یک دردسر کلی برای هر نویسنده و ویراستار
تقریبا هیچ نویسنده ای نیست که مشکل املایی نداشته باشد.گاهی این ایرادات به حدی میرسند که خوانندگان را ازار میدهد.
مثلا لغت ثمین به معنی گرانبها و سمین....یک تلفظ برای دو معنا
سلاح و صلاح دو معنای متفاوت و یک تلفظ
خود من اولین بار دو سال قبل از کنکور با این مشکل روبرو شدم.تو کنکور علوم انسانی این سری لغتها بیداد میکنه.یعنی شما گاهی برای یک لغت چهار یا پنج شکل نگارشی دارید که هرکدوم معنای جداگانه ای میده.
بهترین روش برای حل این مسئله آشنایی با صورتهای مختلف کلمات و املا ی آنها بر اساس معنا یا کاربرد است.
هدف از این تاپیک قرار دادن این لغات دردسر ساز و معانی آنها در جهت بالا بردن کیفیت نوشتن و ویرایش نویسندگان و ویراستاران است.
پس هرچیزی که در این دست مطالب داشتید رو ارائه بدید.
مَلَک/ مَلِک/ مِلک/ مُلک
«مَلَک» به معنی «فرشته» است: از پاکی همچون مَلَک است.
«مَلِک» به معنی «پادشاه، سلطان» و «خداوند، الله» است: گر مَلِک باشی گر گدا، از چنگال مرگ رهایی نداری.
«مِلک» به معنی «آنچه در تصرف کسی باشد، به ویژه زمین، باغ، خانه و مانند آنها» است: بهرام مِلک خوبی دارد.
«مُلک» به معنی «سرزمین، کشور» و «پادشاهی، سلطنت» است: او سال ها به سر مُلک و مسند خویش باقی ماند.
مَلَکه/ مَلِکه
«مَلَکه» به معنی «خصوصیت روحی و اخلاقی ای که دوام و ثبات دارد» است: وقتی در راست گویی و پرهیز از دروغ دائماً ممارست کنید کم کم برایتان مَلَکه می شود.
«مَلِکِه» به زنی می گویند که همسر یا دختر پادشاه و یا خود پادشاه باشد: مَلِکه ی انگلیس.
منسوب/ منصوب
«منسوب» به معنی نسبت داده شده است: دیوان شعری منسوب به امام علی (ع) موجود است.
«منصوب» آن که برای انجام کاری به مقامی گمارده شده است: وی مدتی است به عنوان شهردار منصوب شده است.
مَهر/ مِهر/ مُهر
«مَهر» به معنی مهریه و کابین است: مَهر سنگین خوشبختی نمی آورد.
«مِهر» به معنی «محبت و دوستی» و «خورشید» است: او مِهر مرا در دل دارد.
«مُهر» به معنی ابزاری فلزی، پلاستیکی، چوبی و مانند آنهاست که علامت، عنوان یا نامی به طور معکوس بر آن حک شده است تا با جوهری کردن سطح آن و زدن بر روی سطوح صاف مانند کاغذ و ... علامت، عنوان و یا نام مورد نظر به سطح منتقل شود: نامه ی شما مُهر نشده و به همین دلیل اقدامی ندارد.
میریم سراغ لغتهای سری اول
هایل : ترسناک
حایل:مانع و حجاب
صواب: درست
ثواب: پاداش
نواهی: نهی شده ها.منکرات و کارهای زشت
نواحی: منطقه ها .جمع ناحیه
منصوب.کسی که برای انجام کاری به مقامی گماشته شده.نصب کرده شده مثال : احمد به وزارت منصوب شد
منسوب: نسبت داده شده. مثال: احتیاط کنید تا به تهور ملوک منسوب نگردد
گذاردن: قرار دادن
گزاردن: به جا اوردن و انجام دادن
برائت: بیزاری و تنفر...
براعت: برتری یافتن از نظر دانش و ادب
«فراق» به معنی «جدایی و دوری به ویژه جدایی و دوری از معشوق» است:
«در فراق او کاملاً افسرده و غمگین شده بود».
گریز/ گزیر
«گریز» به معنی «فرار» و «خلاصی، رهایی» است:
«محاصره شده بودیم و راه گریزی نداشتیم».
«گزیر» به معنی «چاره و تدبیر» است:
«وقتی محاصره بودیم، گزیری نداشتیم غیر از آنکه منتظر نیروهای کمکی بمانیم». (از واژه ی ناگزیر زیاد استفاده می شود.)
متبوع/ مطبوع
«متبوع» به معنی «تبعیت شده، اطاعت شده» است: دولت متبوع.
«مطبوع» به معنی «مورد پسند، خوشایند» است:
«او زبانی ساده و در عین حال مطبوع دارد».
مدعا/ مدعی
«مدعا» به معنی «ادعا شده، مورد ادعا» است:
«دلیل آشکار این مدعا آن است که جوانان زیادی به معنویات گرایش دارند».
«مدعی» به معنی «ادعا کنند» است:
«او نمی تواند مدعی شود که نوشته هایش بی نقص است».
مزمزه/ مضمضه
«مزمزه» واژه ی فارسی است به معنی چشیدن غذا و مانند آن به منظور دانستن میزان شوری، چاشنی، بو و طعم آن:
«غذا را مزمزه کرد، از اینکه خوش مزه شده بود، خوش حال شد».
«مضمضه» واژه ی عربی است به معنی «شستن دهان به وسیله ی آب و مانند آن»:
«خسته و کوفته آمد، با مشتی آب مضمضه کرد و خوابید».
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
رثا/ رسا
«رثا» به معنی «گریستن بر مرده و ذکر نیکی های او یا سرودن و نوشتن مطلبی در این باره» است: در رثای امام حسین (ع) شعرهای خوبی سروده شده است.
«رسا» به معنی «ویژگی صدایی است که به وضوح شنیده می شود»، نیز به معنی «موزون و بلند» است: صدای رسا.
رضا/ رضاع
«رضا» به معنی خشنودی است: راضی ام به رضای خدا.
«رضاع» به معنی «شیر خوردن و شیر خوارگی» است: برادر رضاعی.
زَهر/ ظَهر
«زَهر» به معنی سم است: زهر مار.
«ظَهر» به معنی طرف پشت چیزی است: ظَهر چک.
سریر/ صریر
«سریر» به معنی «تخت پادشاهی» است.
«صریر» به معنی صدایی است که از قلم نی در وقت نوشتن ایجاد می شود. به مجاز در معنی «صدا و آواز» هم به کار می رود.
سفیر/ صفیر
«سفیر» به معنی فرستاده، پیام آور و رسول است: وی ابتدا سفیری نزد حاکم فرستاد.
«صفیر» به معنی «صدای بلند و تیز» است: صفیر گلوله
سور/ صور
«سور» به معنی «مهمانی به مناسبت پیش آمد خوب» و «خوشی و شادمانی» است.
«صور» نوعی ساز شبیه شاخ از خانواده سازهای بادی است که با دمیدن در آن صدا تولید می شود.
عَقد/ عِقد
«عَقد» به معنی بستن، منعقد کردن است: عقد پیمان.
«عِقد» به معنی گردن بند است.
غریب/ قریب
«غریب» به معنی «دور افتاده از وطن» «شگفت آور، عجیب» و «دور و مستبعد» است: در اصفهان غریب بودم. روزگار غریبی است.
«قریب» به معنی «نزدیک» و نیز «خویشاوند و فامیل» است. قریب سی سال است که در کرمانشاه زندگی می کند.
غَنا/غِنا
«غَنا» به معنی «توانگری و بی نیازی» و «عظمت و گستردگی» است: باید به غَنای فرهنگی خود ببالیم.
