درصورتی که اتاقی بدونِ سر و صدا در دسترستان نبود، کجا مینویسید؟ اگر اهلِ نوشتن هستید، لابد با این معضل روبهرو شدهاید. ویرجینیا ولف، همینگوی، جی. کی. رولینگ، استفن کینگ و چند نویسندهٔ حرفهای دیگر پیشنهادهایی برای مکانِ نوشتن ارائه میکنند.
ویرجینیا ولف اصرار دارد برای اینکه یک زن بتواند به صورت حرفهای بنویسد، باید یک اتاقِ شخصی داشته باشد! در عینِ حال نویسندهٔ فرانسوی، ناتالی ساروت ترجیح میدهد که برای نوشتن در ساعتِ به خصوصی در صبح به کافهٔ همسایه برود و روی صندلی ثابتی بنشیند. او در موردِ کافه میگوید که آنجا مکانی معمولی است که هیچ چیز تمرکزش را به هم نمیریزد، تلفنی وجود ندارد.
مارگارت درابل رمان نویس، ترجیح میدهد در اتاقِ یک هتل بنویسد؛ جایی که میتواند در زمانِ به خصوصی از روز بدون هیچ مزاحمی در آنجا تنها باشد.
بهترین مکان برای نوشتن کجاست؟ دستِ کم علاوه بر قدری استعداد و مطلب قابل توجهی برای گفتن، نوشتن احتیاج به تمرکز دارد و این تمرکز معمولاً با تنهایی حاصل میشود. استفن کینگ در کتابی با عنوان «در مورد نوشتن» چند پیشنهاد کاربردی ارائه میکند:
«اگر امکان دارد، تلفن و مطمئناً تلویزیون یا دستگاهِ ویدیوییِ بازیای که باعث شود وقتتان تلف شود، در اتاقی که مینویسید وجود نداشته باشد. اگر پنجرهای در اتاق است، پردهٔ آن را بکشید یا سایهها را از بین ببرید، مگر اینکه روی دیوارِ خالیِ بیرون نمایان باشد. برای هر نویسنده بالاخص نویسندگانِ مبتدی، عاقلانه است تمامِ عواملی را که باعث حواسپرتی در حین نوشتن میشود ارزیابی کنند.»
اما در این زمانهٔ شلوغ، ارزیابیِ تمام عواملِ حواسپرتی ممکن است کارِ خیلی سختی باشد.
مثلاً، برخلاف مارسل پروست، که از نیمه شب تا صبح در اتاقی بدون هیچ سر و صدا مینوشت، بیشترِ ما هیچ انتخابی به جز نوشتن در هر مکان و زمانی که بتوانیم، نداریم. اگر وقتِ آزاد و نقطهای خلوت برایِ نوشتن پیدا کنیم از خوششانسی ماست. زندگی همواره عادت به مانع شدن دارد.
آنه دیلارد در حالِ تلاش برای نوشتنِ نیمهٔ دوم کتابش با عنوان «در وصال زائر کریک» است. به گفتهٔ او حتی مطالعه در اطاقکِ چوبیِ کتابخانه هم ممکن است حواسِ انسان را پرت کند. مخصوصاً اگر آن اتاقکِ کوچک پنجره هم داشته باشد:
«روی سقفِ شیروانیِ بیرون پنجره، گنجشکها به شنها نوک میزنند. یکی از آنها یک پا ندارد، دیگری پایش در رفته است. اگر من بایستم و با دقت اطراف را زیر نظر داشته باشم میتوانم چرندگان جویبار را که در کنارهٔ میدان در رفت و آمدند ببینم. درونِ نهر حتی از فاصلهٔ زیاد هم میتوانم موشهای آبی و لاکپشتهای بزرگِ آبزی را ببینم. به سمتِ طبقهٔ پایین و خارج از کتابخانه میدوم تا آنها را تماشا کنم یا با آنها بازی کنم.»
برای حذف کردن این سرگرمیهای دلپذیر، دیلارد در نهایت طرحی بر روی نمای بیرونی پنجرهاش کشید و پس از آن برای داشتن یک روز خوب نوشتاری، تمام پردهها را کشید و رویِ طرحِ پردهها را با نوار چسباند. او میگفت: «اگر مصداقی از جهان بخواهم، میتوانم به طراحیِ سبکدارِ پیرامونم نگاه کنم.» فقط در آن زمان بود که او توانست کتابش را تمام کند.
به عقیدهٔ جی. کی. رولینگ، نویسندهٔ مجموعههای هری پاتر، ناتالی ساروت ایدهٔ درستی دارد. این موضوع بر کسی پوشیده نیست که بهترین مکان برای نوشتن به عقیدهٔ من یک کافه است. شما در آنجا لازم نیست برای خودتان قهوه درست کنید. لازم نیست احساس کنید که در یک سلول انفرادی هستید. اگر حس کردید ذهنتان دیگر کار نمیکند میتوانید بلند شوید و به کافهٔ دیگری بروید و انرژی دوباره بگیرید و به مغزتان فرصت دهید تا فکر کند. بهترین کافه برای نوشتن کافهای است که به اندازهٔ کافی شلوغ باشد جایی که شما با شلوغی آنجا یکدست شوید. اما نه آنقدر شلوغ که مجبور شوید میزتان را با شخص دیگری شریک شوید.
البته همه با این موضوع موافق نیستند. توماس مان ترجیح میدهد برای نوشتن روی یک صندلی از جنس بید و در کنار دریا بنشیند. کرین گرسون رمآنهایش را زیر سشوار در سالن آرایش نوشته است. ویلیام تاکری همانند درابل، اتاق هتل را برای نوشتن ترجیح میدهد. و جک کراس رمان «دکتر ساکس» خود را در توالت آپارتمان ویلیام برو دوم نوشته است.
پاسخ محبوبِ من به این سؤال را جان کنت گالبرایت اقتصاددان داده است. پیشنهاد او این بود:
بهترین مکان برای نوشتن، تنهاییِ خودتان است. زیرا نوشتن راهی میشود برای فرار از خستگیِ وحشتناکِ شخصیتِ خودتان. این تا حد زیادی کمک میکند تا از همراهی با کسانی که منتظر لحظهای طلایی هستند،کنارهگیری کنید.
اما معقولترین پاسخ ممکن است پاسخ ارنست همینگوی باشد که به سادگی گفته است: «بهترین مکان برای نوشتن در سرِ خودتان است.»
یه بار هم کنار یه شومینه امتحان کنید البته باید جاتون هم راحت باشه .
درسته منم میگم اینا نیازه
ولی برای یه نویسنده که مثلا توی ۱۰ روز باید یه بخش کتابشو تموم کنه، این شرایط ها بایدی هستن، منتظر نمیتونه بشینه حس نوشتنش بیاد. باید حس روبیاره :)) برای همین به حداکثر تمرکز نیاز پیدا میکنه و جای مناسب براش خیلی مهمه 🙂
سلام بازنشته ... خخ خوبی ؟
این مکان نوشتن به شکل عجیبی ضربدر2 میشه، یعنی چی:
1- 2 حالت وجود داره: دورنگرا باشی یا برونگرا
2- اگه یکی از اون 2 تا هستی اخلاقیاتت چیه ....
3- کجا راحتی
4- می خوای بنویسی یا فکر کنی
اول باید بگم نوشتن با فکر کردن فرق داره، یعنی اگه می خوای در افکارت داستان رو ادامه بدی چند تا چیز وجود داره:
1- اولا درونگرایی یا برونگرا
مثلا به شخصه من با آهنگ گوش دادن تخیل پردازیم 10 برابر میشه، عین دوپینگ { همین الانم دارم همراه نوشتن این ارسال آهنگ گوش می دم }. 2- توی حموم زیر آب گرم و سرد { گرم و سرد بودنش روی صحنه ای که می خوام بسازم تاثیر داره } 3- گلاب به روتون تو دستشویی که Ultra تخیل پردازی میشه ....
درضمن برای درست کردن بعضی قسمت ها قدم زدن در هوای سرد و توی شهر و اون هم توی شب رو دوست دارم. مخصوصا هوای برفی با یه نور زرد که سوسو می زنه. مثلا می خوام برم سیدی بخرم، پیاده که دارم راه می رم همزمان داستانم رو می سازم.
توی مهمونی ها و مجالس به قدری خودبزرگ بین میشم که می تونم هزارتا قصر و 20 تا شخصیت پلید و هزارتا فرهنگ بسازم
کاملا بستگی به علایق درونیتون داره، یعنی اگه جاهای شولوغ رو دوست دارین برین همونجا تخیل پردازی، اگه حموم رو دوست ندارین، اونجا تخیل پردازی نکنید.
مثلا یکی از اخلاقیات خاصی که من دارم اینه که اصلا دوست ندارم زندگی شخصیم رو به داستان هام وارد کنم، مثلا خیلی از نویسنده ها رو دیدیم که بخاطر اتفاقی یا شخصیتی که تو زندگیشون بوده، شخصیت و اتفاقی رو تو داستان هاشون رقم می زنن، مثل جی کی رولینگ که دمنتورها رو ساخت بخاطر افسردگیش.
ولی من اینطوری نیستم، اگه بخوام بخاطر هر اتفاق بدی که توی زندگیم میافته، یه چیزی توی داستان وارد کنم باید همیشه بترسم که زندگیم داستانم رو تحت تاثیر قرار بده، برای همین اگه اتفاق یا شخصیتی بخاطر زندگی شخصیم در ذهنم بوجود اومد سریع نابودش می کنم تا ریشه دار نشه.
ولی همیشه بخاطر اتفاقات خوب زندگیم میذارم یه چیزی در داستانم ساخته بشه مخصوصا در یک شرایط خاص که اکثر نویسنده ها همین کار رو می کنن، غلبه به مشکلی بزرگ. همیشه وقتی به مشکلی بزرگی که نباید بذاری داستانت رو تحت تاثیر قرار بده غلبه کردی باید بذاری دیگه داستانت رو تحت تاثیر قرار بده، چون هر چی تو به مشکلاتت غلبه کنی بیشتر با مفاهیم زندگی آشنا می شی و داستانت عالی تر و واقعی تر میشه.
پس مشکلات نه، ولی غلبه بر مشکلات باید بذاری وارد داستانت بشه چون بهت حس افتخار و مالکیت نسبت به داستانت می ده و چه چیزی فراتر از افتخار برای اینکه یه نویسنده به داستانش ادامه بده .... رولینگ هم به افسردگیش غلبه کرد که دمنتورها رو ساخت و هری هم به ترسش از دمنتورها غلبه کرد و جالب اینکه بدونین رولینگ تولد هری رو دقیقا روز تولد خودش قرار داده و به نظرم هری خودشه.
یا تالکین که می گن ملکور { والاری که شیطانی شد } اژدهایان آهنی داشت، که می گن بخاطر خاطرات تالکین از جنگ جهانی اول و تانک های آهنی هست.
ولی به هر حال بازم به خودتون بستگی داره، هر چیزی که بهتون افتخار و حس راحتی بده برای تخیل پردازیتون انتخاب کنید.
2- مکان مناسب برای نوشتن { که کاملا با تخیل پردازی فرق داره }:
مثلا به شخصه من موقع نوشتن داستان یه میز چوبی دارم، یه بالشت میارم و به تختم تکیه می دم، میز رو میارم جلو و پام رو می برم زیر میز و شروع می کنم به نوشتن و اصلا اصلا دوست ندارم صدایی بیاد، حتی صدای جیرجیرک. { این در حالیه که من تو مهمونی تخیل پردازیم 100 برابر میشه، پس فرق دارن }
موقع نوشتن یه بطری آب کنارم می ذارم که به محض خشک شدن دهنم بنوشم چون همزمان با نوشتن جملاتم رو می خونم که خوب در بیاد.
من تو اتاقم راحتم....
ممنون
وقتی شرایط براتون فراهم شد، هم مادی و هم عاطفی، شروع کنین به نوشتم ولی خودتون رو عادت بدید که در هر شرایطی بنویسید. چون نویسنده های بزرگ اینطورین. مثلا همین جی.کی.رولینگ در فقر شدید داستان می نوشت، پس اگه بذارید هر مشکل و هر چیزی مثل گرسنگی و .... نوشتنتون رو تحت تاثیر قرار بده .... هیچوقت شروع نمی کنید به نوشتن
اگه خدا خوبی ای رو برای شما بخواد هیچ موجود زنده ای تو جهان نمی تونه عوضش کنه و اگه بدی برای شما بخواد هیچ موجودی نمی تونه جلوش رو بگیره.
پس همیشه این جمله رو با خودتون بگید: هیچکس نمی تونه زندگی منو تغییر بده به غیر از خدا
اینطوری خودتون رو از یه دروغ که انسان ها می تونن جلوی شما رو برای رسیدن به هدفتون بگیرن رها می کنید و همه چیز رو به خدا می سپرید. کسی که به این درجه برسه، هیچ چیزی تو زندگی نمی تونه جولوش رو بگیره. و در کوچک ترین حالت می تونه در هر شرایطی داستانش رو بنویسه.
یه بار هم کنار یه شومینه امتحان کنید البته باید جاتون هم راحت باشه .
امین جان ما خونمون بخاری داریم. الان چه کار کنم؟ :1s7:
به نظر من برای نوشتن مکان مشخصی نیست. تنها لازمه کار اینه که همیشه یه دفتر و یه مداد دم دستت باشه. من خودم یه دفعه تو بالکن نشسته بود یهو یه جرقه هایی تو ذهنم روشن شد و همون جا شروع به نوشتن کردم. تنها نکته اینه که نگذاری ایده از ذهنت فرار کنه یا درگیر مسائل فرعی شه. البته اگه واقعا یه مکان خوب برای نوشتن وجود داشته باشه بنظرم کتابخونه هست چون فضای کتابخونه از نظر من ذهن رو آماده دریافت اطلاعات داخل کتاب ها یا آماده نوشتن میکنه. با تشکر از توجهتون
امین جان ما خونمون بخاری داریم. الان چه کار کنم؟ :1s7:به نظر من برای نوشتن مکان مشخصی نیست. تنها لازمه کار اینه که همیشه یه دفتر و یه مداد دم دستت باشه. من خودم یه دفعه تو بالکن نشسته بود یهو یه جرقه هایی تو ذهنم روشن شد و همون جا شروع به نوشتن کردم. تنها نکته اینه که نگذاری ایده از ذهنت فرار کنه یا درگیر مسائل فرعی شه. البته اگه واقعا یه مکان خوب برای نوشتن وجود داشته باشه بنظرم کتابخونه هست چون فضای کتابخونه از نظر من ذهن رو آماده دریافت اطلاعات داخل کتاب ها یا آماده نوشتن میکنه. با تشکر از توجهتون
راستش محلش بیشتر برای من مهم نیس اون چیزی که مهمه ارامش خیال و عدم نگرانیه
یعنی بدونم الان که شروع کردم به نوشتن دلم نباید ده جا باشه و نگران هزارتا چیز باشم چیزی که این روزا بدبختانه بدجور کم شده برای من ارامش خیاله
اما شخصا دلم یه جای ساکت بدون مزاحمت میخواد فرق نمیکنه کجا باشه فقط کسی نباشه که هی بگه سمییییییییییییییییییه
توماس مان ترجیح میدهد برای نوشتن روی یک صندلی از جنس بید و در کنار دریا بنشیند
:23:
ای جانم. نویسنده کی بودی تو :دی
من با نظر ارنست عزیزم موافقم . مثلا من الان دارم رو اولین داستان بلدم کار میکنم . من اونو جلو تلوزیون روشن و روی میز ناهارخوری پزیراییمون مینویسم درحالی که دارم با گوششم اهنگ رپو راک متال گوش میدم . باور کنین من حتی اینجوری تمرکز بیشتری دارم . واس همینه بهم میگن دیونه ی غیرعادی :107:
با سلام
من خیلی نویسنده نیستم تاحالا 5 تا داستان کوتاه نوشتم و یک داستان بلند هم دارم مینویسم که فعلا مقدمه و یک فصلش تموم شده
اما به نظرم مکان های ارام و کم نور فکر ادمو بهتر باز میکنه اما جایی که خودم خیلی دوست دارم اگه میشد اونجا بنویسم توی کوه کنار اتیش بود هوای زیبای کوه و نور و گرمای اتش به ادم یک نوع ارامش و سکوت محیط ذهن ادمو باز میکنه بوی گیاهان کوهی ادم را مست رویا و خیسی خاک جان ادم را تازه میکنه نوشیدن از اب گوارا و خنک چشمه زندگی را در ذهن روشن میکنه و باعث خلق یک نوشته عالی میشه
موفق و پیروز باشید
بستگی به نویسنده داره. ولی فضای ایده آل من یه اتاق نسبتا تاریک و کاملا خالی و ساکته.
و خب اگه ارادم کافی داشتم مودم هم خاموش میکردم :دی
منم با ارنست موافقم بهترین جا مغز خودته. من بارها شده که فرصت نوشتن نداشتم اما در هر جا و مکانی راجب ادامه داستانم فکر می کنم و توی ذهنم یاد داشت می کنم تا زمانی که پای دفترم برم بنویسمش. معمولا توی اتاقم و اخر شب که کسی کاری بهم نداره و همه خوابن شروع به نوشتن می کنم. مشکل من شلوغی مکان نیست اینه که دیگران مزاحم نوشتنم می شن . در مورد کافه ها نظرم منفیه چون کافه یه جای عمومی و پر رفت و امده و من به صورت ناخود اگاه تمام رفت و امد ها رو زیر نظر می گیرم یا می رم تو فکر . پس نه مطمئناً اتاق خودم یا جایی که بهش عادت دارم رو ترجیح می دم
من گاهی برای نوشتن یه جای اروم و ساکت نیاز دارم گاهی پر سرو صدا در حد نفله شدن گوش
مثل همین موقع ها سکوت خونه رو دوس دارم مینویسم.
اگر کسی توی خونه باشه صدایی به گوشم برسه هنزفری میزارم یه موزیک بوم بوم دار میزارم ولوم میبرم تا ته بعد که از دنیای اطرافم چیزی نشنیدم موسیقی رو فراموش میکنم و مینویسم.
موسیقی توی نوشته تاثیر زیادی داره
هر جایی که هیچ موجود زنده ای به جز چند تا باکتری و یک کم گل و گیاه در اون وجود نداشته باشه به جز خود.
نه نظرم عوض شد. جایی که خواهر کوچکترم وجود نداشته باشه 🙂 خلی رو مخمه.
تو طبیعتم خوبه. البته انقدر تو طبیعت چیزای لذت بخش و دیدنی هست که حواس من از نوشته پرت میشه.
اما.
اما....
جای موردعلاقه من وسط کلاس ریاضیه.
منم کاملا موافقم البته من خودم خیلی توی مغزم و بخصوص آخر شب که همه خوابن داستان سر هم میکنم و همیشه هم میگم کاش میشد الان بنویسمشون ولی خوب چون تنها نمیخوابم متاسفانه نمیشه، صبح هم که میشه همشو یادم میره نمیدونم چرا، کلا برام معزلی شده این مسئله.
سلام
من کتابخانه های عمومی را ترجیح می دهم ولی با این وضع زندگی آپارتمانی همان نظر ارنست همینگوی را تایید می کنم . البته بشرطی که بتوانیم همه آنچه در سرمان نوشته ایم را روی کاغذ بیاوریم .
خب فکر میکنم این موضوعیه که نمیشه از نویسنده ها کمک گرفت چون این عادتیه که ممکنه در افراد متفاوت باشه. مثلا من به شخصه وقتی قراره محیط آرومی رو تو داستانم جلوه بدم باید اتاق آروم باشه وگرنه هیچ و اگه بخوام محیط غمگین به وجود بیارم آهنگ غمگین میزارم واسه وقتایه هیجانی هم که متال میزارم. ولی در کل به نظرم همون سکوت بیشتر کمک میکنه داستانت رو تجزیه و تحلیل کنی.