Header Background day #24
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

یادداشت نویسی

11 ارسال‌
8 کاربران
11 Reactions
3,445 نمایش‌
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

سلام
یادداشت نویسی نوع دیگه ای از نویسندگیه که بیشتر در نشریه ها استفاده میشه
گاهی پیش میاد که یه جمله یا کلمه توی ذهنتون میاد و براش دنباله ی آهنگین دارین
این روش ذهن رو باز میکنه و کمک میکنه جستجو کنین

اینم یه یادداشت از من

یه وقتایی هست که یه چیزایی جلوی چشمته اما میترسی که ببینیشون

میترسی که باورش کنی

میترسی که قبولش کنی.

یه وقتایی هست که به اونی که داخل آینه وایستاده نگاه میکنی اما نمیشناسیش.

نگاهشو رفتارشو فکراشو دوست نداری.

یه وقتایی اونی که توی آینه س باعث میشه دنبال خود واقعیت بگردی و از خودت بپرسی کجاست؟
سال که تحویل میشه همه ی ما یک دعا رو میخونیم.همه میگن حول حالنا الی احسن الحال .... اما فراموش میکنیم اونی که حال ما رو تغییر میده در حقیقت خودمونیم.

حالا بیاید یادداشت بتویسیم


   
فسیل، رانوس پترونا، *HoSsEiN* و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
yasss
(@yasss)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
 

دلم شعر نمیخواهد
دل بریده ام از این شعر های ناشی
دل بریده ام از بیت هایی که تو را فریاد میکنند
دلم شعر نمیخواهد
دلم فقط کمی آرامش می خواهد
با طعم یک عصر سرد برفی
ایستاده در بالکن
به همراه یک فنجان چای دو نفره
دلم عطر بخار داغ چای را میطلبد
که دلم را گرم کند کمی
دست هایم را هم شاید
دلم شعر نمیخواهد دیگر
بیزارم از این بیت های بی تو
از وزن و قافیه و ردیف هایی که نبودنت درونشان جا نمیگیرد
دلم چای میخواهد
با طعم نبودنت


   
barsavosh، R-MAMmad و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

یه وقتایی
یه چیزایی
یه حرفایی
ته قلبه
یه چیزی که برای تو
پر از رنج و پر از درده
رها کن تلخکامی را
در این دنیای بیهوده
بکن باور در این دنیا
کسی نبود ه آسوده


   
پاسخنقل‌قول
s4m
 s4m
(@s4m)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 418
 

گشاده روی به طرفش رفتم
دستهایش را با آرامش دراز کرده بود
چه سرمایی داشت آغوشش بدنم لرزید
و حالا جزوی از او شدم
آنگاه من تاریکی هستم
روشنایی را با گرمایش احساس میکردم
در اطرافم همه کور همه در تاریکی
به کدامین روشنایی امیدوار باشم
به کدامین طرف رهسپار شوم
کم کم احساس میکنم روشنایی هم تاریک میشود
سالها بعد کدام روشنایی دیگر فراموش کردیم
همه تاریک همه تاریک دستهایمان را گشودیم
تا شاید همه دنیا را به آغوش بکشیم .

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

به خودم آمدم دیدم همه کورن و من لال
به کدامین گناه محکوم به دیدن شدم
به کدامین گناه مجبور به گفتن شدم
به کدامین گناه میدیدم و نمیگفتم
به کدامین گناه میگفتن و نمیدیدند .

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

همه کورو من لال شدم .

این چنین رسوا شدم .

من به چند وجهم همین .

از درون تاریکمو از برون آبی منم

کی چنین دریا شدم ؟


   
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

خسته ای، میدانم! ... و چه عجیب است که جز من کسی نمیداند و نگذاشتی که بدانند!

و نگذاشتی که بدانند که توانی دیگر برایت نمانده ... نه امیدی و نه نوری ... میدانم ...

من میدانمت! رازهایت و اسرارت همه را میدانم ...

اما حیف که کسی جز من نمیداند و من کمکی نمیتوانم بکنم ...

ای مرد پشت آینه ی اتاقم! میدانم که چگونه داری نابود میشوی!

و کسی جز من نمیداند ...

میدانم که چگونه زخم میخوری و کسی جز من نمیداند!

میدانم که به زودی این درد ها و تاریکی ها نابودت میکنند ...

و کسی جز من نمیداند ... و نگذاشتی که بدانند ... و باقی ماندی در پشت آیینه ی اتاقم ... و ناله سر دادی از درد، زجه هایی که خواب را از من ربوده اند ... و تنها من میدانم ... و او ...


   
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
 
سرنوشتی ناپیدا ، سرنوشتی نامعلوم ، سرنوشتی بی انتها
سرنوشتی که نابودی در ان هویدا بود و اشکار
سرنوشتی که فقط مرگ بود و بس در انتها
سرنوشتی با پستی ها و فراز های فراوان
سرنوشتی پر از راز های سر به بیابان
سرنوشتی با دگرگونی بسیار
سرنوشتی که تنها یک بار دیگر تکرار شد
سرنوشتی که از قهر جهنم و دوزخ امده
سرنوشتی بی انتها طول و دراز
سرنوشتی تخریب گر در عالم هستی امد به کار
سرنوشتی که تغییر کرد از ابتدا
سرنوشت انتخاب کرد سریتا را
سرنوشت بردش به دنیای پر ارواح
اما همان سرنوشت ، بازگرداندش باز به دنیای زندگان
زیرا بود در خطر جان بی جانش در انجا
اورد سریتا را تا بگشاید درب های سرنوشت
هویدا بود که سرنوشت نیاز دارد به ان جنگجوی با پشتکار
اهریمن بازگشته بود ، بیدار گشته بود
سرنوشت بی رحم ما باز هم کرده بود کاری خطا
او در ازای مرگ رینا اورده بود سریتای را
مرگ و سرنوشت ان اتحاد بی متحد
دراین دنیای بی عدل و عدالت
کجا هست خدای مهربان ؟
اوست که این دنیا را افرید
اوست که انتخاب کرد
او خداست
و
اوست که کمک میکند
به

این دنیای بی منتها
این شعر و واسه یکی از داستانام نوشتم


   
*HoSsEiN* واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
zoha
 zoha
(@zoha)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 7
 
دیوانه می شوم
وقتی که ......
تنها چیزی را که می خواهم
در حصار دستانی است که ...
وجودش برایم مفهومی ندارد

   
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

هرلحظه هر نفس
در کنارت بودن را میخواهم
تو تمام نیاز من هستی
ای همه ی هستی من


   
پاسخنقل‌قول
zoha
 zoha
(@zoha)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 7
 

حالم عجیب خرابه
عجیب سردمه
عجیب ..... نه ..... عجیب نه
عجیب نیست وقتی نباشی هیچ چیز عجیب نیست
وقتی نیستی فقط دیگه چیزی عادی نیست
وقتی نیستی دیگه چیزی دیده نمیشه
دیگه چیزی درک نمیشه
دیگه چیزی فهمیده نمیشه
وقتی نیستی روحم سردش میشه و سرماش باعث میشه بقیه حال خرابمو ببینن


   
پاسخنقل‌قول
Mordab
(@mordab)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 29
 

یه چیزایی دارم حقیقتا نمیشه بنویسم میان میبرن هممونو با گونی های بزرگ حمل ادم :19:
یدونه یهویی بنویسم و برم
صدا کن نامم را
با صدا کردن نامم
انگار دنیا را
به من داده ای
فریاد زن نامم را
با گریه
در وقت تنهایی
ببخش مرا
با صدا زدن نامم
دنیا را به من دادی
ولی من
دنیایت را که نساختم هیچ
بلکه ان را
ویرانتر کردم
تقدیم با عشق و خجالت به زندگیم شهره.


   
رانوس پترونا واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

یک وقت‌هایی هست که یک چیزهایی جلوی چشمت است اما می‌ترسی که ببینی‌شان. می‌ترسی که باورش کنی. میترسی که قبولش کنی.

یک وقت‌هایی هست که به آنی که داخل آینه ایستاده نگاه می‌کنی اما نمی‌شناسی‌اش. نگاهش را، رفتارش را، فکراش را دوست نداری.

یک وقت‌هایی آنی که توی آینه است باعث می‌شود دنبال خود واقعی‌ات بگردی و از خودت بپرسی کجاست؟!

سال که تحویل می‌شود همه ما یک دعا می‌خوانیم. همه می‌گویند حول حالنا الی احسن الحال .... اما فراموش می‌کنیم آنی که حال ما را تغییر می‌دهد در حقیقت خودمانیم.


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: