Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

موجودات تاریک : جلد اول : درست مثل یک هیولا ...

224 ارسال‌
51 کاربران
333 Reactions
51.2 K نمایش‌
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

سلام
قبل از هرچیزی باید بگم که مشکلات داستان رو بگید تا من برطرفش کنم
کلا هر نظری که راجب داستان دارید بگید من با انتقاد های اتشین هم ناراحت نمیشم پس دستتون بازه :دی
زیادی حرف زدم بریم خلاصه :

نام :موجودات تاریک
درست مثل یک هیولا
نویسنده: سورن
ژانر: فانتزي شهری
طراح كاور:almatra
زبان: فارسي
ویراستار:-


از خواب که بلند شد با خود گفت : این هم درست مثل باقی روز هاست ، درست همان طور یکنواخت و کسالت بار ، اما این یکنواختی درست تا قبل از امدن به خانه ادامه داشت ، نه کمتر و نه بیشتر ، درست از همان موقعی که درب خانه را کوبید فهمید که امروز مثل باقی روز ها نیست
و انروز بود که برعکس هر روز ارزو میکرد هنوز هم همان زندگی یکنواخت را داشته باشد
اما زندگی هیچوقت به ارزوهای او اهمیتی نشان نداده بود و انروز هم اهمیت نداد
انروز همه چیز تغییر کرد ، هم زندگی اش ، هم خودش و هم دنیایش ، همه چیزش تغییر کرد ، دیگر هیچ چیز همانند گذشته نبود ، همانطور که او بارها ارزو کرده بود
اما این دنیای جدید اصلا شبیه ارزوهای او نبود ، اصلا شبیه داستان هایی که او خوانده بود نبود ، خیلی خشن تر بود ، و هیچوقت مثل ارزوهایش قرار نبود او قهرمان این دنیا باشد
این دنیایی بود که خیلی زود تر از انچه که او باید واردش میشد واردش شد
دنیایی پر از هیولا





-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تالارگفتمان 1


   
Z، paradise، faezeh و 63 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
warrior
(@warrior)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 145
 

سلام.:36:من برم بخونم میام نظر میدم:kh:مقدمش که جالب بود.:0150:
.....................................................
به نویسنده گفتم نظرمو اینجا دیگه چیزی نمی گم تا فصل دو!


   
.:HoDa:.، yasss، wizard girl و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kristal
(@kristal)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 313
 

داستانت قشنگ بود جدی میگم.
پتانسیل تبدیل به یک چیز خوب رو داره.ولی از اونجایی که خوشم اومده میخوام کلی نقدش کنم تا کلی بهتر بشه.
بهتر بود کاری میکردی پسره اول ماجرا رو باور نکنه...تو فکر کن الان من بهت بگم یک خوناشام پنجاه ساله ام باور میکنی؟
در مورد قاطی کردن اکسیر ها من شخصا فکر میکنم در این مورد بهتره از دستور العمل استفاده کنم تا اینکه همچین ریسکی رو بکنم پس بهتره بعدا بنویسی یک جورایی انگار بهش وحی شده بود و خوب شده که نمرده.
سنش رو هم من نمیدونم چه طوری دوست داری ولی 14 سال برای اینکه تا ابدیت جاودانه باشی یک کمی پایینه....بالاخره مگه نمیخواد بعدا بزرگ بشه ؟پس یک جورایی بعدا درستش کن.
البته من اینو بگم که اینا فقط در حد نظر بود و قصد زیر سوال بردن داستانت رو به هیچ عنوان و دخالت در روند داستان رو به هیچ وجه ندارم چون خودم نویسنده ام و میدونم خواننده نمیتونه بفهمه که نویسنده میخواد روند داستان چه طوری باشه.
در کل رمانت جالب میشه اگر ادامش بدی.


   
sossoheil82، yasss، warrior و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

kristal;4491:
داستانت قشنگ بود جدی میگم.
پتانسیل تبدیل به یک چیز خوب رو داره.ولی از اونجایی که خوشم اومده میخوام کلی نقدش کنم تا کلی بهتر بشه.
بهتر بود کاری میکردی پسره اول ماجرا رو باور نکنه...تو فکر کن الان من بهت بگم یک خوناشام پنجاه ساله ام باور میکنی؟
در مورد قاطی کردن اکسیر ها من شخصا فکر میکنم در این مورد بهتره از دستور العمل استفاده کنم تا اینکه همچین ریسکی رو بکنم پس بهتره بعدا بنویسی یک جورایی انگار بهش وحی شده بود و خوب شده که نمرده.
سنش رو هم من نمیدونم چه طوری دوست داری ولی 14 سال برای اینکه تا ابدیت جاودانه باشی یک کمی پایینه....بالاخره مگه نمیخواد بعدا بزرگ بشه ؟پس یک جورایی بعدا درستش کن.
البته من اینو بگم که اینا فقط در حد نظر بود و قصد زیر سوال بردن داستانت رو به هیچ عنوان و دخالت در روند داستان رو به هیچ وجه ندارم چون خودم نویسنده ام و میدونم خواننده نمیتونه بفهمه که نویسنده میخواد روند داستان چه طوری باشه.
در کل رمانت جالب میشه اگر ادامش بدی.

خب اول از همه کی گفته که قراره جاودانه بمونه ؟ مگه خون اشام شده ؟ رشد میکنه
اره اکسیر ها یجور وحی شده بود به قول خودت که تو فصل بعدی میگم
ممنون که وقت گذاشتی


   
faezeh، yasss، warrior و 5 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 555
 

خوب اول بگم داستان خوب بود ، امیدوارم به آینده اش:(s1203):
ولی نیاز به ویرابش داره ، داستان پتانسیل بهتر شدن رو داره فقط باید یه سری از نکات رو رعایت کنی
نگاه کن گفتن این که طرف با عجله و نگران و همراه با کنجکاو ی عمل میکنه کامل نیست ، منظورم اینه اونقدر که باید حسه کنجکاوی رو نمیرسونه
بعدش هم چه طور نگرانیه که با عجله می خواد عمل کنه ؟ از چیزی نگران باشی و بترسی دیگه حسه سریع بودن بهت دست نمیده
تو این فصل میتونی رو حس ترس شخصیت اول هم کار کنی چون به نظرم خیلی نترس و بی باک بود که با دیدن خون نترسید یعنی اونقدر که باید نترسید
خودت رو بذار جاش
من بترسم ناخودآگاه یه قدم به عقب حرکت میکنم و بعدش عرق میکنم و در هنگام مواجهه با اولین چیز ترسناک شاید حتی یه جیغ خفته هم بزنم :0230:
نکته ی دیگه ای که به ذهنم رسید اینه که لازم نیست ثانیه به ثانیه ی حرکات رو بگی تو اون قسمت که در رو باز میکنه با کلید شاید تو دو خط یا یه خط میتونستی تمومش کنی.

دیگه همین :0133:
حیف وقت ندارم بنا به دلایلی یه آدم از خدا بی خبر:65: کلی پروژه رو سرم هوار کرده وگرنه میگفتم داستان رو برام بفرستی تا بیشتر بهت کمک کنم:ui:
امیدوارم ناراحت نشده باشی از نقد هایی که کردم قصدم فقط کمک به نگارشه داستانت بود
دیگه هیچی:0158:
ممنون. موفق باشی


   
sossoheil82، yasss، Michael و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

دارمش........
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
عالی بود منتظر فصلای بعدیش هستم


   
faezeh، ********، yasss و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

overlord;4497:
خوب اول بگم داستان خوب بود ، امیدوارم به آینده اش:(s1203):
ولی نیاز به ویرابش داره ، داستان پتانسیل بهتر شدن رو داره فقط باید یه سری از نکات رو رعایت کنی
نگاه کن گفتن این که طرف با عجله و نگران و همراه با کنجکاو ی عمل میکنه کامل نیست ، منظورم اینه اونقدر که باید حسه کنجکاوی رو نمیرسونه
بعدش هم چه طور نگرانیه که با عجله می خواد عمل کنه ؟ از چیزی نگران باشی و بترسی دیگه حسه سریع بودن بهت دست نمیده
تو این فصل میتونی رو حس ترس شخصیت اول هم کار کنی چون به نظرم خیلی نترس و بی باک بود که با دیدن خون نترسید یعنی اونقدر که باید نترسید
خودت رو بذار جاش
من بترسم ناخودآگاه یه قدم به عقب حرکت میکنم و بعدش عرق میکنم و در هنگام مواجهه با اولین چیز ترسناک شاید حتی یه جیغ خفته هم بزنم :0230:
نکته ی دیگه ای که به ذهنم رسید اینه که لازم نیست ثانیه به ثانیه ی حرکات رو بگی تو اون قسمت که در رو باز میکنه با کلید شاید تو دو خط یا یه خط میتونستی تمومش کنی.

دیگه همین :0133:
حیف وقت ندارم بنا به دلایلی یه آدم از خدا بی خبر:65: کلی پروژه رو سرم هوار کرده وگرنه میگفتم داستان رو برام بفرستی تا بیشتر بهت کمک کنم:ui:
امیدوارم ناراحت نشده باشی از نقد هایی که کردم قصدم فقط کمک به نگارشه داستانت بود
دیگه هیچی:0158:
ممنون. موفق باشی

نه بابا چه ناراحتی ؟
من و ناراحتی ؟
من دوست دارم بیشتر از این ها نقد بشه داستانم
ممنون که وقت گذاشتی
برای فصلای بعدی هم بیا حتما
بازم ممنون


   
yasss، wizard girl، R-MAMmad و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
setsuka.19952
(@setsuka-19952)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 67
 

