دوستان نمیدانم چند نفر اینجا به عرفان و تصوف علاقه دارند یا باورش دارند به هرحال یکی از سوفیان بزرگ تاریخ که مورد تایید و ارادت حافظ هم بوده شاه نعمت الله ولی هستش که ایشون اشعار زیادی درباره اینده ایران داره. یه مدته بحث این شاعر و اشعارش زیاد شده با تحریف و بی تحریف اشعارش رو به خودشون میبندن یعنی اگر جستجو کنید توی اینترنت چهارتا نسخه یکجور پیدا نمیکنید از این شعر.
اگر داشتید حتما بگذارید
هر گروه و دسته هم اشعار رو باب میل خودشون تفسیر میکنندگفتم اشعار رو بذارم و روش بحث کنیم پس شعر رو ذره ذره میذارم که ببینید قدرت این شاعر بزرگ رو
این شعر قسمتی از دیوان اوست که در حدود 800 سال پیش سروده شده و در ان همانند نوستراداموس حوادث بسیاری را بویژه در سرزمین پارس پیش بینی کرده است.البته دریافت اشارات اشعارش احتیاج به دقت و اطلاعات کافی دارد.
بریم سر بخش اول اشعار
قدرت کردگار می بینم حالت روزگار می بینم
از نجوم این سخن نمی گویم بلکه از سر یار می بینم
از سلاطین گردش دوران یک بیک را سوار می بینم
هر یکی را بمثل ذره نور پرتوی آشکار می بینم
بعد از آل ائمه اطهار دیگری را سوار می بینم
از پس شاهی همه اینها چند سلطان بکار می بینم
از بزرگی و رفعت ایشان صفوی بر قرار می بینم
چند سلطان ز نسل او پیدا همه را بر قرار می بینم
آخر پادشاهی صفوی یک حسینی بکار می بینم (شاه سلطان حسین)
از بخارا هرات و بلخ و سرخس لشگری بیشمار می بینم
باز بعد از خرابی ایشان سار بانی بکار می بینم
نادری در جهان شود پیدا قامتش استوار می بینم (نادرشاه افشار)
بیست و شش سال پادشاهی او تا بگردون غبار می بینم
آخر عهد نوجوانی او قتل او آشکار می بینم
پادشاهی ز نو شود پیدا تیغ او آبدار می بینم
بیست و پنج است پادشاهی او سکه اش بی عیار می بینم
چون ز نسلش بسی ولد ماند بوالعجب روزگار می بینم
پادشاهی بود محمد نام شهیش با وقار می بینم
ده و هفت است پادشاهی او اولش با وقار می بینم
لشکرش سی سه صف برای جلال جنگ او آشکار می بینم
عهد آن شاه کشور دوران دو بلا آشکار می بینم
یک تزلزل بود یکی طاعون حال مردم فکار می بینم
غارت و قتل شیعیان علی دست ایشان بکار می بینم
غین و شین چونکه بگذرد از سال این اساس آشکار می بینم
شهر تبریز را چو کوفه کند شهر طهران را قرار می بینم
جنگ او در میان تبریز است فتح او آشکار می بینم
در صفا هان چو او پیاده شود در ابر قو سوار می بینم
چون بهم می رسند شاه و سوار قتل او آشکار می بینم
قتل آن شاه کشور دوران در صف کار زار می بینم
اربعین است پادشاهی او دولتش کامکار می بینم
دائم او را همی ز کثرت لیل لیل او بی نهار می بینم
لیک آن شاه را زیانی هست محرم او نگار می بینم
چون فریدون به تخت بنشیند دولتش بر قرار می بینم
صر صر دیگرش شود پیدا پای او در رکاب می بینم
مسکن و فوت او در اصفهان بر سر مرغزار می بینم
حاکم قندهار مثل شتر بر دماغش مهار می بینم
حکم درباره اش صدور دهند سر او را بدار می بینم
این بخشی از شعره
به نظرتون میشه؟ شدنیه یکی بیاد با شعر پیشگویی کنه؟
نظرتون درباره شعر چیه؟
این شعر خط به خط توی تاریخ هست
عجب بحثی اوردی جلو حمید خان
این بحث اصولا شدنی نیس مگه اینکه نسخه خطی اشعار ایشون رو گیر بیاریم.
یادش بخیر دوره دانشجویی خیلی درباره ایشون بحث کردیم. اگه به عرفان و صوفیه اعتقاد داشته باشی که من دارم میتونی بگی بخش مهمی از اشعار ایشون تقریبا بالای نود و سه درصد محقق شده اما این شعری که شما گذاشتی یکی از ده ها شعری هست که این اواخر بعد از این برنامه رادیویی کذایی گذاشته شد توی نت
هر حزب و جناح و تفکری هم یه جور دست برده داخلش و توصیفش میکنه به نفع خودش
جالبیش اینه که چون وزن شعر ثفیل نیست هر بچه مدرسه ای میتونه بر این وزن شعر بگه که نتیجش میشه اینکه الان ملت در به در دنبال نسخه خطی و چاپ قبل انقلاب اشعار شاعرن که استاد ما میگفت کتابهای ایشون حتی قبل انقلاب هم تحریف شده و فقط و فقط نسخه خطی معتبره
(اگه کسی داره رو کنه و عکس اشعار رو بذاره)
خب من یه نمونه از اشعار رو میذارم خودتون ببینید
قدرت کردگار می بینم
حالت روزگار می بینم
حکم امسال صورت دگر است
نه چو پیرار و پار می بینم
از نجوم این سخن نمی گویم
بلکه از کردگار می بینم
غین در دال چون گذشت از سال
بوالعجب کار و بار می بینم
در خراسان و مصر و شام و عراق
فتنه و کارزار می بینم
گرد آئینه ضمیر جهان
گرد و زنگ و غبار می بینم
همه را حال می شود دیگر
گر یکی در هزار می بینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار
غصهٔ درد یار می بینم
قصهٔ بس غریب می شنوم
بی حد و بی شمار می بینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار می بینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار می بینم
بنده را خواجه وش همی یابم
خواجه را بنده وار می بینم
بس فرومایگان بی حاصل
عامل و خواندگار می بینم
هرکه او پار یار بود امسال
خاطرش زیر بار می بینم
مذهب ودین ضعیف می یابم
مبتدع افتخار می بینم
سکهٔ نو زنند بر رخ زر
در همش کم عیار می بینم
دوستان عزیز هر قومی
گشته غمخوار و خوار می بینم
هر یک از حاکمان هفت اقلیم
دیگری را دچار می بینم
نصب و عزل تبکچی و عمال
هر یکی را دوبار می بینم
ماه را رو سیاه می یابم
مهر را دل فَگار می بینم
ترک و تاجیک را به همدیگر
خصمی و گیر و دار می بینم
تاجر از دست دزد بی همراه
مانده در رهگذار می بینم
مکر و تزویر و حیله در هر جا
از صغار و کبار می بینم
حال هندو خراب می یابم
جور ترک و تتار می بینم
بقعه خیر سخت گشته خراب
جای جمع شرار می بینم
بعض اشجار بوستان جهان
بی بهار و ثمار می بینم
اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار می بینم
همدمی و قناعت و کُنجی
حالیا اختیار می بینم
گرچه می بینم این همه غمها
شادئی غمگسار می بینم
غم مخور زانکه من در این تشویش
خرمی وصل یار می بینم
بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نگار می بینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمش خوش بهار می بینم
نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار می بینم
پادشاهی تمام دانائی
سروری با وقار می بینم
هر کجا رو نهد بفضل اله
دشمنش خاکسار می بینم
بندگان جناب حضرت او
سر به سر تاجدار می بینم
تا چهل سال ای برادر من
دور آن شهریار می بینم
دور او چون شود تمام به کار
پسرش یادگار می بینم
پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالی تبار می بینم
بعد از او خود امام خواهد بود
که جهان را مدار می بینم
میم و حا ، میم و دال می خوانم
نام آن نامدار می بینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار می بینم
دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار می بینم
ید و بیضا که باد پاینده
باز با ذوالفقار می بینم
مهدی وقت و عیسی دوران
هر دو را شهسوار می بینم
گلشن شرع را همی بویم
گل دین را به بار می بینم
این جهان را چو مصر مینگرم
عدل او را حصار می بینم
هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار می بینم
عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار می بینم
بر کف دست ساقی وحدت
بادهٔ خوش گوار می بینم
غازی دوست دار دشمن کش
همدم و یار و غار می بینم
تیغ آهن دلان زنگ زده
کُند و بی اعتبار می بینم
زینت شرع و رونق اسلام
هر یکی را دو بار می بینم
گرک با میش شیر با آهو
در چرا برقرار می بینم
گنج کسری و نقد اسکندر
همه بر روی کار می بینم
ترک عیار مست می نگرم
خصم او در خمار می بینم
نعمت الله نشسته در کنجی
از همه بر کنار می بینم
اوه
دوستان نمیدانم چند نفر اینجا به عرفان و تصوف علاقه دارند یا باورش دارند به هرحال یکی از سوفیان بزرگ تاریخ که مورد تایید و ارادت حافظ هم بوده شاه نعمت الله ولی هستش که ایشون اشعار زیادی درباره اینده ایران داره. یه مدته بحث این شاعر و اشعارش زیاد شده با تحریف و بی تحریف اشعارش رو به خودشون میبندن یعنی اگر جستجو کنید توی اینترنت چهارتا نسخه یکجور پیدا نمیکنید از این شعر.
اگر داشتید حتما بگذارید
من مشتری پر و پا قرصشم یعنی بهش باور دارم
جالبیش اینه که چون وزن شعر ثفیل نیست هر بچه مدرسه ای میتونه بر این وزن شعر بگه که نتیجش میشه اینکه الان ملت در به در دنبال نسخه خطی و چاپ قبل انقلاب اشعار شاعرن که استاد ما میگفت کتابهای ایشون حتی قبل انقلاب هم تحریف شده و فقط و فقط نسخه خطی معتبره
آره منم دیدم اصلا نمیفهمم چرا
انگار هرکسی اونجور که دلش خواسته تغییر داده شعر رو
سلام
کسی نسخه خطیشو نداره؟
من تازه این تاپیکو دیدم به نظرم خیلی عالیه
بعضی قسمتاش رو خوندم و یه چیزایی فهمیدم ولی چون تاریخم خوب نیست توی بیشترش موندم
کاش می دونستیم توی نسخه خطیش چی نوشته چون معلوم نیست اصلا کودوم درسته کودوم اشتباه
میشه اگه کسی مفهوم همه ی هر دوتا شعرو بلده بگه؟
نسخه خطی از این شعر وجود نداره چون توی همین دوره و برای اهداف خاص سروده شده چندین جا دربارش خوندم همه رد کاملش کردن.
مشخص کردن وقت برای ظهور؟
این که کذبه
نسخه خطی از این شعر وجود نداره چون توی همین دوره و برای اهداف خاص سروده شده چندین جا دربارش خوندم همه رد کاملش کردن.
سلام پس یعنی اینا رو اصلا این شاعر نسروده؟یعنی اصلا همچین آثای نداره
خب آره اینکه معلومه خیلیا برای اهداف خودشون توی شعر تغییر ایجاد کنن و یا یه شعر جدید بنویسن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
مشخص کردن وقت برای ظهور؟
این که کذبه
آره این قسمتشا من اول فکر کردم از همونجاهاشه که تغییر دادن ولی انگار کلا این شعر مال الآنه