Header Background day #24
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

موجودات تاریک : جلد اول : درست مثل یک هیولا ...

224 ارسال‌
51 کاربران
333 Reactions
51.2 K نمایش‌
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

سلام
قبل از هرچیزی باید بگم که مشکلات داستان رو بگید تا من برطرفش کنم
کلا هر نظری که راجب داستان دارید بگید من با انتقاد های اتشین هم ناراحت نمیشم پس دستتون بازه :دی
زیادی حرف زدم بریم خلاصه :

نام :موجودات تاریک
درست مثل یک هیولا
نویسنده: سورن
ژانر: فانتزي شهری
طراح كاور:almatra
زبان: فارسي
ویراستار:-


از خواب که بلند شد با خود گفت : این هم درست مثل باقی روز هاست ، درست همان طور یکنواخت و کسالت بار ، اما این یکنواختی درست تا قبل از امدن به خانه ادامه داشت ، نه کمتر و نه بیشتر ، درست از همان موقعی که درب خانه را کوبید فهمید که امروز مثل باقی روز ها نیست
و انروز بود که برعکس هر روز ارزو میکرد هنوز هم همان زندگی یکنواخت را داشته باشد
اما زندگی هیچوقت به ارزوهای او اهمیتی نشان نداده بود و انروز هم اهمیت نداد
انروز همه چیز تغییر کرد ، هم زندگی اش ، هم خودش و هم دنیایش ، همه چیزش تغییر کرد ، دیگر هیچ چیز همانند گذشته نبود ، همانطور که او بارها ارزو کرده بود
اما این دنیای جدید اصلا شبیه ارزوهای او نبود ، اصلا شبیه داستان هایی که او خوانده بود نبود ، خیلی خشن تر بود ، و هیچوقت مثل ارزوهایش قرار نبود او قهرمان این دنیا باشد
این دنیایی بود که خیلی زود تر از انچه که او باید واردش میشد واردش شد
دنیایی پر از هیولا





-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تالارگفتمان 1


   
Z، paradise، faezeh و 63 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Akramaz662
(@akramaz662)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 41
 

قابل توجه همه سیتا خان رو میگم:65:


   
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

منم با این گذر سریع اتفاق ها مشکل داشتم. اما نثر خوب و روون بود و توصیفات هم عالی. این گذر سریع خیلی مشکل بزرگی بود اما تنها مشکل بود.


   
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

bookbl;4715:
منم با این گذر سریع اتفاق ها مشکل داشتم. اما نثر خوب و روون بود و توصیفات هم عالی. این گذر سریع خیلی مشکل بزرگی بود اما تنها مشکل بود.

خب این گذر سریع رو واقعا خودمم هم باهاش مشکل دارم
نمیدونم باهاش چیکار کنم
داخل فصل سه سعی کردم یکم بیارم پایین این سرعت رو
ولی نمیدونم موفق شدم یا نه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

bookbl;4715:
منم با این گذر سریع اتفاق ها مشکل داشتم. اما نثر خوب و روون بود و توصیفات هم عالی. این گذر سریع خیلی مشکل بزرگی بود اما تنها مشکل بود.

خب این گذر سریع رو واقعا خودمم هم باهاش مشکل دارم
نمیدونم باهاش چیکار کنم
داخل فصل سه سعی کردم یکم بیارم پایین این سرعت رو
ولی نمیدونم موفق شدم یا نه


   
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 555
 

خوب فصل دوم رو خوندم
موقعیت ها رو خوب توضیح دادی همه چیز خوب بود ولی روند داستان سریعه
دلیلش هم اینه که رو احساسات نقشه اول اونقدر که باید کار نمیکنی
مثال بزنم
نگاه کن وقتی میفهمه که جسده پدرش نابود شده یا درواقع سوخته و نیست خشمگین میشه
به نظرم این اشتباه اولش باید ناراحت بشه من اگه بودم مینوشتم که چند ثانیه ای گریه میکنه اما در حین گریه کردن یاده پدرش میفته، یاده خوبی هاش پس عصبانی میشه و مشت میکوبونه به دیوار
بعد یه جایی که با اون خون اشام ها درگیر میشه اون باید به عنوان کسی که برای اولین بار اونها رو می بینه هم ضعیفتر عمل کنه و هم ترس تو وجودش باشه
ولی میبینیم که عکسشه
......
درکل خوب بود ولی جای پیشرفت داره میتونه بهتر شه
سعی کن هر جایی که مینویسی خودت رو بذاری جای اون طرف این خیلی کمکت میکنه
دیگه همین
منتظره فصله بعدی هستم
ممنون. موفق باشی


   
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

overlord;4717:
خوب فصل دوم رو خوندم
موقعیت ها رو خوب توضیح دادی همه چیز خوب بود ولی روند داستان سریعه
دلیلش هم اینه که رو احساسات نقشه اول اونقدر که باید کار نمیکنی
مثال بزنم
نگاه کن وقتی میفهمه که جسده پدرش نابود شده یا درواقع سوخته و نیست خشمگین میشه
به نظرم این اشتباه اولش باید ناراحت بشه من اگه بودم مینوشتم که چند ثانیه ای گریه میکنه اما در حین گریه کردن یاده پدرش میفته، یاده خوبی هاش پس عصبانی میشه و مشت میکوبونه به دیوار
بعد یه جایی که با اون خون اشام ها درگیر میشه اون باید به عنوان کسی که برای اولین بار اونها رو می بینه هم ضعیفتر عمل کنه و هم ترس تو وجودش باشه
ولی میبینیم که عکسشه
......
درکل خوب بود ولی جای پیشرفت داره میتونه بهتر شه
سعی کن هر جایی که مینویسی خودت رو بذاری جای اون طرف این خیلی کمکت میکنه
دیگه همین
منتظره فصله بعدی هستم
ممنون. موفق باشی

خب در باره سوپر من شدن نقش اصلی باید بگم که
این رو باید داخل فصول سوم و چهارم ببینید که چرا یهویی سوپر من شده
میفهمید که چرا نترسیده و اینقدر خوب و سریع عمل کرده
فصول بعد رو که بخونید این غذیه سوپر من شدن حل میشه
از عمد اینکارش کردم چون دلیل دارم
از اون مشکل های اون مدلی نیست که زیاد دارم
یکی از چیز های داستان
چی بهش میگن ؟ همون چیز دیگه


   
lordfire910 و lordfire910 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

بچه ها یک تغییری توی تاریخ فصل های چهار و پنج قرار دادم
چون سرم شلوغ شده و نمیتونم سریع بنویسم
دیگه هیچی دیگه
موفق باشید


   
lordfire910 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lordfire910
(@lordfire910)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 649
 

آقا من امشب فایل ویرایش رو می رسونم دست سورن.اگه تاخیر خورد تقصیر سورنه


   
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

H.A.M.I.D;4735:
آقا من امشب فایل ویرایش رو می رسونم دست سورن.اگه تاخیر خورد تقصیر سورنه

تو امشب برسون
من زود تر فصل رو میدم
اصلا تو تا اخر شب برسون من قول میدم دوشنبه یا زود تر داستان رو بزارم توی سایت
منظورم از دوشنبه یکشنبه ساعت 12 شب هستش
یعنی زود تر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

H.A.M.I.D;4735:
آقا من امشب فایل ویرایش رو می رسونم دست سورن.اگه تاخیر خورد تقصیر سورنه

تو امشب برسون
من زود تر فصل رو میدم
اصلا تو تا اخر شب برسون من قول میدم دوشنبه یا زود تر داستان رو بزارم توی سایت
منظورم از دوشنبه یکشنبه ساعت 12 شب هستش
یعنی زود تر


   
wizard girl و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

ینم برا اینکه بیاد بالا

زود داستانتو بتموم


   
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

این ویراستاره عزیز من فایل ویرایش شده رو برای من نفرستاده
با وجود اینکه یکم هم خودم کار دارم روش
و چیزای دیگه
اگه تاخیری شد مقصر جناب حمید عزیز
من بیگناهم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