راجعبه داستانت ترجیح میدم حداقل دو فصل شه بعد نظر بدم
نثرت هم قبلاً گفته یکم حشویات داره توش،وسط جمله ی ادبی محاوره پروندی که اینا با ویرایش درست میشه.
فقط یه چیز دیگه کلاً تو زبان فارسی سعی میکنن جمله ها کوتاه باشه چون خوندن رو برای خواننده راحت تر میکنه و زیباتره!
مثلاً:
بدون اینکه به این مسئله اهمیتی بدهم ، خم شدم و کلید درب خانه مان را از
زیر پادری کهنه و فرسوده مان برداشتم و کلید را روی در انداختم ، سپس
کلید را در قفل درب چرخاندم و و درحالی که درب چوبی خانه مان را هل
میدادم و وارد خانه میشدم ، کیفم را از روی شانه ام برداشتم و به طور خودکار
روی مبل پرتاب کردم .

کل این پاراگراف یک جمله ست!اینو بدی دست ویراستار برات چند تا جمله ش میکنه،
عالی بود موفق باشی :5:

پ.ن:من چرا کنار داستانم از این پرفیکسای "داستان جدید" نداره؟


   
yasss، wizard girl، R-MAMmad و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

سلام
فصل دوم توی پست اول قرار گرفت
توجه توجه ! این فصل از قبل اماده بوده پس نتونستم نظراتتون رو اعمال کنم
پ ن : هرکاری کردم حجم فایل بیشتر شد ولی کمتر نشد


   
yasss، wizard girl، setsuka.19952 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
alizelqarnain
(@alizelqarnain)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 20
 

و ان گاه وان هلسینگ قیام میکند!!!
عالی بود.
فقط یه اکشال عمده ای که داشت این بود که خیلی سریع اتفاق افتاد


   
wizard girl، setsuka.19952، soren.kt2342 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
6019
 6019
(@6019)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 48
 

سلام، بچه ها نقدت کردن، حلا میشه یه زمانبندی برای دادن فصل ها بدی؟ البته اگه واسه نوشتن استرس نمیگیری! :bb8:


   
wizard girl، setsuka.19952، soren.kt2342 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

هر هفته دوشنبه یا چهارشنبه یک فصل داده میشه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

alizelqarnain;4520:
و ان گاه وان هلسینگ قیام میکند!!!
عالی بود.
فقط یه اکشال عمده ای که داشت این بود که خیلی سریع اتفاق افتاد

بله مشکل هم همینه ، الان دارم روش کار میکنم اهسته اش کنم :5:
ممنون که وقت گذاشتی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

alizelqarnain;4520:
و ان گاه وان هلسینگ قیام میکند!!!
عالی بود.
فقط یه اکشال عمده ای که داشت این بود که خیلی سریع اتفاق افتاد

بله مشکل هم همینه ، الان دارم روش کار میکنم اهسته اش کنم :5:
ممنون که وقت گذاشتی


   
wizard girl، alizelqarnain، setsuka.19952 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
 

خب داستان محتوا بسیار جالبی داره اما چه کنم دیگه یه کم کلیشس:دی
پنجه بوکس:دی
ولی در کل بخوای حساب کنی زیادم مهم نیس کلیشه باشه مهم اینه که داستان رو با ذهن خودت پرورش بدی و تقلب نباشه:دی
موفق باشی نویسنده گل!‌کلی نقد نوشته بودم پرید خدایی حالش نیس دوباره بنویسم:دی ایشالا دفعه بعد:1:


   
********، wizard girl، lordfire910 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

PLUTO;4530:
خب داستان محتوا بسیار جالبی داره اما چه کنم دیگه یه کم کلیشس:دی
پنجه بوکس:دی
ولی در کل بخوای حساب کنی زیادم مهم نیس کلیشه باشه مهم اینه که داستان رو با ذهن خودت پرورش بدی و تقلب نباشه:دی
موفق باشی نویسنده گل!‌کلی نقد نوشته بودم پرید خدایی حالش نیس دوباره بنویسم:دی ایشالا دفعه بعد:1:

بله ، ایده جدیدی نیست (ایده جدید دارم ولی هنوز نمیخوام برم سراغ اونا )
ممنون که وقت گذاشتی
خداییش پرید ؟
:129fs4252631:


   
********، wizard girl، setsuka.19952 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
soren.kt2342
(@soren-kt2342)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 429
شروع کننده موضوع  

دوستان فصل سوم دوشنبه هفته بعد داخل سایت قرار میگیره
البته اگه ویرایشگر بد قولی نکنه (اونش دیگه تقصیر من نیست ، تاخیری باشه از جانب ویراستاره )
راستی با گذاشتن یک امتیاز برای فصل سه موافقید ؟
یا کلا از خواندن داستانم منصرف میشوید ؟


   
wizard girl، draGonh_762، حسین و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 15
اشتراک: