|
خب دوستان امروز فصل نوزده آپلود میشه. چند تا مسئله هست که گفتم باید بگم و خیلی وقته تو ذهنم نگهشون داشتم.
اول اینکه: من به شدت به یک آلفاریدر نیازمندم! آلفاریدر کسیه که اولین نفر نوشته ها رو میخونه. ویراست نیست ها، فقط میخونه. میشه آزمایش کننده متن، حسین رو داشتم که خدابیامرزش، بنده خدا الان خیلی مشکل داره و من می بینم که بدون اون یه چیزی کم دارم. هرچند کسی جای حسین رو نمیگیره، اما اگه کسی تونست توی همینجا اعلام آمادگی کنه.
مسئله دوم: چند روز پیش بحث فعالیت های جانبی ویرانی رو مطرح کردم اما توضیحی ندادم. با رضا مشورت کردم و نتیجه این شد که راجع بهش نظرسنجی بذاریم که خونوک نشیم. قضیه از این قرار بود که من می خواستم یه مسابقه چه(مسابقه کوچک!) برگزار کنم با این مضمون: "حدس بزنید ادامه ویرانی چی میشه!" . از فصل بیست به بعد، هرگونه پیشبینی راجع با داستان دارید و نحوه تموم شدنش، در قالب یک پست می فرستید. این یک سود دو جانبه بین من و افرادی که شرکت میکنن داره: سودی که من میبرم اینه که ببینم آقا داستانم چقدر کلیشه و قابل حدسه! سودی که شما می برین اینه که به نفر اول یک مقدار امتیاز داده میشه که ماشاالله همتون خرپولین فکر نکنم نیازی داشته باشین.
بعد می خواستم بگم که این ساعت سه برای من یه جور سوپاپ اطمینانه. ببینید ساعت خونه ما بیست دقیقه جلوئه! چون مثلا من اگه قرار باشه ساعت هفت از خونه برم بیرون، همیشه ساعت هفت و ده دقیقه میرم بیرون! (!!!) . به همین خاطره که ساعت خونه بیست دقیقه جلوتره. این ساعت سه هم همینه، من میگم ساعت سه باید تحویل بدم و در نهایت جمعه شب تحویل میدم. اینجوریاست دیگه. وگرنه میگفتم خود روز جمعه.
خب دیگه، همین. امیدوارم این فصل خوب باشه. خودم احساس می کنم کمی ضعیف عمل کردم، و مسئله آخر هم به همین مربوطه: آقایون خانوما، هر ضعفی توی داستان می بینید بگید، من نمیگم عصبانی نمیشم نه. ولی عصبانیت من معمولا به خاطر ضعف خودمه! :/ و با این عصبانیت سعی می کنم همه چیز رو انکار کنم. دارم روش کار می کنم که جلوی خودم رو بگیرم... پس بگین لطفا :/
تشکر از نویسنده عزیز خیلی دوست داشتم کمکی کنم اما از خودم گوشی ندارم
نه حاجی چه حرفیه. بالاخره هر فصل چهل پنجاه تا دانلود خورده یک نفر باید پیدا بشه قاعدتا 🙁 اگه نشه هم که نشون میده چقدر بی کس و کارم 🙁 البته ولش همینجوری خوبه. همونطور که ویراستار ندارم با این هم سر می کنم.
من هنوز فصل های 16به بعد را نخوندم چون گوشی ندارم امتیازم ندارم اما قلمت عالیه داش من عاشق این داستان و دورگه و موهبت و الینو هستم هنوز به فصل های دیگه شون دسترسی ندارم
قشنگ بود . فقط من آخرش نفهمیدم با سایب چکار کرد . ربطی به اون داره که زای گفت سایب بزرگ تر شده ؟
قشنگ بود . فقط من آخرش نفهمیدم با سایب چکار کرد . ربطی به اون داره که زای گفت سایب بزرگ تر شده ؟
تاثیرش فعلا دیده نمیشه. هرچند یه اشاره کوچیک کردم بهش اگه دقت کرده باشی.
در کل این فصل رو دوباره ویراست میکنم احتمالا. یه جاهایی رو حس میکنم غیرمنتطی در اومده.
تاثیرش فعلا دیده نمیشه. هرچند یه اشاره کوچیک کردم بهش اگه دقت کرده باشی.
در کل این فصل رو دوباره ویراست میکنم احتمالا. یه جاهایی رو حس میکنم غیرمنتطی در اومده.
آهان ، پس ربط به اون داره که توش میگه شبیه سگ رفتار میکنه ؟ یه جاش آرتام میگه دوست داشتم یه سگ داشته باشم ، ممکنه ازش خواسته باشه مثل سگ رفتار کنه ؟
سلام.
یه مشکلی واسه انگشتای نویسنده پیش اومده این هفته نمیتونه فصل بده.
بعد... آها! واسه این تأخیر گفته که فصل بعدی بالای 30 صفحه خواهد بود. خلاصه که اگه کمتر بود، بکشینش.
سلام.
یه مشکلی واسه انگشتای نویسنده پیش اومده این هفته نمیتونه فصل بده.
بعد... آها! واسه این تأخیر گفته که فصل بعدی بالای 30 صفحه خواهد بود. خلاصه که اگه کمتر بود، بکشینش.
انگشتاش؟؟؟؟
ممد نکنه انگشتات رو با غذا خوردی؟ خخخخ
شوخی میکنم ایشاا... زودی بیای