«غِنا» به معنی موسیقی است: آلات غِنا.
تکمه/ دکمه/ دگمه
این سه واژه ترکی است و می توان آن ها را به جای هم به کار برد.
ثواب/ صواب
«ثواب» به معنی «پاداش و مزد عمل» و به مجاز به معنی «احسان و نیکی» است: «انجام این کار ثواب بسیار دارد».
«صواب» به معنی «راست و درست» است: راه صواب، اندیشه ی صواب
حذر/ حضر
«حذر» به معنی «دوری کردن، پرهیز کردن» و «حزم و احتیاط» است: او مرا از این کار بر حذر داشت.
«حضر» به معنی «اقامت و حضور داشتن در شهر» مقابل سفر است: در سفر و حضر باید نماز را به پا داشت.
حَکَم، حِکَم، حُکم
«حَکَم» به معنی داور است: میان من و او حَکَم شوید.
«حِکَم» جمع حکمت به معنی پندها و اندرزهاست: مجموعه ی این حِکَم منسوب به امام علی (ع) است.
«حُکم» به معنی فرمان، دستور، امر است: رئیس جمهور طی حُکمی آقای . . . را به سمت . . . منصوب کرد.
حول/ هول
«حول» به معنی اطراف، پیرامون، قدرت و توانایی است: حول مرکز، به حول و قوه ی الهی
«هول» به معنی ترس و وحشت است: از هول و هراسی که بر من وارد شد قلبم به تپش افتاد.
در/ درب
«در» واژه ی فارسی است و درب واژه ی عربی و به معنی دروازه ای است که در ابتدای شهرها و محله ها بوده است. برخی به جای «در» از «درب» استفاده می کنند. شایسته است در فارسی فصیح از این نوع کاربرد پرهیز شود:
وقتی به آنجا رسیدم درِ خانه باز بود.
من که املائم ضیر خت فغره:0162:
.
:df:
ولی دست شما درد نکنه:(s1203):
من که املائم ضیر خت فغره:0162:
.
:df:
ولی دست شما درد نکنه:(s1203):
دقیقا به خاطر همین این تاپیک رو راه انداختم چون کلهم هرکاری ویرایش میکنم املاهاشون از مال من بدتره:20:
منم املام خیلی خوبه کمک خواستین بگین:دی
دریغ نمیکنم
باور کنین
اعتماد بنفس هم ندارم:دی
از این نظر پروتی راست میگه وضع املای بچه ها خیلی خرابه :52:
بگذریم وضع خود منم خرابه ولی حالا اونجاش رو فاکتور میگیرم دیگه بروم نیارید.:kho1:
داشتم که تو مسابقه گودلایف داستانای فینالیستها رو میخوندم یه دفعه با کلمه قافل گیری روبرو شدم واقعا غافلگیر شدم.:4654980460722281494:0178:
یعنی اول فکر کردم اشتباه میبینم اما بعد متوجه شدم نه درست دیدم. یه مدت تو مودش بودم.:0205:
یه سری کلمه دیگه
این کلمات از نظر صوتی صدای یکسانی دارند اما در معنا متفاوتند و املای متفاوتی هم دارند
حایل: واسط
هایل : ترسناک
حوزه : ناحیه
حوضه : حوض
برائت: بیزاری
براعت: برتری .کمال فضل و ادب
طوفان: باد و باران
توفان: غران توفنده
عمارت: آباد کردن
امارت: فرمانروایی
متبوع: مورد تبعیت
مطبوع: خوشایند
نواهی: نهی شده ها
نواحی :ناحیه ها
خویش: خود
خیش: گاو آهن
عزل: برکنار کردن
ازل:زمان بی آغاز .
استجاره:پناه خواستن
استیجار: اجاره کردن
احسن : نیکو خوب.
احسنت: آفرین
تسویه: برابر کردن
تصفیه: پاک کردن