Header Background day #23
دعوا تاریخی بر سر ت...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

دعوا تاریخی بر سر ترک شیرازی!خخخخخخ

20 ارسال‌
13 کاربران
62 Reactions
6,624 نمایش‌
warrior
(@warrior)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 145
شروع کننده موضوع  

در این تایپیک ما به دعوا ترک شیرازی می پردازیم در صورتی که شعری که به این دعوا ربط داره یا نظری دارید بگید.

با تشکر.

حتما از دعوای تاریخی حافظ شیرازی و صائب تبریزی و شهریار چیزی شنیده اید! گویا صائب تبریز متاثر از شعر حافظ، که نوشته بود:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

اینگونه می نویسد که:

هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

بله، زمان می گذرد و شهریار نامی، پس از خواندن شعر صائب که بیشتر در جهت تحقیر حافظ سروده شده بود، اینگونه می سراید که:

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

چرخ زمان را که می شناسید، می گردد و می گردد. جالب اینجاست که این چرخ در 5 شهریور 1388 در مقابل وبلاگ «جواهر کلام» می ایستد و «علی» نامی، افاضات خود را بر رقعت دعوای تاریخی این شعرای نامی، مکتوب می نماید:

هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را

تا به اینجا که به خیر بگذشت! نه یقه ای در دست رفت و نه پیراهن کسی را خاک گرفت، جمیع شعرا نیز در کار خود کیفور اند و به سان تیر مژگانی، قلب «ترک شیرازی» را نشانه گرفته اند. شما هم که شنیدید و خواندید، بلکه خوش خواندید و مزاجتان نیز شیرین گشت و حال نوبت به parham از یکی از انجمن ها می رسد که بگوید:

هر آن کس چیز می بخشد، به لطف خویش می بخشد
یکی جان و یکی روحش، یکی دیگر بخارا را
یکی شاید ندارد چیزی و هیچ اش نمی بخشد
یکی چون من نه می بخشد، نه می خواهد که بخشیدن
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش این من، نه می بخشم، نه خواهم خواست بخشیدن

جالب این جاست که عزیز دیگری در بیان نظرات خود در سایت 最新!人材派遣 情報局 که منبع این مطلب است این گونه آورده است که :
هر انکس چیز می بخشد، ز درک خویش می بخشد،
یکی جان و یکی روح و دیگر هیج می بخشد.
یکی از بخشش عریان است و ان دیگر به عصیان است،
و هرکس از برای دل دوصد بس بیش می بخشد.
اگر ان ترک شیرازی، دلی را دست اوردی،
تو عنوان دان که او هم نیز، یکی ناچیز می بخشد.

و جالب تر این که انگار این داستان ختم شدنی نیست چرا که انگار هرکسی که دستی در ادب دارد قصد آن کرده که به این دعوا ادامه دهد،اگر قبول ندارید این هم شاهد مثال:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را
من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم-
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را

ویا در جایی دگر کمی طنزآلود:

آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا

اما داستان باز هم ادامه دارد:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را

و باز هم:

اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
به خورشید و فلک سایم از این عــــزت کف پا را

روان و روح و جان ِ ما همه از دولت شــــاه است
مــــن ِ مفلس کیم چیزی ببخشم خـــال ِ زیبــا را

اگـــر استاد مــــــا محو ِ جمال یار می بـــودی
از آن ِ خود نمی خواندی تمام روح و اجــــزا را

"خانم یاری"

ولی بار هم این داستان یا بهتر بگم دعوا تمامی ندارد و این بار آقای بیژن خمیسی این گونه می گویند که:

اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل ، او را كه بوسد او دل ما را
نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را
نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روح و اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را

سمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــا را
سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را با سودُ اينـهـــــا را
و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستي كه از رب الكريم است روح و اجــــزا را
تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار مي بودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا

و در ادامه
بسا من را عجب آمد ز احوال شما خوبان
که عیب یکدگر جویید و لفظ شعر حافظ را
هرآنکس هدیه ای آرد برای دلبر رعنا
ادب گوید که نشمارد کسی عیب هدایا را
اگر حافظ به او بخشد سمرقند و بخارا را
به تعبیری عیان سازد مقام و قیمت دل را
وگر هاتف به او بخشد سر و دست و تن و پا را
فدای او همی سازد تمام قالب دل را
وگر هم شهریار آرد برایش روح اعضا را
حیات و روح بخشد همی اعضای هاتف را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا احوال و ایامش که دارد هر دو عالم را
سمرقند و بخارا، تمام روح و اعضا، دل
هرآن کودل بدست آرد نخواهد ملک دارا را

و

خواننده ای به نام حامد

نه ترک است و نه شیرازی مزن تهمت تو مولا را
نه محتاج است که بخشندش سمرقند و بخارا را
فدای او همه عالم من الاول الی الاخر
همه عالم دهد در راه او دست و سر و پا را
اگر حافظ بگوید ترک شیرازی مقصر نیست
برای اینکه نشناسد عزیز قلب زهرا را

و نهایتا به این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند .

چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

اینم طنزی دیگر از محمد عيادزاده:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟

و حالا:
فغان کین ترک شیرازی فسیل شد بس که هی دل برد
به خاکش دفن کردندی و چه خوردندی حلوا را!

:ui::ui::ui::ui::ui::ui::ui::ui::ui::ui::ui:

اینک میکائیل(wingknight) گذاشت بذارم، دوست بخونین:گذاشتم لبن این تگ تا جا نگیره.
حافظ :




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صائب در جواب حافظ :




هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را


شهریار در جواب هر دو :




هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را




سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را


امیر نظام گروسی در جواب حافظ :




اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را


بدو بخشم تن و جان و سرو پا را




جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی


نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :




اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را


به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را



سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند


نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را



رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :




اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را



مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری


که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را



نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را


نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را



که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد


هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را



ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما


در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را



محمد فضلعی در جواب حافظ :



اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا


زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را



به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را


نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را



محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:



مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی


نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را



امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی


كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را



وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم


كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را



مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد


وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را



به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند


ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی



سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :



اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا


به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را



تمام روح و معنا را به دست یار می بینم


چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را



الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟


نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را



یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :



عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را


همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را



گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین


خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را



سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را


که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را



بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد


نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را



از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری


بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را



بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی


چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را



شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران


چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را



برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را


زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را



سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد


سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را



بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا


دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را



دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه :



اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا


نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را



اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را


و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را



دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا


وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را



ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را


بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را



حسین فصیحی لنگرودی :



"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"


نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را



ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما


نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را



ناتولی درخشان :


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را




کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را



عماد کرمی :



اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را




سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را



خانم یاری :



اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كهبوسد او دل ما را



نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چونصائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را



نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روحو اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را
سمـــرقند وبخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــارا



سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را باسودُ اينـهـــــا را



و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستيكه از رب الكريم است روح و اجــــزا را



تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار ميبودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا



امیر یوسف محبی از زبان حافظ :




منــم حـــافظ که اشعارم پریشان کــرده فــردا را
بـه یــادم بــرده ایـن عـــالم تمـــام فکــر دنیا را


اگـر بـر تـرک شیـــرازی سراییــدم چنیـن اشعـار
نمیـدانـــی کـه یــاد او هنـــوزم بـــرده دلهـــا را


چنیــن یــار گــران قدری ندیــدم در پــس عــالم
که صائب در جواب من دهد دست و تن و پا را


اگــر پاســخ ندادم مــن به صائب در چنین روزی
نمی خواهم غمش بینم که گیرد دامـن مـا را


اگــر گـــویـــم دهــم بــر او سمـرقــند و بخــارا را
هــم اکنـــون بـاز میگویــم دهم من کل دنیا را


اگــرعشقی چنین خواهی بگو راز خودت با رب
کـه بـر عشــاق میبخشد تمــام روح و معـنا را


نصیحت می کنم بر تو که داری ایـن چنین دلبـر
به هـر قیمت به دست آور اگـر خواهی ثریـا را


کنم یادی ز این یوسف که داده وقت خود بر من
ندایش را به رب گوییــم کـه میخواهد زلیخا را



مهرانگیز رساپور (م. پگاه) :




چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آن‌ها را




از آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا را




وجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون
ببین خود با چنین بخشش، معما در معما را




بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دل‌های شیدا را




رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین
که بریک طره‌ی مویش، ببخشی هردو دنیا را




فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را




شنیدم خواجه‌ی شیراز، میان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»




بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد می‌دانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول می‌کند ما را؟!



محمد عبادزاده شاعر طنز سرا :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را



نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را


مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟



و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً


که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را



نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را


فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را...!



یک شاعر یا شاعره طنز سرای دیگر :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


بگویش باز پس آرد دل بی چاره ی ما را



مگر طاقت و یا ظرفیتش چون است یارم را


که هر کس میرسد ره ره بدستش می دهد دل را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا



سر و دست و تن و پا را ز


   
ida7lee2، lordfire910، meysam49912 و 14 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
nilay
(@nilay)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 158
 

ایول احسنت به این شاعر اخریه.


   
sahv، yasss و warrior واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ensieh-oof
(@ensieh-oof)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 177
 

خیلی باحال بود حال کردم


   
warrior واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

عالی بود
ازین چیزا اگه داری باز بزار


   
warrior و bistam واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
bistam
(@bistam)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 42
 

جنگجو جان،اينقدر نمك ميريزي يه وقت به جاي نمكدون نبرنت!
خوب بود.


   
snakeeyes، yasss، wizard girl و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
warrior
(@warrior)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 145
شروع کننده موضوع  

red book;3194:
جنگجو جان،اينقدر نمك ميريزي يه وقت به جاي نمكدون نبرنت!
خوب بود.

رد بوک جان سر فرازمون کردی به این تایپیک سر زدی.می گفتی یک گاوی...گوسفندی...شتری...فیلی...زرافه ای...دایناسوری...گودزیلایی...چیزی زمین میزدیم.:دی.مورد داشتیم بردن ولی رضایت ندادن.همین مرتضی برد منو برای استفاده به جای نمکدون به سه چهار تا فصل برگردونتم.:65:
ممنون.نظر لطفتونه.:53:


   
ida7lee2، snakeeyes، yasss و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ensieh-oof
(@ensieh-oof)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 177
 

خیلی باحال بود روحمون شاد شد:دی


   
warrior واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

عالی یود خوشمان آمد


   
yasss و warrior واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ba_ba_k802
(@ba_ba_k802)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 197
 

همه اینا رو خونده بودم بغیر از دوبیتی اخر :دی
اما خدایی ببینید قبلن اوضاع چه بودده که خال لب یار ابشن حساب میشده :دی


   
yasss و warrior واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Michael
(@wingknight)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 536
 

این تاپیک توی زندگی بچه ها زده بودن
ولی بازم ممنون حسین خوب شد که گذاشتی
اینم یه تیکش که جا افتاده:

بسا من را عجب آمد ز احوال شما خوبان
که عیب یکدگر جویید و لفظ شعر حافظ را
هرآنکس هدیه ای آرد برای دلبر رعنا
ادب گوید که نشمارد کسی عیب هدایا را
اگر حافظ به او بخشد سمرقند و بخارا را
به تعبیری عیان سازد مقام و قیمت دل را
وگر هاتف به او بخشد سر و دست و تن و پا را
فدای او همی سازد تمام قالب دل را
وگر هم شهریار آرد برایش روح اعضا را
حیات و روح بخشد همی اعضای هاتف را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا احوال و ایامش که دارد هر دو عالم را
سمرقند و بخارا، تمام روح و اعضا، دل
هرآن کودل بدست آرد نخواهد ملک دارا را

و

خواننده ای به نام حامد

نه ترک است و نه شیرازی مزن تهمت تو مولا را
نه محتاج است که بخشندش سمرقند و بخارا را
فدای او همه عالم من الاول الی الاخر
همه عالم دهد در راه او دست و سر و پا را
اگر حافظ بگوید ترک شیرازی مقصر نیست
برای اینکه نشناسد عزیز قلب زهرا را
فقط اگه حسین جان اجازه بده کامله این مشاجره رو قرار میدم البته شامل بخش هایی هم از ماله خودش میشه
و یه نکته آقو مو شیرازیم اینا چرو ایطو میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


   
wizard girl، ensieh-oof، warrior و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
علی
(@elnder)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 72
 

قشنگ بود ، ممنون .


   
wizard girl و warrior واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
warrior
(@warrior)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 145
شروع کننده موضوع  

wingknight;3230:
این تاپیک توی زندگی بچه ها زده بودن
ولی بازم ممنون حسین خوب شد که گذاشتی
اینم یه تیکش که جا افتاده:

بسا من را عجب آمد ز احوال شما خوبان
که عیب یکدگر جویید و لفظ شعر حافظ را
هرآنکس هدیه ای آرد برای دلبر رعنا
ادب گوید که نشمارد کسی عیب هدایا را
اگر حافظ به او بخشد سمرقند و بخارا را
به تعبیری عیان سازد مقام و قیمت دل را
وگر هاتف به او بخشد سر و دست و تن و پا را
فدای او همی سازد تمام قالب دل را
وگر هم شهریار آرد برایش روح اعضا را
حیات و روح بخشد همی اعضای هاتف را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا احوال و ایامش که دارد هر دو عالم را
سمرقند و بخارا، تمام روح و اعضا، دل
هرآن کودل بدست آرد نخواهد ملک دارا را

و

خواننده ای به نام حامد

نه ترک است و نه شیرازی مزن تهمت تو مولا را
نه محتاج است که بخشندش سمرقند و بخارا را
فدای او همه عالم من الاول الی الاخر
همه عالم دهد در راه او دست و سر و پا را
اگر حافظ بگوید ترک شیرازی مقصر نیست
برای اینکه نشناسد عزیز قلب زهرا را
فقط اگه حسین جان اجازه بده کامله این مشاجره رو قرار میدم البته شامل بخش هایی هم از ماله خودش میشه
و یه نکته آقو مو شیرازیم اینا چرو ایطو میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میکی جان کاملش رو بزار ببینم چیه، من که هر چی تونستم جمع کنم اینا بود.این دو مورد رو هم اضافه کردم.
بسی تشکر می کنم.:دی
برادر ترک شیرازی یا فقط شیرازی؟نکنه دعوا سر تو باشه!


   
wizard girl و فسیل واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Michael
(@wingknight)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 536
 

warrior;3238:
میکی جان کاملش رو بزار ببینم چیه، من که هر چی تونستم جمع کنم اینا بود.این دو مورد رو هم اضافه کردم.
بسی تشکر می کنم.:دی
برادر ترک شیرازی یا فقط شیرازی؟نکنه دعوا سر تو باشه!

حافظ :




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صائب در جواب حافظ :




هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را


شهریار در جواب هر دو :




هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را




سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را




اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را


امیر نظام گروسی در جواب حافظ :




اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را


بدو بخشم تن و جان و سرو پا را




جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی


نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :




اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را


به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را



سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند


نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را



رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :




اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را



مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری


که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را



نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را


نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را



که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد


هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را



ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما


در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را



محمد فضلعی در جواب حافظ :



اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا


زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را



به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را


نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را



محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:



مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی


نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را



امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی


كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را



وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم


كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را



مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد


وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را



به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند


ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی



سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :



اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا


به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را



تمام روح و معنا را به دست یار می بینم


چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را



الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟


نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را



یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :



عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را


همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را



گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین


خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را



سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را


که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را



بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد


نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را



از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری


بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را



بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی


چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را



شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران


چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را



برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را


زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را



سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد


سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را



بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا


دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را



دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه :



اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا


نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را



اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را


و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را



دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا


وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را



ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را


بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را



حسین فصیحی لنگرودی :



"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"


نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را



ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما


نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را



ناتولی درخشان :


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را




کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را



عماد کرمی :



اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را




سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را



خانم یاری :



اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كهبوسد او دل ما را



نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چونصائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را



نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روحو اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را
سمـــرقند وبخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــارا



سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را باسودُ اينـهـــــا را



و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستيكه از رب الكريم است روح و اجــــزا را



تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار ميبودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا



امیر یوسف محبی از زبان حافظ :




منــم حـــافظ که اشعارم پریشان کــرده فــردا را
بـه یــادم بــرده ایـن عـــالم تمـــام فکــر دنیا را


اگـر بـر تـرک شیـــرازی سراییــدم چنیـن اشعـار
نمیـدانـــی کـه یــاد او هنـــوزم بـــرده دلهـــا را


چنیــن یــار گــران قدری ندیــدم در پــس عــالم
که صائب در جواب من دهد دست و تن و پا را


اگــر پاســخ ندادم مــن به صائب در چنین روزی
نمی خواهم غمش بینم که گیرد دامـن مـا را


اگــر گـــویـــم دهــم بــر او سمـرقــند و بخــارا را
هــم اکنـــون بـاز میگویــم دهم من کل دنیا را


اگــرعشقی چنین خواهی بگو راز خودت با رب
کـه بـر عشــاق میبخشد تمــام روح و معـنا را


نصیحت می کنم بر تو که داری ایـن چنین دلبـر
به هـر قیمت به دست آور اگـر خواهی ثریـا را


کنم یادی ز این یوسف که داده وقت خود بر من
ندایش را به رب گوییــم کـه میخواهد زلیخا را



مهرانگیز رساپور (م. پگاه) :




چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آن‌ها را




از آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا را




وجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون
ببین خود با چنین بخشش، معما در معما را




بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دل‌های شیدا را




رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین
که بریک طره‌ی مویش، ببخشی هردو دنیا را




فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را




شنیدم خواجه‌ی شیراز، میان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»




بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد می‌دانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول می‌کند ما را؟!



محمد عبادزاده شاعر طنز سرا :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را



نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را


مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟



و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً


که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را



نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را


فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را...!



یک شاعر یا شاعره طنز سرای دیگر :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


بگویش باز پس آرد دل بی چاره ی ما را



مگر طاقت و یا ظرفیتش چون است یارم را


که هر کس میرسد ره ره بدستش می دهد دل را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا



سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم


زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را



گر عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را


چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا



یک شاعر یا شاعره گمنام :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را



مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟


که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را



کسی که دل بدست آرد ، که محتاج بدنها نیست


که صائب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



به پیش ترک شیرازی مگر کی ارزشی دارداگر بخشم زدار خود تمام روح و اجزا را
خوشا آن کس که می بخشد ز دار و از ندار خویشبسان شیخ شیرازی که بخشیده است آنها را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دلما رابه خال هندویش بخشم تمام ملک دنیا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



هر انکس چیز می بخشد، ز درک خویش می بخشد


یکی جان و یکی روح و دیگر هیج می بخشد




یکی از بخشش عریان است و ان دیگر به عصیان است
و هرکس از برای دل دوصد بس بیش می بخشد




اگر ان ترک شیرازی، دلی را دست اوردی
تو عنوان دان که او هم نیز، یکی ناچیز می بخشد



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :




هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را




کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر یار بلند بالا بخواهد خاطر مارا



بر این لطفش ببخشایم تمام جمله اعضا را




هر آن کس چیزمی بخشد ز مال خویش می بخشد




هر آن کس چیزمی بخشد ز ملک خویش می بخشد




نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیست


نخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را



"ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است


به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را"



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را


فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را



من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم


نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را


به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را



روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است


من مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا را



اگر استاد ما محو جمال یار می‌بودی


از آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



هر آن کس چیز می بخشد به لطف خویش می بخشد
یکی جان و یکی روحش یکی دیگر بخارا را&


   
wizard girl، فسیل و warrior واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

خخخخخخخخ خیلی باحال بود
اقا من هم شیرازیم هم خال دارم نکنه دعوا سر منه؟؟
اقا من راضی نیستم به خاطرم این کارا رو بکنن
بعدم یه مشکلی ین وسط هست
یعنی من اینقدر خوشگلم که اینا نفهمیدن من پسرم؟؟
خخخ
یلی خوب بود
میکی چقدر زیاد بود


   
sossoheil82، wizard girl، warrior و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Michael
(@wingknight)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 536
 

smhmma;3255:
خخخخخخخخ خیلی باحال بود
اقا من هم شیرازیم هم خال دارم نکنه دعوا سر منه؟؟
اقا من راضی نیستم به خاطرم این کارا رو بکنن
بعدم یه مشکلی ین وسط هست
یعنی من اینقدر خوشگلم که اینا نفهمیدن من پسرم؟؟
خخخ
یلی خوب بود
میکی چقدر زیاد بود

بابابزرگ ببین ما شیرازیا کی هستیم:دی
انقد شعر سره منو تو نوشتن:دی
تازه بازم فک کنم کامل نیست


   
wizard girl و فسیل واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: