Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نقدهای بزرگان

12 ارسال‌
6 کاربران
52 Reactions
3,991 نمایش‌
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

سلام بچه ها توی این تاپیک نقد بزرگان عرصه ی نقد درمورد داستان های مختلف رو میذاریم
تا هر چه بهتر و بیشتر با نقد کتاب و شیوه های اون آشنا شیم
لطفا شما هم همراهی کنین و هرچیزی که در این موردخوندین توی این تاپیک قرار بدین ممنون

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
از مولوی تا پائولو کوئیلو(نقد کتاب کیمیاگر به وسیله محمد رضا سرشار)
نقد
کیمیاگر
نوشته ی پائولو کوئیلو
ترجمه ی دل آرا قهرمان
چاپ اول :اردیبهشت74
چاپ سیزدهم: خرداد 78
شمارگان:5500 نسخه
قطع رقعی؛ 160 صفحه

در نیمه دوم خرداد ماه سال جاری (1379) پائولو کوئیلو(1947) نویسنده ی نامی برزیلی و مشاور یونسکو در گفتگوی فرهنگ ها، به دعوت یک موسسه خصوصی نشر آثارش، و با همکاری دفتر گفتگوی تمدن های جمهوری اسلامی ایران، به کشور ما آمد.
پائولو کوئیلو و کارلوس کاستاندا، دو نویسنده ی آمریکایی لاتینی هستند که در دهه ی اخیر در آن قاره و نیز اروپا و جهان، به شدت مطرح شده و گل کرده اند و آثارشان به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا ترجمه شده است.
علت عمده ی این استقبال وسیع _به ویژه از سوی مخاطبان غربی_به آثاراین دو، رویکرد آنان به نوعی ویژه از عرفان و معنویت در آثارشان است، که برای ادبیات و جهان خشک و تهی از معنویت غرب امروز، حکم جرعه ای آب گوارا در برهوتی گرم و تف زده را دارد.
کاستاندا و کوئیلو، بر بستری که از پیش توسط چند تن دیگر از نویسندگان متعلق به آن خطه و فرهنگ، همچون گابریل گارسیا مارکز(کلمبیایی)، خورخه لوئیس بورخس(آرژانتینی)، ژرژه آمادوی(برزیلی)و... کاملا مهیا و هموار شده بود و زمینه ی پذیرشی که این عده برای ادبیات آن دیار در سایر نقاط دنیا فراهم آورده بودند، گام زدند و بالیدند و به سرعت به چهره هایی جهانی در عرصه ی ادبیات تبدیل شدند.به گونه ای که در همین دهه ی اخیر، اکثر آثار آنان_گاه برخی به وسیله ی چند مترجم_به فارسی ترجمه و منتشر شدند.تا آنجا که امروز کمتر اهل کتاب و ادبیاتی در کشور هست که با نام آثار ایشان آشنا نباشد.
کاستاندا و کوئیلو، هردو قبلا هیپی بوده اند و از فلسفه ی آنان در سلوک و زندگی شخصی و اجتماعی پیروی می کرده اند.آنان، همچنین، تقریبا همزمان به نوشتن و انتشار آثار خود رو آورده اند. هرچند ترجمه ی آثار کاستاندا به فارسی، اندکی زودتر آغاز شد.
این دو، اگر چه در ن.شته هایشان از سنت های ادبی نویسندگان پیشکسوت هم فرهنگ خود، همچون رئالیسم جادویی، بهره گرفته اند، اما به جهت محتوایی، راهی جدا و مستقل از آنان در پیش گرفته اند.همین رویکرد معنوی و عرفانی ایشان در آثارشان نیز، وجه بارز، و از مهمترین عوامل شهرت آنان در این عرصه بوده است.
با این همه، نوع عرفان و معنویت مطروحه در آثار این دو، تفاوت هایی بارز با یکدیگر دارد: کارلوس کاستاندا، مبلغ و منتشر کننده ی فرهنگ و عرفان سرخ پوستی در آثار خود است، و به تعبیر کوئیلو:« نویسنده ی نسل هیپ هاست. نوشته هایی از این دست، به درد کسانی می خورند که از همه جا بریده اند و قادر به تصمیم گیری نیستند». در حالی که کوئیلو کوشیده است تا در آثار خود، تلفیقی از فرهنگ کش.رش با عرفان خاور دور وژاپن ایجاد کند؛ و البته در این میان، تاثیر آثار اندیشه مندان و نویسندگان کهن نامدار ایرانی همچون جلال الدین محمد مولوی را نیز میتوان در نوشته هایش سراغ کرد.
از کوئیلو، تاکنون کتابهای کوه پنجم، دو مکتوب، بریدا، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، در ساحل رودخانه ی پیدرا نشستم و گریه کردم و کیمیاگر به فارسی ترجمه شده اند.که آخری هم در جهان و هم در کشور ما، از شهرت بالاتری نسبت به بقیه برخوردار شده و مورد بحث و بررسی های بیشتری واقع گردیده است. به طوری که گویا در عرض مدت کوتاهی پس از انتشار به دومین کتاب پرفروش دنیا تبدیل شده است
فعلا این باشه تا ادامشو تایپ کنم و بذارم


   
ida7lee2، s4m، *HoSsEiN* و 10 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

خیلی خوبه.
ولی چرا از پائولو کوئیلو شروع کردی؟
از کتابای عمومی تر شروع میکردی بهتر نبود؟


   
ida7lee2، a.n.s.sina2، wizard girl و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

almatra;6989:
خیلی خوبه.
ولی چرا از پائولو کوئیلو شروع کردی؟
از کتابای عمومی تر شروع میکردی بهتر نبود؟

کیمیاگر پائولو کوئیلو کتابیه که میدونم اکثرا خوندنش عمومیت داره


   
ida7lee2، a.n.s.sina2، wizard girl و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

اینهم حرفیست.ولی نکته ای است اینه کهبه نظرم بگیر نگیر داره ممکنه تو یه جا همه خونده باشنش و توی یه جا یه بشری مثل من هست که کامل نخونده.
اونوقته که فاجعه اتفاق میفتد.


   
ida7lee2، sossoheil82، wizard girl و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Akramaz662
(@akramaz662)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 41
 

​ ولی اکثریت فکر نکنم مثلا من نخوندمش


   
ida7lee2، sossoheil82، wizard girl و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

almatra;6993:
اینهم حرفیست.ولی نکته ای است اینه کهبه نظرم بگیر نگیر داره ممکنه تو یه جا همه خونده باشنش و توی یه جا یه بشری مثل من هست که کامل نخونده.
اونوقته که فاجعه اتفاق میفتد.

وستا;6999:
​ ولی اکثریت فکر نکنم مثلا من نخوندمش

این یکی از مواردیه که نقد درست رو از نادرست مشخص میکند
توی نقد درست باید اول خلاصه ای از داستان کتاب نوشته بشه جوری که هر کسی که نخونده هم جریان داستان رو میفهمه
توی این نقد هم خلاصه کتاب نوشته شده.
حالا نقد رو میذارم می تونین بخونین.بعد هم این که اگر بخواین یاد بگیرین میتونین خود کتاب رو بخونین حجمی نداره و اینکه همه جا گیر میاد پس از این لحاظ مشکلی وجود نداره و میتونیم بگیم از لحاظ آماری کتابش عمومیت داره


   
a.n.s.sina2، wizard girl و Akramaz662 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

سلام
اول مرسی از تاپیک
دوم اسم تاپیک رو نقدهای بزرگان گذاشتم که با تاپیکهای نقد قاطی نشه و مشخص باشه

سوم:


   
ida7lee2، a.n.s.sina2 و wizard girl واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

در ایران نیز، اولین کتابی که از کوئیلو به فارسی ترجمه شد، کیمیاگر بود.نخستین ترجمه ی این داستان در سال 1374 منتشر شد، و تاکنون لااقل سیزده بار تجدید چاپ شده است.این در حالی است که این اثر، بعدا توسط دو سه نفر دیگر نیز ترجمه شد و انتشار یافت. کیمیاگر، همچنین، تا به حال به بیش از بیست و دو زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.این نویسنده ی برزیلی، که به گفته ی خود او، جمع شمارگان آثارش در جهان تاکنون به مرز بیست و هفت میلیون نسخه رسیده است، کیمیاگر را در سال 1988 با الهام از داستانی از مثنوی مولوی، تحت عنوان : حکایت آن شخص که خواب دید آنچه می طلبی از یسار به مصر وفا شود..._ مندرج در دفتر ششم مثنوی مولوی_ نوشت.
در داستان مثنوی، شاهد مردی هستیم که در بغداد زندگی میکند. او که صاحب میراث فراوانی بوده است، با مصرف بی حساب و کتاب آن، همه را به پایان رسانده و اکنون تهیدست مانده، و زندگی چنان بر او دشوار گرفته است که روزی دست دعا به آسمان بلند می کند و ضمن گریه و تضرع و استغاثه ی بسیار، از خدا می خواهد که یا از کرم خود، باز مالی به او برساند، یا برایش مرگ بفرستد.
چیزی نمیگذرد که در خواب می بیند هاتفی او را ندا می دهد: دعایت مستجاب شده! بی درنگ به مصر برو، که آنجا کار تو سامان می یابد.
سپس نشانی گنجی پنهان را در یکی از محله ها و کوچه ها و خانه های مصر ، به او می دهد.
مرد چنین می کند؛ و راه دراز بغداد تا مصر را به امید تحقق رویایش و یافتن آن گنج، طی می کند.با رسیدن به مصر، امیدش به این موضوع فزونی می گیرد. اما دیگر زاد و توشه ی راه و پولش به پایان رسیده است. به گونه ای که استطاعت تهیه ی حتی یک وعده غذای بخور و نمیر را برای خود ندارد.
او که عمری را با دارندگی زیسته, از طلب کمک دیگران شرم دارد. از طرفی، در آن دیار غریب است و نمیتواند از کسی قرض بگیرد. ولی با نزدیک شدن شب و زیاد شدن فشار گرسنگی، چاره ای جز گدایی، برای خود نمی بیند.
پس، بر آن می شود که تا شب صبر کند، و در پوشش تاریکی آن، به این کار رو بیاورد.
اما هنوز چیزی از شبگردی او نگذشته است که توسط پاسبانی دستگیر می شود.از بخت بد، در آن زمان، عده ی دزدان در شهر بسیار زیاد شده است. به طوری که این امر، حتی زبان خلیفه را به تعرض بر پاسبانان گشوده است.خلیفه، ماموران حفظ امنیت شهر را سخت مورد شماتت قرار داده، و تلویحا آنان را به دریافت رشوه از دزدان و همکاری با آنان متهم کرده و در نهایت دستور داده است که از آن پس، هر شبگردی را که دیدند_حتی اگر از نزدیکان و خویشان خود خلیفه هم بود_با شدت هر چه تمام تر با او برخورد کنند، و دستش را ببرند.
به پیروی از این دستور، آن پاسبان نیز، به محض دیدن مرد بغدادی در کوچه های شهر، در آن وقت شب، بی هیچ مقدمه ای، او را به زیر کتک می گیرد و سر و تنش را مجروح می کند.
مرد بغدادی که کاملا غافلگیر شده است، از عسس، امان و مهلتی میخواهد، تا حقیقت امر را به او بگوید.عسس دست از زدن مرد می کشد، و از او می خواهد که حرف بزند. مرد، ماجرای زندگی و داستان و چگونگی سفر خود از بغداد به مصر را برای پاسبان مصری می گوید.
پاسبان تحت تاثیر صداقت نهفته در سخن مرد بغدادی و نیز به سائقه ی ماجرای مشابهی که خود پیشتر درگیر آن بوده است، حرفش را باور می کند، و به او می گوید: تو مردی نیک، اما احمقی! چون اگر * نبودی، بر اساس یک خواب و خیال صرف، آن همه راه را از بغداد تا مصر نمی آمدی.
پس، می افزاید: من خود بارها در خواب دیده ام که در فلان سو و فلان محله و خانه ی بغداد، گنجی پنهان است. اما هرگز با این سودای خام، رنج چنین سفر دشوار و درازی را بر خود هموار نکرده ام.
مرد بغدادی، با شنیدن نام و نشانی مکان گنج پنهان در بغداد، متوجه می شود که آن جا، همان خانه ی خود اوست! و در واقع، یار در خانه ی خودش بوده، و او به دنبالش، گرد جهان می گردیده است:
گفت با خود: گنج در خانه من است
پس مرا آن جا چه فقر و شیون است
بر سر گنج از گدایی مرده ام
زان که اندر غفلت و در پرده ام
او از این موضوع چیزی به عسس نمی گوید. اما با توجه به یافتن آن، خستگی پیمودن راه دراز و گرسنگی شکم و ضرب دیدگی و جرح تن را فراموش میکند؛ و در دل به پاسبان مصری می گوید:
* نیک بختی چون من، بهتر از لجوج روی سختی چون تو؛ که هرگز به مطلوب نخواهی رسید.
پس، خدا را هزار بار شکر می کند؛ و همچنان شکر گویان، راه بغداد را در پیش می گیرد.
در این حال، نمی تواند حیرت خود را از این امر پنهان کند که روزی او در کجا قرار داده شده بوده، و راه طلب آن از کجا می گذشته است!
کز کجا اومیدوارم کرده بود
وز کجا افشاند بر من سیم و سود!
این چه حکمت بود که قبله مراد
کردم از خانه روان، گمراه و شاد
تا شتابان در ضلالت می شدم
هر دم از مطلب جداتر می شدم
باز آن عین ضلالت را به جود
حق وسیلت کرد اندر رشد و سود
گمرهی را منهج ایمان کند
کژروی را محصد احسان کند
تا نباشد هیچ محسن بی وجا
تا نباشد هیچ خاین بی رجا
تا آن که سر انجام به بغداد میرسد و همان گونه که آن پاسبان مصری در خواب دیده بود، گنج پنهان در خانه ی خویش را می یابد.
در حین بیان داستان و لابه لای آن، مولوی، آن چنان که شیوه ی او در داستان پردازی و هدف غایی اش از این کار است، گاه خود وارد داستان می شود و ابهام های آن را می زداید و غوامضش را می گشاید. مثلا در حین حرکت مرد به سوی مصر، سبب دیر به اجابت رسیدن دعای مومن را بیان می کند.
او در پاسخ فرشتگان، که از تاخیر خداوند در اجابت دعای بنده مومنش می پرسند، می گوید:
حق بفرماید: نه از خواری اوست
عین تاخیر عطا، یاری اوست
حاجت آوردش ز غفلت سوی من
آن کشیدش مو کشان در کوی من
گر برآرم حاجتش را، وا رود
هم در آن بازیچه مستغرق شود
ضمن آن که:
گر چه می نالد به جان یا مستجار
دل شکسته، سینه خسته، گو بزار؛
خوش همی آید مرا آواز او
وان خدایا گفتن و آن راز او
وان که اندر لابه و در ماجرا
می فریباند به هر نوعی مرا
مولوی، ضمن ارائه ی تمثیلی، می افزاید: مهطل کردن بنده ی مومن برای اجابت دعایش از سوی خداوند، به این سبب نیز هست که او را هر چه ممکن است بیشتر به خود نزدیک کند:
بی مرادی مومنان از نیک و بد
تو یقین می دان که بهر این بود

ادامه دارد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

proti;7001:
سلام
اول مرسی از تاپیک
دوم اسم تاپیک رو نقدهای بزرگان گذاشتم که با تاپیکهای نقد قاطی نشه و مشخص باشه

سوم:

پروتی جان سوم چی؟
نرسیده عزیزم


   
ida7lee2، a.n.s.sina2، sossoheil82 و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

ممنون ........اما من از نقد هيچي بلد نيستم
:22:


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

بچه ها خواهشا اسپم نذارین
اگه شما هم نقد کتابی رو از زبان بزرگان جایی خوندید لطفا بیاین و اینجا بذارین
یا اگه سوالی داشتین بپرسین اما اسپم نذارین لطفا


   
ida7lee2 و a.n.s.sina2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
bahani
(@bahani)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

یه نگاهی هم به برنده تنهاست پائولو کوئیلو بندازین کتاب جالبیه


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
شروع کننده موضوع  

اما در بیان علت آن کشاندن مرد بغدادی از شهرش به مصر، و سپس گفتن راز گنج نهفته در خانه ی خودش در بغداد از زبان پاسبان مصری به او، می گوید: این بدان سبب است که معجزه ها و برهان های خداوند، معمولا زمانی رخ می نماید که منکران به انکار دین او بر میخیزند. همچنان که شاهدیم، گاه تریاق(ضد زهر) در درون زهر قرار داده شده است؛ و چه بسیار که قصد های سوء دشمنان حق، به زیان خودشان و سود حق دوستان منجر می شود.
عارفان زآنند دایم آمنون
که گذر کردند از دریای خون
امنشان از عین خوف آمد پدید
لاجرم باشند هر دو در مزید
یا: چه بسیار بازرگانانی که در پی توهم استشمام بوی سود، راه سفری تجارتی را در پیش می گیرند؛ حال آن که در واقع، آن، بوی سوختن مال و سرمایه شان بوده است. به عکس، چه بسیار انسان که در جهان چیزی را زهر می پندارد، حال آن که انگبین است. چه بسا که سپاهی، در نهایت نومیدی دل بر مرگ نهاده، اما ناگاه روشنی و پیروزی به او رو می کند. همچنان که ابرهه به قصد خوار ساختن و ویرانی و نابودی کعبه و منصرف ساختن زایران از زیارت به آنجا حمله برد اما به خلاف خواست او:
عین سعی اش عزت کعبه شده
موجب اعزاز آن بیت آمده
مکیان را عز یکی بد، صد شده
تا قیامت عزشان ممتد شده
به عبارت دیگر، در این داستان، آن چه به ظاهر موجب تعلیق ماجرا ها و جذابیت آن برای مخاطب عادی است، برای مولوی، تنها وسیله ای برای بیان این حکمت های الهی است که
اولا: درخواست خالصانه و از ته قلب بنده ی مومن از خوای تعالی، بی پاسخ نخواهد ماند
ثانیا: با این همه، اجابت دعای مومن، لزوما سریع و بلافاصله صورت نمیگیرد. به عکس، معمولا اجابت دعای او از سوی حق تعالی، با تاخیر قابل توجه همراه است. به این سبب ها:
الف. چه بسا اگر دعای او زود مستجاب شود متنبه نگردد، و دوباره دچار همان غفلتی شود که به سبب آن دچار آن مشکل در زندگی خود شده بود.
ب. طولانی شدن مدت دعا و استغاثه و روی آوردن به درگاه خداوند، موجب تکامل روحی و معنوی هر چه بیشتر مومن، و وسیله ی تقرب هر چه افزون تر او به خدا می گردد.
ج.خداوند شنیدن صدای ناله و درخواست بنده ی مومن خود را عمیقا دوست می دارد؛ و مایل است آن را هر چه طولانی تر و بهتر بشنود.
ثالثا: اجابت دعا، در بسیاری موارد، غیر از راه های مستقیم و معمول و مورد انتظار، و بعضا از طرقی که شخص اصلا احتمال آنها را نمیدهد، صورت می پذیرد. این، برای آن است که نه هیچ مومنی زیاد به خود مطمئن شود و خویش را کاملا ایمن و کامکار بپندارد، و نه هیچ خطاکار و گنه کاری، به کلی از رستگاری مایوس و از رحمت حق نا امید شود.یعنی، بنده همواره در حالت معلق بین خوف و رجا باقی باشد. به تعبیری دیگر: «خود را درک کند، و اسباب را وسیله ی نیل به مراد نپندارد» و « احساس کند کار حق، موقوف به اسباب نیست» .
اما جدا از این پیام های حکمی و عرفانی ، می توان مانند پائولو کوئیلو، این برداشت را هم از داستان کرد؛ که گاهی
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم


   
ida7lee2، bahani، *HoSsEiN* و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اشتراک: