Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

اراده سیال [بخش 2 - فصل 4 اضافه شد]

415 ارسال‌
53 کاربران
726 Reactions
154.9 K نمایش‌
a8382j2
(@a8382j2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 55
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

نویسنده: @Amin_jalalian@
ویراستار: momo jon
M, baran
تایپیست‌/ها: sina ghoolami فصل 1-13
نیمه شب فصل 14-...
هادی، DARK LORD، amir، yasinb
طراح کاور و صفحه‌آرایی: M.mahdi
محل ارائه: زندگی پیشتاز

جدول دانلود در انتهای پست

درباره داستان :
هزاران سال پیش مجمعی از خردمندان از تمام نژاد های هوشمند سرزمین اوراسا توانستند قدرت چشمه ی خورشید را مهار زنند و با آن قدرت ، بهشتی روی زمین بوجود آورند ، رها از هر گونه سیاهی و تباهی. اما زمزمه حتی در بهشت زمین هم بگوش طمعکاران میرسید. زمزمه ای که به شنوندگانش وعده ی خدایی میداد. پس طمعکارترینشان فریب زمزمه را خورد و پلیدی در نهان در وجودش رشد کرد و بلاخره دستانش را به خون یک به یک یارانش آلود. و زمانی که یگانه صاحب قدرت چشمه شد ، مانند خدایی خونریز در اوراسا طلوع کرد و در آنی بهشت خرم را به جهنمی از حرص و آز تبدیل کرد. پس آنگاه چهار سوار از جهنمی که خود ساخته بود بر علیهش شوریدند و به زیرش کشیدند ، زیرا که چشمه خورشید در دستان سیاهی پایدار نماند.
آنگاه که روح چشمه از چنگال سیاهی آزاد شد ، پنج قفل استوار بر خود نهاد تا دوباره هرگز هیچ طمعکاری به قدرتش دست نیابد و همچنین پنچ کلید برای پنج قفل ساخت ، زیرا که قفل بدون کلید استوار نماند.
چهار کلید به چهار سوار فاتح داده شد تا نماد پادشاهیشان باشد. کلید قفل اول ، جواهر سیاه به برادر بزرگتر، پانترا داده شد تا برایش خردمندی به ارمغان آورد. کلید قفل دوم ، جواهر سرخ به برادر کوچکتر ، گلارین داده شد تا زینت بخش شمشیرش باشد. کلید قفل سوم ، جواهر سبز ، نماد ارتباط ، به الریو داده شد باشد که برای صلح بکوشد. کلید قفل چهارم ، جواهر بنفش به دستان روکاروس سپرده شد تا رازهای اعماق را بر نژادش روشن گرداند. کلید قفل آخر ، جواهر آبی ، تنها جواهری که هنوز به روح چشمه متصل بود انتخاب شد تا در زمان سرگردان شود و در طلوع دوباره سیاهی به دنبال ناجی بگردد‌.
باشد که هرگز پنج کلید در یک دست قرار نگیرند که صاحب آن دست تباه شود و تباهی به همراه آورد.

12014

ویرایش reza379: دوستان نویسنده این داستان به شدت نقدپذیره. از همه تخریب‌گرهای گرامی تقاضا دارم که با تمام زورشون و البته با رعایت انصاف نه اغراق، لطف کنن و این داستان رو تخریب کنن. خوش بگذره 🙂


   
amirhh, masuodmohararzade2, AliM and 35 people reacted
نقل‌قول
Athena97
(@athena97)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 64
 

میگم پس چی شد هر وقت میام ببینم فصل اومده یا نه؟ بعد میبینم خبری نیست پس کی فصل جدید میاد؟��


   
Atish pare reacted
پاسخنقل‌قول
a8382j2
(@a8382j2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 55
شروع کننده موضوع  

Ryan2;40916:
نویسنده محترم بازم میگم لطفا زمان فصل دهی رو اعلام کنید
تازه داستان واقعی داشت شروع میشد تو این فصل برای اولین بار جادو کرد بعد یک دفعه روند فصل دهی قطع شد یکم به فکر قلب های ما باش حداقل میتونی جواب پیام هامونو بدی؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام دوستان. فصل بعدی تموم شده. دردست تایپ و ویرایشه. دارم سعی میکنم ترتیبی بدم که هر دو هفته یکبار فصل ارائه بشه. منتظر نقداتون هستم. ممنون


   
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 
(تیم نقد b)
داستان‌های بلند
************

نام داستان: اراده سیال
نویسنده: @Amin_jalalian@
حجم نقد: مقدمه - 10
لینک تاپیک گروه ضربت: به‌زودی


@reza379@

سلام خدمت نویسنده محترم.
زیاده‌گویی نمی‌کنم و برای هر فصل یه چند خطی درباره نقاط قوت و ضعف می‌نویسم و می‌رم سراغ فصل بعد. البته باید این نکته رو هم عرض کنم خدمت همگی و نویسنده که اینجانب اصلا منتقد نیستم! دانش نقد هم ندارم! در نتیجه هر چیزی که در ادامه خواهم گفت، فقط احساس من به متن خواهد بود، پس ممکنه حتی تک‌تک حرف‌هایی که می‌زنم غلط باشن، و نویسنده در این صورت می‌تونه بدون هیچ توجهی از کنارشون رد بشه.
تشکر.

مقدمه و فصل 1
می‌گن مقدمه رو جذاب بنویسید تا خواننده جذب داستانتون بشه، و الحق که این مقدمه واقعا جذاب بود. می‌دونید جالب کجاست؟ که در عین کوتاه بودن، جذاب بود! این دیگه نور علی نوره. نثر مقدمه خیلی خوب بود (درباره نثر نویسنده واقعا تعریف‌های زیادی دارم که بدم) و روایت دانای کل که یک لحن پیشگوطور هم داشت... یا نه، بهتره بگم لحن یک کتاب باستانی تاریخ رو داشت، مقدمه رو واقعا جذاب جلوه داده بود. نثرش هم که واقعا گیرا بود. از این که می‌دیدم نویسنده از افعال مرسوم و عادی همیشگی استفاده نکرده، با افعال مختلف جمله‌هاش رو به وزن‌های مختلفی مزین کرده و جمله‌ها پایان تکراری ندارن خیلی به شدت خوشم اومد و خوشحال شدم. قدرت تسلط و استعداد ادبی آقای جلالیان در نویسندگی رو می‌رسونه.
منتهای مراتب، با این که این داستان – توی مقدمه و فصل یک که خوندم – از سطح ویراستاری خوبی برخورداره و می‌تونم بگم خیلی از داستان‌ها چنین چیزی رو ندارن، ولی باز هم یک سری اشکالات نگارشی هست که می‌زنه تو بال و پر خواننده. مخصوصا! مخصوصا برای نثر آقای جلالیان که بعضی‌جاها جمله‌هاشون یک مقداری طولانی می‌شه و خواننده باید سطح تمرکز بالاتر از حد متوسط داشته باشه که بتونه تا آخر جمله متمرکز بمونه. نه، لزوماً حرفم این نیست که این حد طولانی بودن جملات چیز بده (مخصوصاً که اونقدرا هم که از کلمه «طولانی» برمیاد، طولانی نیستن) منتهی وقتی که یه غلط نگارشی – مثل یه نیم‌فاصله ساده – اون وسط پیدا بشه، مثل این می‌مونه که وسط دویدن یه نفر یهو پاتو بذاری جلوی پاش. طرف با مخ می‌ره توی زمین، چندتا غلت هم می‌زنه؛ بعد باید از اول شروع کنه جمله رو، و شاید یه بار یا شاید دو بار دیگه مجبور بشه بخونه. البته بگم که این اتفاق خیلی به ندرت پیش میومد ها! نه این که فکر کنید هر دو جمله یه بار از این بساط‌ها داشتیم.
راجع به کلیت ایده که شاید تا فصل دهم هم هنوز برای نظر دادن زود باشه پس کلیت ایده رو حداقل برای این مقداری که تا الان خوندم می‌ذارم کنار؛ و می‌رم سراغ حال و هوایی که توی فصل یک خلق کرده بودین.
باید بگم که برای فصل آغازین یه داستان، واقعا حال و هوای خوبی رو رقم زده بودین. باورم نمی‌شد ولی توی همین 5 صفحه، دو بار واقعا از ته دل لبخند زدم. این عجیبه به این خاطر که خواننده تا وقتی که با شخصیت‌ها ارتباط برقرار نکرده باشه به کشمکش‌ها و داستان‌ها و خلاصه گفتگوهاشون واکنش‌های احساسی نشون نمی‌ده، منتهی وقتی که به این دو نقطه‌ای که گفتم رسیدم، خندیدم به این دلیل که فکر می‌کردم «برای این فانِ به خصوص، توی همین چند صفحه کوتاه، به اندازه‌ی کافی بهم بک‌استوری داده شده بود و حداقل تا حد کمی که بتونم کوتاه‌ترین ارتباط ممکن رو با کاراکترها برقرار کنم، ویژگی‌های شخصیتی‌شون «ذکر» (نه «منتقل»، بالاخره هر چی نباشه هنوز اول داستانه، چنین کاری به صورت فنی غیرممکنه) شده بود.»
لحن روایی شما هم که به همون نثرتون برمی‌گرده انقدر جذاب و خوب و گیراست که خواننده وسط خوندنش سکندری نمی‌خوره، سرخورده نمی‌شه و نمی‌گه «کی بشه زودتر بگذرم از این قسمت (یا از این داستان)». توی همین چند صفحه‌ای که خوندم متوجه گیرا بودن مدل روایت‌تون شدم. اما توی دیالوگ‌ها قضیه یکم متفاوته...
گفتم دیالوگ؛ این احساس شخص منه، اما به نظرم دیالوگ‌های این فصل اول (دارم به‌خصوص راجع به دیالوگ‌های بخش‌های فانِ داستان حرف می‌زنم) زیاد طبیعی نبودن. باید بیش‌تر روی دیالوگ‌ها کار بشه تا از این مصنوعی بودن‌شون در بیان. شاید... شاید مشکل از این باشه که درصد محاوره‌شون پایینه، در حالی که هدف اینه که محاوره باشن.

فصل 2 و 3
درباره طولانی‌بودن جمله‌ها... خب الان با خوندن یه فصل و نیم داده‌های بیش‌تری از نثر نویسنده دستم اومد و خب... میزان طولانی بودن جمله‌ها اونطور که فکر می‌کردم نبود. افتضاح نیست، بد نیست، خنثی نیست، اما خوب هم نیست. شاید طولانی‌بودن جمله‌ها رو بشه تو دسته «متوسط» دسته‌بندی کرد؛ من یه راه حل دارم که اون هم لزوما به «کوتاه» کردن جمله‌ها ختم نمی‌شه. اگر از رابط‌ها و حروف ربطِ بیش‌تر و به شکل ماهرانه‌ای استفاده بشه، هم می‌شه طول جمله‌ها رو حفظ کرد و هم از سردرگمی خواننده و
آشفتگی جمله جلوگیری کرد. این مسئله رو برای اون جملاتی می‌گم که طولانی و نامفهوم می‌شن ها، که تعداد چنین جملاتی زیاد نیست واقعا. فقط جملاتی که وابسته اضافی زیاد دارن و مدام کسره می‌گیرن و بعضی از اضافه‌ها هم کلمات ترکیبین حتی... برای چنین جملاتی می‌گم. وگرنه همونطور که واسه فصل 1 و مقدمه گفتم، نثر نویسنده خیلی خوبه، روونه، و گیراست. آدم می‌فهمه چی داره می‌خونه و خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که سر جمله رو گم کنه.
برای دیالوگ‌ها هم... فکر کنم دارم می‌فهمم حس بدم از چیه. فکر کنم! قطعی نیست و شاید با دیدن دیالوگ‌های بیش‌تر نظرم تغییر کنه، منتهی فصل 2 و 3 خیلی دیالوگ‌محور بودن پس... به صورت تئوری فعلا می‌گم‌شون:
1- دیالوگ‌ها خیلی با دیالوگ‌های ترجمه‌شده انگلیسی شباهت دارن، شاید دور بودن دیالوگ‌ها برای خواننده فارسی‌زبان (من :/ ) از همین جهت باشه.
2- آدم‌ها توی صحبت‌های روزمره‌شون انقدر به قول معروف «شسته و رفته» حرف نمی‌زنن. شاید باید یکم کثیف‌تر و بی‌قاعده‌تر بشه.
3- شاید هر دو.
_ تکرار می‌کنم که: اینا همه نظرات یه فرد نانویسنده بی‌سواده که داره از روی احساساتش حرف می‌زنه :/
اینو همچنان یادتون باشه. هر وقت دلتون خواست می‌تونین بزنین تو دهنم 😐
صفحه 15- این تیکه که الکسی به فکر جان بود و رفت براش از داخل خونشون کلوچه آورد خیلی خوب بود، ايول خوشم اومد. حداقل این صحنه که از این عشقا نبود که یهو وسط جنگ برن تو بغل همدیگه ماچ‌ماچ‌بوس‌بوس... حقیقی‌تر بود.
فضای داستان به نظرم جالب داره تصویر و منتقل می‌شه. نمی‌گم شیوه جدیدیه و کلیشه نیست اما خب جدید نبودن هم لزوما به معنای بد بودن نیست. اول یه متن رده‌بالا داریم که ابعاد عظیم داستان رو مشخص می‌کنه، بعد وارد یه دهکده کوچیک می‌شیم که چهارتا بچه قد و نیم‌قد دارن همدیگه رو لت و پار می‌کنن و به فکر بازی و دعوا و آرزوها و افکار نوجوانانه‌ی خودشونن. این وسط درباره بعضی شخصیت‌ها این حس به خواننده القا می‌شه که چیزی بیش‌تر از اونچه که نشون می‌دن هستن، مثلا مادلین. و بعضیاشون هم که واضحاً بیش‌تر از چیزی هستن که نشون می‌دن، مثل همین میراندیر. (چقدر اسمش شبیه «میثراندیر»ـه، گندالف.) این حاج میراندیر احساس می‌کنم همون شخصیت خردمند همه‌چیزدان تهِ خوبیِ خیرخواهی باشه که توی داستانا همیشه هست (مخصوصا با توجه به خصوصیات ظاهریش)... ولی با این وجود من همیشه از این شخصیت‌ها خوشم میاد.

فصل 4 و 5
به طور کلی، نه فقط برای این دو فصل، ویرایش داستان خوبه ها ولی یه ویرایش ثانویه می‌خواد همونجور که قبل‌تر هم گفتم. بعضی علائم نگارشی، بعضی غلط‌های تایپی، یک سری غلط‌های املایی خیلی کم... به نظرم داستانتون به یه حد خاصی که مد نظر خودتون بود رسید، یه فایل کامل مثلا 20 فصلی و ویرایش‌شده (ویرایش نهایی) براش بدین بیرون. خیلی خفن می‌شه. (البته اینی ک گفتم خیلی بدیهی بود :/ تقریبا برای همه داستانا همینه قضیه. نمی‌دونم چرا گفتمش اصلا)
چه نقطه اوج و هیجانی بود فصل پنجم. یه مرگ خوب داشتیم. همین دو دقیقه پیش بود که جان داشت درباره این که کالین هم‌نشین خوبیه حرف می‌زد و بعد... «مثل عروسک چوبی در آتش سوخت؟» به‌علاوه اون چند ماجرایی که توی این پنج فصل از گروه بچه‌ها خونده بودیم و البته تعریف‌های جان از بچه‌های گروه... مرگ نسبتا خوبی بود خلاصه.
و اگر - می‌دونم شاید یکم آرزوم بعید باشه - اما اگر هم مادلین و هم الکسی و هم کالین و اینا... اگر همه‌شون مرده باشن، با یه اریجین خیلی بود برای جان طرفیم :/ می‌دونم بی‌رحمانه‌س ولی خب... اریجین خوبی خواهد بود.
یاد ارباب حلقه‌ها میفتم، فیلمش؛ جکسون توی فیلم اول 10 تا شخصیت اصلی معرفی کرد، بعد توی همون فیلم اول دوتاشون رو کشت 😐 یکیشون هم که گاندالف! (بماند که در واقع نمرده بود).
این شخصیت‌ها هنوز وارد داستان نشده، مردن؟ حدسه البته، نمی‌دونم چندتاشون مرده ولی کالین که قطعا مرده!
من بازم از نثر نویسنده تعریف می‌دم، عالیه؛ ولی هنوزم روی حرفم درباره طولانی بودن بعضی جملات هستم.
دوباره یکی‌دو جمله راجع به فضاسازی داستان بگم. روایت داستان خیلی خوبه و با وجودی که داستان موضوعش فانتزیه اما داره عمدتاً واقع‌گرایانه تصویر می‌شه. این خیلی خیلی خوبه. این که یه بچه نوجوون که راجع جنگ خیالپردازی می‌کرد، یهو واقعیت جنگ رو دید و تا مغز استخونش سوخت... دوستش رو از دست داد، مادرش/سرپرستش (؟) رو از دست داد،دهکده‌ش سوخت... به نظرم الان زمین بازی چیده شده، از اینجا به بعده که بسته به ادامه‌ی که نویسنده می‌نویسه، می‌فهمیم که داستان یه داستان منطقی و حساب‌شده‌س‌ یا نه، از روی حس و هیجان و صرفا برآورده کردن فانتزی‌های نویسنده می‌ره جلو؛ که حس می‌کنم گزینه اول باشه. الان می‌شه یه شخصیت خیلی کول از جان درآورد، با توجه به پیشینه‌ای که براش ساخته شد. اما آیا این اتفاق میفته؟ همه‌چیز دست نویسنده‌س...
راجع به موضوع کلی داستان واقعا نمی‌شه نظر خاصی داد چون هنوز هیچی ازش معلوم نیست. خیلی باید رفت جلوتر، خیلی خیلی. تنها چیزی که می‌تونستم راجعش حرف بزنم همین شخصیت‌ها و وقایع جزئی و روابط بین شخصیت‌ها و این چیزها بود که گفتم.

دریافت فایل نقد با فرمت پی‌دی‌اف: تالارگفتمان 2



@sirena@ (ده فصل)
#نقد
#ااراده_سیال_ده_فصل_اول
اول از همه خب قلم روون و خیلی منسجمی دارید که جای تبریک و تهنیت داره!نثر داستانم واقعا عالیه تقریبا میتونم بگم یکی از روون ترین داستانایی که تو سایت خوندم و اصلا گیج نشدم.شخصیت پردازیا پختگی خوبی دارن عناصر جادویی ساخته شده خیلی زیبا دقیق کنار هم قرار گرفتن .اگر چه چند فصل اول خسته کننده بود اما به مرور داستان کشش خودشو بدست اورد.اما در مورد ایده ی داستان خب یه مقداری کلیشه ای .هم ایده ی قفل و هم ایده عصا هر دو رو مثال هایی شو هم تو فیلما دیدیم و هم تو کتابای مختلف خوندیم .البته بگم که این قضیه باعث نشده ما از داستان زده بشیم .یکم خسته کننده میشه گاهی اینکه شخصیت اول اکثر داستانا یه نوجوون بد بخت یتیم ،قدرت منده!امیدوارم واقعا داستان بعدیتون با یه ایده ی خیلی ناب و باحال و با قلم شیوا سایت بترکونید.البته بگم که ایده ی تکراری واقعا اونقد اشکالی عجیب و غریبی نیست چون خیلی از سریالای جدید و داستانای جدید با ایده های تکراری و میکس شده ی قبلی درحال ساخته شدن و نوشته شدنن.حتی میشه گفت ایراد نیست

دریافت فایل نقد با فرمت پی‌دی‌اف: تالارگفتمان 2

پ.ن مهم: تیم نقد عضو می‌پذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما بهمون پیام بدن.

دو کلمه حرف حساب با نویسنده داستانی که کمی پیش نقد شد:

نویسنده‌ی عزیز
ما داریم سعی میکنیم یه قانون پایستگی نقد برقرار کنیم.
نقد در ازای نقد، منتظر همکاری شما هستیم.
نقد کنید و نقد شوید!
منتظر درخواست عضویتتان هستیم!
ویرایش reza379:
اگر عضو نشدین همینجا سر در سایت دارتون می‌زنیم تا عبرتی باشین برای نویسندگان آینده :/


گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. احتمالاً روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. تیم نقد b، معروف به گروه ضربت، روی داستان‌های بلند نویسندگان جوان تمرکز داره. منتظر داوطلبین جدید هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.


   
z.p.a.s and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
a8382j2
(@a8382j2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 55
شروع کننده موضوع  

reza379;40931:

(تیم نقد b)
داستان‌های بلند
***************

نام داستان: اراده سیال
نویسنده: @Amin_jalalian@
حجم نقد: مقدمه - 5
لینک تاپیک گروه ضربت: به‌زودی


@reza379@

سلام خدمت نویسنده محترم.
زیاده‌گویی نمی‌کنم و برای هر فصل یه چند خطی درباره نقاط قوت و ضعف می‌نویسم و می‌رم سراغ فصل بعد. البته باید این نکته رو هم عرض کنم خدمت همگی و نویسنده که اینجانب اصلا منتقد نیستم! دانش نقد هم ندارم! در نتیجه هر چیزی که در ادامه خواهم گفت، فقط احساس من به متن خواهد بود، پس ممکنه حتی تک‌تک حرف‌هایی که می‌زنم غلط باشن، و نویسنده در این صورت می‌تونه بدون هیچ توجهی از کنارشون رد بشه.
تشکر.

مقدمه و فصل 1
می‌گن مقدمه رو جذاب بنویسید تا خواننده جذب داستانتون بشه، و الحق که این مقدمه واقعا جذاب بود. می‌دونید جالب کجاست؟ که در عین کوتاه بودن، جذاب بود! این دیگه نور علی نوره. نثر مقدمه خیلی خوب بود (درباره نثر نویسنده واقعا تعریف‌های زیادی دارم که بدم) و روایت دانای کل که یک لحن پیشگوطور هم داشت... یا نه، بهتره بگم لحن یک کتاب باستانی تاریخ رو داشت، مقدمه رو واقعا جذاب جلوه داده بود. نثرش هم که واقعا گیرا بود. از این که می‌دیدم نویسنده از افعال مرسوم و عادی همیشگی استفاده نکرده، با افعال مختلف جمله‌هاش رو به وزن‌های مختلفی مزین کرده و جمله‌ها پایان تکراری ندارن خیلی به شدت خوشم اومد و خوشحال شدم. قدرت تسلط و استعداد ادبی آقای جلالیان در نویسندگی رو می‌رسونه.
منتهای مراتب، با این که این داستان – توی مقدمه و فصل یک که خوندم – از سطح ویراستاری خوبی برخورداره و می‌تونم بگم خیلی از داستان‌ها چنین چیزی رو ندارن، ولی باز هم یک سری اشکالات نگارشی هست که می‌زنه تو بال و پر خواننده. مخصوصا! مخصوصا برای نثر آقای جلالیان که بعضی‌جاها جمله‌هاشون یک مقداری طولانی می‌شه و خواننده باید سطح تمرکز بالاتر از حد متوسط داشته باشه که بتونه تا آخر جمله متمرکز بمونه. نه، لزوماً حرفم این نیست که این حد طولانی بودن جملات چیز بده (مخصوصاً که اونقدرا هم که از کلمه «طولانی» برمیاد، طولانی نیستن) منتهی وقتی که یه غلط نگارشی – مثل یه نیم‌فاصله ساده – اون وسط پیدا بشه، مثل این می‌مونه که وسط دویدن یه نفر یهو پاتو بذاری جلوی پاش. طرف با مخ می‌ره توی زمین، چندتا غلت هم می‌زنه؛ بعد باید از اول شروع کنه جمله رو، و شاید یه بار یا شاید دو بار دیگه مجبور بشه بخونه. البته بگم که این اتفاق خیلی به ندرت پیش میومد ها! نه این که فکر کنید هر دو جمله یه بار از این بساط‌ها داشتیم.
راجع به کلیت ایده که شاید تا فصل دهم هم هنوز برای نظر دادن زود باشه پس کلیت ایده رو حداقل برای این مقداری که تا الان خوندم می‌ذارم کنار؛ و می‌رم سراغ حال و هوایی که توی فصل یک خلق کرده بودین.
باید بگم که برای فصل آغازین یه داستان، واقعا حال و هوای خوبی رو رقم زده بودین. باورم نمی‌شد ولی توی همین 5 صفحه، دو بار واقعا از ته دل لبخند زدم. این عجیبه به این خاطر که خواننده تا وقتی که با شخصیت‌ها ارتباط برقرار نکرده باشه به کشمکش‌ها و داستان‌ها و خلاصه گفتگوهاشون واکنش‌های احساسی نشون نمی‌ده، منتهی وقتی که به این دو نقطه‌ای که گفتم رسیدم، خندیدم به این دلیل که فکر می‌کردم «برای این فانِ به خصوص، توی همین چند صفحه کوتاه، به اندازه‌ی کافی بهم بک‌استوری داده شده بود و حداقل تا حد کمی که بتونم کوتاه‌ترین ارتباط ممکن رو با کاراکترها برقرار کنم، ویژگی‌های شخصیتی‌شون «ذکر» (نه «منتقل»، بالاخره هر چی نباشه هنوز اول داستانه، چنین کاری به صورت فنی غیرممکنه) شده بود.»
لحن روایی شما هم که به همون نثرتون برمی‌گرده انقدر جذاب و خوب و گیراست که خواننده وسط خوندنش سکندری نمی‌خوره، سرخورده نمی‌شه و نمی‌گه «کی بشه زودتر بگذرم از این قسمت (یا از این داستان)». توی همین چند صفحه‌ای که خوندم متوجه گیرا بودن مدل روایت‌تون شدم. اما توی دیالوگ‌ها قضیه یکم متفاوته...
گفتم دیالوگ؛ این احساس شخص منه، اما به نظرم دیالوگ‌های این فصل اول (دارم به‌خصوص راجع به دیالوگ‌های بخش‌های فانِ داستان حرف می‌زنم) زیاد طبیعی نبودن. باید بیش‌تر روی دیالوگ‌ها کار بشه تا از این مصنوعی بودن‌شون در بیان. شاید... شاید مشکل از این باشه که درصد محاوره‌شون پایینه، در حالی که هدف اینه که محاوره باشن.

فصل 2 و 3
درباره طولانی‌بودن جمله‌ها... خب الان با خوندن یه فصل و نیم داده‌های بیش‌تری از نثر نویسنده دستم اومد و خب... میزان طولانی بودن جمله‌ها اونطور که فکر می‌کردم نبود. افتضاح نیست، بد نیست، خنثی نیست، اما خوب هم نیست. شاید طولانی‌بودن جمله‌ها رو بشه تو دسته «متوسط» دسته‌بندی کرد؛ من یه راه حل دارم که اون هم لزوما به «کوتاه» کردن جمله‌ها ختم نمی‌شه. اگر از رابط‌ها و حروف ربطِ بیش‌تر و به شکل ماهرانه‌ای استفاده بشه، هم می‌شه طول جمله‌ها رو حفظ کرد و هم از سردرگمی خواننده و
آشفتگی جمله جلوگیری کرد. این مسئله رو برای اون جملاتی می‌گم که طولانی و نامفهوم می‌شن ها، که تعداد چنین جملاتی زیاد نیست واقعا. فقط جملاتی که وابسته اضافی زیاد دارن و مدام کسره می‌گیرن و بعضی از اضافه‌ها هم کلمات ترکیبین حتی... برای چنین جملاتی می‌گم. وگرنه همونطور که واسه فصل 1 و مقدمه گفتم، نثر نویسنده خیلی خوبه، روونه، و گیراست. آدم می‌فهمه چی داره می‌خونه و خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که سر جمله رو گم کنه.
برای دیالوگ‌ها هم... فکر کنم دارم می‌فهمم حس بدم از چیه. فکر کنم! قطعی نیست و شاید با دیدن دیالوگ‌های بیش‌تر نظرم تغییر کنه، منتهی فصل 2 و 3 خیلی دیالوگ‌محور بودن پس... به صورت تئوری فعلا می‌گم‌شون:
1- دیالوگ‌ها خیلی با دیالوگ‌های ترجمه‌شده انگلیسی شباهت دارن، شاید دور بودن دیالوگ‌ها برای خواننده فارسی‌زبان (من :/ ) از همین جهت باشه.
2- آدم‌ها توی صحبت‌های روزمره‌شون انقدر به قول معروف «شسته و رفته» حرف نمی‌زنن. شاید باید یکم کثیف‌تر و بی‌قاعده‌تر بشه.
3- شاید هر دو.
_ تکرار می‌کنم که: اینا همه نظرات یه فرد نانویسنده بی‌سواده که داره از روی احساساتش حرف می‌زنه :/
اینو همچنان یادتون باشه. هر وقت دلتون خواست می‌تونین بزنین تو دهنم 😐
صفحه 15- این تیکه که الکسی به فکر جان بود و رفت براش از داخل خونشون کلوچه آورد خیلی خوب بود، ايول خوشم اومد. حداقل این صحنه که از این عشقا نبود که یهو وسط جنگ برن تو بغل همدیگه ماچ‌ماچ‌بوس‌بوس... حقیقی‌تر بود.
فضای داستان به نظرم جالب داره تصویر و منتقل می‌شه. نمی‌گم شیوه جدیدیه و کلیشه نیست اما خب جدید نبودن هم لزوما به معنای بد بودن نیست. اول یه متن رده‌بالا داریم که ابعاد عظیم داستان رو مشخص می‌کنه، بعد وارد یه دهکده کوچیک می‌شیم که چهارتا بچه قد و نیم‌قد دارن همدیگه رو لت و پار می‌کنن و به فکر بازی و دعوا و آرزوها و افکار نوجوانانه‌ی خودشونن. این وسط درباره بعضی شخصیت‌ها این حس به خواننده القا می‌شه که چیزی بیش‌تر از اونچه که نشون می‌دن هستن، مثلا مادلین. و بعضیاشون هم که واضحاً بیش‌تر از چیزی هستن که نشون می‌دن، مثل همین میراندیر. (چقدر اسمش شبیه «میثراندیر»ـه، گندالف.) این حاج میراندیر احساس می‌کنم همون شخصیت خردمند همه‌چیزدان تهِ خوبیِ خیرخواهی باشه که توی داستانا همیشه هست (مخصوصا با توجه به خصوصیات ظاهریش)... ولی با این وجود من همیشه از این شخصیت‌ها خوشم میاد.

فصل 4 و 5
به طور کلی، نه فقط برای این دو فصل، ویرایش داستان خوبه ها ولی یه ویرایش ثانویه می‌خواد همونجور که قبل‌تر هم گفتم. بعضی علائم نگارشی، بعضی غلط‌های تایپی، یک سری غلط‌های املایی خیلی کم... به نظرم داستانتون به یه حد خاصی که مد نظر خودتون بود رسید، یه فایل کامل مثلا 20 فصلی و ویرایش‌شده (ویرایش نهایی) براش بدین بیرون. خیلی خفن می‌شه. (البته اینی ک گفتم خیلی بدیهی بود :/ تقریبا برای همه داستانا همینه قضیه. نمی‌دونم چرا گفتمش اصلا)
چه نقطه اوج و هیجانی بود فصل پنجم. یه مرگ خوب داشتیم. همین دو دقیقه پیش بود که جان داشت درباره این که کالین هم‌نشین خوبیه حرف می‌زد و بعد... «مثل عروسک چوبی در آتش سوخت؟» به‌علاوه اون چند ماجرایی که توی این پنج فصل از گروه بچه‌ها خونده بودیم و البته تعریف‌های جان از بچه‌های گروه... مرگ نسبتا خوبی بود خلاصه.
و اگر - می‌دونم شاید یکم آرزوم بعید باشه - اما اگر هم مادلین و هم الکسی و هم کالین و اینا... اگر همه‌شون مرده باشن، با یه اریجین خیلی بود برای جان طرفیم :/ می‌دونم بی‌رحمانه‌س ولی خب... اریجین خوبی خواهد بود.
یاد ارباب حلقه‌ها میفتم، فیلمش؛ جکسون توی فیلم اول 10 تا شخصیت اصلی معرفی کرد، بعد توی همون فیلم اول دوتاشون رو کشت 😐 یکیشون هم که گاندالف! (بماند که در واقع نمرده بود).
این شخصیت‌ها هنوز وارد داستان نشده، مردن؟ حدسه البته، نمی‌دونم چندتاشون مرده ولی کالین که قطعا مرده!
من بازم از نثر نویسنده تعریف می‌دم، عالیه؛ ولی هنوزم روی حرفم درباره طولانی بودن بعضی جملات هستم.
دوباره یکی‌دو جمله راجع به فضاسازی داستان بگم. روایت داستان خیلی خوبه و با وجودی که داستان موضوعش فانتزیه اما داره عمدتاً واقع‌گرایانه تصویر می‌شه. این خیلی خیلی خوبه. این که یه بچه نوجوون که راجع جنگ خیالپردازی می‌کرد، یهو واقعیت جنگ رو دید و تا مغز استخونش سوخت... دوستش رو از دست داد، مادرش/سرپرستش (؟) رو از دست داد،دهکده‌ش سوخت... به نظرم الان زمین بازی چیده شده، از اینجا به بعده که بسته به ادامه‌ی که نویسنده می‌نویسه، می‌فهمیم که داستان یه داستان منطقی و حساب‌شده‌س‌ یا نه، از روی حس و هیجان و صرفا برآورده کردن فانتزی‌های نویسنده می‌ره جلو؛ که حس می‌کنم گزینه اول باشه. الان می‌شه یه شخصیت خیلی کول از جان درآورد، با توجه به پیشینه‌ای که براش ساخته شد. اما آیا این اتفاق میفته؟ همه‌چیز دست نویسنده‌س...
راجع به موضوع کلی داستان واقعا نمی‌شه نظر خاصی داد چون هنوز هیچی ازش معلوم نیست. خیلی باید رفت جلوتر، خیلی خیلی. تنها چیزی که می‌تونستم راجعش حرف بزنم همین شخصیت‌ها و وقایع جزئی و روابط بین شخصیت‌ها و این چیزها بود که گفتم.

دریافت فایل نقد با فرمت پی‌دی‌اف: تالارگفتمان 2


پ.ن مهم: تیم نقد عضو می‌پذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما بهمون پیام بدن.

دو کلمه حرف حساب با نویسنده داستانی که کمی پیش نقد شد:

نویسنده‌ی عزیز
ما داریم سعی میکنیم یه قانون پایستگی نقد برقرار کنیم.
نقد در ازای نقد، منتظر همکاری شما هستیم.
نقد کنید و نقد شوید!
منتظر درخواست عضویتتان هستیم!
ویرایش reza379:
اگر عضو نشدین همینجا سر در سایت دارتون می‌زنیم تا عبرتی باشین برای نویسندگان آینده :/


گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. احتمالاً روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. تیم نقد b، معروف به گروه ضربت، روی داستان‌های بلند نویسندگان جوان تمرکز داره. منتظر داوطلبین جدید هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.

سلام. خیلی خوشحال شدم که بلاخره یه نفر لطف کرد داستانو نقد کرد. نقد خیلی خوبی بود و مشخص بود که واقعا با دقت خوندین داستانو. درباره اشکالات نگارشی داستان اطلاع دقیقی ندارم. همونطور که گفتین با پایان کتاب اول یه نسخه کامل و ویرایش شده ازش قرار میدیم. درباره مصنوعی بودن دیالوگای چند فصل اول هم حق با شماس. توی اون فصلا خودمم با دنیایی که داشتم میساختم غریبه بودم. امیدوارم توی فصلای بعدی رفع شده باشه. سوالتون درباره چشمه خورشیدم جواب داره ولی خیلی مونده تا بهش برسیم. و درآخر بازم ممنون بخاطر نقد. امیدوارم خیلی زود نقد ادامه داستانو هم ببینم.


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

reza379;40931:

(تیم نقد b)
داستان‌های بلند
************

نام داستان: اراده سیال
نویسنده: @Amin_jalalian@
حجم نقد: مقدمه - 10
لینک تاپیک گروه ضربت: به‌زودی




@sirena@ (ده فصل)
#نقد
#ااراده_سیال_ده_فصل_اول
اول از همه خب قلم روون و خیلی منسجمی دارید که جای تبریک و تهنیت داره!نثر داستانم واقعا عالیه تقریبا میتونم بگم یکی از روون ترین داستانایی که تو سایت خوندم و اصلا گیج نشدم.شخصیت پردازیا پختگی خوبی دارن عناصر جادویی ساخته شده خیلی زیبا دقیق کنار هم قرار گرفتن .اگر چه چند فصل اول خسته کننده بود اما به مرور داستان کشش خودشو بدست اورد.اما در مورد ایده ی داستان خب یه مقداری کلیشه ای .هم ایده ی قفل و هم ایده عصا هر دو رو مثال هایی شو هم تو فیلما دیدیم و هم تو کتابای مختلف خوندیم .البته بگم که این قضیه باعث نشده ما از داستان زده بشیم .یکم خسته کننده میشه گاهی اینکه شخصیت اول اکثر داستانا یه نوجوون بد بخت یتیم ،قدرت منده!امیدوارم واقعا داستان بعدیتون با یه ایده ی خیلی ناب و باحال و با قلم شیوا سایت بترکونید.البته بگم که ایده ی تکراری واقعا اونقد اشکالی عجیب و غریبی نیست چون خیلی از سریالای جدید و داستانای جدید با ایده های تکراری و میکس شده ی قبلی درحال ساخته شدن و نوشته شدنن.حتی میشه گفت ایراد نیست

دریافت فایل نقد با فرمت پی‌دی‌اف: تالارگفتمان 2

پ.ن مهم: تیم نقد عضو می‌پذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما بهمون پیام بدن.

دو کلمه حرف حساب با نویسنده داستانی که کمی پیش نقد شد:

نویسنده‌ی عزیز
ما داریم سعی میکنیم یه قانون پایستگی نقد برقرار کنیم.
نقد در ازای نقد، منتظر همکاری شما هستیم.
نقد کنید و نقد شوید!
منتظر درخواست عضویتتان هستیم!
ویرایش reza379:
اگر عضو نشدین همینجا سر در سایت دارتون می‌زنیم تا عبرتی باشین برای نویسندگان آینده :/


گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. احتمالاً روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. تیم نقد b، معروف به گروه ضربت، روی داستان‌های بلند نویسندگان جوان تمرکز داره. منتظر داوطلبین جدید هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.

نقد شماره 2 برای ده فصل اول اضافه شد.


   
پاسخنقل‌قول
Hunter
(@hunter)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 14
 

اقای نویسنده فصل جدید کی میاد


   
erza reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

ببخشید کسی از این نویسنده خبری ندارن ؟ اصلا قراره این داستان ادامه پیدا کنه ؟ باید هنوز بیشتر منتظر بمونیم ؟
مدیرا خبری ندارن ؟ اخه این که نمی شه داستان رو چرا ادامه ندادن ...حتما این پست هم اسپم هست . خب اگه یکی جواب درست و حسابی بده دیگه کسی اسپم نمیزاره و سایت هم تمیز باقی می مونه .. امید وارم یکی بیاد بگه این نویسنده مفقود شده اصلا قصد داره داستان رو ادامه بده .. اخه خب حیفه ..
🙁


   
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

ساحره;41069:
ببخشید کسی از این نویسنده خبری ندارن ؟ اصلا قراره این داستان ادامه پیدا کنه ؟ باید هنوز بیشتر منتظر بمونیم ؟
مدیرا خبری ندارن ؟ اخه این که نمی شه داستان رو چرا ادامه ندادن ...حتما این پست هم اسپم هست . خب اگه یکی جواب درست و حسابی بده دیگه کسی اسپم نمیزاره و سایت هم تمیز باقی می مونه .. امید وارم یکی بیاد بگه این نویسنده مفقود شده اصلا قصد داره داستان رو ادامه بده .. اخه خب حیفه ..
🙁

نویسنده هفته پیش پست گذاشته توی تاپیک :/
یه هفته مفقود به حساب میاد آخه؟ 🙁
البته اگر حضور داشتن تنها معنیش فصل گذاشتن باشه که آره، اصلا می‌شه بگیم نویسنده به رحمت خدا رفته :/ (خدایی نکرده)
تازه‌شم، نویسنده توی آخرین پستش که همین هفته پیش بوده حرفی از ادامه ندادن داستان نزده :))))


   
Atish pare reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

ساحره;41069:
ببخشید کسی از این نویسنده خبری ندارن ؟ اصلا قراره این داستان ادامه پیدا کنه ؟ باید هنوز بیشتر منتظر بمونیم ؟
مدیرا خبری ندارن ؟ اخه این که نمی شه داستان رو چرا ادامه ندادن ...حتما این پست هم اسپم هست . خب اگه یکی جواب درست و حسابی بده دیگه کسی اسپم نمیزاره و سایت هم تمیز باقی می مونه .. امید وارم یکی بیاد بگه این نویسنده مفقود شده اصلا قصد داره داستان رو ادامه بده .. اخه خب حیفه ..
🙁

همین شماها پیگیری میکنین که مجبور میشم تایپو زودتر آماده کنم :37:


   
Atish pare and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

reza379;41070:
نویسنده هفته پیش پست گذاشته توی تاپیک :/
یه هفته مفقود به حساب میاد آخه؟ 🙁
البته اگر حضور داشتن تنها معنیش فصل گذاشتن باشه که آره، اصلا می‌شه بگیم نویسنده به رحمت خدا رفته :/ (خدایی نکرده)
تازه‌شم، نویسنده توی آخرین پستش که همین هفته پیش بوده حرفی از ادامه ندادن داستان نزده :))))

جدی ؟ من ندیدم شرمنده :دی
اخه این همه وقت گذشته یه فصل هم ندادن .. ایشون باید توی پست اصلی شون بنویسن .که این مشکلات پیش نیاد .. من یه خورده بزرگنمایی کردم گفتم مفقود :21: اما شما دیگه ..:24:
بازم ممنون یکی هست جواب ما رو بده :25:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ahmaad;41072:
همین شماها پیگیری میکنین که مجبور میشم تایپو زودتر آماده کنم :37:

شما خیلی لطف دارین که زود تر میخوایین اماده کنینن ..:دی ولی احیانا منظورتون از زود چیز دیگه ایی نیست ؟ :دی
معلومه خیلی خسته شدید .. :دی ایشالله که زود تمومش بکنین...


   
reza379 and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

ساحره;41085:
شما خیلی لطف دارین که زود تر میخوایین اماده کنینن ..:دی ولی احیانا منظورتون از زود چیز دیگه ایی نیست ؟ :دی
معلومه خیلی خسته شدید .. :دی ایشالله که زود تمومش بکنین...

آخه لطفم حدی داره:37:
حالا اگه امتیازشو دو سه برابر حساب میکردن میشد زودتر تحویل داد وگرنه شخصیتِ شیرازیه درونم فرمونو دست میگیره:65:


   
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

خب آخر تابستونه و مدرسه ها کم کم میخواد باز شه نویسنده ها هم همه گفتن تا آخر تابستون ادامه فصل هاشونو یکجا قرار میدن (دورگه ، اربابان زمین و......) ای کاش زود تر فصل ها رو بفرستین آخه دیگه آخرای تابستون همه سرشون شلوغ میشه دستو پا بسته میمونن گوشیا توقیف میشه:46: شبا باید زود خوابید تا عادت کرد صبحا زودتر بلند شن آزادی گرفته میشه خلاصه لطفا فصل هارو زود تر بدین چیه همتون فاز گرفتین فصل نمیدین:48:
من از بیکاری نشستم این فصل هارو انقدر خوندم میخوام ازش فن فیکیش بنویسم خوب ادامش کو خسته کردین مارو ������������
نویسنده عزیز لطفا ادامه داستانو بزار


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@philosophy)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 115
 

حداقل یک ماه از اخرین فصلی که اراٸه شده می گذره پس فصل بعد چی شد


   
Ryan2 reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

Philosophy;41583:
حداقل یک ماه از اخرین فصلی که اراٸه شده می گذره پس فصل بعد چی شد

هفته پیش تایپ رو تحویل دادم. خِرِ نویسنده رو بگیرید:65:


   
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

Amin_jalalian;40930:
سلام دوستان. فصل بعدی تموم شده. دردست تایپ و ویرایشه. دارم سعی میکنم ترتیبی بدم که هر دو هفته یکبار فصل ارائه بشه. منتظر نقداتون هستم. ممنون

ببین این کارش از دوهفته گذشته ها نکنه منظورت هر دوماهه شایدن دوسال :21:؟؟ لطفا فصل نمیدی حداقل جواب ما خواننده ها رو بده بلا تکلیفی از همه چی بدتره:102:


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 6 / 28
اشتراک: