|
جا داره از ممدد عزيز كه به وجود مشغله زياد زحمت ويرايش اين داستان و رساندنش به دست شما دوستان را به عهده گرفت تشكر كنم.
ممد جون انشاالله بتوانم جبران كنم.
جلد اولش واقعا خوب بود... ولی خیلی بدجایی تموم شد تو اوج ابهامات.... خیلی دلم میخواد جلد دوم رو بخونم... کی شروع می کنید؟؟
خب این کتاب برای نقد این هفته فانتزیا انتخاب شده
هدیه شوم و ژنرال
یه چیزهایی درباره ایشون باید بگم
اول اینکه ایده های بکری داره فقط از نوشتنش ابا داره. خوب مینویسه تلاش میکنه تقلید نکنه و روون کار میکنه
هدیه شوم رو دو سه سال قبل ویرایش اولیش فکر کنم با من بود که البته بعدها بارها ویرایش شد چون ژنرال به شدت حساس هستش روی کارش
ایده داستان تازه بود. حوادث خاص بودن به نظر من میتونست بهتر هم بشه و خب شد چون ژنرال هر بار ویرایش میکرد متحولش هم میکرد
خلاصه داستان یه چوپان در حین کار خارج از شهر در روز جشن سقوط یک شهاب سنگ رو میبینه.خودش روبه محل سقوط میرسونه و از اونجا همه چیز اغاز میشه
داستان تقریبا روونه
اگرچه بعضی جاها میتونست توصیف های بیشتری داشته باشه اما در حد نیاز کامل و قابل تصور بود. زمانها و مکانها رو به هم خوب ربط داده بود
بسیار عالی بود ممنون
آخ آخ آخ
چقدر من این داستانو دوست داشتم. دو سه سال پیش خوندمش فک کنم، اما هنوزم حسرت اینو دارم که جلد دومشو بخونم بببینم چی میشه...
واقعا داستان جذابی بود واقعا حیفه می بینم نیمه کاره رها شد...
یکی مخ نویسنده رو بزنه بقییشم بنویسه انصافا :دی
داستان رو نخوندم .. ولی کاورش حرف نداره ... اخه چطوری درستش کردن اقای فتحی ؟؟؟؟؟
بابا ایول داره کار ایشون ..:)
داستان رو خوندم خیلی قشنگ بود . منتظر ادامه هستم . فقط اینی که بدن پارسا رو گرفته ، مزدکه ؟
واقعا جالب و قشنگ بود . امیدوارم نویسنده هر چه زودتر جلد دومشو بنویسه.
سلام، از خلاصش خوشم اومد، می رم که بخونمش.