سلام
حتما همه نویسنده ها یه زمانی وقتی داشتن کتاب عزیزشون مینوشتن و کتاب حسابی ای، مثل نغمه یا هری پاتر و ارباب حلقه ها ز. خوندن، مثل من می نشستن حرص میخوردن که:
1)چرا من آنقدر خوب تیستم
2)چرا انقدر شبیه لینام
انگار ما قبل از اینکه کتاب نغمه رو بخونیم شبیه اونیم. حالا میخوام بدونم، از اونجایی که تقریبا همه ایده های دنیا نوشته شده، میشه اصیل و اورجینال نوشت
سوالت از پایه ایراد داره. تو به هر چیزی که نگاه کنی، منبع الهامش رو میتونی پیدا کنی. میگم چیز چون منظورم فقط به داستان ها نیست. فقط ترکیب و ترتیبه که میتونه ایده های جدیدتر رو بسازه. مثال واضحش کلمات هستن، ما فقط سی و دو تا حرف داریم که باهاش میشه بیشمار کلمه نوشت، اما یک جمله رو میشه با کلمات مختلف و به شکل های مختلفی نوشت. کلماتی که من استفاده میکنم با کلماتی که تو داری فرقی ندارن، اما روش به کار بردنشون باعث میشه لحن نوشتار من از لحن تو تمایز داده بشه.
در کل من از کلیشه متنفرم، اما نمیشه ازش اجتناب کرد. فقط میشه شدتش رو کم یا زیاد کرد. بخوای به حق نگاه کنی هم هری پاتر هم نغمه و لوتر کلیشه های بزرگی دارن که توی منابع الهامشون هم به خوبی دیده میشه.
سلام حتما همه نویسنده ها یه زمانی وقتی داشتن کتاب عزیزشون مینوشتن و کتاب حسابی ای، مثل نغمه یا هری پاتر و ارباب حلقه ها ز. خوندن، مثل من می نشستن حرص میخوردن که: 1)چرا من آنقدر خوب تیستم 2)چرا انقدر شبیه لینام انگار ما قبل از اینکه کتاب نغمه رو بخونیم شبیه اونیم. حالا میخوام بدونم، از اونجایی که تقریبا همه ایده های دنیا نوشته شده، میشه اصیل و اورجینال نوشت
سلام. قطعا همیشه میشه اورجینال نوشت. اصلا شک نکنید. به نظرم خلاقیت انتهایی نداره. ولی مشکل ماها اینه که وقتی یه ایده توی ذهنمون جرقه میزنه، بهش مهلت نمیدیم تا جون بگیره. یه هفته، دو هفته یا نهایتا یک یا دو ماه روش فکر میکنیم و بعد شروع میکنیم به نوشتنش. توی شروع به مشکلی نمیخوریم، ولی یه جایی گیر میکنیم و اونوقت دائما دنبال یه راه برای ادامه دادن هستیم، اونجاست که به اولین ایده ای که به ذهنمون میرسه چنگ میزنیم و اونوقت تعجبی نداره اگه شبیه یه کار دیگه بشه. چون معمولا اولین چیزی که به ذهن میرسه به ذهن خیلیای دیگه هم رسیده! ولی به نظرم اگه یه ایده به اندازه کافی بهش فکر بشه و اجازه بدیم جا بیفته، کار کلیشه ای از کار در نمیاد! و خب گاهی اوقات هم میتونه دلیلش این باشه که ما چارچوب داستانمون رو دقیقا همون چارچوبی در نظر میگیریم که نویسنده های دیگه در نظر گرفتن. در کل دلیل زیاد داره ولی بازهم به نظرم اورجینال نوشتن کاملا ممکنه. :1::1: راستش رو بگم، منم حرص زیاد میخوردم. اون اوایل که شروع به نوشته کرده بودم دائما کتابهای مختلف رو مرور میکردم تا بهتر و بهتر بشم. و کاملاً هم برام در دسترس به نظر میرسید که یه روز به خوبی این نویسنده های قدر بشم. این روند ادامه پیدا کرد تا وقتی که من فصل 23 کتاب دوم نغمه رو شروع کردم به خوندن. من قبل از اینکه نوشتن رو شروع کنم سه جلد نغمه رو خونده بودم، اما وقتی بار دوم شروع کردم و به این فصل رسیدم، اتفاقی افتاد که خیالم راحت شد و فهمیدم هیچوقت به این خوبی نمیشم! :21:
سوالت از پایه ایراد داره. تو به هر چیزی که نگاه کنی، منبع الهامش رو میتونی پیدا کنی. میگم چیز چون منظورم فقط به داستان ها نیست. فقط ترکیب و ترتیبه که میتونه ایده های جدیدتر رو بسازه. مثال واضحش کلمات هستن، ما فقط سی و دو تا حرف داریم که باهاش میشه بیشمار کلمه نوشت، اما یک جمله رو میشه با کلمات مختلف و به شکل های مختلفی نوشت. کلماتی که من استفاده میکنم با کلماتی که تو داری فرقی ندارن، اما روش به کار بردنشون باعث میشه لحن نوشتار من از لحن تو تمایز داده بشه. در کل من از کلیشه متنفرم، اما نمیشه ازش اجتناب کرد. فقط میشه شدتش رو کم یا زیاد کرد. بخوای به حق نگاه کنی هم هری پاتر هم نغمه و لوتر کلیشه های بزرگی دارن که توی منابع الهامشون هم به خوبی دیده میشه.
.5.
سلام
نوشتن مثل بازی شطرنج می ماند . چند هزار سال است که اختراع شده و چند هزار سال است که بازی شده و چند هزار سال است که کلاس های مختلفی برای آن می گذارند و اساتید مختلفی شاگردان مختلفی را تربیت می کنند و برای آن استراتژی های مختلفی طراحی می کنند و حتی بعضی آنقدر تبحر پیدا می کنند که حریف دست به مهره بزند تا ده حرکت بعدش یا حتی بیشتر را حدس می زنند ولی باز هم تکراری نیست و هر بار پای این بازی مینشینی انگار دفعه اول است که بازی می کنی . همیشه می توان اصیل نوشت زیرا هر کس داستان خود را دارد . خود جی کی رولینگ هم ایده هایش برای هری پاتر را از آنتونی هورتیس که قبل از او گروشام گرینج را نوشت گرفته بود و شباهت های این دو کتاب غیر قابل انکار است . به هر حال هر ماشینی برای حرکت احتیاج به چرخ دارد و بهترین شکلی که یک چرخ دارد همیشه گرد است و نمی توان گفت چون چرخ همه ماشینها گرد هستند پس هیچکدام اصیل نیستند .
سلام
نوشتن مثل بازی شطرنج می ماند . چند هزار سال است که اختراع شده و چند هزار سال است که بازی شده و چند هزار سال است که کلاس های مختلفی برای آن می گذارند و اساتید مختلفی شاگردان مختلفی را تربیت می کنند و برای آن استراتژی های مختلفی طراحی می کنند و حتی بعضی آنقدر تبحر پیدا می کنند که حریف دست به مهره بزند تا ده حرکت بعدش یا حتی بیشتر را حدس می زنند ولی باز هم تکراری نیست و هر بار پای این بازی مینشینی انگار دفعه اول است که بازی می کنی . همیشه می توان اصیل نوشت زیرا هر کس داستان خود را دارد . خود جی کی رولینگ هم ایده هایش برای هری پاتر را از آنتونی هورتیس که قبل از او گروشام گرینج را نوشت گرفته بود و شباهت های این دو کتاب غیر قابل انکار است . به هر حال هر ماشینی برای حرکت احتیاج به چرخ دارد و بهترین شکلی که یک چرخ دارد همیشه گرد است و نمی توان گفت چون چرخ همه ماشینها گرد هستند پس هیچکدام اصیل نیستند .
زیبا و گیرا.:43: موفق باشی