این ویراستاره عزیز من فایل ویرایش شده رو برای من نفرستاده
با وجود اینکه یکم هم خودم کار دارم روش
و چیزای دیگه
اگه تاخیری شد مقصر جناب حمید عزیز
من بیگناهم


   
پاسخنقل‌قول
6019
 6019
(@6019)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 48
 

یادت باشه در هر صورت قول دادی سر وقت بذاری، وگرنه من میتونم هرچیزی بهت بگم! یادت که نرفته؟ :onion048::onion048:


   
wizard girl واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

6019;4784:
یادت باشه در هر صورت قول دادی سر وقت بذاری، وگرنه من میتونم هرچیزی بهت بگم! یادت که نرفته؟ :onion048::onion048:

یادم رفته بود
ولی یادم اوردی شیش و نه جان عزیز
اقا من هر طور شده میزارم تا دوشنبه
این حمید معلوم نیست کجاس
با فصل من فرار کرده
__________________________________
دوستان من الان دارم فصل پنجم رو مینویسم پس فصول رو احتمالا از تاریخ تعیین شده زود تر قرار میدم تا اگه ویرایستار یاری کنه
ممنون
موفق باشید
و امیدوارم شیش و نه عزیز هرچی دلش خواست بهم نگه


   
wizard girl واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

سلام
خیلی هم عالی
در اولین فرصت خدمت کتابتون میرسیم:21:برای خوندن البته


   
wizard girl و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

اول از همه مشکلات فعلی ازت گرفته بودم که هیچ.
بعدش هم یه نکته ای ، وقتی پدرش مرد نباید شکه بشه ؟
میره کتاب میخونه ؟
و اینقدر سریع باور میکنه ؟
بخاطر دو خط متن گوشه ی کتاب میگیره اکسیر هارو ( که کتاب میگفت ترکیب کردنشون کشندست) ترکیب میکنه ؟
بدونهیچ تمرینی دو تا خون آشام میکشه ؟ هرچقدر هم قوی شده باشه تازه یه پسره جوونه!
چند تا سوال دیگه هم پیش اومده بود.
سعی کن توی مسیر داستان این سوالات پیش نیاد.
مثلا وقتی پدرش مرده و اون کتاب میخونه ، یکم غیر واقعی میشه.
درکل ایدش خیلی خوفه
راستی لازم نبود اون فهرست رو 3 بار بیاری ! یه بار میاوردی کافی بود :دی


   
wizard girl و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

Lord.Morteza;4803:
اول از همه مشکلات فعلی ازت گرفته بودم که هیچ.
بعدش هم یه نکته ای ، وقتی پدرش مرد نباید شکه بشه ؟
میره کتاب میخونه ؟
و اینقدر سریع باور میکنه ؟
بخاطر دو خط متن گوشه ی کتاب میگیره اکسیر هارو ( که کتاب میگفت ترکیب کردنشون کشندست) ترکیب میکنه ؟
بدونهیچ تمرینی دو تا خون آشام میکشه ؟ هرچقدر هم قوی شده باشه تازه یه پسره جوونه!
چند تا سوال دیگه هم پیش اومده بود.
سعی کن توی مسیر داستان این سوالات پیش نیاد.
مثلا وقتی پدرش مرده و اون کتاب میخونه ، یکم غیر واقعی میشه.
درکل ایدش خیلی خوفه
راستی لازم نبود اون فهرست رو 3 بار بیاری ! یه بار میاوردی کافی بود :دی

ممنون که وقت گذاشتی متی
اون جریان سوپر من شدن پسره رو توی فصل سه باید بفهمین جریانش رازه راااااااز
ولی خب بقیه چیزا رو قبول دارم
خیلی غیر واقعی کنار اومد با این چیزا
ولی سعی میکنم تو فصلای بعدی دلیلاشو بگم
یکم پسره خشک و سرد و بد عنق و بیش شعور .........
کلا مشکل داره دیگه
حالا بعدا میفهمین چطوریاس


   
wizard girl، lordfire910 و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 15
اشتراک: