیگه میتونستن از توی کتابت توی داستاناشون حسابی استفاده کنن همین الان من از چنتا از شخصیت های داستانت خیلی خوشم اومد که میخوام توی داستانم با اجازت استفادشون کنم .
یه جایی گفته بودی اولین کارته به نظرم برای اولین کار یه نویسنده جوون خیلی بیشتر از انتظار هم بوده و برای شروع خیلی خوبه و کمی تجربه بیشتر کسب کنی چند سال آینده مطمئنم به موفقیت های خوبی میرسی.
امید وارم از نظرم ناراحت نشده باشی
من نقاد نیستم و نقد نمیکنم فقط نظر شخصی خودم رو گفتم امید وارم موفق و سر بلند باشی
با سلام
اقا میلاد الان جلد سک رو تموم کردم یه جورایی یه طوری بود که تا حالا هیچ جایی نخونده بودم.
به نظرم ایده های جالب و خوبی داشت.
من کاری به غلط های املایی و نگارشی که توش موج میزد ندارم چون خودم هم از این نظر خیلی ضعف دارم اما اقا میلاد سعی کن این ضعفا رو درست کنی که کارات یکی به یکی بهتر شه.خب یه سری از جملاتت رو جدا کردم از متن اینجا میزارم نمیدونم چرا به نظرم اینا اصلا برای بیان یه داستان مناسب نیستن
1. در انجا دو درخت بود یکی از درختان پر بار بود ( درخت نابودی) و درخت خشکی کنار آن بود ------>مشکل : جملات اینقدر کوتاه و استفاده از بود بود یکمی متن رو خراب میکنه
2.چون ابلیس به آنها وعده های بسیاری چون مزایا و وام ها کلان کارگری داده بود ------> مشکل: اممم به نظرم این جمله مورد داره!
3.و دوباره ابلیس صلح را در جهنم ایجاد کرد -----> مشکل: به نظرم با ویژگی های ابلیس جور در نمیاد
4.ابلیس به انها دستور داد با هم اشتی ملی کنند --------> مشکل: آشتی ملی؟؟!!!!!!!!!!!
5.جادویی که در اختیار دارد زلزله ای بزرگ ده ریشتری بر پا میکند ----->مشکل:به نظرم در بدو شروع خلقت و جنگ اولیه دستگاه سنجش ریشتر زلزله نبود! جمله مناسب برای وصف شرایط در گیری رو خوب انتخاب نکردی
6.غول پیکر داشت تا دید ابلیس دارد خطری می شود ----> مشکل: به نظرم جمله هایی از این دست مناسب بکار گرفتن در داستان نیستخب این جملات رو اینجا گفتم تا یکم توی جلدای بعدی یا توی بازنویسی دقت بیشتری بکنی و یا از یه ویراستار کمک بگیر.
اما نظرم در باره کل:
بعد از خوندن کلش به نظرم اومد که توی داستان قصد نداشتی به یه جای خاص و منظور خاص و یه هدف خاصی برسی و توی کل بخش ها تنها به افسانه سازی پرداختی یه جورایی به نظرم اسم کتاب رو کتاب افسانه های کهن یا یه همچین چیزی بهتر بود توی نظرات یکی از دوستان گفته بود شبیه کتاب عهد عتیقه به نظرم حق داشت این دوست عزیز
توی خیلی از فیلم های خارجی یا داستانها که ادم میخونه میبینه مثلا توی داستان یهویی یه هیولایی پیدا میشه که کسی نمیشناسدش و شکارچی به یه کتاب مرجع مراجعه میکنه تا اون و ویژگی هاش رو بیشتر بشناسه وقتی کتاب رو میخوندم بیشتر حس میکردم دارم یه همچین کتابی رو ورق میزنم و خود کتاب داستانی رو روایت نمیکرد بلکه معرف هیولاهای داستان و اتفاقات مابین اونها بود
به نظرم اگر کتابت رو به عنوان کتاب مرجع هیولا شناسی معرفی میکردی نویسنده های دیگه میتونستن از توی کتابت توی داستاناشون حسابی استفاده کنن همین الان من از چنتا از شخصیت های داستانت خیلی خوشم اومد که میخوام توی داستانم با اجازت استفادشون کنم .یه جایی گفته بودی اولین کارته به نظرم برای اولین کار یه نویسنده جوون خیلی بیشتر از انتظار هم بوده و برای شروع خیلی خوبه و کمی تجربه بیشتر کسب کنی چند سال آینده مطمئنم به موفقیت های خوبی میرسی.
امید وارم از نظرم ناراحت نشده باشی
من نقاد نیستم و نقد نمیکنم فقط نظر شخصی خودم رو گفتم امید وارم موفق و سر بلند باشی
سلام
اول : ممنون بابت نظرتون امید آقای عزیز .
دوم : از هر کدوم یک از شخصیت هایی که خوشتون اومد می تونید استفاده کنید البته پیشنهاد من این هستش که به شخصیتش برسید تا کامل باشه نه ناقص ، بقیه دوستان هم می تونند این کار رو بکنند . کاملا مجازه ...
سوم : بله الان که با دقت نگاه میکنم واقعا اون جملات و متن ها هم خونی ندارند حتما رسیدگی میکنم .....
چهارم : خب مثل که اینکه باید خودم هم قبول کنم که مثل کتاب های عهد عتیق است .
پنجم : منتظر نظرتون در مورد جلد دوم هستم .
ششم : موفق باشید .
یا علی
سلامخیلی خب...
این داستان متفاوته، انتظار همچین متنی نداشتم.تمام نقد هایی که به داستان وارد هست یک طرف
و نقدی که به ایده اصلی داستان وارد هست یک طرف.
میخوام تنها، ایده رو نقد کنم....سلام
خب متاسفانه من نتونستم تا الان این داستان رو بخونم بنابراین از این جهت نمی تونم بگم نظر شما رو می پسندم یا نه. ولی نکته ای که وجود داره توجه شما به حفظ حریم ها و رعایت چارچوب در نویسندگیه. فکر می کنم هر کسی که می خواد نویسنده باشه باید این مسائل رو مدنظر قرار بده. درسته که تخیل داشتن و افکار خلاقانه خیلی خوبه اما هر چیزی جایگاه خودش رو داره و نباید پا رو از محدوده اش فراتر بذاره (البته این نظر شخصی منه. ممکنه کسی نپسنده) و هر چیزی شأنیت خودش رو داره و برای مثال تسخیر بهشتی که در نقد بالا ذکر شده واقعا... . به اصطلاح شوخی و همچنین تخیل درباره هر چیزی متناسب با جایگاه اون امر باید باشه.
هرچند که نقد به کتاب من نبود! (مگه کتابی دارم من :7: ) از نقد تون متشکرم!
سلامخیلی خب...
این داستان متفاوته، انتظار همچین متنی نداشتم.تمام نقد هایی که به داستان وارد هست یک طرف
و نقدی که به ایده اصلی داستان وارد هست یک طرف.
میخوام تنها، ایده رو نقد کنم....سلام
خب متاسفانه من نتونستم تا الان این داستان رو بخونم بنابراین از این جهت نمی تونم بگم نظر شما رو می پسندم یا نه. ولی نکته ای که وجود داره توجه شما به حفظ حریم ها و رعایت چارچوب در نویسندگیه. فکر می کنم هر کسی که می خواد نویسنده باشه باید این مسائل رو مدنظر قرار بده. درسته که تخیل داشتن و افکار خلاقانه خیلی خوبه اما هر چیزی جایگاه خودش رو داره و نباید پا رو از محدوده اش فراتر بذاره (البته این نظر شخصی منه. ممکنه کسی نپسنده) و هر چیزی شأنیت خودش رو داره و برای مثال تسخیر بهشتی که در نقد بالا ذکر شده واقعا... . به اصطلاح شوخی و همچنین تخیل درباره هر چیزی متناسب با جایگاه اون امر باید باشه.
هرچند که نقد به کتاب من نبود! (مگه کتابی دارم من :7: ) از نقد تون متشکرم!
صد البته دوست عزیز رعایت چهارچوب نویسندگی برای همه نویسندگان الزامی هستش :67:
ولی آیا شما داستان رو خوندید ؟ که زود قضاوت می کنید ؟! :13:
بازم ممنون بابت اینکه نخونده نقد کردید ....:106:
صد البته دوست عزیز رعایت چهارچوب نویسندگی برای همه نویسندگان الزامی هستش :67:
ولی آیا شما داستان رو خوندید ؟ که زود قضاوت می کنید ؟! :13:
بازم ممنون بابت اینکه نخونده نقد کردید ....:106:
دوست عزیز بنده عرض کردم که نخوندم. اونچه که گفتم بر اساس قسمت هایی از داستان بود که دوستانی که خونده بودن توی نقدشون گذاشتن و احساس کردم که وجود این قسمت ها از جانب شما رد نشده (و به عبارت دیگه توی داستان تون هست). البته صحیح تر این بود که بعد از خوندن مطلبی می نوشتم. از تذکر شما متشکرم.:53: