|
خیلی دوس دارم رمانت رو بخونم ...اما فک نمی کنی 150 تا زیاد باشه داداش؟:22:
خیلی دوس دارم رمانت رو بخونم ...اما فک نمی کنی 150 تا زیاد باشه داداش؟:22:
فایل رو که گذاشتیم، رایگان بود به قصد دادن عیدی. اما بعدش مسئولین اومدن عیدی دادن هزار و پونصد امتیاز به هر نفر! دیگه اینجوری بود که امتیازیش کردیم 🙁
حالا مقدمه رو بخون بعد اگه خواستی بخونی به رضا میگم ببینم مهلت عیدی تموم شده یا نه. و شیشصد تا امتیاز داری میخوای چیکار؟ :/ برای موهبت میمونه نترس فعالیت کن دوباره بر می گرده
سلام به همگی.
اینطور که معلومه فصل هجدهم یه فصل خیلی طولانی و سنگینه برای همین زمان ارائهاش یکمی به تعویق میافته.
بخش اول فصل هجدهم به پست اول اضافه شد.
این فصل طولانی شد آخرش هم نتونستم جمعش کنم. برای همین در دو بخش ارائه میشه که بخش اولش رو آپلود کردیم.
مرسی
خدایی چقد میشینی پای کامپیو تر ؟
::52::
مقدمه رو می خواستم بخونم وقتی دیدم 26 صفحه اس هنگ کردم !
من می خواستم یه داستان زپرتی کوچولو بنویسم کمرم شیکست ! و اخرش شد 4 صفحه !
واقعا خسته نباشید داره ! ::49::::49::::49::
مقدمه رو خوندم عالیه ایشاالله بقیش هم میخونم ! ( نمی تونم توکل کنم ..می ترسم بشینم بخونم دیگه پا نشم !:90:)
سرم خلوت شه حتما می خونم ! الان هم دلم نمی یاد برم ::48:: دوس دارم بخونما ..اما چیکا کنم دیگه نمی
شه ..
موفق باشی داداش ..قلمت عالیه ! ایشالله اومدم می خونم همش رو ( فقط زیاد ننویسیا .. عقم نمونم! تا من بیام فقط طرافدارا منو نکشن !
:86:
فعلا:moji:
خدایی چقد میشینی پای کامپیو تر ؟
::52::مقدمه رو می خواستم بخونم وقتی دیدم 26 صفحه اس هنگ کردم !
من می خواستم یه داستان زپرتی کوچولو بنویسم کمرم شیکست ! و اخرش شد 4 صفحه !
واقعا خسته نباشید داره ! ::49::::49::::49::
مقدمه رو خوندم عالیه ایشاالله بقیش هم میخونم ! ( نمی تونم توکل کنم ..می ترسم بشینم بخونم دیگه پا نشم !:90:)
سرم خلوت شه حتما می خونم ! الان هم دلم نمی یاد برم ::48:: دوس دارم بخونما ..اما چیکا کنم دیگه نمیشه ..
موفق باشی داداش ..قلمت عالیه ! ایشالله اومدم می خونم همش رو ( فقط زیاد ننویسیا .. عقم نمونم! تا من بیام فقط طرافدارا منو نکشن !
:86:فعلا:moji:
مقدمه رو همین یکی دوماه پیش نوشتم یکم بهتر از قسمت های اوله. یه جورایی گول زنندست ؛)
و اینکه من سیستمم خیلی وقته پوکیده، الان دیگه سال سومه که سیستم ندارم و با گوشی می نویسم. اجبار که باشه همین می شه. اگه هم می شد من کل پونزده فصل اول رو مقدمه می کردم که خب نمیشه. یعنی همش مقدمه حساب میشه برای داستان اصلی.
نیرو گرفتم دیدم خوشت اومده. امیدوارم از ادامش هم راضی باشی.
فردا شونزدهمه، و رسما تعطیلات به پایان میرسه.
اول عید قراری گذاشتم، که اگه به اندازه کافی نظر گرفت ویرانی خیال رو همونطور که می نویسم روی سایت آپلود می کنم.
اما هر اتفاقی افتاد به جز این. و دست من تو پوست گردو مونده چون دلم می خواد ارائه کنم اما باید روی حرفی که زدم وایسم. متاسفم اما فصل هیجده آخرین فصلیه که من روی سایت آپلود کردم. روزگار خوش، تاپیک هم دیگه مال من نیست رضا هربلایی که بخواد سرش در میاره.
خداحافظ
فصل هجده
فصلی که برای من هیجان خوبی داشت!
یه فصل با ساختار قابل قبول تر، داستانگویی بهتر و روایت روون تری داشت، با اینکه یه جاهایی گیرهایی دیده میشد.
به نظر من نویسنده دیگه زیادی داره از ترکیبای خاص خودش استفاده میکنه، ترکیبایی که خواننده ها خیلی باهاش آشنا نیست، ترکیبایی که جالبن ولی با این حال باعث میشن برقراری ارتباط با اثر برای ما سخت بشه! اینکه بتونی یه سری ترکیبات رو به داستان تزریق کنی تا خواننده اون زمان و حس و حال رو نشون بدی، بهتره به جای اینکه توی روایت استفاده کنی ازش تو دیالوگ ها و مونولوگها استفاده کنی!
بعد یه مورد دیگه هم هست. وقتی داشتی داستان رو مینوشتی هسته داستان نویسی رو شخصیتها انتخاب کردی، شخصیت ها بودن که محیط رو تعریف کردن، به عبارتی خواستی که داستان با دیدگاه شخصیتها پیش بره و اون شخصیت ها باشن که محیط رو برای خواننده تعریف میکنن، ولی جایی این رو رها کردی و گفتی حالا محیط هست (شاید دانای کل) که برای من این پدیده رو تعریف کنه!
سلام جناب نویسنده.
نمیخواستم اصلا داستانت رو بخونم یک اینکه ته مایه تاریخی داشت دو اینکه نظر زیادی نداشت سه اینکه حوصله دنبال کردن داستانا رو ندارم.
خود داستان خیلی خوبه یعنی محتوا ودرون مایه و خیلی چیزایی اینطوری.امااا دقیقا اینکه یه وجه و یه برهه ی تاریخی مشخص رو انتخاب کردی برا کسایی که حتی یه ذره هم تاریخ بلدن آزار دهندست.دقیقا به همین دلیل شروع کردن یه داستان تو زمینه ی تاریخی خیلیی خطرناکه خیلی..
با عرض معذرت خیلی شخصیتات بی ادبن خیلیااا...من نمیگم دیالوگات رو سنگین و کتابی کنی اما باید یه چیزایی رعایت کرد.هخامنشیا زرتشتی بودن و اصول و پایه این دین گفتار نیکو ایناست دیگه...مخصوصا کسی که نظامیه یک نظم خاصی داره و طبقه ی اجتماعیشون متفاوته.با عرض معذرت اینا همش تو ما تحت هم بودن .
دوم این یه حقیقتیه که حتی یه نگاره از زنان هخامنشی تو هیچ بنا تاریخی پیدا نشده.به شدت با حیا و نجیب بودن .تاریخ نگاره های زیادیم در این مورد هست مخصوصا زنان درباری خاندان های بزرگ.دخترای تو ماشالله یکم پاچه ورمالیدن.
یه چیز دیگه ایم هست که اینه همجنسگرایی بین ایرانیا کم رواج نداشته .اتفاقا به شدت مرسوم هم بوده .دلیلشم بر میگرده به یکی از داستان های مذهبیشون .داستان کیومرث..یکی از روایت ها اینه که کیومرث تو جنگی اهریمنی شکست میده سوارش میشه بعد اهریمن کیومرث میندازه پایین شروع میکنه به خوردنش بعد همین موقع یه اتفاقی میوفته اخرین لحظات گویا باعث ادامه نسل کیومرث میشه...برای همین در نظر ایرانیان باستان زنی که بچه دار نشه یا نشده باشه یکم اهریمنی طوره ..برا همین تمایلشون به پسرا بیشتر بوده حالا منبع دقیقی که اینو ازش خوندم بهت معرفی میکنم درواقع پایان نامه یا مقاله یه ادمی در ادبیات عاشقانه بوده .
چهارمم اینه که فک میکنم یکم درمورد هخامنشان کم گشتی...که میگی اطلاعات کم بوده ..شاید منابع فارسی زیاد نباشه ولی منابع انگلیسی زیاده..درثانی بنظرم اگه نیم نگاهی شرایط فرهنگی اجتماعی اشکانیان یا ساسانیان یا حتی پادشاهی های بعد اسلام داشتی میتونستی بفهمی شرایط فرهنگی طبقات اجتماعی تو صد سال اخیره که عین بنز تغییر میکنن قبلنا امپراطوری به امپراطوری ثابت بوده حدودا.
درواقع به نظرم اگه یه تاریخ دیگه میساختی از اول احتمالا به هیچ وجه نمیشد بهت خورده گرفت....
اینکه هخامنشی تو داستان تو نه داستان تو هخامنشی اصلا بهانه ی خوبی نیست چون یه داستان بلند خوب با ته مایه ی فانتزی که توی دوران هخامنشیم اتفاقا اتفاق افتاده بود خوندم (اسمش یادم نیست)اما بسیار ظریف تونسته بود داستان دربیاره. نویسنده معروفیم نبود حتی داستانش به جذابیت توم نبود گاهی حوصلم سر میرفت .
امیدوارم ناراحت نشی ولی واقعا داستان هیچ تعلق خاطر تاریخی نداره بر خلاف طرح جلدت و چیزی که سعی داری به مخاطب بخورونی حتی به نظرم الان همه اسمارو عوض کنی هیچ اتفاق انچنانی تو داستانت و ساختارش نمیوفته .فک کنم این بزرگترین عافت داستانته.
میدونم احتمالا خیلی سعی کردی فانتزی وطنی بنویسی اما به نظرم زمینه ی داستان کاملا فانتزی اروپاییه(دقیقا ته مایه های اونار داره و قابل درکه چون همه ی ما فانتزی با آثار غربی میشناسیم)و تو برای ایرانی کردنش فقط یه سری در و تخته ریختی توش.بهترین مثالش کتاب درسیای آموزش پرورشه.خواستن وطنی باشه ها ولی یه ترجمه و یه تقلید از کمپل و سلمونه.
ببخشید ببخشید احتمالا یکم درهم برهمه چیزی که نوشتم و گیج کننده.و ناراحت ککنده هم همینطور .ولی کسی که ریسک میکنه و بجز فانتزی کتابشو میخواد به تاریخی بودن آغشته کنه کارش خیلی سخته و خیلی انتقاد های دیگه ای رو باید تحمل کنه.
دیگه ببخشید اگه نظرم یه جوریه ناراحت کننده بد ترکیب بی سر و تهه.امیدوارم عین پسرای خوب بقیه داستان و ادامه بدی و روند داستانی خوبتو و قلم منظمتو بخاطر بی حوصلگی و تنبلی رها نکنی
مرسی بابت نظر، اما من همیشه از وقتی ویرانی رو نوشتم گفتم که این هخامنشی اونی که شماها میشناسین نیست و داستان اصلا فانتزی بومی نیست. من از شدت علاقه ای که به هخامنشیان داشتم، چیزهایی رو که نیاز داشتم از تاریخشون برداشتم. از اول هم قصدم نوشتن یک فانتزی بومی نبود که با تصورات خیلی فرق بکنه.
ویرانی خودش یک داستان جانبی از یک کتاب دیگست. از جلد سوم پیله دنیوی که جلد سه داستان اصلی که هخامنشیان درش قرار دارن رو نشون میده. باز هم یک فانتزی بومی نیست فقط تاریخ هخامنش درونش جریان داره تا حدودی. از این داستان ها هم زیاد داشتیم میتونید به ریک ریوردن نگاه کنید که هیچکدوم از خدایان درون داستانش چیزی که باید نیستن.
آها و درباره نظرات و چیزایی که با حرص گفتی عیب نداره. عادیه من هیچوقت نویسنده... نه، آدم خوشنامی نبودم. خب یک داستان دیگه رو هم همینقدر ارائه و بعدش دراپ کردم. اعتماد بقیه رفت. چیزی نیست دیگه عادت کردم نظر نباشه و بقیه هن البته از روی نظر دیگران قضاوت میکنن. البته که داستان بدتر از نظرات دیگرانه!
مرسی بابت نظر، اما من همیشه از وقتی ویرانی رو نوشتم گفتم که این هخامنشی اونی که شماها میشناسین نیست و داستان اصلا فانتزی بومی نیست. من از شدت علاقه ای که به هخامنشیان داشتم، چیزهایی رو که نیاز داشتم از تاریخشون برداشتم. از اول هم قصدم نوشتن یک فانتزی بومی نبود که با تصورات خیلی فرق بکنه.ویرانی خودش یک داستان جانبی از یک کتاب دیگست. از جلد سوم پیله دنیوی که جلد سه داستان اصلی که هخامنشیان درش قرار دارن رو نشون میده. باز هم یک فانتزی بومی نیست فقط تاریخ هخامنش درونش جریان داره تا حدودی. از این داستان ها هم زیاد داشتیم میتونید به ریک ریوردن نگاه کنید که هیچکدوم از خدایان درون داستانش چیزی که باید نیستن.
آها و درباره نظرات و چیزایی که با حرص گفتی عیب نداره. عادیه من هیچوقت نویسنده... نه، آدم خوشنامی نبودم. خب یک داستان دیگه رو هم همینقدر ارائه و بعدش دراپ کردم. اعتماد بقیه رفت. چیزی نیست دیگه عادت کردم نظر نباشه و بقیه هن البته از روی نظر دیگران قضاوت میکنن. البته که داستان بدتر از نظرات دیگرانه!
منظورت از تاریخ برداشتن اسم پادشاها و یه سری رده بندی نظامیه؟داستانی که من خونده بودم درمورد بازه ای از تاریخ بود که ایرانیان به بابل بابت نسل کشی یهود حمله کردن .داستانم درمورد یه جنگجویی بود که بعدش با یه سری مسایل ماوری از شهر بابل درگیر میشه.اگه واقعا منظورت از استفاده یه هیچین چیزی بوده واقعا ضعیف استفاده کردی بدون اغراق
.اتفاقا چون استفاده درستی از تاریخ نکردی تو ذوق میزد همین داستان اگه اطلاعات و علم تاریخی محکم تری پشتش بود اصلا شاهکار میشد .
همونقدر که نویسنده ها ممکنه از اثرشون خسته میشن خواننده هام میشن.من ازون خواننده هام که داستانو ول میکنم.مخصوصا وقتی دیگه تهش معلومه یا روند داستانیش خسته کننده میشه و تکراری.برا همین خیلی برام قابل درکه خود نویسنده زود تر از من حوصلش سر بره..
راستی این مد شده همه وسط داستانشون یه مسابقه ول بدن؟دیگه دارم خسته میشم داستان هرکی میخونم میرسم به یه مسابقه اونم ازون مسابقه بی پدرا فقط ادم خفنا توش موفق میشن.یکم ایده های جذاب تر بکار ببرید حالم دیگه از هرچی مسابقس بهم داره میخوره...حداقل مسابقه ی یه ذره جذاب تر از بقیه بود
راستی منم رامونا رو بیشتر دوس داشتم.ازون کله خراست .یه دانشمند کله خر یا دکتر کله خر دست حسابی ازش درست میشه کرد.این آرتام خیلی رو مخه
منظورت از تاریخ برداشتن اسم پادشاها و یه سری رده بندی نظامیه؟داستانی که من خونده بودم درمورد بازه ای از تاریخ بود که ایرانیان به بابل بابت نسل کشی یهود حمله کردن .داستانم درمورد یه جنگجویی بود که بعدش با یه سری مسایل ماوری از شهر بابل درگیر میشه.اگه واقعا منظورت از استفاده یه هیچین چیزی بوده واقعا ضعیف استفاده کردی بدون اغراق
.اتفاقا چون استفاده درستی از تاریخ نکردی تو ذوق میزد همین داستان اگه اطلاعات و علم تاریخی محکم تری پشتش بود اصلا شاهکار میشد .
همونقدر که نویسنده ها ممکنه از اثرشون خسته میشن خواننده هام میشن.من ازون خواننده هام که داستانو ول میکنم.مخصوصا وقتی دیگه تهش معلومه یا روند داستانیش خسته کننده میشه و تکراری.برا همین خیلی برام قابل درکه خود نویسنده زود تر از من حوصلش سر بره..
راستی این مد شده همه وسط داستانشون یه مسابقه ول بدن؟دیگه دارم خسته میشم داستان هرکی میخونم میرسم به یه مسابقه اونم ازون مسابقه بی پدرا فقط ادم خفنا توش موفق میشن.یکم ایده های جذاب تر بکار ببرید حالم دیگه از هرچی مسابقس بهم داره میخوره...حداقل مسابقه ی یه ذره جذاب تر از بقیه بود
راستی منم رامونا رو بیشتر دوس داشتم.ازون کله خراست .یه دانشمند کله خر یا دکتر کله خر دست حسابی ازش درست میشه کرد.این آرتام خیلی رو مخه
اولا لطفا به شخصیت های من بی احترامی نکنین. مهم تر از هر چیزیه
دوما مطمئنی داستان منو خوندی؟ بابل؟ جان؟ چی شد دقیقا؟
سوما نه من منظورم از تاریخ برداشتن استفاده از قبایل سه خاندان آریایی و استفاده از اساطیره. مثالی که توی نظر قبلی از کیومرث زدی مال شاهنامست. متاسفانه همه شاهنانه رو مطالعه میکنن و مثل شما فکرشون اینه خب من تاریخ رو حفظ شدم برم دیگه. نه خیر، فردوسی رو مثل یک نویسنده ببینین که اون هم اومده از اساطیر ایران الهام گرفته و یک داستان خیلی بلند نوشته. داستان فردوسی تغییر زیاد اساطیر داره، حتی میشه گفت اساطیر خودش رو داره و جای مناسبی برای فهمیدن نیست. من خودم رو با فردوسی مقایسه نمیکنم اصلا اما ویرانی هم همینطوره. اصلا جایی برای فهمیدن تاریخ نیست چون این اصلا تاریخ نیست. خاندان هایی فارغ از آریایی ها داخل داستان هستن مثل شهدریال، شعله های آب و چندتای دیگه (ستروخات ها واقعین) و همونطور که گفتم کار من با جامعه مخفی ایه که باز هم توی تاریخ واقعی وجود نداره. حتی پادشاه وقت هم اونی که باید (داریوش سوم) نیست. مسئله این نیست که من خواستم به تاریخ بمردازم و ضعیف شده، بحث فقط اینه که نخواستم بمردازم چون سخت بود. به همین راحتی کسی با تجربه من از پسش بر نمی اومد و گند میزد.
چهارم اینکه نمیدونم شما چند سالته اما اگه الان بخوای جایی کار کنی اول باید آزمون استخدامی بدی. اونجا اگه تونستی شکایت کن بگو کلیشست و من نمیدم خب اونا هم میگن اون در رو میبینی؟ همونیه که ازش اومدی. بر حسب اتفاق راه خروج هم هست، میتونی بری.
این خیلی خوب بود که به جای نقد از قلم ایده رو تحلیل کردی اما به نظرم اشتباه بود. باز هم مرسی که وقت گذاشتی و با اعصاب خرد هرچی خواستی نوشتی. یکم روی از حرص پیام نوشتنت کار کن کس دیگه ای باشه امکان ناراحتیش هشتاد درصد بیشتر از منه
اولا لطفا به شخصیت های من بی احترامی نکنین. مهم تر از هر چیزیه
دوما مطمئنی داستان منو خوندی؟ بابل؟ جان؟ چی شد دقیقا؟سوما نه من منظورم از تاریخ برداشتن استفاده از قبایل سه خاندان آریایی و استفاده از اساطیره. مثالی که توی نظر قبلی از کیومرث زدی مال شاهنامست. متاسفانه همه شاهنانه رو مطالعه میکنن و مثل شما فکرشون اینه خب من تاریخ رو حفظ شدم برم دیگه. نه خیر، فردوسی رو مثل یک نویسنده ببینین که اون هم اومده از اساطیر ایران الهام گرفته و یک داستان خیلی بلند نوشته. داستان فردوسی تغییر زیاد اساطیر داره، حتی میشه گفت اساطیر خودش رو داره و جای مناسبی برای فهمیدن نیست. من خودم رو با فردوسی مقایسه نمیکنم اصلا اما ویرانی هم همینطوره. اصلا جایی برای فهمیدن تاریخ نیست چون این اصلا تاریخ نیست. خاندان هایی فارغ از آریایی ها داخل داستان هستن مثل شهدریال، شعله های آب و چندتای دیگه (ستروخات ها واقعین) و همونطور که گفتم کار من با جامعه مخفی ایه که باز هم توی تاریخ واقعی وجود نداره. حتی پادشاه وقت هم اونی که باید (داریوش سوم) نیست. مسئله این نیست که من خواستم به تاریخ بمردازم و ضعیف شده، بحث فقط اینه که نخواستم بمردازم چون سخت بود. به همین راحتی کسی با تجربه من از پسش بر نمی اومد و گند میزد.
چهارم اینکه نمیدونم شما چند سالته اما اگه الان بخوای جایی کار کنی اول باید آزمون استخدامی بدی. اونجا اگه تونستی شکایت کن بگو کلیشست و من نمیدم خب اونا هم میگن اون در رو میبینی؟ همونیه که ازش اومدی. بر حسب اتفاق راه خروج هم هست، میتونی بری.
این خیلی خوب بود که به جای نقد از قلم ایده رو تحلیل کردی اما به نظرم اشتباه بود. باز هم مرسی که وقت گذاشتی و با اعصاب خرد هرچی خواستی نوشتی. یکم روی از حرص پیام نوشتنت کار کن کس دیگه ای باشه امکان ناراحتیش هشتاد درصد بیشتر از منه
من دیگه شما رو نقد نمیکنم چون درست نظر نمیخونی و فک میکنی همه از روی خشم مثل خودت نظر میدن.اولا چیزی که من گفتم درمورد بابل درمورد داستان دیگه ای بود و روش برداشتش از تاریخ .قسمت دوم درمورد کیومرث هم درمورد قسمت فرهنگی ایران باستان بود نه شاهنامه.
هرگز اثر شما هم با شاهنامه مقایسه نمیکنم. موافق باشی
من دیگه شما رو نقد نمیکنم چون درست نظر نمیخونی و فک میکنی همه از روی خشم مثل خودت نظر میدن.اولا چیزی که من گفتم درمورد بابل درمورد داستان دیگه ای بود و روش برداشتش از تاریخ .قسمت دوم درمورد کیومرث هم درمورد قسمت فرهنگی ایران باستان بود نه شاهنامه.
هرگز اثر شما هم با شاهنامه مقایسه نمیکنم. موافق باشی
بله مرسی. تنها طوری که باهاش جواب ندادم با خشم بود. نقدی که وارد کردید زمانی درست می بود که قصد من نوشتن یک داستان تاریخی باشه. در حالی که نیست و توضیح دادم و اینا
اگه ناراحت شدید من واقعا عذر میخوام. حقیقتش نگاه که میکنم می بینم لحن من تند بوده. اینکه ایده نقد بشه چیز خیلی جالبیه، اما کل نقد با وجود به اسم "مرگباز" زیر سوال میره. این بخش رو نمیحواستم اصلا بگم اما برای بهتر کردن این جو مزخرف باید حرفش رو بزنم.
اگه کسی داستان مجموعه اصلی رو میدونست میفهمید که چقددررررررر این فرد روی یک جامعه تاثیر گذاشته و اون رو تغییر داده. به کل، و از ریشه. فکر نکنم حالا حالاها دستم به نوشتن مجموعه اصلی بره فقط این رو بگم که، مرگباز کسی بود که آریایی ها رو به این جهان که ما، یعنی مردم قاره های آسیا و اروپا و آفریقا در اون زمان میشناختن برد. حالا اینکه عمق تغییرات چیه شاید مشخص بشه؟
از دین زرتشت، وجودی به اسم اهورامزدا، تاریخ واقعی، موقعیت اجتماعی هخامنش و خیلی چیزهای واقعی دیگه استفاده نکردم. کلا استفاده ای نکردم. همش به خاطر همین مرگباز بود. و البته گفتم که با این تجربه نمیتونستم و نمیخواستم که بقیه فکر کنن فانتزی بومیه یا از شاهنامه الهام گرفته شده. به خصوص از دومی خیلی بدم میاد چون حتی ذره ای حقیقت نداره.
نکاتی که گفتین بی نهایت جالب بودن و من همین الان واقعا به سبک ژاپنی ها اگه بشه ازتون عذرخواهی میکنم چون توی موقعیت خیلی گندی خوندمش و اصلا نشد دقت کنم. امروز دوباره رفتم سراغش و دیدم اطلاعات خوبی داشتن و اینجا باز هم تقصیر من میشه. از اون موقعیت هاست که با خودت میگی چه غلطی بود کردم :/
خوشتون اومد تا آخر داستان بخونید و اونجا یک برآورد کلی ارائه کنین. باز هم معذرت می خوام بد حرف زدم.
باز هم معذرت میخوام و شما هم موفق باشید امیدوارم دیگه ازم ناراحت نباشید 🙁
داستان رو ادامه میدم چون چیزی که باید اتفاق افتاد. سه نفر نقدهای خوبی بهم دادن که خوشحالم کرد و داستان رو ارائه میکنم. مرسی از حسین، سیرنا و رضا که به خاطرشون ارائه میکنم. چون فقط دنبال بهونه میگشتم که ادامه بدم. هاها
روند فصل دهی، جمعه ها تا قبل از ساعت سه بعد از ظهر خواهد بود.