کلاریل ابهورسن گمشده "جلد چهارم از مجموعه پادشاهی کهن"

کلاریل شانزده ساله، دختر یکی از خانواده های برجسته در پادشاهی کهن از نسل ابهورسن و از همه مهمتر پادشاه می باشد. او رویای یک زندگی ساده را دارد، در حالی که به خوبی با زندگی جدیدش در شهر بلیسائر، پایتخت پادشاهی کهن وفق نیافته است. دل او برای آزادانه گشتن در جنگل های استوائل تنگ شده و حس می کند درون شهری با دیوارهای سنگی به دام افتاده است؛ و در بلیسائر او مجبور می شود تا طرح ها، نقشه ها و خواسته های همه را دنبال کند، از والدینش که از او می خواهند تا با یک قاتل ازدواج کند تا خدمتکار و رییس پلید صنف کیلپ. آزادی که او انتظارش را می کشد هر لحظه از او دور تر می شود در حالی که به نظر می رسدتوطئه ای بر علیه پادشاه در حال شکل گرفتن است،
شهر درون آشوب سقوط می کند وبه نظر می رسد قوانین باستانی که ابهورسن، شاه و کلیر را به هم متصل می کنند در حال از بین رفتن است. کلاریل با فهمیدن اینکه یک موجود جادویی خطرناک در شهر رها شده است، شانس این را می بیند که هم لیاقت خود را اثبات کند و هم فرار کند اما حوادث خیلی زود از کنترل خارج می شوند. او خودش را بیشتر از همیشه به دام افتاده می بیند تا اینکه کمک از منشا غیرمحتملی می آید اما این کمک بهای ترسناکی دارد. آیا او می تواند از یک ازدواج ناخواسته فرار کند، آیا می تواند پادشاه را نجات دهد و در در مقابل وسوسه افزایش قدرت مقاوت کند؟ به نظر می رسید او باید در انگیزه ها و اسرار قلب اطرافیانش تردید کند، و بیشتر از همه در مورد خودش.