سلام
ممنون از همه دوستایی که تو کافی شاپ به من انگیزه ی اینو دادن که فصل اول تایپ کنم.اینکه شرو کنم تا بعد تر بهتر بشه...
ساموئل یک شکارچی ساده روستایی ؛از کودکی نزد راهبه روستایشان بزرگ شده.میخواهد از دست سرنوشت دختر نداشته اش فرار کند و از سرزمین هایی که به دست ارباب ها اداره میشود خارج شود،اما هرچه از سرنوشت فرار کنید؛بیشتر در آن فرو میروید....
با عرض پوزش تا بعد کنکور فصل نداریم ولی بعدش اول یه سر و سامونی به چهار فصل میدم بعد هفته ای ایشالله یه فصل
فصل اول:خداحافظی با خانه
http://s9.picofile.com/file/8347500434/lord_of_vela1.pdf.html
فصل دوم :به شهر دزد ها خوش آمدید
http://s9.picofile.com/file/8347793526/Lord_of_vela2.pdf.html
فصل سوم:قهرمان خرس شمالی
http://s8.picofile.com/file/8349576218/lord_of_vela_3.pdf.html
فصل چهارم:محفل سایه(ویراستاری نشده؛اگه مشکلی دیدید دقیق ذکر کنید ویراستار ازش استفاده کنه)
http://s8.picofile.com/file/8356021418/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%AF_%D8%A8%D8%B1_%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%AE%D8%B1%D8%B3_%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C.pdf.html
با سلام و خسته نباشید دوباره خدمت نویسنده عزیز
داستان رو خوب دارین گسترش میدین
خیلی خیلی ممنون که پیشنهادات بچه ها رو اعمال کردین
بک گراند و تم رنگی پی دی اف خیلی خوب بود، چشم رو اذیت نمی کرد و مطالعه اش خوشآیند بود
فقط یه چنتا چیز که صرفاً برای بهتر شدن داستان عالیتون هستش:
یکم اشکلات ویرایشی در متن هستش
یه جایی فونت رو اعمال نکردین
به نظرم بعضی ایده ها رو راحت ازش رد شدین مثل شکار حیوانات جادویی(می شد اولین بار که این ایده مطرح می شد مثلاً شکار یک حیوان جادویی رو بیارین، خود این حیوانات جادویی فک کنم کلی کار بشه روش انجام داد)، البته شاید در آینده براش برنامه ریزی کردین
خب ببخشید اگه زیادی حرفیدم
در پایان باید بگم که گیرایی و کشش خاصی در داستانتون هستش، امیدوارم نصفه نیمه داستان رو رها نکنین
با سلام و خسته نباشید دوباره خدمت نویسنده عزیز
داستان رو خوب دارین گسترش میدین
خیلی خیلی ممنون که پیشنهادات بچه ها رو اعمال کردین
بک گراند و تم رنگی پی دی اف خیلی خوب بود، چشم رو اذیت نمی کرد و مطالعه اش خوشآیند بود
فقط یه چنتا چیز که صرفاً برای بهتر شدن داستان عالیتون هستش:
یکم اشکلات ویرایشی در متن هستش
یه جایی فونت رو اعمال نکردین
به نظرم بعضی ایده ها رو راحت ازش رد شدین مثل شکار حیوانات جادویی(می شد اولین بار که این ایده مطرح می شد مثلاً شکار یک حیوان جادویی رو بیارین، خود این حیوانات جادویی فک کنم کلی کار بشه روش انجام داد)، البته شاید در آینده براش برنامه ریزی کردین
خب ببخشید اگه زیادی حرفیدم
در پایان باید بگم که گیرایی و کشش خاصی در داستانتون هستش، امیدوارم نصفه نیمه داستان رو رها نکنین
چقد تعرییف و تمجید از نوشتممم وایی خیلی ممنون... سعی میکنم اشکالات فنی رو حل کنم کم کم
و حیوونای جادویی قرار نبود باشن ولی برای یکی از باگای داستان بنظرم خوب اومده بودن بعدا درموردشون بیشتر حرف میزنم
حتمااا سعی میکنم ناتموم نمونه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
این دو فصل خوب بود و داستان کشش خوبی داشت
با تشکر از نویسنده عزیز
وای ممنون دچار خودشیفتگی نشم صلوات...ممنون
امیدوارم با دنبال کردن داستان روزای خوبی داشته باشید
سلام
این فصل خیلی بهتر بود. فضاسازی و احساسات خوب بود. فقط یکم تکرار توش زیاد داشت که با ویرایش حل میشه.
به ننظرم ساموئل نمی تونست یه ساله انقدر تغییر کنه هان؟ اگرم بکنه دلیلش چی بوده؟
ساموئل شماره 5 بهتر بود
سلام
این فصل خیلی بهتر بود. فضاسازی و احساسات خوب بود. فقط یکم تکرار توش زیاد داشت که با ویرایش حل میشه.
به ننظرم ساموئل نمی تونست یه ساله انقدر تغییر کنه هان؟ اگرم بکنه دلیلش چی بوده؟
ساموئل شماره 5 بهتر بود
درمورد تکرار باهات خیلی موافقم باید رو فع ها و جمله هام کار کنم خیلی از بعضی از فعلا استفاده کرده بودم .
ساموئل بدبخت از یه زندگی خوب آروم رفته مجبور شده آدمکشی کنه جاسوسی کنه هر کاری بگی بکنه ... والا توم بودی عوض میشدی
ارباب ولا
اول از همه خوشحالم که یه نویسنده دیگه به سایت اضافه شده و از این حرف های کلیشه ای... امیدوارم موفق بشی که انگار داری میشی. حالا اگه اجازه بدی و ناراحت نشی مروری به داستانت بکنیم:
ارباب ولا، داستان ارباب و ارباب هایی که مثل خدایان هستند و از مردم برای رفع نیازهاشون استفاده میکنن. ایده جالبیه اما با دو سه فصل نمیشه روش نظر داد. پس این بخش رو بعد از چند فصل می نویسم.
روایت داستانت بسی جالبه. یعنی طوریه که آدم رو جذب میکنه اما نه به عنوان یک داستان، به عنوان یک خاطره نگاری. یک واقعه نگاری. مشکل اینجاست که موقع تعلیق داستانی (بین دیالوگ ها و متن داستان) خیلی "میگی". منظورم اینه که توصیف نمیکنی، تعریف می کنی. "پس اندازش را از زیر بالش برداشت و زیر کمربندش جاسازی کرد" . این یک نمونست.
و حس میکردم داستان به غیر از وقتی دیالوگ داره، جریانی نداره که باز هم به همین مورد تعریف کردن بر می گرده.
مورد بعدی توصیفاته. یک فصل از داستان ارائه شده (یا حالا من خوندم) و من نمیدونم چی به چیه. نه جهان داستان رو میتونم درک کنم، نه منطق خاصی می بینم، نه گوشه ای از فرهنگ مردم این سرزمین دیده میشه. این به مورد اول یا همون ایده بر می گرده اما بالاخره بخشی ازش باید توی فصل اول دیده بشه. مثلا توی داستان امید، فصل اول من چنین چیزی رو برداشت کردم: "داستانی با فضای غربی زمان حال". اما این داستان رو نمیشه تصور کرد. یعنی الان شبیه قرون وسطای اروپاست؟ رنسانس؟ پادشاهی کنستانتین؟ شرقی؟ چیه دقیقا؟
توی یک داستان نامشخص فانتزی باید یکم بیشتر برای نشون دادنش تلاش کرد. چون جهان کاملا ناشناختست.
اشتباه های تایپی رو که دیگه خودت بهتر میدونی. ترجیحا با یک ویراستار هم همکاری کن.
مورد بعدی جمله بندی هاست. بعضی جملات اونقدر بلندن که تا به تهشون برسی، اولش رو یادت میره. از ویرگول هم استفاده کن. توی بعضی جمله ها فقط کلمه پشت سر هم ردیف کردی که خیلی در هم بر هم شدن. اما اگه ویرگول بذاری درست میشن.
درباره شخصیت پسره که حقیقتش هیچی نفهمیدم. نه ظاهری و نه اخلاقی. با چیزی که از مارتا خوندم، توقع داشتم یک انسان عاقل باشه. اما انگار آخر داستان زدی خنگش کردی. یعنی مارتا اونقدر خرفت بود که یادش بره پونزده ساله دختری به دنیا نیومده و یک دفعه بترسه؟ اگه میگفتی با این حرف پسر ابروهایش را در هم کشید و به نقطه ای نامعلوم خیره شد، حالا یه چیزی. ولی اینطوری قشنگ پاچیدی به شخصیتت.
بیشتر اشکالات در زمینه توصیف فیزیکی بود. فضاسازی حسیت خوب به نظر می رسید و منطق داستانی هم انگار محکم بود. احساس می کردم که میخواستی فقط زودتر فصل رو تموم کنی که انقدر خلاصه نوشتی. جا داشت قشنگ پونزده صفحه پرمحتوا بشه.
الان دیگه چیزی یادم نمیاد. این هم فقط نظر شخصیم بود حالا نمیدونم کمکت میکنه یا نه. فعلا
ارباب ولااول از همه خوشحالم که یه نویسنده دیگه به سایت اضافه شده و از این حرف های کلیشه ای... امیدوارم موفق بشی که انگار داری میشی. حالا اگه اجازه بدی و ناراحت نشی مروری به داستانت بکنیم:
ارباب ولا، داستان ارباب و ارباب هایی که مثل خدایان هستند و از مردم برای رفع نیازهاشون استفاده میکنن. ایده جالبیه اما با دو سه فصل نمیشه روش نظر داد. پس این بخش رو بعد از چند فصل می نویسم.روایت داستانت بسی جالبه. یعنی طوریه که آدم رو جذب میکنه اما نه به عنوان یک داستان، به عنوان یک خاطره نگاری. یک واقعه نگاری. مشکل اینجاست که موقع تعلیق داستانی (بین دیالوگ ها و متن داستان) خیلی "میگی". منظورم اینه که توصیف نمیکنی، تعریف می کنی. "پس اندازش را از زیر بالش برداشت و زیر کمربندش جاسازی کرد" . این یک نمونست.
و حس میکردم داستان به غیر از وقتی دیالوگ داره، جریانی نداره که باز هم به همین مورد تعریف کردن بر می گرده.مورد بعدی توصیفاته. یک فصل از داستان ارائه شده (یا حالا من خوندم) و من نمیدونم چی به چیه. نه جهان داستان رو میتونم درک کنم، نه منطق خاصی می بینم، نه گوشه ای از فرهنگ مردم این سرزمین دیده میشه. این به مورد اول یا همون ایده بر می گرده اما بالاخره بخشی ازش باید توی فصل اول دیده بشه. مثلا توی داستان امید، فصل اول من چنین چیزی رو برداشت کردم: "داستانی با فضای غربی زمان حال". اما این داستان رو نمیشه تصور کرد. یعنی الان شبیه قرون وسطای اروپاست؟ رنسانس؟ پادشاهی کنستانتین؟ شرقی؟ چیه دقیقا؟
توی یک داستان نامشخص فانتزی باید یکم بیشتر برای نشون دادنش تلاش کرد. چون جهان کاملا ناشناختست.اشتباه های تایپی رو که دیگه خودت بهتر میدونی. ترجیحا با یک ویراستار هم همکاری کن.
مورد بعدی جمله بندی هاست. بعضی جملات اونقدر بلندن که تا به تهشون برسی، اولش رو یادت میره. از ویرگول هم استفاده کن. توی بعضی جمله ها فقط کلمه پشت سر هم ردیف کردی که خیلی در هم بر هم شدن. اما اگه ویرگول بذاری درست میشن.
درباره شخصیت پسره که حقیقتش هیچی نفهمیدم. نه ظاهری و نه اخلاقی. با چیزی که از مارتا خوندم، توقع داشتم یک انسان عاقل باشه. اما انگار آخر داستان زدی خنگش کردی. یعنی مارتا اونقدر خرفت بود که یادش بره پونزده ساله دختری به دنیا نیومده و یک دفعه بترسه؟ اگه میگفتی با این حرف پسر ابروهایش را در هم کشید و به نقطه ای نامعلوم خیره شد، حالا یه چیزی. ولی اینطوری قشنگ پاچیدی به شخصیتت.
بیشتر اشکالات در زمینه توصیف فیزیکی بود. فضاسازی حسیت خوب به نظر می رسید و منطق داستانی هم انگار محکم بود. احساس می کردم که میخواستی فقط زودتر فصل رو تموم کنی که انقدر خلاصه نوشتی. جا داشت قشنگ پونزده صفحه پرمحتوا بشه.
الان دیگه چیزی یادم نمیاد. این هم فقط نظر شخصیم بود حالا نمیدونم کمکت میکنه یا نه. فعلا
ممنون ازین که وقت گذاشتی و خوندی.فصل اول خیلی ضعیفه و خودمم میدونم .فکنم بهتره یه باز نویسی براش بزنم توصیفات و قضیه ی فضا سازی اینا رو سعی کردم توی فصل دوم جبران کنم .اما درمورد جمله بندی های فصل دو فکر کنم هنوز این مشکل دارم. شاید دلیل جمله های طولانی و پیچیده اینه که من یه مدت طولانیی بیشتر متن علمی خوندم و شعر نو یکم حتی تو حرف زدنمم هم تغیر گنگی ایجاد کرده.
درمورد سرزمین و تاریخ بخاطر پایه داستان علاقه ای به استفاده از تاریخ حقیقی رو نداشتم و همینطور جغرافیای حقیقی. اما یه جورایی شبیه جغرافیای جهان واقعیم هست ... توی بازنویسی فصل اول و فصلای بعد بهش توجه میکنم
درمورد مارتا... مارتا درواقع یه راهب تنهاست.. شاید من توصیف خوبی تو فصل یک درمورد زندگی مارتا نکردم. اما همونطور که نوشتم مارتا یه راهب نه یه زن عاقل...هیچ ارتباطی با هیچ ادمی بجز ساموئل نداشته حالا باتوجه به اینکه اینقدر فصل اول ضعیف بوده بازنویسیش میکنم
ممنون ازین که وقت گذاشتی و خوندی.فصل اول خیلی ضعیفه و خودمم میدونم .فکنم بهتره یه باز نویسی براش بزنم توصیفات و قضیه ی فضا سازی اینا رو سعی کردم توی فصل دوم جبران کنم .اما درمورد جمله بندی های فصل دو فکر کنم هنوز این مشکل دارم. شاید دلیل جمله های طولانی و پیچیده اینه که من یه مدت طولانیی بیشتر متن علمی خوندم و شعر نو یکم حتی تو حرف زدنمم هم تغیر گنگی ایجاد کرده.
درمورد سرزمین و تاریخ بخاطر پایه داستان علاقه ای به استفاده از تاریخ حقیقی رو نداشتم و همینطور جغرافیای حقیقی. اما یه جورایی شبیه جغرافیای جهان واقعیم هست ... توی بازنویسی فصل اول و فصلای بعد بهش توجه میکنمدرمورد مارتا... مارتا درواقع یه راهب تنهاست.. شاید من توصیف خوبی تو فصل یک درمورد زندگی مارتا نکردم. اما همونطور که نوشتم مارتا یه راهب نه یه زن عاقل...هیچ ارتباطی با هیچ ادمی بجز ساموئل نداشته حالا باتوجه به اینکه اینقدر فصل اول ضعیف بوده بازنویسیش میکنم
من نگفتم از تاریخ حقیقی استفاده کن. گفتم شماتیک کلی داستان رو به خواننده نشون بده از لحاظ فرهنگ و تمدن. داستانی مثل داستان ایکس که داره در اوج قدرت وایکینگ ها روایت میشه، خیلی نیازی بهش نداره. هرچند باید توضیحاتی از فرهنگ ارائه کنه اما فضای دوران باستان اسکاندیناوی قابل درکه حداقل برای من.
من نگفتم از تاریخ حقیقی استفاده کن. گفتم شماتیک کلی داستان رو به خواننده نشون بده از لحاظ فرهنگ و تمدن. داستانی مثل داستان ایکس که داره در اوج قدرت وایکینگ ها روایت میشه، خیلی نیازی بهش نداره. هرچند باید توضیحاتی از فرهنگ ارائه کنه اما فضای دوران باستان اسکاندیناوی قابل درکه حداقل برای من.
نوشتم دیگه بهش دقت میکنم
ساموئل بدبخت از یه زندگی خوب آروم رفته مجبور شده آدمکشی کنه جاسوسی کنه هر کاری بگی بکنه ... والا توم بودی عوض میشدی
???
سلام
در مورد داستان.
من تازه فصل اولو خوندم.
خوب.
همین چیزایی که بچه ها میگن رو عملی کنی درسته.
یه نکته ای فقط.
خیلی از دوستان گفتن که در مورد توصیفات ضعیف عمل کردی.
پس درستش کن.
اما نه اینکه دیگه داستان راه نره و همش یه جا بمونه.
توصیف باید تو کمترین کلمات بتونی بیشترین مفاهیم رو بچپونی.
مثلا با کلمه ی بچپونی قشنگ منظورمو فهمیدی الان.
???
و اینکه آره یه ویرایش بکن.
آها یه چیز دیگه.
درسته الان شخصیت اصلی وارد ماجرا نشده و فعلا داستان داره حول محور ساموئل می چرخه ولی این دلیل نمیشه سریع ازش رد شی.
الان که به عنوان ابتدای داستان اصلیت شروعش کردی باید قشنگ و کامل بگی.همه چیز رو.
ولی خوب اگه میخواستی نگی میتونستی داستان رو از جایی که میخواستی شروع کنی و یه عالمه سوال بندازی تو ذهن خواننده و بعد با یه داستان جانبی که داستان فعلیت باشه سوال هارو جواب بدی.
اما در کل داستانت خیلی قشنگ و فانتزیه.
آها اینکه بخای از یه سری کلمات استفاده کنی که ... باشن به داستان کمک میکنه طبیعی باشه.
اما یه نویسنده ی خوب از چیزای دیگه ای استفاده می کنه که این ضعف رو جبران کنه.
مثلا طنژ.
الان که نمیتونی تو داستانت زیاد از جادو و تصویر کشیدن استفاده کنی میتونی از طنز برای پر کزدن این خلا استفاده کنی.
و همینطور معمایی کردن داستان.
ولی در کل عالیه.
واقعا خوب بود
خیلی خوب البته یه کم نکته بینی لازم داره اما جدا خوب بود ازش لذت بردم و منتظر بقیشم
داستانش خیلی خوب بود و عالی
فقط چرا گذاشت رفت میرفت میگفت من ازدواج نمیکنم تمام
نسبتا خوب بود
از این دو فصل ازش خوشم نیومد اما بدمم نیومد در کل خوب بود اما ساموئل که تو روستاش یه شکارچی بود نمیشه که بدون هیچ استادی مهارتش تو استفاده کمان و شمشیر بالا باشه حتی اگه استعداد ذاتی هم داشته باشه مطمئنا نیاز به استاد داره پس چجوری نوشته بودی به خاطر مهارتش خیلی زود استخدام میشده مطمئنا کسایی بهتر از اونم پیدا میشده که استاد خوبی داشته باشه