سلام دوستان اولین پستم تو این سایت در ضمن با موبایل دارم مینویسم حوصله رنگ دادنو بزگ و کوچک کردن ندارم خداییش سخته با موبایل تایپ کردم چه برسه به این کارها.
خب دوستان حاشیه نرم من یه داستانی شروع کردم یه خلاصه مینویسم اگه خوشتون اومد بگین فصل اولو بزارم اگه هم نه داستانو برا خودم مینویسم.
در سالی که گذشته بود و قرنی که نبود و هزاره ای که کاش به وجود نیامده بود فرزندی از شکاف فضا و زمان از رحم مادری که هدفش جز شهوت چیز دیگری نبود و پدری که معلوم نبود که بود به دنیا امد باز بچه ای دیگر برای مادری که به فرزند خویش جز پول به نگاه دیگری نمی نگریست حتی آن بچه باید حسرت شیر مادر را نیز می کشید چون فردا به دست مردی که کاش خویش چو گرگ بود می افتاد و سالها بردگی و اسارت.همراه با تولد فرزند ی از شکاف فضا و مکان صدایی در جهان هستی پیچید بانگی که هیچ کسی جز کودک مفهومش را ندانست :
فزندی از نسل من که از مادری اشتباه به دنیا می آید
در جهانی که حصار شده
وبدبختی مطلق در آن حکم فرماست
روزنه ی امیدی شکوفا می شود
وحصار برداشته میشود
وهمه برخواهند خواست
برای جنگی نابرابر
میان بد و بدتر
هیچکس نمیداند چه می شود
ای فرزند من این صدارا که متعلق به من است
به زودی خواهی شنید
وزمانیکه صدای من دوباره شنیده شود
من بر خواهم خواست به امید امپراطوری جاودانه ی خودم کیومرث بزرگ
دوستان زود نظر بدین میخواهم ببینم اگه خوب نوشتم که فصل اولو میزارم اگه هم که نه من قبول مبکنم نویسندگیم ضعیفه.باتشکر
موضوع رو دوست دارم:67: ..مخصوصا اون قسمت بد و بدتر
و باز هم همین جور که بچه ها گفتن (:b:)هیچ کس از وقتی به دنیا اومده نویسنده نبوده..پس با اعتماد به نفس مضاعف شروع به نوشتن کن که ما منتظیم
این تایپک بسته شد
اگر نویسنده فصل جدید داد برای من خصوصی کند تا تایپک باز شود .