سلام دوستان
طبق معمول بدون فوت وقت، سراغ اصل مطلب می ریم.
چند وقت پیش توی چت باکس گروه بحث داستان گروهی سال گذشته شد. داستان گروهی جذابی که همگام با رفقای پیشتازیمون پیش می رفت، و البته کنسل شد. بحث ما درباره این بود که این داستان گروهی رو دوباره احیا کنیم. بعد از این که حسابی مخ مدیران عزیز رو خوردیم، یکدفعه از حالت تدافعی خارج شدند و سرمون داد زدند که آقا جان اون ایده مال بوک پیج نبود! مال پیشتاز بود و ما اجازه نداریم اون رو دوباره احیا کنیم.
این بود که جمعی ناکثیر از اعضا که من هم جزوشون بودم، مثل گربه شرک قیافه ناامید گرفتیم و به سایه ها بازگشتیم.
اما حالا که قراره فعالیت های این محفل ققنوس دوباره از سر گرفته بشه، فکر کردم که بهتره این کار رو هم دوباره دست بگیریم. یک داستان گروهی جدید که... خب ما در نظر داشتیم یک جمع از ایده پردازان و نویسندگان سایت ایده داستان گروهی جدید رو تدوین کنند. حالا من اومدم بپرسم آیا مایل هستید؟ حداقل برای ساخت ایده به بیش از پنج نویسنده و ایده پرداز نیاز داریم، برای راه انداختن داستان گروهی هم باید تعداد اعضا بیش از بیست نفر باشه.
نظر؟
پ.ن: در صورتی که موافق هستید، یه اعلام آمادگی برای هرکدوم بزنید (ایده پردازی یا نوشتن داستان گروهی)
پ.ن: اگه موافق نیستید کنسلش می کنیم 🙂
من به عنوان نویسنده و ایده پرداز اعلام آمادگی می کنم. البتته بگما ایده پردازیم بهتره.
یه ایده رو هم که به نظرم تنهایی نمی تونم از پسش بر بیام اینجا بذارم
جهن انسان ها در ویرانی فرو رفته. فقیران خیلی فقیرند و ثروتمندان خیلی ثروتمند. در این میان، دو خاندان در د نقطه شمال و جنوب وجود دارند. خاندانی که با ابزار جادو میکنند و گروهی که بدون ابزار جادو می کنند.(اسامی خاندان ها به یاد رومیو ژولیت مونتاگ و کیپولت است)خاندان ها با هم دشمنی دارند. هر کدام از افراد خاندان با ابزار فقط با ابزاری خاط، و از خاندتن بی ابزار جادویی خاص انجام می دهند. برای مثال:با ابزار:شمشیر جادویی، تیر و کمان، چوب هایمختلف، تیر درخت کاج و غیره.
ز خاندان بی ابزار:آتش، نور، باد، روح، ذهن و غیره.
اما از یک خانواده دختر و از دیگری پسر بدنیا می آید. روح این دو توانایی خاصیرا دارند که هیچکس ندارد و آن رهبری است.
نکته:اکثر اتفاقاتی که می ویم برای جفت پسر و دختر روی می دهند.
هیچ یک از اعضای خاندان زیر 18 سال حق بیرون رفتن از عمارتشان را ندارد. اما پسر-دختر که ده ساله است، درست قبل از روز قدرت گذاری(روز تولد ده سالگی، وقتی که قدرت شخص معلوم می شود) از عمارت فرار می کند تا دنیای بیرون را ببیند. وقتی بدبختی ها را می بیند، عصبانی می شود، به عمارت بر می گردد و از گذاشتن تاج قدرت روی سرش امتناع می کند. خانواده اش او را طرد می کنند.
دختر و پسر همدیگر را جایی ملاقات می کنند. پیش استادی که به آنان نحوه استفاده از قدرتشان را میآموزد. وقتی به سن قانونی می رسند، هرکدام به عمارت خود برمی گردند. اما این برگشتن باعث جنگ بین دو خاندان می شود. در این میان، اهریمن حمله می کند. آن دو خندان باید متحد شوند تا اهریمن را شکست دهند.
-*-*-*-*-*-*-*-
یکم طولانی شد. ببخشید دیگه.
-*-*-*-*-*-
آهان راستی. اعضای داستان گروه:
وقتی دخترو پسر به عمارت برمی گردند و حرف هایشان درباره اتحاد را می زنند، از هر خاندان 10 نفر به آنها می پیوندند و از گفته هایشان دفاع می کنند. دختر، پسر و افرادشان از خاندان هایشان برای بار دوم طرد می شوند.
-*-*--*-*
لظفا مشکلاتش رو بگید که درست کنم.
من به عنوان نویسنده و ایده پرداز اعلام آمادگی می کنم. البتته بگما ایده پردازیم بهتره.
یه ایده رو هم که به نظرم تنهایی نمی تونم از پسش بر بیام اینجا بذارم
جهن انسان ها در ویرانی فرو رفته. فقیران خیلی فقیرند و ثروتمندان خیلی ثروتمند. در این میان، دو خاندان در د نقطه شمال و جنوب وجود دارند. خاندانی که با ابزار جادو میکنند و گروهی که بدون ابزار جادو می کنند.(اسامی خاندان ها به یاد رومیو ژولیت مونتاگ و کیپولت است)خاندان ها با هم دشمنی دارند. هر کدام از افراد خاندان با ابزار فقط با ابزاری خاط، و از خاندتن بی ابزار جادویی خاص انجام می دهند. برای مثال:با ابزار:شمشیر جادویی، تیر و کمان، چوب هایمختلف، تیر درخت کاج و غیره.
ز خاندان بی ابزار:آتش، نور، باد، روح، ذهن و غیره.
اما از یک خانواده دختر و از دیگری پسر بدنیا می آید. روح این دو توانایی خاصیرا دارند که هیچکس ندارد و آن رهبری است.
نکته:اکثر اتفاقاتی که می ویم برای جفت پسر و دختر روی می دهند.
هیچ یک از اعضای خاندان زیر 18 سال حق بیرون رفتن از عمارتشان را ندارد. اما پسر-دختر که ده ساله است، درست قبل از روز قدرت گذاری(روز تولد ده سالگی، وقتی که قدرت شخص معلوم می شود) از عمارت فرار می کند تا دنیای بیرون را ببیند. وقتی بدبختی ها را می بیند، عصبانی می شود، به عمارت بر می گردد و از گذاشتن تاج قدرت روی سرش امتناع می کند. خانواده اش او را طرد می کنند.
دختر و پسر همدیگر را جایی ملاقات می کنند. پیش استادی که به آنان نحوه استفاده از قدرتشان را میآموزد. وقتی به سن قانونی می رسند، هرکدام به عمارت خود برمی گردند. اما این برگشتن باعث جنگ بین دو خاندان می شود. در این میان، اهریمن حمله می کند. آن دو خندان باید متحد شوند تا اهریمن را شکست دهند.
-*-*-*-*-*-*-*-
یکم طولانی شد. ببخشید دیگه.
-*-*-*-*-*-
آهان راستی. اعضای داستان گروه:
وقتی دخترو پسر به عمارت برمی گردند و حرف هایشان درباره اتحاد را می زنند، از هر خاندان 10 نفر به آنها می پیوندند و از گفته هایشان دفاع می کنند. دختر، پسر و افرادشان از خاندان هایشان برای بار دوم طرد می شوند.
-*-*--*-*
لظفا مشکلاتش رو بگید که درست کنم.
نه ایده خوبیه. یکم روش کار بشه خوب میشه. حالا چند تا ایده دیگه هم بیاد تا ببینیم...
راستی صاحب این بخش رضا بهانیه. بیا اینجا توضیحات رو بده ببینیم نقشه چیه باید چیکار کنیم. bahani@
نه ایده خوبیه. یکم روش کار بشه خوب میشه. حالا چند تا ایده دیگه هم بیاد تا ببینیم...
راستی صاحب این بخش رضا بهانیه. بیا اینجا توضیحات رو بده ببینیم نقشه چیه باید چیکار کنیم. @bahani@
فعلا صبر پیشه کنید.
بله رضا درست میگه.
چون الان همه سرشون یه جورایی شلوغه و وقت نداره.
امتحانای ترم اول داره شروع میشه و ترم اول دانشگاهها و...
البته ایدههاتون رو نگهدارید، بهشون نیاز داریم، قطعاً نیاز داریم.
ولی داستان گروهی احتمالا بره تابستون آینده و امیدوارم اون موقع بتونیم کمک شما رو هم داشته باشیم.
پس تا اون موقع تاپیک بسته شه.