نام: شمشیرزن سیاه (جلد اول تیغههای جنگنده)
ژانر: فانتزی
مقدمه:
آکادمی تیغههای جنگنده
دوستان اینم جلد کتابه خواهشا هر مشکلی دیدید بگید تا رفعش کنم.
ردیف | لیست فصلهای داستان شمشیرزن سیاه |
۱ | Black Sword Master Ch 01 |
2 | Black Sword Master Ch 02 |
۳ | Black Sword Master Ch 03. |
۴ | Black Sword Master Ch 04 |
۵ | Black Sword Master Ch 05. |
سلام
از بحث شباهت ها به داستان سفیر کبیر که بگذریم - توی نوشتن زیادی عجله داری مثلا همین فصل آخری که دادی انگار چندبار فشرده سازی روش انجام گرفته 🙂 زیادی سرسری میگذری از چیزها - انگار فقط می خوای یه اشاره کنی که بگی که گفتم. یکم با حوصله تر بنویس.
چشم عزیزم. حتما فقط یکم وقت میخوام. انشاالله از فصل بعد بهترش میکنم.
فقط این فصل اخری رو حتما قبل اینکه فصل بعدی رو بزاری یه ویرایش کن مخصوصا قسمتی که در مورد دسته بندی جادویی و شمشیر زن ها میگی. زیادی گیج کننده و پراکنده بود 🙂
سلام خسته نباشی .
حقیقتش چند تا ایراد به کارت وارده که میگم و امیدوارم ازشون خوب استفاده کنی.
اولیش لحن محاوره ای در نثر داستانت بود که خوب شد حذفش کردی!
دومیش قسمت های کلیشه ای داستانت بود.میدونی داستانت میتونست تو فصل دو اون قسمتی که پدرش میمیره و مادرش میره خودش رو فدا کنه ؛خیلی پر مغز و احساسی باشه اما با کلیشه هایی که یکدفعه رو شد و سِیلی از اطلاعات رو توسط پدر دم مرگش بیرون ریختی یا اونجایی که مردن پدر و مادرش رو مثل یه خبرنگار!بیان کردی خیلی تو ذوق میزد....یارو مادر پدرش رو به قبله ان ! هیچ اکت احساسی تو اون قسمت نبود.
به هر صورت روی توصیفات داستانت خوب کار کن به نظر میومد خیلی رو نوشتنش عجله داشتی...خواننده تا میاد تحت تاثیر قرار بگیره یه اتفاق دیگه میفته..
به هر صورت امیدوارم قلم فرسایی بنده سهمی در اعتلای قدرت نوشتاری شما ارباب قلم داشته باشه!!.8..8.
سلام خسته نباشی .
حقیقتش چند تا ایراد به کارت وارده که میگم و امیدوارم ازشون خوب استفاده کنی.
اولیش لحن محاوره ای در نثر داستانت بود که خوب شد حذفش کردی!
دومیش قسمت های کلیشه ای داستانت بود.میدونی داستانت میتونست تو فصل دو اون قسمتی که پدرش میمیره و مادرش میره خودش رو فدا کنه ؛خیلی پر مغز و احساسی باشه اما با کلیشه هایی که یکدفعه رو شد و سِیلی از اطلاعات رو توسط پدر دم مرگش بیرون ریختی یا اونجایی که مردن پدر و مادرش رو مثل یه خبرنگار!بیان کردی خیلی تو ذوق میزد....یارو مادر پدرش رو به قبله ان ! هیچ اکت احساسی تو اون قسمت نبود.
به هر صورت روی توصیفات داستانت خوب کار کن به نظر میومد خیلی رو نوشتنش عجله داشتی...خواننده تا میاد تحت تاثیر قرار بگیره یه اتفاق دیگه میفته..به هر صورت امیدوارم قلم فرسایی بنده سهمی در اعتلای قدرت نوشتاری شما ارباب قلم داشته باشه!!.8..8.
مرسی از نقدت. حتما در ادامه بهترش میکنم. راسی تو فصل چهارم توضیح دادم چرا اون موقع زیتد احساسی نشده. تازه تو داستان دیگه هم نخوندم که این اتفاق بیفته. ولی حتما فصلای دیگه بهترش میکنم. فقط تو عید یکم وقتم پره بره همین یکم وقت نمیکنم فصل جدید رو تایپ کنم. ولی در اسرع وقت براتون میفرستم.
سلام
اول که اومدم تو تاپیک، قصدم خوندن و دادن یک نقد بود که شاید بتونه بهت کمک کنه. داشتم خوب هم پیش میرفتم و می خوندم اما، جلوتر که رفتم دیدم بهتره چنین کاری نکنم. فقط میتونم بگم به نوشتن ادامه بده، حقیقتش خیلی خوشم اومد که انقدر زود و تند تند فصل هات رو ویرایش میکنی و از اشکالات متن ناامید نمیشی. همینجوری برو جلو
سلام
اول که اومدم تو تاپیک، قصدم خوندن و دادن یک نقد بود که شاید بتونه بهت کمک کنه. داشتم خوب هم پیش میرفتم و می خوندم اما، جلوتر که رفتم دیدم بهتره چنین کاری نکنم. فقط میتونم بگم به نوشتن ادامه بده، حقیقتش خیلی خوشم اومد که انقدر زود و تند تند فصل هات رو ویرایش میکنی و از اشکالات متن ناامید نمیشی. همینجوری برو جلو
ممنون از نظرت. فقط میخواستم بپرسم میتونی یکم نظر درباره داستان و فصل هفتم بدی؟
من که خوشم اومد ! :)))
وقت نمی کنم زود به زود بخونم .. ولی عالیه ! :41:
فصل هفت خیلی خوب بود بی صبرانه منتظر فصلهای بعدی هستم موفق باشی
فصل هفتم خوب بود فقط بنطرم یکم سریع جلو رفتی دوسال از زمانی که وارد این دنیا شد میگذره و هیچ توضیحی مناسبی درباره این دنیایی که داخلشه داده نشده و مهمتر از همه در مورد آموزش هاش
بنظرم بهتر بود قبل از اینکه این همه زمان بگدره یکمی در مورد آموزش ها میگفتی که چی و چطوری یاد گرفته چه سختیایی کشیده و یا چه ماجراهایی داشته به عنوان مثال تو یکی از بندها راجب کتابخانه قصر گفته بودی گنگ بود منطور همین کتابخانه ای یه که دایم بهش میره یا به جای دیگه هم رفته تو این مدت
فصل هفتم خوب بود فقط بنطرم یکم سریع جلو رفتی دوسال از زمانی که وارد این دنیا شد میگذره و هیچ توضیحی مناسبی درباره این دنیایی که داخلشه داده نشده و مهمتر از همه در مورد آموزش هاش
بنظرم بهتر بود قبل از اینکه این همه زمان بگدره یکمی در مورد آموزش ها میگفتی که چی و چطوری یاد گرفته چه سختیایی کشیده و یا چه ماجراهایی داشته به عنوان مثال تو یکی از بندها راجب کتابخانه قصر گفته بودی گنگ بود منطور همین کتابخانه ای یه که دایم بهش میره یا به جای دیگه هم رفته تو این مدت
کتابخانه همین کتابخانه قصره. و اینکه در مورد اونا هم در فصل های اینده توضیح میدم. و ممنون از اینکه داستان رو دنبال میکنید.
امکان داره توی کتابخونه آکادمی هم کتابی شبیه این کتابه باشه و پرنده ای که مکمل این پرنده باشه ازش بیرون بیاد ؟
امکان داره توی کتابخونه آکادمی هم کتابی شبیه این کتابه باشه و پرنده ای که مکمل این پرنده باشه ازش بیرون بیاد ؟
تو این رمان هر چیزی امکان داره دوست گلم. بله امکانش هست ولی نمیگم امکانش صد در صده
اممم اگه یه کم نقدت کنم ناراحت نمیشی؟ البته بگم هیچ ایده ای ندارم چند سالته، و چقدر مطالعه کردی.
من فصل یک رو خوندم. در مورد موضوع داستان هیچ نظری ندارم چون تو فصل یک هیچی نمیگه. در مورد نگارش داستان میتونم بهت کمک و نقد برسونم. نگارشت کامل نیست. مثلا متن زیر رو ببین:
وقتي به خانه رسيديم. از حياط عبور كرديم من در زدم و صداي اميلي۵ را شنيدم كه گفت:۶ همكيه؟ اومدم.بعد از چند ثانيه در را باز كرد و با ديدن ما لبخندي به لبش نشاند و ما را به داخل دعوت كرد. پيترNik 1 Hartland 2 Westland 3 Antland 4 Emily 5 Piter۵نوشته شده در سایت: Page Book نویسنده: م. حسین پورخانه بود. او برادرم بود كه شش سال از من بزرگ تر بود. او در آسياب در كنار مايكل۷ كار مي كرد. مايكلآسيابان شهر بود و هر چيزي آرد مي كرد، از گندم گرفته است تا جو
خیلی مقطعی و بریده بریده نوشتی. روند خوندنش برای من روون نیست. این به خوندن اسیب میزنه. به کتاب های دو رو برت نگاه کن، هیچ کدوم به این مقطعی نیستن. به جز این بعضی چیزها دیگه گفتن نداره، مثلا صدای امیلی را شنیدم که گفت کیه بعد از چند ثانیه در را باز کرد و با دیدن ما لبخند زد و ما رو به داخل دعوت کرد.
یا پیتر برادرم بود. او شش سال از من بزرگ تر بود. او در اسیاب کار میکرد.
میدونی شاید ایراد تو جمله های کوتاهت باشه. مثلا: برادر بزرگم پیتر، که شش سالی از من بزرگ تر بود در اسیاب کار میکرد. مثلا ها.
ولی امیدوارم کتابتو ادامه بدی. مطمئنم تو نوشتن ادم بزرگ میشه و یاد میگیره. شک نکن.
به ده دوازده فصل برسی بقیه اشو میخونم.
اممم اگه یه کم نقدت کنم ناراحت نمیشی؟ البته بگم هیچ ایده ای ندارم چند سالته، و چقدر مطالعه کردی.
من فصل یک رو خوندم. در مورد موضوع داستان هیچ نظری ندارم چون تو فصل یک هیچی نمیگه. در مورد نگارش داستان میتونم بهت کمک و نقد برسونم. نگارشت کامل نیست. مثلا متن زیر رو ببین:وقتي به خانه رسيديم. از حياط عبور كرديم من در زدم و صداي اميلي۵ را شنيدم كه گفت:۶ همكيه؟ اومدم.بعد از چند ثانيه در را باز كرد و با ديدن ما لبخندي به لبش نشاند و ما را به داخل دعوت كرد. پيترNik 1 Hartland 2 Westland 3 Antland 4 Emily 5 Piter۵نوشته شده در سایت: Page Book نویسنده: م. حسین پورخانه بود. او برادرم بود كه شش سال از من بزرگ تر بود. او در آسياب در كنار مايكل۷ كار مي كرد. مايكلآسيابان شهر بود و هر چيزي آرد مي كرد، از گندم گرفته است تا جو
خیلی مقطعی و بریده بریده نوشتی. روند خوندنش برای من روون نیست. این به خوندن اسیب میزنه. به کتاب های دو رو برت نگاه کن، هیچ کدوم به این مقطعی نیستن. به جز این بعضی چیزها دیگه گفتن نداره، مثلا صدای امیلی را شنیدم که گفت کیه بعد از چند ثانیه در را باز کرد و با دیدن ما لبخند زد و ما رو به داخل دعوت کرد.
یا پیتر برادرم بود. او شش سال از من بزرگ تر بود. او در اسیاب کار میکرد.
میدونی شاید ایراد تو جمله های کوتاهت باشه. مثلا: برادر بزرگم پیتر، که شش سالی از من بزرگ تر بود در اسیاب کار میکرد. مثلا ها.
ولی امیدوارم کتابتو ادامه بدی. مطمئنم تو نوشتن ادم بزرگ میشه و یاد میگیره. شک نکن.
به ده دوازده فصل برسی بقیه اشو میخونم.
مرسی از نقدت. ببخشید اونجا رو ندیده بودم. چون تو گوشی ویرایش میکنم شاید بخاطر اون باشه. ممنون بهش اشاره کردی درستش میکنم. و اینکه من ۱۵ سالمه و اینم اولین رمانیه که دارم مینویسم. قول میدم سریع درستشون کنم. اخه به خاطر حجم زیاد درسام نمیتونم درست روش تمرکز کنم ولی سعی میکنم درستشون کنم. البته اگه جاهای دیگه هم از این مشکلا دیدی خوشحال میشم بهم بگی.
ممنون
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل اول رو درست کردم و بخش های مقطعی رو حذف کردم.