یک اتاق تاریک ، یک قاب عکس خالی با موج های خروشان ، یک پرده گل گلی ، دوپنجره خالی از آسمان، تمام زندگی من هستن.
دیوار های سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام . نوای لای لای به آرامی قلبم را ب تپش میاندازد.
چشم های خیسم حس خوبی ب من میدهند .
سرم به آرامی سنگین میشود و زمین همچون بالشی نرم مرا در خود می کشد.
معلق در آسمان... به پایین خیره میشوم اشک هایم همچون باران به اتاقم میبارند . جسمم همچون ستاره ای از دور میدرخشد .
به ارامی از میان ابرها میگذرم و نغمه های خداحافظی را میخوانم اشک هایم با نغمه هایم همراه میشوند و چکاوک خوان هزاران فرسخ از من دور میشوند.
در میان شقایق های دریایی ب زمین مینشینم و از دریچه گلهای صدساله وارد دنیای مردگان میشوم و همچون کسی ک زندگی میکند من نیز زندگی کردم....
توصیف قشنگیه، بیان قشنگی از یک حالته! ولی خیلی هم داستان کوتاه نیست. داستانی که این توصیف قراره بخشی از کلش باشه!
به هر حال بزرگترین وظیفهی داستان ساختن درامه ولی خوب اینو اینجا نمیشه دید. اینکه اصلا شخصیتی بوجود بیاد!
جملات زیبایی بود ولی نه به عنوان ی داستان مستقل .شاید بعدا بتونی تو ی کار دیگه ازشون استفاده کنی.
جملات زیبایی بود ولی نه به عنوان ی داستان مستقل .شاید بعدا بتونی تو ی کار دیگه ازشون استفاده کنی.
بله درست حدس زدین اینا بخشی از رمانم هستن دوس داشتم با یه تغییر کوچک بهش جنبه داستان بدم ولی فک کنم فقط در تخیلم موفق شدم اگر کسری داشت لطفا عف کنین. ممنون بابت نظرت دوست عزیز
توصیف قشنگیه، بیان قشنگی از یک حالته! ولی خیلی هم داستان کوتاه نیست. داستانی که این توصیف قراره بخشی از کلش باشه!
به هر حال بزرگترین وظیفهی داستان ساختن درامه ولی خوب اینو اینجا نمیشه دید. اینکه اصلا شخصیتی بوجود بیاد!
خب مطمئنا درست میگین و من نتونستم شخصیتی در رمانم به وجود بیارم .از اوردن این بخش از داستانم هدف مشخصی داشتم و علاقه مند بودم نظر دوستان بوک پیجی رو از بیان احساسی داستانم بدونم شاید فقط به یک نقطه عطف احتیاج داشتم برای بهتر کردن بخش های کوتاه از داستانم . ممنون از نظرتون دوست من
یک اتاق تاریک ، یک قاب عکس خالی با موج های خروشان ، یک پرده گل گلی ، دوپنجره خالی از آسمان، تمام زندگی من هستن.
دیوار های سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام . نوای لای لای به آرامی قلبم را ب تپش میاندازد.
چشم های خیسم حس خوبی ب من میدهند .
سرم به آرامی سنگین میشود و زمین همچون بالشی نرم مرا در خود می کشد.
معلق در آسمان... به پایین خیره میشوم اشک هایم همچون باران به اتاقم میبارند . جسمم همچون ستاره ای از دور میدرخشد .
به ارامی از میان ابرها میگذرم و نغمه های خداحافظی را میخوانم اشک هایم با نغمه هایم همراه میشوند و چکاوک خوان هزاران فرسخ از من دور میشوند.
در میان شقایق های دریایی ب زمین مینشینم و از دریچه گلهای صدساله وارد دنیای مردگان میشوم و همچون کسی ک زندگی میکند من نیز زندگی کردم....
سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی.
خب همانطور که دوستان گفتند این صرفا یه متن با جملاتی زیبا و توصیفی، بدون هیچ کاراکتری که بتونه این متن رو تبدیل به یه داستان کوتاه کنه، پی از کنار این موصوع میگذریم و میپردازیم به خود نوشته، قبل از هر چیزی باید بگم که اینا صرفا نظر بنده هستند، شما نویسنده اید و میتویند این نظرات رو اعمال کنید، یا صرفا بخونیدشون و از کنارشون بگذرید...
اولین موضوعی که هست اینه که میخواستید متن ادبی باشه ولی یه بخشایی به ایراد خورده البته از نظر بنده، مثلا؛
دیوارهای سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام
چیز دیگه ای که هست اینه که حروف اضافه رو داخل متنتون کامل بنویسید مثلا؛ «به» رو «ب» ننویسید یا «که» رو «ک» ننویسید، ظاهر متن رو جالب نمیکنه و خوندن رو سخت میکنه.
از اینها گذشته متن قشنگه و روون ولی جا برای بهتر شدن داره و این کار رو میتونین با بازنویسی چندین و چند باره و فکر و تمرکز روش انجام بدید.
باز هم خسته نباشید میگم بهتون بابت نوشتن این متن زیبا و ممنونم که متن رو اینجا به اشتراک گذاشتید، امیدوارم در آینده باز هم بنویسید و در مسیری که در حال طی کردنش هستید موفق بشید.
سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی.
خب همانطور که دوستان گفتند این صرفا یه متن با جملاتی زیبا و توصیفی، بدون هیچ کاراکتری که بتونه این متن رو تبدیل به یه داستان کوتاه کنه، پی از کنار این موصوع میگذریم و میپردازیم به خود نوشته، قبل از هر چیزی باید بگم که اینا صرفا نظر بنده هستند، شما نویسنده اید و میتویند این نظرات رو اعمال کنید، یا صرفا بخونیدشون و از کنارشون بگذرید...
اولین موضوعی که هست اینه که میخواستید متن ادبی باشه ولی یه بخشایی به ایراد خورده البته از نظر بنده، مثلا؛«یک اتاق(اتاقی) تاریک، یک قاب عکس(قاب عکسی) خالی (پر شده از) با موج های خروشان، یک پرده(پردهای با نقش و نگارهای) گل گلی، دوپنجره خالی از آسمان، تمام زندگی من هستن.» جسارت بنده رو بابت تغییر متنتون ببخشید ولی شاید اینطوری بتونم بهتر حرفم رو بگم و راحت تر متوجه بشید. البته ناگفته نماند خوتون میتونید با وقت گذاشتن و فکر کردن خیلی بهتر از بنده عمل کنید، هر چی نباشه این متن و قلم خودتون و خودتون بهتر و بیشتر برش واقفید و چیزی که هست این موضوع توی بیشتر بخشای متنتون هست حتی جملهی بعدی «دیوارهای سرد اتاقم را عریان در آغوش کشیده ام
.( با تنی عریان دیوارهای سرد اتاقم را در آغوش کشیدهام)» و کلی شکل دیگه برای بیان ادبی تر و پر اساس تر این بخش هست که با مطالعه و بزرگ کردن دادههای لغتی میتونین بنویسید.
چیز دیگه ای که هست اینه که حروف اضافه رو داخل متنتون کامل بنویسید مثلا؛ «به» رو «ب» ننویسید یا «که» رو «ک» ننویسید، ظاهر متن رو جالب نمیکنه و خوندن رو سخت میکنه.
از اینها گذشته متن قشنگه و روون ولی جا برای بهتر شدن داره و این کار رو میتونین با بازنویسی چندین و چند باره و فکر و تمرکز روش انجام بدید.
باز هم خسته نباشید میگم بهتون بابت نوشتن این متن زیبا و ممنونم که متن رو اینجا به اشتراک گذاشتید، امیدوارم در آینده باز هم بنویسید و در مسیری که در حال طی کردنش هستید موفق بشید.
عالی ممنونم از نقدتون خیلی به جا بود. شاید اگر پیشنهادی برای :53:سایت داشته باشم این باشه ک داستان ها اینطوری نقد بشن . بازم ممنونم
زیبا بود . و احساسی ... ولی ای کاش بیشتر ادامه میدادی قطعا داستان زیبایی در می یومد ازش !
فقط یه هدف می خواهست یا یه مفهموم .. ولی در کل جالب بود !
خسته نباشی ! منتظر داستان بعدی هستیم !
( البته اگه دیاکو ادامه بدی هنوز بهتر میشه ! ) :77:
راستش دیا کو واقعا خوب بود .. به امید اینکه دوباره فصل بزاری!
زیبا بود . و احساسی ... ولی ای کاش بیشتر ادامه میدادی قطعا داستان زیبایی در می یومد ازش !
فقط یه هدف می خواهست یا یه مفهموم .. ولی در کل جالب بود !
خسته نباشی ! منتظر داستان بعدی هستیم !
( البته اگه دیاکو ادامه بدی هنوز بهتر میشه ! ) :77:
راستش دیا کو واقعا خوب بود .. به امید اینکه دوباره فصل بزاری!
خیلی ممنون از نظرتون.
در مورد دیاکو ک باید بگم یه مدت پیش فایل هاشو کامل از دست دادم و از نوشتن دوباره ش ناامید شدم ولی دیروز دوباره دستم اومدن احتمالا بعد کنکور به صورت کامل با ویراستار هماهنگ کنم و تو سایت آپلودش کنم.
سلام
با عرض ادب و احترام نسبت به تمام دوستانی که نقد کردن
خواستم در تکمیل صحبت های fantezy_killer چند نکته رو خدمتتون عرض کنم
اول این که شما در انتهای داستان تصویر سازی مطلوبی رو ارائه ندادی مثلا میتونستی با اضافه کردن رنگ و لعاب به محیط داستان و یا با اضافه کردن صداهای همگام داستانت رو شفاف تر ارائه بدی
در ادامه همون نقد هایی که دوستان کردن و نیازی به تکرار دوباره نیست
و آرزوی موفقیت دارم واست امیدوارم کار های بعدی از نقد بی نیاز باشه