خب فکر کردم این دفعه تمرینمون به صورت یک بازی باشه
اسم این بازی اینه
چه میشد اگر....
این تمرین قصه ساختنه. به عنوان یک نویسنده ذهن ما مدام باید قصه سازی رو تمرین کنه یعنی باید وقتی به آدمها موقعیتها و جاهای مختلف نگاه میکنیم از خودمون بپرسیم که این اتفاقی که الان افتاد چه پتانسیلی برای داستان ما داره
یه نقل قول میذارم اینجا:
ذهن ناخودآگاه مدام به شما اشاره میکند که از کجا شروع کنید. هر وقت چیزی به اندازهی کافی ذهن شما را قلقلک داد که به خودتان بگویید: «این جالبه...» یا «عجیبه...» علامتی است که اینجا ایدهای برای یک داستان وجود دارد که منتظر است کشفش کنید. گام بعدی این است که فکر کنید «چه میشود اگر...» این را بازی کنید تا احتمالهای متعدد را بررسی کنید.
فرض کنید در کافیشاپی نشستهاید. ناگهان متوجه خانم جوانی میشوید که یک ساعتی است کنار پنجره نشسته است، با کاپوچینویش بازی میکند و بیصبرانه ساعتش را نگاه میکند. موضوع از چه قرار است؟
چه میشود اگر منتظر محبوبش باشد؟ چه میشود اگر مرخصی ساعتی گرفته باشد و ریسک عصبانیت رییسش را بهجان خریده باشد؟ چه میشود اگر متاهل باشد و دزدکی به ملاقات محبوبی آمده باشد و اتفاقاً مادرش در همان حوالی قدم بزند و او را از پنجرهی کافیشاپ ببیند؟ یا شوهرش او را ببیند؟ چه میشود اگر همانوقت طرف هم از راه برسد؟ یا اصلاً نیاید و زن بخواهد بداند چرا؟
یک سناریوی دیگر: چه میشود اگر زن فهمیده باشد، شرکتی که برایش کار میکند کلاهبردار است؟ چه میشود اگر با یک کارآگاه قرار گذاشته باشد که به چنین پروندههایی رسیدگی میکند؟ چه میشود اگر آن روسری سبز علامتی باشد که کارآگاه تشخیصش بدهد و چمدانی که کنار صندلیاش گذاشته پر از مدارکی باشد که کلاهبرداری را ثابت کند؟
میتوانید «چه میشود اگر...» را هر جایی بازی کنید. مثلاً در فرودگا وقتی هواپیما تاخیر دارد، چند تا از مسافرها را انتخاب کنید: مردی که کت شلوار پوشیده و روی صندلیاش قوز کرده، یا شاید، دختر مو قرمزی که دارد یک فنجان قهوه میخورد، چرا دارند به این سفر میروند؟ چه چیزی در مقصد منتظرشان است؟ تاخیر هواپیما چه تاثیر منفی روی زندگیشان خواهد داشت؟
در صف سوپرمارکت به خانمی نگاه کنید که پشت سر شماست و نوزادی را روی چرخ خریدش گذاشته است. کجا زندگی میکند؟ چه کسی آنجا منتظرش است؟ چه میشود اگر به خانه برود و ببیند که همسرش در خانه بوده است، در حالیکه باید سر کار باشد؟ اما وقتی او رسیده رفته است؟ بعد متوجه بشود که یادداشت رمزداری روی میز نهارخوری است؟
هرروز حجم زیادی از ایدههای داستانی در خانه شما را میزنند. مثلاً در روزنامه، مقالهی جالبی انتخاب کنید و «چه میشود اگر...» را بازی کنید. قرار نیست از ماجرای واقعی داستان بسازید، یا آدمهای واقعی را به شخصیت داستانی تبدیل کنید. کاری که باید بکنید این است که از موقعیت موجود، ماجرای کاملاً متفاوتی بسازید. یا ممکن است بعد از خواندن رئوس مطلب بازی را شروع کنید.
مثلاً فرض کنید روزنامه تیتر زده که «مامور دولت آمریکا به جرم جاسوسی در آمریکا متهم شد.» متن خبر را نخوانید و بگذارید قوه تخیلتان به کار بیافتد. آن فرد کیست؟ چه چیزی باعث شد جاسوس شود. اما چه میشود اگر اشتباهأ محکوم شده باشد و گناهکار نباشد؟ چه میشود اگر اشتباهاً به جای فرد دیگری دستگیر شده باشد؟ چه میشود اگر رییسش او را وارد این درگیری کرده باشد؟ چه میشود اگر در اصل جاسوس دو طرفه باشد، وانمود جاسوس کشوری خارجی است اما در اصل در حال جمعآوری اطلاعات برای سی.آی.ای باشد؟ برای اینکه تخیلتان واقعاً تقویت شود، سعی کنید برای هر فرد، مکان یا موقعیت، سه سناریو مختلف طرح کنید و «چه میشود اگر...» را بازی کنید.
--------------------------
مارگارت لوک/ برگردان: اسو حیدری
انتشارات مک گرو-هیل
نیویورک، سان فرانسیسکو، واشنگتن
بر این اساس بیاید بازی کنیم
چه میشد اگر....
همچنان که به فعالیتهای روزانهتان میپردازید، در رستوران، اتوبوس، کتابخانه، به قیافه غریبهای که نظرتان را جلب کرده و حدس میزنید ممکن است مجدداً نبینیدش نگاه کنید. «چی میشه اگه...» را بازی کنید و بدون اینکه با او صحبت کنید، حدس بزنید چرا آنجاست، از کجا آمده، به کجا میرود و با چه آدمهایی نشست و برخاست دارد. سه حدس مختلف بزنید و از هر کدام صحنهای بنویسید.