Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

ترسناك نويسي (آموزش نوشتن داستان هاي ترسناك)

42 ارسال‌
9 کاربران
85 Reactions
15.5 K نمایش‌
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

سلام
اگه شما يك نويسنده تازه كار يا حتي حرفه اي هستيد و بخوايد يك داستان ترسناك بنويسند يك مشكل جود داره ،‌از چه الماني استفاده كنيم .
شما صد درصد فيلم ترسناك ديديد و بي شك گاهي هم ترسيديد، اين المان ها هستند كه باعث ترس ميشن. در ادامه چند المان معرفي مي كنم و البته شما هم بياييد و پيشنهادهاتون را بگيد تا بيشتر خواننده ها را بترسانيم
و اما خلاصه اي از مطلاب موجود در تاپيك :

*HoSsEiN*;138:
شروع مي كنم
اولين نكتهبراي ترساندن،‌محيط تاريكه،‌تاريكي خودش باعث ترس ميشه حالا اگه شما شخصيت داستان را در كوچه هاي تنگ و باريك و خلوت و صد البته تاريك قرار بديد و قراره يك اتفاقي هم بيوفته ايجاد ترس مي كنه.

دومين نكته اينكه يك اتفاقي افتاده باشه و فلش بك بزنيم، مثلاً‌شهري نابود شده يا فردي به طرز فجيعي كشته شده و تنها شاهد ماجرا داستانشو تعريف مي كنه،‌اين يعني خواننده ميدونه چي شده و شخصيتو دنبال مي كنه، دلش مي خواد به مقتول هشدار بده ولي نمي توانه و ...

سومين نكته : حادثه اي بدتر در پيشه،‌ خب يك نفر مرده ولي شما بايد به خواننده بگيد : يكي مرده؟ بي خيال ده نفر ديگه هم بدتر كشته ميشن منتظر باش و بخوان.

چهارمين نكته: اتفاقي بيوفته كه خواننده انتظارشو نداره ،‌مثلا شخصيت شما توي يه پارتي داره مي رقصه يك دفعه سر يكي قطع ميشه و خون به همه جا مي پاشه و اين خوني ميشه،‌يا شخصيت مثبت داستان يك دفعه منفي بشه.

پنجمين نكته : مرده و قبرستان وقتي كه شب هم باشه ،‌عالين براي ترساندن.

ششمين نكته: افراد ديوانه و يا قاتلين خونخوار و زامبي و ... اينا توانايي ترساندن دارن.

هفتمين نكته: موجوداتي كه به خودي خود خواننده را مي ترسانه،‌مثل استفاده از جن ،‌روح و شيطان .

هشتمين نكته : در اوج ترساندن ريتمو تند نكنيد،‌اگه داره كسيو ميكشه به طرز كشداري ادامش بده،‌يعني شكنجه كنه و ... درسته داستان كمي چندش ميشه ولي خب خواننده مي ترسه.

نهمين نكته : جنگل ،‌بيابان و صحرا و زوزه گرگ يا ديدن گربه سياه و ...كلاً هرچي شما را بترسونه خواننده داستانتون هم مي ترسونه فقط بايد جوري بنويسي كه خواننده به شكل خودكار برگرده و پشت سرشو نگاه كنه كه چيزي پشت سرش نباشه،‌يعني در اين حد ترسناك.

*HoSsEiN*;172:
دهمين نكته:نكته ي ديگه اي كه بايد در داستانهاي ترسناك بكار برد صداهاست،‌صداي جير جير كف اتاق توي شب وقتي كسي جز شخصيت اصلي خونه نيست،‌صداي خنده يا صداي نفس كشيدن از پشت سر.
اگه تنها هستيد هر كدام از اينها را در ذهن تصور كنيد بي شك باعث ترسيدنتون ميشه.

Lord.Morteza;174:
يازدهمين نكته : اگر از المان تخیل به اندازه استفاده نشه شخص داستان رو باور نمیکنه و این حس ترس رو از بین میبره و تنها راهش هم اینه که به اندازه از توصیفات درست و بجا استفاده کنیم. مثلا اگر یک گرگنما میخوایم بیاریم تو داستان ، اونقدر باید از حالات شخصیت اول ، حالات گرگ ، صدا ها ، حرکات و هرچیزی که هست بگیم که شخص فکر کنه خودش جای شخصیت اول اونجا وایساده که بتونیم بترسونیمش.

proti;226:

دوازدهمين نكته : قرار گرفتن در محیطی شبیه فضای داستان یا داستان نویسی از روی فضایی که قبلا در ذهن داشتیم ،‌يعني اينكه اگه در مورد جنگل مينويسيد سعي كنيد حاقل يكبار وارد محيطش بشيد،‌البته نه تنهاي تنها،‌ با يكي ديگه بريد يا در جايي بريد كه خطري خودتون را تهديد نكنه.

