سلام
من جدیدا به این نتیجه رسیدم که مهمترین و مهم ترین عنصر داستان شخصبتشه.
چرا؟دنیایی رو بدون انسان تصور کنید. حالا انسانهایی بدون دنیا تصور کنید. اولی یه جور خلا هستش و دومی میتونه ایده یه داستان باشه!!!
انسان، سازنده هستش. یعنی یه شخصیت و یه درک و شعور و فهم می تونه حتی یه دنیا بسازه. داستان که سهله.
از این توصیفات که بگذریم، می خوایم یه تمرینی انجام بدیم به ایم شخصیت شکافی.در صورتی می تونیم شخصیت های جذابی بسازیم که شخصیت هایجذاب دیگران رو خوب شناخته باشیم.
چجوریه؟
دو راه دارید:
1)شخصیتی که در حال حاضر مورد بحثه رو بشکافید.
2)یا اینکه شخصیتی که تازگیا در موردش فکر می کنید و براتون جالب شده رو بشکافید...حتی اگه شخصیت مورد بحث هم نباشه اسپم محسوب نمیشه.
از هر مدیایی، چه کتاب چه سریال چه انیمه و... میتونین انتخاب کنین.
ردیف | نام شخصیت | نویسنده | از کتاب/فیلم/انیمه: |
1 | کتنیس اوردین | سوزان کالینز | عطش مبارزه |
خب.
از اونجایی که فقط یک مشت اسپم تحویلم دادین، به این نتیجه رسیدم که شاید شخصیت قابل بحثی نبوده.
.....شخصیت تغییر داده شد.....
خب، حالا که اومده بالا، parspro ی عزیز یه شخصیت بده بیاد اگه زحمتی نیست 🙂 helen praspro@
به عنوان یک خواننده به نظرم محیط و درونمایه من رو بیشتر از شخصیت جذب کنه ولی درکل شخصیت هم خیلی مهمه . هر چند خنگ یا باهوش باشه میتونه در روند داستان تغییر کنه و ذهن خواننده را هم باخودش همراه کنه.
از شخصیتهای مورد علاقهم
تو داستان کیمیاگر وقتی اول شخص به نوحهای در بیابان میرسه با یک کیمیاگر و پزشک آشنا میشه که شخصیت مرموز در عینحال پرازمفهوم داره. زیاد داستان به توصیفش نپرداخته بود ولی در کل میتونستم یه پیرمرد با لباس سیاه عربی رو تصور کنم.از جملات مورد علاقهم این بود که میگفت تمام علم کیمیاگری بر روی یک لوح نوشته شده و به مرور آنرا هزاران صفحه کردهاند .
و به نظر من داستانی که نتونه درگیری خواننده و شخصیت رو بسازه داستان خوبی نیست، داستانی که نتونی با شخصیتش همذات پنداری کنی داستان خوبی نیست، اینکه مسئلهای که برای شخصیت پیش میاد کم کم به مسئله خودت تبدیل بشه
فووووت فوووووت
(سرفه)
به به اینجا چه خاطراتی رو که زنده نمی کنه...
خیلی خب...پست اول که مشخصه، شکافتن یک شخصیت، و بحث کردن درباره اش و در آخر، رسیدن به یه سری نتیجه که برای نوشتن به کارمون بیاد.
یه نکته. پست اسپم ننویسید. هر پستی میخواید بنویسید، با درباره یه شخصیت دلخواه و خارج از موضوع باشه، یا شخصیت مورد بحث.
شخصیت مورد بحث هم...
--------------------------------------
توضیحات خودم درباره این شخصیت:
از اونجاییه که یه مدتیه مد شده شخصیت های قوی مونث که معمولا سلاحشون هم کمان هست، باید ببینیم ریششون از کجاست. (خود منم شخصیت اصلیم از این دخترای سوپر پاوره. پوووف)
ریشه اصلی اصلیش، احتمالا میرسه به یونان یا ایران باستان، آمازونی ها و گرد آفرید و این بند و بساطا که بحث ما نیست. جاییکه تو ادبیات فانتزی جدید، اولین بار این شخصیت های سوپر پاور مونث به عنوان رهبر و شخصیت اصلی تو عطش مبارزه استفاده شد. و بعدش چنان تاثیری گذاشت که کتاب هایی مثل ناهمتا هم شروع کردن پیروی کردن از تم عطش مبارزه، که مهم ترین دلیلش به نظرم شخصیت اصلی داستان بود.
بین خیلی از طرفداران، شخصیت های سوپر پاور مونث چندان طرفدار ندارن و تازه مورد تنفر هم هستن. اما کتنیس اوردین، حداقل برای من، جزو شخصیت های جذابه. فرقش با بقیه چیه؟
1)اولین نفر بوده.(نه دقیقا اولین نفر، ولی جزو شروع کننده ها بوده)
2)رو مخ بوده. دقیقا. خیلی وقتها احساساتی که کتنیس به پیتا یا گیل داشت، یا احساسایی که بهشون نداشت میرفت روی مخ ما. هر چی شخصیت رو مخ تر، انسان تر.
3)ادای شجاعت در نمی آورد. واقعا جسور بود(هم در جهت احمقانه هم شجاعانه)
4)ادای دوست داشتن رو در نمی آورد. واقعا با تمام وجودش به خواهرش مثلا، عشق می ورزید و جنبه های عاطفیش تقلبی نبودن. برای همین برای من خواننده احساسات بر انگیز بود.
5)بعد از تموم شدن همه اوضاع، آخر داستان، کتنیس همونقدر آسیب دیده بود که پیتا. از نظر جسمی هم، مثل شخصیت فیلم های اکشن نبود که تیر از بغل گوششون رد بشه. بارها سوخت و درب و داغون شد.
6)دلیل قوی شدنش منطقی بود. و از ون بهتر، خودساخته بود. یعنی استاد یا راهنمایی نداشت. استاد و راهنماش خودش بودن.
خب...همین دیگه. نظر شما چیه. میتونین کتنیس رو از هر جنبه ای که خواستید بررسی کنید.
پست اول رو ویرایش نمیکنین؟ helen praspro@