شخصیت شکافی

حالا با موضوع اصلی کاری ندارم، اول گفتی شخصیت اصلی ترین بخش داستانه.
خب اینجا یه مشکلی وجود داره. داستان ها دو نوع شخصیت محور و حادثه محور هستن. مثلا وارکرافت یه داستان حادثه محوره. بیشتر داستان روی حوادثی که برای جهانش پیش میان مانور میده. این داستان ها خیلی کم هستن، یعنی نسبت به داستان های شخصیت محور کم هستن. شخصیت توی این داستان ها زیاد تاثیر گذار نیست. حتی نمیشه گفت خواننده ازشون شناخت داره چون ممکنه یکدفعه و طی حوادث متعدد، نویسنده نقششون رو تغییر بده.
اینجوری شناخت خواننده هم از بین میره. نمونش هم آرتاسه.

توی همین پست پرسی جکسون رو توصیف میکنم که اسپم نباشه پستم. فعلا کار دارم.

شخصیت شکافی؟
من اینجور فکر میکنم یا واقعا اسم تاپیک خنده داره؟ :71:

خب اسم شخسیت
شهاب
اخلاق: خشن .مغرور . سرد ..یخ زده
قدرت : کنترل اجسام وچشم سوم
مقام :رئیس گروهشون :21:
ظاهر : اغلب مشکی و سور مه ایی با موهای ابی پر و چشم های سور مه ایی که به سیاه میزنه و صورتی بیش از اندازه یخ زده وبقیه اجزای صورت هم متناسب
ضعف: ناتوان در کنترل خشم .. ناتوان در بروز احساسات ( ولی از درون احساسی ) ریسک پذیر
خانواده : در اثر یه فاجعه همه مردند
وضعیت روحی :خراب داغون ( ببخشید بد تشبیه می کنم ولی مثل ... پاچه میگیره )

ساحره;38788:
خب اسم شخسیت
شهاب
اخلاق: خشن .مغرور . سرد ..یخ زده
قدرت : کنترل اجسام وچشم سوم
مقام :رئیس گروهشون :21:
ظاهر : اغلب مشکی و سور مه ایی با موهای ابی پر و چشم های سور مه ایی که به سیاه میزنه و صورتی بیش از اندازه یخ زده وبقیه اجزای صورت هم متناسب
ضعف: ناتوان در کنترل خشم .. ناتوان در بروز احساسات ( ولی از درون احساسی ) ریسک پذیر
خانواده : در اثر یه فاجعه همه مردند
وضعیت روحی :خراب داغون ( ببخشید بد تشبیه می کنم ولی مثل ... پاچه میگیره )

سلام
اگه ممکنه قبل از جواب دادن پست اول رو بخونید. الان بحثمون سر شخصیت پرسی جکسون هستش.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ahmaad;38500:
شخصیت شکافی؟
من اینجور فکر میکنم یا واقعا اسم تاپیک خنده داره؟ :71:

اسپم
آخه خواهرم به اسم تاپیک چیکار داری تو؟

helen praspro;38992:

اسپم
آخه خواهرم به اسم تاپیک چیکار داری تو؟

تقصیر من چیه برادرم؟ اسمش جالبه.
به مدیر بگی پاک میکنه ارسالمو.

پست اول ویرایش شد

سلام
از پستت خیلی خوشم اومد بنظرم جالبه
آفرین داری
درباره تیریون هم بگم که بنظر من یه شخصیت فوق العاده خوش گذرون بود و شاید یه جورایی نشون میداد که افسردگی داره بخاطر ظاهرش و کم توجهی ک از طرف خونوادش دریافت میکرد.فوق العاده باهوش بود و جذابی شخصیتش هم به این بود ک یه آدم واقعی بود یعنی به اندازه هر آدمی تو دنیای واقعی خوبی داشت و بدی داشت.گاهی با ویژگی های خوبش پیش میرفت و گاهی بد مثل خیلی از داستانا که ی شخصیت خوب مطلق باشه و کاملا تخیلی و بد مطلق باشه و بازم کاملا تخیلی اینجوری نبود.بنظرم جذابیت شخیتش تو داستان اینابود

اولین جیزی که بعد از دیدنش به جشم میاد قطعا ظاهر کوجک اونه. نهایتا یک متر قد داره ولی با گام های استوار و با اعتماد به نفسی راه میره که ناخودآگاه جلو خودتو میگیری که بهش توهین نکنی. حس احترامی که با دیدنش به ادم دست میده رمانی به اوج خودش میرسه که با شخصیت و ذهن اون اشنا میشی و بیشتر میشناسیش. تیزبین.نکته سنج و حیله گر.صفات اونه که بازم تعاریف کاملی نیستن. اگه کسی میخواد کامل بشناستش باید مدت زیادی باهاش باشه و قابل توصیف نیست. او یه دشمن ترسناک و یه دوست عالیه. با همه دوستاش خوبه و طوری از هوشش برای کمک به دوستاش استفاده میکنه که از صد تا زور بازو بهتره. البته الان صورتش زخمی شده و به اون صورت کشیدش با اون موهای وزوزی و پرپشت ظاهر خشنی پیدا کرده و به نظر من اینجوری بیشتر بهش میاد.
اره. این تیریون لنیستریه که من میشناسم

دوستان من با گوشی نوشتم خودمم میدونم اشتباه تایپی دارم ولی به دلالیلی مقدور نبود اصلاح کنم.ببخشید

نظر خودم:
!!!!!اسپویل تا جلد چهار و نیم!!!!!
داشتن یه شخصیت محبوب بین اونهمه شخصیت خوب تو نغمه واثعا کار سختی بود، اما من واقعا تیریون لینستر رو بیشتر از همه دوست داشتم.
اول می خوام یکی از جملاتیو بگم که خواهر تایوین لینستر به جیمی(همونی که با ایمون فری ازدواج کرده بود) گفته بود:تو بچه جوانا هستی نه تایوین، تیریون بچه اونه.
که نشون میده تیریون به اندازه پدرش باسیاسته. نمیگم حقه باز چون تیریون جزو شخصیتهای خوب محسوب میشه.
دیگه اینکه یکی از دلایل خوشگذران بودن تیوریون، عقده ای بودنشه(دیگه کلمه ای به ذهنم نرسید) هیچکس اونطوری که بود بهش توجه نمی کرد و همیشه میزدن تو سرش. درحالیکه اونقدر آدم به فهم و عمیقی بوده که مارتین یه کتاب درباره جملات قاصارش نوشته(نمی دونم تو یکی از سایتا بود)
خلاصه اینکه، وقتی از جو مسموم خانواده لینستر بیرون رفت، تونست یه نفسی بکشه و حد و مرزای خودشو به عنوان یکی از سرهای اژدهای دنریس بشکنه.
با اینکه تیریون آدم سیاست بازی بود اما نسبت به مهربانی ساده بود./ یعنی چی؟ یعنی اینکه از اونجایی که کمبود محبت داشت وقتی کسی بهش محبت می کرد زیادی ذوق زده می شد و فکر می کرد طرف واقعا خیلی خوبه و بهش اعتماد می کرد(مثل بران و شی.)

من فکر کردم قراره خودمون توصیف کنیم نه اینکه اونی که نویشنده معرفی کرده رو بازگو کنیم

سلام
شخصیت بعدی مادربزرگ هستش درکتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفنم فردریک بکمن که به نظظر من شخصیت جذابی داشت.

helen praspro;38487:
سلام
من جدیدا به این نتیجه رسیدم که مهمترین و مهم ترین عنصر داستان شخصبتشه.
چرا؟دنیایی رو بدون انسان تصور کنید. حالا انسانهایی بدون دنیا تصور کنید. اولی یه جور خلا هستش و دومی میتونه ایده یه داستان باشه!!!
انسان، سازنده هستش. یعنی یه شخصیت و یه درک و شعور و فهم می تونه حتی یه دنیا بسازه. داستان که سهله.
از این توصیفات که بگذریم، می خوایم یه تمرینی انجام بدیم به ایم شخصیت شکافی.در صورتی می تونیم شخصیت های جذابی بسازیم که شخصیت هایجذاب دیگران رو خوب شناخته باشیم.
چجوریه؟

1-شخصیت در پست اول معرفی میشه.
2-شما دو روز فرصت دارین که شخصیت رو توصیف کنید. از لحاظ ظاهری، اخلاقی، علایق، باور و ارزش و هر نکته جالبی که به نظرتون اومد.
3-آخر هر ماه یه نظرسنجی برقرار میشه بین شخصیتایی که توصیف شده که ببینیم کدوم محبوب تره و چرا.
بعد شخصیت بعدی معرفی میشه الی آخر...
مسابقات هر هفته پنجشنبه چمعه هست.
از توهین به شخصیت بپرهیزید
از پست اسپم و دو خطی بپرهزیزید لطـــفا

ردیف	نام شخصیت	نویسنده	از کتاب:
1	تیریون لینستر	جرج مارتین	نغمه ای از آتش و یخ

2

مادربزرگ

فردریک بکمن

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

خب.
از اونجایی که فقط یک مشت اسپم تحویلم دادین، به این نتیجه رسیدم که شاید شخیت قابل بحثی نبوده.
.....شخصیت تغییر داده شد.....

سلام
با نهایت احترام شما اشتباه به نتیجه رسیدی
مهمترین بخش داستان درون مایه اون داستان هست نه شخصیت
انسان هم مهمترین موجود نیست چه بسا داستان هایی که اصلا ادم نداره و بسیار زیبا هستن
در باره تعریف هم دنیا بی انسان یک جای بسیار زیبا و قشنگ هست این ادمیزاده که همه چی خراب مبیکنه
فکر میکنم شما یک مقدار عجولانه طی یک هیجان ناشی از چند اثر که نوشتین این نتیجه اشتباه را گرفتین
امیدوارم بجای توجه به شخصیت به حالت درونی داستان و درون مایه اش از این به بعد توجه کنید
شصیت سازی تمرین خوبیه اما شخصیت اصل ماجرا نیست تو خیلی از رمان ها و اثر های موفق شخصیت اصلی حتی میمیره
امیدوارم قبل پست کمی بیشتر توجه به محتوا اون بکنید
ولی هدف از شخصیت سازی به منظور تمرین کاملا مناسبه ولی اینکه شخصیت مهمترینه پس بیاییم شخصیت سازی کنیم خیر
موفق و پیروز باشید

بری بحث در این مورد یه تاپیک جدا و داز لازمه. و من باهاتون بحث نمی کنم که چرا.
منظور منم انسان نیست. شخصیته. میتونن حیوانات باشن. ولی دارای شخصیت هستن.
در ضمن. میشه گفت اگه شخصیتی وجود نداشت، داستانی هم وجود نداشت. اگه ان ادم های دردسر ساز بودن یچ داستانی وجود نداشت.

یه تاپیک خوب. دارم پست می‌زنم که بیاد بالا، ولی امیدوارم یه پیامی توش بیاد. نه که دوباره بره پایین