Lord.Morteza;329:

سيزدهمين نكته : داهای محیط که گاها موجب ترس میشوند.مثلا داخل اتاقی و صدای برخورد مشت هایی که به دیوار میکوبن رو میشنوی انگار چیزی میخواد وارد بشه....

Lord.Morteza;329:

چهاردهمين نكته : از عناصر ترس که خیلی جاها کاربرد داره در کل بخوام بگم ، اگه از روایت یک کودک یا نوجوان بخواین بگین. معمولا : کمدی که نصف شب درش باز میشه ، و داخلش تاریکه. باد به پرده ی اتاق میخوره و تکونش میده و سایه ای روی پرده میوفته که جلو میاد.
زیر تخت وقتی تاریک باشه و صداهایی ازش خارج بشن.
این ها چیز هایی هستن که معمولا استفاده میشن.


   
sirena، hera، R-MAMmad و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

شروع مي كنم
اولين نكتهبراي ترساندن،‌محيط تاريكه،‌تاريكي خودش باعث ترس ميشه حالا اگه شما شخصيت داستان را در كوچه هاي تنگ و باريك و خلوت و صد البته تاريك قرار بديد و قراره يك اتفاقي هم بيوفته ايجاد ترس مي كنه.

دومين نكته اينكه يك اتفاقي افتاده باشه و فلش بك بزنيم، مثلاً‌شهري نابود شده يا فردي به طرز فجيعي كشته شده و تنها شاهد ماجرا داستانشو تعريف مي كنه،‌اين يعني خواننده ميدونه چي شده و شخصيتو دنبال مي كنه، دلش مي خواد به مقتول هشدار بده ولي نمي توانه و ...

سومين نكته : حادثه اي بدتر در پيشه،‌ خب يك نفر مرده ولي شما بايد به خواننده بگيد : يكي مرده؟ بي خيال ده نفر ديگه هم بدتر كشته ميشن منتظر باش و بخوان.

چهارمين نكته: اتفاقي بيوفته كه خواننده انتظارشو نداره ،‌مثلا شخصيت شما توي يه پارتي داره مي رقصه يك دفعه سر يكي قطع ميشه و خون به همه جا مي پاشه و اين خوني ميشه،‌يا شخصيت مثبت داستان يك دفعه منفي بشه.

پنجمين نكته : مرده و قبرستان وقتي كه شب هم باشه ،‌عالين براي ترساندن.

ششمين نكته: افراد ديوانه و يا قاتلين خونخوار و زامبي و ... اينا توانايي ترساندن دارن.

هفتمين نكته: موجوداتي كه به خودي خود خواننده را مي ترسانه،‌مثل استفاده از جن ،‌روح و شيطان .

هشتمين نكته : در اوج ترساندن ريتمو تند نكنيد،‌اگه داره كسيو ميكشه به طرز كشداري ادامش بده،‌يعني شكنجه كنه و ... درسته داستان كمي چندش ميشه ولي خب خواننده مي ترسه.
نهمين نكته : جنگل ،‌بيابان و صحرا و زوزه گرگ يا ديدن گربه سياه و ...
كلاً هرچي شما را بترسونه خواننده داستانتون هم مي ترسونه فقط بايد جوري بنويسي كه خواننده به شكل خودكار برگرده و پشت سرشو نگاه كنه كه چيزي پشت سرش نباشه،‌يعني در اين حد ترسناك.

خب شما چه چيزي براي بيشتر ترساندن خواننده ها به ذهنتون ميرسه؟ بگيد.


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

واسه ترسناک بودن باید توصیفات باید قوی باشن. ( دقیقا حرفی که زدی هم همین بود من گفتم تاییدش کنم ! )
زنده باشن و ایجاد حس آمیزی بکنن. در اینجور مواقع به عنوان یه خواننده ی داستان بخوام بگم ، باید با موقعیت های واقعی جور باشه. سعی بشه از چیزایی استفاده بشه که وجود دارن. معمولا تخیل وقتی وارد حیطه ی ترس میشه غیر واقعی میشه


   
ida7lee2 و *HoSsEiN* واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

Lord.Morteza;169:
واسه ترسناک بودن باید توصیفات باید قوی باشن. ( دقیقا حرفی که زدی هم همین بود من گفتم تاییدش کنم ! )
زنده باشن و ایجاد حس آمیزی بکنن. در اینجور مواقع به عنوان یه خواننده ی داستان بخوام بگم ، باید با موقعیت های واقعی جور باشه. سعی بشه از چیزایی استفاده بشه که وجود دارن. معمولا تخیل وقتی وارد حیطه ی ترس میشه غیر واقعی میشه

دقيقاً همينطوره، البته اينو بصورت نكته دربيار بنويسش تا توي پست اول اضافه كنم. با نقل قول از خودت.

دهمين نكته:نكته ي ديگه اي كه بايد در داستانهاي ترسناك بكار برد صداهاست،‌صداي جير جير كف اتاق توي شب وقتي كسي جز شخصيت اصلي خونه نيست،‌صداي خنده يا صداي نفس كشيدن از پشت سر.
اگه تنها هستيد هر كدام از اينها را در ذهن تصور كنيد بي شك باعث ترسيدنتون ميشه.


   
ida7lee2 و proti واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

اگر از المان تخیل به اندازه استفاده نشه شخص داستان رو باور نمیکنه و این حس ترس رو از بین میبره و تنها راهش هم اینه که به اندازه از توصیفات درست و بجا استفاده کنیم. مثلا اگر یک گرگنما میخوایم بیاریم تو داستان ، اونقدر باید از حالات شخصیت اول ، حالات گرگ ، صدا ها ، حرکات و هرچیزی که هست بگیم که شخص فکر کنه خودش جای شخصیت اول اونجا وایساده که بتونیم بترسونیمش.


   
ida7lee2 و *HoSsEiN* واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

خب تخيل مهمه اما گاهي بدون استفاده از تخيل و در يك داستان روايت زندگي هم بشه ترس را وارد داستان كرد،‌مثل چيزي كه خيلي ها به راحتي از كنارش مي گذرن،‌مثلاً‌اسانسور ولي خيلي راحت ميشه شخصيت داستان ترس از فضاي بسته داشته باشه و اين ترس هم به خواننده انتقال داده بشه يا مثلا چندي پيش در سايتي يك داستان كوتاه خواندم ولي خيلي ازش خوشم امد داستان شخصي بود كه شب صدايي ميشنوه و به دنبال صدا راه ميوفته و در اتاقي مادر بزرگش را كه پشت بهش روي صندلي نشسته را ميبينه كه حرفهاي نامربوطي ميزنه و بقيه داستان ولي ترس زيبايي به اين داستان تزريق كرده بود كه تحت تاثيرم قرار داد.


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

منم اونو خوندم.
واسه مسابقات داستان کوتاه زندگی خوب فکر کنم مرحله ی دوم بود.
درسته اون یکم از تخیل تو داستانش استفاده کرد ( موضوع مسابقه فکر کنم روح بود ) ولی اون تونست توصیفات رو طوری بجا بیاره. وگرنه ممکن بود اصلا ترسناک نباشه.
داستانهایی که یکم بخوان ترس رو با تخیل بیارن و از نظر من ناموفق باشن که داستان ترسناکی خلق کنن نمونه ی بارزش دموناتای دارن شانه. من که اول داشتم میخوندم حس میکردم که نویسنده سعی میکرد محیط رو تاریک کنه ، خشونت بیاره ، شخصیت اول رو تو شرایط ترسناکی قرار بده ولی به هیچ عنوان ترسناک نبود. افرادی که میخوان بنویسن باید رعایت کنن که چجوری ترس رو بریزن تو داستان.


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

Lord.Morteza;174:
اگر از المان تخیل به اندازه استفاده نشه شخص داستان رو باور نمیکنه و این حس ترس رو از بین میبره و تنها راهش هم اینه که به اندازه از توصیفات درست و بجا استفاده کنیم. مثلا اگر یک گرگنما میخوایم بیاریم تو داستان ، اونقدر باید از حالات شخصیت اول ، حالات گرگ ، صدا ها ، حرکات و هرچیزی که هست بگیم که شخص فکر کنه خودش جای شخصیت اول اونجا وایساده که بتونیم بترسونیمش.

برای اینکه داستان قابل باور بشه اول باید خودت بتونی باورش کنی
بعد از نوشتن هم حتما با دید یه خواننده و نه با دید نویسنده ی دانای کل کتاب رو بخون و تلاش کن ببینی چقدر تونستی ذهنیتت رو به متنت انتقال بدی اینه که مهمه
اگه بتونی به اون حد قوی بنویسی برای درکشم مشکلی نداری
مثلا میگم میگی گرگ آوای وحش جک لندن یا سپید دندان رو دیدی؟ فکر نمیکنم جک لندن گرگ بوده باشه اما احساساتش در سپید دندان کاملا شما رو با روحیات جناب گرگ آشنا میکنه


   
ida7lee2، lord.1711712 و *HoSsEiN* واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

به نظرم اگه بخواهي چيز ترسناكي بنويسي بايد خودت ازش بترسي اينطوري ترس را انتقال ميدي؛‌اگه خودت نترسي و با نوشتنش موي تنت سيخ نشه فايده اي نداره، چون ترست به خواننده هم منتقل نميشه!
اين خيلي مهمه پس اگه ديديد خودتون نترسيديد يك جاي كار ميلنگه،‌مخصوصاً اگه شب مينويسيد و تو اتاق تنهايي و دلهره به سراغتون امد ديگه عالي ميشه. حالا ميخ واد داستان تخيلي باشه يا ميخواد داستان عاشقانه و ... باشه.


   
ida7lee2 و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

*HoSsEiN*;201:
به نظرم اگه بخواهي چيز ترسناكي بنويسي بايد خودت ازش بترسي اينطوري ترس را انتقال ميدي؛‌اگه خودت نترسي و با نوشتنش موي تنت سيخ نشه فايده اي نداره، چون ترست به خواننده هم منتقل نميشه!
اين خيلي مهمه پس اگه ديديد خودتون نترسيديد يك جاي كار ميلنگه،‌مخصوصاً اگه شب مينويسيد و تو اتاق تنهايي و دلهره به سراغتون امد ديگه عالي ميشه. حالا ميخ واد داستان تخيلي باشه يا ميخواد داستان عاشقانه و ... باشه.

من خیلی طرفدار کتابهای ترسناک نیستم اصولا ترسناک نویسی هم بلد نیستم. اما خب یه وقتایی یه چیزایی هست توی داستان یه صحنه هایی پیش میاد که باید حادثه ترسناکی رو بنویسی...اینجور مواقع لازمه از سخنان ترسناک نویسان استفاده کنیم
یه مصاحبه از دارن شان خوندم توش گفته بود هر وقت میخوام کتابی بنویسم میرم یه جای خلوت و خالی خارج از شهر
بعد میرم تو تاریکی میشینم به سایه ها زل میزنم ببینم کدوم یکیش منو میترسونه چون تا خودم نترسم نمیتونم بقیه رو بترسونم.بعدش سعی میکنم به اون چیزی که میبینم شکلی بدم و پر و بالش بدم
البته دارن شان خیلی به نظر من کار ترسناک نداره اما از این طرحش خوشم اومد
یه بارم خودم امتحانش کردم واقعا جواب داد:4:


   
ida7lee2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

proti;203:

یه مصاحبه از دارن شان خوندم توش گفته بود هر وقت میخوام کتابی بنویسم میرم یه جای خلوت و خالی خارج از شهر
بعد میرم تو تاریکی میشینم به سایه ها زل میزنم ببینم کدوم یکیش منو میترسونه چون تا خودم نترسم نمیتونم بقیه رو بترسونم.بعدش سعی میکنم به اون چیزی که میبینم شکلی بدم و پر و بالش بدم
البته دارن شان خیلی به نظر من کار ترسناک نداره اما از این طرحش خوشم اومد
یه بارم خودم امتحانش کردم واقعا جواب داد:4:

نه بابا خوب نيست،‌يك دفعه ديدي جني ،‌روحي ،‌چيزي از سايه درامد، خارج از شهر هم هست كسيم نيست به داد برسه، روش خوبي نيست!:wh1:
يعني رفتي خارج شهر توي تاريكي نشستي ؟:kho1:
البته بيابان و صحرا و جنگل كه بري ديگه صد درصد تضميني يه چيزي ميبيني :kh:


   
ida7lee2، R-MAMmad و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

*HoSsEiN*;207:
نه بابا خوب نيست،‌يك دفعه ديدي جني ،‌روحي ،‌چيزي از سايه درامد، خارج از شهر هم هست كسيم نيست به داد برسه، روش خوبي نيست!:wh1:
يعني رفتي خارج شهر توي تاريكي نشستي ؟:kho1:
البته بيابان و صحرا و جنگل كه بري ديگه صد درصد تضميني يه چيزي ميبيني :kh:

نه بابا من اونقدرا شجاع نیستم
یه مقدار تنهایی رفتم دم غروب تو جنگل
تا آستانه ی سکته رفتم اما تونستم حس شب تو جنگل تنها بودن رو در بیارم.یادش بخیر با دوربین رفتم تو جنگل برای کشف حس تنهایی شبانه در جنگل کلی هم فضا فیلم گرفتم که بعدش کمک زیادی به یکی از توصیفهای فصل فرار اد از دست دشمن تو تاریکی جنگل برای پادشاهی وحشت داشت:65:بماند که خیلی ترسناک بودا
اما خب مثلا اینکه کف زمین چی هست تو جنگل
روی درختا چه جور خزه ای هست
یه غار سنگی برای پناه گرفتن کجاس
و اون طرح پناهگاه تمشکی همش از اونجا اومد


   
ida7lee2 و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

من ترجیح میدم برای ترسوندن خودم از داستان ترسناک استفاده کنم !
البته جنگل هم میشه ...
اما جنگل های مازندران پلنگ داره چندتا ... میترسم برم برنگردم


   
R-MAMmad واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

اقا براي نوشتن داستانتون خودتونو به كشتن نديد!!!:129fs4252631:
اگه بخواي ترس از ارتفاع بنوسيد بايد بريد بالاي يه برج لبه پشت بام وايساد؟:4654980460722281494 يا اگه بخواي در مورد شيطان بنويسي بايد بري با اينا كه باهاش در ارتباطن حرف زد؟ :4654980460722281494نه جانم خطر داره،‌شب تو جنگل،‌تنهايي؟؟؟ نــــــــــه ! تو روزشم خوف داره :be7::129fs4252631:
البته ديدن فيلم هاي جنگل و بيابان و ... خوبه، رفتن به جنگل هم مفيده البته نه تنهايي ،‌ و صد البته نه براي خانم ها آن هم تنهايي!!!


   
ida7lee2 و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

*HoSsEiN*;224:
اقا براي نوشتن داستانتون خودتونو به كشتن نديد!!!:129fs4252631:
اگه بخواي ترس از ارتفاع بنوسيد بايد بريد بالاي يه برج لبه پشت بام وايساد؟:4654980460722281494 يا اگه بخواي در مورد شيطان بنويسي بايد بري با اينا كه باهاش در ارتباطن حرف زد؟ :4654980460722281494نه جانم خطر داره،‌شب تو جنگل،‌تنهايي؟؟؟ نــــــــــه ! تو روزشم خوف داره :be7::129fs4252631:
البته ديدن فيلم هاي جنگل و بيابان و ... خوبه، رفتن به جنگل هم مفيده البته نه تنهايي ،‌ و صد البته نه براي خانم ها آن هم تنهايي!!!

نه خیلی خودمو به کشتن ندادم فقط به سکته نزدیک شدم.
بعد انصافا تجربه خوبی بود. یعنی کل سفر شمال اون سری مون من این هدف رو داشتم که حس جنگل رو بفهمم
بنده رو اگه بکشن رو دو تا پله نمیرم چه برسه پشت بوم...به کسی نگی از ارتفاع میترسم ناجور:4::4::4:اما هیچ وقت با تاریکی مشکلی نداشتم حتی از بچگی
بعد اون جنگلی که ما رفتیم امن بود بابا جوری نبود که تنهایی بخوام برم ته دنیا...جنگلبانش آشناس:4: از این عشق طبیعتای محافظ طبیعت...یه دامپزشک باحاله که خب از بچگی هم بازی بودیم باهم.یه نیم ساعت رفتم چون گفتم میخوام تنها برم هاپوشو باهام فرستاد که خطری نشه اوضاع هاپو نبود که خودش یه پا هیولا بود از این سگ تازی گنده ها....چندش زشت.... من با حیوانات رابطه خوبی دارم اما خود هاپوئه از جنگله ترسناک تر بود:24: بعد فهمیده بود من ازش میترسم حرفمو گوش نمیکرد اصلا یه وضعی بود:24::24::24::24::24: یعنی باید صفحه اون شب دفتر خاطراتم رو بخونی شده عین این داستانهای وحشت منتها نه وحشت از تاریکی وحشت از سگ:63:

بعدشم فیلم مستند اصلا حس هوا و زمین جنگل رو نداره باید علفای زیرپاتو حس کنی

Lord.Morteza;221:
من ترجیح میدم برای ترسوندن خودم از داستان ترسناک استفاده کنم !
البته جنگل هم میشه ...
اما جنگل های مازندران پلنگ داره چندتا ... میترسم برم برنگردم

اتفاقا مازندران بود.بعدشم پلنگ معمولا تو ارتفاعاته شما همین که لب جنگل واستی بررسی کنی کافیه کلا توصیه نمیکنم کاری که کردم رو تکرار کنی خونت رو گردن نمیگیرم


   
ida7lee2، R-MAMmad و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 3
اشتراک: