سلام بچه ها!
این کتابو خودم هم پیدا کردم تعجب کردم! معلممون یك چیزایی راجع بهش میگفت!
http://dl.takbook.com/book/ebook1024%28www.takbook.com%29.ex e">
ممنون دوست عزيز ، بي شك بايد زيبا باشه، البته با استاندارهاي امروزي زمين تا اسمون فرق داره ولي خب در نوع خودش عاليه.
دوستان يك لطفي به من كنيد و قالب معرفي داستان را رعايت كنيد، خداييش خسته شدم از بس معرفي ها را ويرايش كردم.:0207::0144:
کتاب قشنگیه.ولی نثرش کمی تاریخ مصرف گذشته است.با اینحال نویسنده خوب تونسته خواننده رو پای کتاب نگه داره.
سلام بچه ها!
این کتابو خودم هم پیدا کردم تعجب کردم! معلممون یك چیزایی راجع بهش میگفت!
معلممون یه چیزایی راجع بهش میگفت:24:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
کتاب قشنگیه.ولی نثرش کمی تاریخ مصرف گذشته است.با اینحال نویسنده خوب تونسته خواننده رو پای کتاب نگه داره.
نثرش تاریخ مصرف گذشته است:22:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دوستان يك لطفي به من كنيد و قالب معرفي داستان را رعايت كنيد، خداييش خسته شدم از بس معرفي ها را ويرايش كردم.:0207::0144:
به ویرایش کردنت ادامه بده حسین همان است که دیده ای:24:
البته اگه نمیدونی همان است که دیده ای یه ضرب المثله:دی
اگه خواستی بعدا داستانشو بهت میگم:دی
به ویرایش کردنت ادامه بده حسین همان است که دیده ای:24:
البته اگه نمیدونی همان است که دیده ای یه ضرب المثله:دی
اگه خواستی بعدا داستانشو بهت میگم:دی
بعداً داستانشو بهو بگو:دی
اصولا اين يه داستانه كه به خط ميخي روي لوح گلي نوشتنش پس انتظارتون را بالا نبريد:دی اما اين داستان ميتوانه ايده خوبي براي داستانهاتون باشه.
راستي تا يادم نرفته جايي خواندم اين داستانش شبيه حضرت نوحه :106:
بعداً داستانشو بهو بگو:دیاصولا اين يه داستانه كه به خط ميخي روي لوح گلي نوشتنش پس انتظارتون را بالا نبريد:دی اما اين داستان ميتوانه ايده خوبي براي داستانهاتون باشه.
راستي تا يادم نرفته جايي خواندم اين داستانش شبيه حضرت نوحه :106:
بله البته انگار گیلگمش به ملاقاتش میره یا یه همچین چیزی
صادق وطن خواه حرف میزد یا بدیعی؟
من گوش ندادم
دستت درد نکنه گذاشتی وقت کردم میخونم .... باید جالب باشه ولی دهنم آسفالت میشه تا بفهمم فک کنم
بعداً داستانشو بهو بگو:دیاصولا اين يه داستانه كه به خط ميخي روي لوح گلي نوشتنش پس انتظارتون را بالا نبريد:دی اما اين داستان ميتوانه ايده خوبي براي داستانهاتون باشه.
راستي تا يادم نرفته جايي خواندم اين داستانش شبيه حضرت نوحه :106:
یه دباغ بوده که وقتی دباغی می کرده همش زیر لب میگفته بکوب بکوب همان است که دیده ای
یه روز شاه عباس با لباس مبدل میره میبینه این همش همچین حرفی میزنه
ازش میپرسه جریان چیه اونم میگه من یه شب خواب یه سنگی رو دیدم که پر از سوراخ بوده و از این سوراخ ها به مقدار کم و زیاد آب میریخته رفتم و پرسیدم این چیه گفتن این نشون دهنده ی روزی مردمه
منم پرسیدم روزی من کدومه یه سوراخ خیلی ریز رو که آب به زحمت ازش بیرون میزده نشونم دادن از اون روز من برای این که فراموش نکنم میگم بکوب بکوب همان است که دیده ای
شاه عباس میخواسته نشونش بده که اشتباه میکنه فرداش دستور میده یه مرغ بریون بزرگ که توش پر اشرفی و طلا باشه ببرن در مغازش و وقتی مرغ رو میخوره اینا رو ببینه
بعد فرداش شاه عباس دوباره میره پیش اون دباغه میگه چی شد چیکار میکنی.شنیدم پادشاه برات مرغ بریون فرستاده خوردیش یا نه
که مرده میگه نه من دیدم اگه اون غذارو بخورم دهنم عادت میکنه و پولی ندارم دوباره غذاهای گرون بخورم به همین خاطر غذا رو دادم یه بازرگان به امید این که همه پوست هاشو بیاره من دباغی کنم
شاه عباس هم که خیلی از دست یارو ناراحت بوده بهش میگه :بکوب بکوب همان است که دیده ای:دی
یعنی از دست این کوبیدن خلاص نمیشی
منم گفتم تو از دست این ویرایشا خلاص نمیشی:دی
یه دباغ بوده که وقتی دباغی می کرده همش زیر لب میگفته بکوب بکوب همان است که دیده ای
:دی
اين چه ربطي به داستان گيلگمش داره؟ :01:
يعني ميگي شاه عباس هم مثل مهران رجبي توي داستان يكي دو صحنه اسمش امده؟:ghesh:
اين چه ربطي به داستان گيلگمش داره؟ :01:
يعني ميگي شاه عباس هم مثل مهران رجبي توي داستان يكي دو صحنه اسمش امده؟:ghesh:
نخیر حسین جان گفتی باید همش پستاتونو ویرایش کنم
منم گفتم ویرایش کن همان است که دیده ای
بعد قرار شد داستانشو برات بذارم:دی