یه جورایی اولین داستانمه. در اصل اولین داستانی که کامل کردم.
البته شاید زد به سرم ادامه دادم و کردمش داستان بلند.
منتظر نظراتتون هستم
دانلود
ادامه بده قشنگه
(تیم تخریب)
*******************
نام داستان: فال
نویسنده: @chief@
لینک تاپیک باستانی تیم تخریب: تیم نقد A
-------------------------------------
@Fantezy_killer@
خب با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز حقیقتش به متن داستان ایرادی وارد نیست البته این نظر منه. ولی در کل متن خیلی روون بود و خوندنش برام لذت بخش با توجه به چیز هایی هم که قبلا ازتون خونده بودم باید بگم قلمتون پخته تر از قبل شده و توصیفات اضافه و حوضله سر بر هم که قبلا خیلی کم بود دیگه وجود نداشتن البته چیزی که هست اینه که این فصل خیلی اطلاعات به خواننده داده شد که منو به شدت مشتاق خوندن ادامه داستان کرد از طرفی هم باید بگم عنصر غافل گیری داستانتون به نظرم فوق العاده بود شروع داستان فکر کردم یارو هیچی از جادو و... نمی دونه یه نمه جلوتر دیدم اصلا هیولا کشه آخر سرشم که دیگه هیچی... واقعا عالی بود. شوخی ها و طنز هاتون هم به نظرم به جا و خوب بودن اما چیزی که هست اینه که بعضی تیکه ها خیلی سری میگذشت و فضا سازی خیلی کم بود یکی از بخش ها توی پارک بود که به نظرم محیط مبارزه می تونست بیشتر توی خود مبارزه دخیل شه و جذابیت بیشتری بهش ببخشه از طرفی هم یادم رفته بود که بهتون بگم بخش مبارزه خیلی خوب بود به خصوص اونجاش که توهم می زنه ازین بگذریم فکر می کنم توی بخش مبارزه می شد یه نمه توی قسمت هایی که شمشیر و خنجر دخیل بودن یه نمه ظریف کارانه تر و آهسته تر جلو پیشرفت تا حس بیشتری منتقل کنه گرچه خودم سرش خیلی هیجان زده شدم چیز دیگه ای هم که بود اینه که یه قسمتی که (امید) بیهوش میشه و تا زمانی که بیدار میشه یه گپی افتاده که یه مقدار اذیت می کنه و فکر کنم با یه مقدار توصیف بیشتر بهتر میشد مثلا می گفتید: سرم گیج رفت و چشمان تار شدن و... فکر کنمئ منظورم رو گرفتین خلاصه باید بگم روند و اتفاقات یه مقدار سریع بودن ولی هم جذاب بودن هم به موقع و پایان خوب و جذابی هم داشت که به شدت مشتاق خوندن ادامه اش شده ام البته اگه ادامه ای داشته باشه بازم خسته نباشید می گم بهتون بابت نوشتن این داستان جذاب و خوب امیدوارم هم پیشرفتتون همینجور ادامه داشته باشه.
@Rosela@
سلام خسته نباشید
نقد برای داستان کوتاه فال
خب اول از همه اینکه از خوندن داستان لذت بردم خیلی داستان خوبی بود ممنون از نویسنده
ولی یه اشکالاتی داشت:
بعضی جملات کتابی و بعضی جملات لفظی هستند که این خودش اشتباه بزرگیه، درسته نثر داستان دوبخش شده یکی محاوره ای و یکی ادبی ولی در بخش نثر ادبیش هم اشکالاتی از این قبیل دیده میشه مثال میزنم:
صفحه ۳
۱. جمله نگین را گرفتم اشتباهه و با نثر ادبی همخوانی نداره
۲. نباید توی نثر ادبی از کلمه نت استفاده بشه باید کلمه اینترنت بکار گرفته میشد
۳. جمله پایم را روی گاز گذاشتم یا خیابان باز شده بود برای نثر ادبی درست نیست تغییرش بدید بهتر میشه
و ...
با اینکه داستان خیلی خوبیه ولی نویسنده باید تغییراتی رو در متنش ایجاد کنه
دیگه اینکه اشکالات نگارشی و تایپی خیلی زیاد بودن و بهتره که حتما ویرایش بشه
به نظر من این داستان کوتاه می تونه مقدمه ی خوبی برای شروع یک داستان بلند و زیبا باشه
ایشالله که قلمتون بیشتر و بیشتر پیشرفت کنه
با تشکر از نویسنده ی عزیز و محترم ممنون از نقدپذیریتون اگه جایی از نقدهای من ایراد داشت عذر می خوام
موفق باشید
#Rosela
#naghd
@ZOLOMON@
ایده خوب و پخته ای در پشت داستان مشاهده میشه.نحوه چینش اتفاقات جالب توجه و استفاده از یک شخصست معما گون برای اول داستان خلاقانس.مشخصه ک سعی در ساخت یک پدیده نامتعارف و متفاوت شده و تا حدودی هم موفق بوده.در نگارش و معرفی کارکترها کم لطفی شده...بین تفکرات و صحبتهای شخصیتها تفاوتی قایل نشده ک مقداری گیج کنندس.با تمام تلاشی ک در زمینه متفاوت بودن ایده کلی اثر شده در داستان پردازی کلیشه ای بودن مشاهده میشه...مثله چهره پردازی جادوگرها و سلاحهای استفاده شده.یک نکته منفیم در داستان مشاهده میشه...سعی در استفادهاز باور عامیانه اروپاییها در قالبه یک داستان با پس زمینه ایرانی شده...متالوژی ایرانی ب مقدار کافی قوی هست و ترکیبش با متالوژی اروپایی یه ترکیب از شکل و ریخت افتادس.از شوخی در داستان زیاد استفاده شده ک طبعا بعضی جاها بیمورد و بیجا بود...هر چیزی به مقداره متعادلش در یک ترکیب باعث ارتقای سطح ترکیب میشه...کم یا زیادش توی ذوق میزنه...شوخی در داستان یک فاکتوره کلیدیه و به طبع هم استفاده ازش با توجه ب داستان سخت...چون علاوه بر اینکه باید به مقدار باشه باید زمان هم در استفادش مد نظر قرار بگیره.در رابطه با شخصیت پردازی کاراکترهای منفی میزان توضیحات صفره و برای یه تازه کار میتونه مشکل ساز باشه...همونطور ک گفتم تعادل یه چیزه ضروریه در نتیجه توضیحات میتونس یه فاکتوره هیجان انگیز برای خواننده باشه.برای یک فصل نا متوازن داستان پردازیه خوبی شده ولی پایانه نامتعارفی داره...از شخصیت معما گون اول داستان ب خوبی استفاده نشده و با توجه ب نگارش قسمت اول و میانه داستان با پایانه زود هنگامی رو ب رو هستیم.
چند نکته نظر شخصی رو برای نویسندع مطرح میکنم ک فک میکنم بتونه به نوشته هاش کمک کنه
کارکتر مثبت نیاز به ضعف زیاد نسبت به کاراکتر منفی نداره تا اعمالش قهرمانانه ب نظر برسه...برعکس حتی ممکنه اثر منفی بزاره و اعمال شخصیت قهرمان داستان صرفا شانس در نظر گرفته بشه.
برای ساختن یک داستان ملموس نیازی نیست ک از فاکتورهای دنیای واقعی به مقدار زیاد استفاده بشه...استفاده زیاد از فاکتورهای دنیای واقعی در یک داستان خیالی صرفا باعث هیجانی نشون دادن داستان نمیشه و در بعضی جاها اثر معکوس میده و خواننده ممکنه زده بشه.نیازی نیست لزوما برای ملموس نشون دادن داستان از مثالهای واقعی استفاده بشه.
و در آخر هم به نویسنده پیشنهاد میکنم ک با توجه ب ژانری ک علاقه به نویسندگی توش داره و طبعه داستان پردازیش روی متالوژیه یه منطقه تمرکز کنه و به خوبی بر اون مسلط بشه...استفاده از باورهای عامیانه میتونه داستان رو پخته نشون بده...علاوه بر اون یک ایده کلی هم دستش میاد ک ترکیب چی با چی میتونه قشنگ و هیجان انگیز باشه
امیدوارم نوشته های متفاوت زیادی رو توسط خلاقیتت ایجاد کنی...
پ.ن مهم: تیم نقد عضو میپذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما حتما حتما پیام بدن بهمون.
فعلا گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. به زودی روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. کار اصلا سخت نیست. کارهامون اکثرا با تیم نقد A که مخصوص داستانهای کوتاهه خواهد بود. در نتیجه هیچ کس اصلا به مشکل بر نمیخوره. پس منتظرتون هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا آیدی تلگرام محمد@Envelope_0 (اون حرف آخر یه «صفر» انگلیسیه) پیام بدید.
اول از همه تشکر از تیم نقد که باعث شدن ذووووق کنم از چنین نقد بلندی و این که خونده شده. دم همتون گرم.
نقدها از بالا به پایین بیشتر اشکالات رو گفتن :دی.
اول بابت تعریفهایی که از داستان من کردید ممنون و مثل هر نویسندهی دیگهای قند تو دلم آب کرد. و در مورد اشکالات تمام سعیم رو میکنم که در آینده چنین مشکلاتی توی کارم نباشه. همیشه هم از نقد خوشحال میشم چون اگه نقد نبود همین یه ذرهای که بلدم رو هم بلد نبودم. امان از اون چیزی که اول راه بودم. وقتی نثر اون موقع خودم رو میخونم نمیدونم بخندم یا گریه کنم.
حقیقتش برنامهای برای بلند کردن این داستان ندارم مگه این که توی مسابقه نوفه برنده بشه که تقریباً مجبوری بلندش کنم :دی
در مورد اشکالات تایپی. یک بار یک ویراستار ویراست کرده بود ولی اینقدر عوض کردم داستان رو که عملا تاثیرش از بین رفت. حالا نمیدونم، اگه خواستم ادامه بدم یک ویراست دیگه حتماً انجام میدم. در مورد جملات محاوره، من خودم خیلی روش تاکید دارم، اگه بجز دیالوگ محاوره هست از دستم در رفته. شاید هم خودم محاوره حسابشون نکردم. حتما بیشتر دقت میکنم.
در مورد ترکیب اروپایی-ایرانی، حقیقتش من اعتقادی به بومی سازی صرف ندارم. معتقدم از هر چیزی که داستان رو بهتر کنه استفاده میکنم. (چیزی که مخاطب دوست داره نه، چیزی که داستان رو بهتر میکنه). این ترکیب اروپایی-ایرانی چیز عمدی نبوده، در اصل خودکار شده. اشاره کنم که جادوگر توی داستان هم ایرانی نیست. در مورد سلاحها متوجه نشدم دقیقا مشکلش چیه. شمشیر یه چیز متداول برای فانتزیه، بر خلاف خیلی داستانها من برای استفاده از شمشیر تو عصر مدرن دلایلی منطقی ذکر کردم. در مورد چهرهی جادوگر و کلیشه بودنش، تا حالا جادوگر اینجوری خودم توی داستانی بر نخوردم. شاید هم دقت نمیکنم توضیح بیشتر اگه بدید ممنون میشم. در نهایت اشاره کنم که معتقدم کلیشه اصلا چیزی بدی نیست و اجتناب از کلیشه هم الزاما چیز خوبی نیست.
در مورد قوی بودن متالوژی ایرانی (چیه متالوژی؟ راستش الان به ذهنم نمیاد. البته خود این کلمه هم ایرانی نیست) قبول که متالوژی ایرانی قویه ولی نکته اینه که چند تا داستان داریم که بتونن اونها رو واقعاً و درست استفاده کنن توی یک داستان خوب و قوی؟ من معتقدم برای حل این مشکل نیاز به یک دورهی گذار داریم. اون چیزهای قدیمی باید کنار گذاشته بشن و شکل جدیدی به خودشون بگیرن تا توی داستانها بیان. باید با کمک چیزهای دیگه خودشون رو بالا بکشن.
در مورد شوخی بی جا، قبلاً شوخیهای بیجایی داشت، الان فکر نکنم. شایدم از دستم در رفته. میشه بگید کجاها هستن و چرا بی جا هستن؟ این جوری بهتر متوجه میشم. کاراکتر مثبت زیادی ضعیف بود؟ من حس میکردم زیادی قویه. خیلی راحت داره قویترین هیولاها رو از پا در میاره. اونقدر که اگه فصل دومی باشه قراره به ادعایی که داره بابت کشتن اینها شک بشه.
در نهایت دوباره ممنون بابت نقد. من همیشه، همیشه و همیشه از نقد استقبال میکنم.
اول از همه تشکر از تیم نقد که باعث شدن ذووووق کنم از چنین نقد بلندی و این که خونده شده. دم همتون گرم.
نقدها از بالا به پایین بیشتر اشکالات رو گفتن :دی.
اول بابت تعریفهایی که از داستان من کردید ممنون و مثل هر نویسندهی دیگهای قند تو دلم آب کرد. و در مورد اشکالات تمام سعیم رو میکنم که در آینده چنین مشکلاتی توی کارم نباشه. همیشه هم از نقد خوشحال میشم چون اگه نقد نبود همین یه ذرهای که بلدم رو هم بلد نبودم. امان از اون چیزی که اول راه بودم. وقتی نثر اون موقع خودم رو میخونم نمیدونم بخندم یا گریه کنم.
حقیقتش برنامهای برای بلند کردن این داستان ندارم مگه این که توی مسابقه نوفه برنده بشه که تقریباً مجبوری بلندش کنم :دی
در مورد اشکالات تایپی. یک بار یک ویراستار ویراست کرده بود ولی اینقدر عوض کردم داستان رو که عملا تاثیرش از بین رفت. حالا نمیدونم، اگه خواستم ادامه بدم یک ویراست دیگه حتماً انجام میدم. در مورد جملات محاوره، من خودم خیلی روش تاکید دارم، اگه بجز دیالوگ محاوره هست از دستم در رفته. شاید هم خودم محاوره حسابشون نکردم. حتما بیشتر دقت میکنم.
در مورد ترکیب اروپایی-ایرانی، حقیقتش من اعتقادی به بومی سازی صرف ندارم. معتقدم از هر چیزی که داستان رو بهتر کنه استفاده میکنم. (چیزی که مخاطب دوست داره نه، چیزی که داستان رو بهتر میکنه). این ترکیب اروپایی-ایرانی چیز عمدی نبوده، در اصل خودکار شده. اشاره کنم که جادوگر توی داستان هم ایرانی نیست. در مورد سلاحها متوجه نشدم دقیقا مشکلش چیه. شمشیر یه چیز متداول برای فانتزیه، بر خلاف خیلی داستانها من برای استفاده از شمشیر تو عصر مدرن دلایلی منطقی ذکر کردم. در مورد چهرهی جادوگر و کلیشه بودنش، تا حالا جادوگر اینجوری خودم توی داستانی بر نخوردم. شاید هم دقت نمیکنم توضیح بیشتر اگه بدید ممنون میشم. در نهایت اشاره کنم که معتقدم کلیشه اصلا چیزی بدی نیست و اجتناب از کلیشه هم الزاما چیز خوبی نیست.
در مورد قوی بودن متالوژی ایرانی (چیه متالوژی؟ راستش الان به ذهنم نمیاد. البته خود این کلمه هم ایرانی نیست) قبول که متالوژی ایرانی قویه ولی نکته اینه که چند تا داستان داریم که بتونن اونها رو واقعاً و درست استفاده کنن توی یک داستان خوب و قوی؟ من معتقدم برای حل این مشکل نیاز به یک دورهی گذار داریم. اون چیزهای قدیمی باید کنار گذاشته بشن و شکل جدیدی به خودشون بگیرن تا توی داستانها بیان. باید با کمک چیزهای دیگه خودشون رو بالا بکشن.
در مورد شوخی بی جا، قبلاً شوخیهای بیجایی داشت، الان فکر نکنم. شایدم از دستم در رفته. میشه بگید کجاها هستن و چرا بی جا هستن؟ این جوری بهتر متوجه میشم. کاراکتر مثبت زیادی ضعیف بود؟ من حس میکردم زیادی قویه. خیلی راحت داره قویترین هیولاها رو از پا در میاره. اونقدر که اگه فصل دومی باشه قراره به ادعایی که داره بابت کشتن اینها شک بشه.
در نهایت دوباره ممنون بابت نقد. من همیشه، همیشه و همیشه از نقد استقبال میکنم.
(تگ: ZOLOMON@ Rosela@ Fantezy_killer@ . بچهها اگر فرصت داشتین یه لطف بکنین ببینین کدوم یکی از سوالات آقا محمد درباره اون بخشیه که خودتون نقد کردین و اگر تونستین جواب بدین، خیلی ممنون از همتون 🙂 )
درود خدا بر تو باد، ایول به نویسنده نقدپذیر؛ واسه اون سؤالهایی که در رابطه با نقدهای بچهها داشتی بهتر بود تگشون میکردی که ببینن بیان جواب بدن، منتهی من باز هم تگشون میکنم که بیان جواب بدن اگر فرصت داشتن.
و اون متالوژی هم همون Mythologyئه که در اصل میشه افسانهشناسی اما معنای بهترش «اسطورهشناسی» هست.
به نوشتن ادامه بده که حتی از متنهای کوتاهی هم که ازت میبینم به نظرم میاد نثرت پختهست، و قشنگه! (خودم داستان رو هنوز نخوندم شرمنده، ولی حتما خواهم خوند).
همیشه موفق باشی و بازم میگم، بیشتر بنویس :)))
اول از همه تشکر از تیم نقد که باعث شدن ذووووق کنم از چنین نقد بلندی و این که خونده شده. دم همتون گرم.
نقدها از بالا به پایین بیشتر اشکالات رو گفتن :دی.
اول بابت تعریفهایی که از داستان من کردید ممنون و مثل هر نویسندهی دیگهای قند تو دلم آب کرد. و در مورد اشکالات تمام سعیم رو میکنم که در آینده چنین مشکلاتی توی کارم نباشه. همیشه هم از نقد خوشحال میشم چون اگه نقد نبود همین یه ذرهای که بلدم رو هم بلد نبودم. امان از اون چیزی که اول راه بودم. وقتی نثر اون موقع خودم رو میخونم نمیدونم بخندم یا گریه کنم.
حقیقتش برنامهای برای بلند کردن این داستان ندارم مگه این که توی مسابقه نوفه برنده بشه که تقریباً مجبوری بلندش کنم :دی
در مورد اشکالات تایپی. یک بار یک ویراستار ویراست کرده بود ولی اینقدر عوض کردم داستان رو که عملا تاثیرش از بین رفت. حالا نمیدونم، اگه خواستم ادامه بدم یک ویراست دیگه حتماً انجام میدم. در مورد جملات محاوره، من خودم خیلی روش تاکید دارم، اگه بجز دیالوگ محاوره هست از دستم در رفته. شاید هم خودم محاوره حسابشون نکردم. حتما بیشتر دقت میکنم.
سلام
من بعضی از داستان های دیگتونو خوندم مثل جاکفشی، نور سیاه که البته اونو کامل نخوندمش و اتفاقا خیلیم خوب بودن نثرشونم خوب بود ولی این داستان با اینکه به نظر من از همه نظر عالی بود یه اشکالاتی توی نثر ادبیش داشت به هر حال، و توی نثر محاوره ایش خیلیم عالی عمل کرده بودین
این اشکالاتی هم که دارم میگم فقط یکم باید بیشتر دقت می کردین که جمله و کلمات بهتری جایگزینشون بکنید چون خواننده اونهارو با نثر محاوره ای اشتباه میگیره
از داستانتون لذت بردم
ممنون از نقد پذیریتون
موفق باشین
سلام
من بعضی از داستان های دیگتونو خوندم مثل جاکفشی، نور سیاه که البته اونو کامل نخوندمش و اتفاقا خیلیم خوب بودن نثرشونم خوب بود ولی این داستان با اینکه به نظر من از همه نظر عالی بود یه اشکالاتی توی نثر ادبیش داشت به هر حال، و توی نثر محاوره ایش خیلیم عالی عمل کرده بودین
این اشکالاتی هم که دارم میگم فقط یکم باید بیشتر دقت می کردین که جمله و کلمات بهتری جایگزینشون بکنید چون خواننده اونهارو با نثر محاوره ای اشتباه میگیره
از داستانتون لذت بردم
ممنون از نقد پذیریتون
موفق باشین
بازم ممنون که خوندید و نظر میدید (که در اصل یعنی انرژی میدید به من)
راستش رو بگم و بخوام صادق باشم، فال رو دیگه ویرایش نمیکنم. این که میبینید تقریباً ده بار ویرایش شده (با کلی تغییر تو داستان)
بیشتر دوست دارم روی کارهای دیگه انرژی بذارم