|
ممنون از رضا. اما خب بهتره که از کسی انتظاری نداشته باشم، راحت تره. متاسفانه این رو خیلی دیر یاد گرفتم.
ورود به آرک مسابقات! برای من که جذابه امیدوارم برای بقیه هم باشه. غلظت تخیل کمی بالاتر میره، که فکر نکنم کسی برش بیاد اما دهن منه که سرویس میشه. در کل، فصل چهارده آخرین فصل از آرامش قبل طوفان بود. باهاش حال کنین تا بریم به چشم طوفان
فصل 14 به پست اول اضافه شد
عاقا دیگه بیانصافی نکنین این دفعه، اگر داستان میخواین، اگر براتون مهمه خب باید بیاین یه تحلیلی، یه نقدی، یه بررسی روی داستان بکنین حداقل. حالا محمد که چیزی نمیگه، به هیچ جاشم نیست لامصب؛ ولی خب اونم آدمه، مثلا این چند وقته که موتورش خاموش شده بود اگر اینجاها روی داستان و چارچوب و اتفاقات و ... باهاش بحث و گفتگو میکردین موتورش خاموش نمیشد.
اولا ممنون
دوما چرا بنزین رو آتیش میریزی داریم تو سکوت داستان میخونیما.?????
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممنون از رضا. اما خب بهتره که از کسی انتظاری نداشته باشم، راحت تره. متاسفانه این رو خیلی دیر یاد گرفتم.ورود به آرک مسابقات! برای من که جذابه امیدوارم برای بقیه هم باشه. غلظت تخیل کمی بالاتر میره، که فکر نکنم کسی برش بیاد اما دهن منه که سرویس میشه. در کل، فصل چهارده آخرین فصل از آرامش قبل طوفان بود. باهاش حال کنین تا بریم به چشم طوفان
خسته نباشی
سخته هرچی هم بگم مثل یه نویسنده درکت نمیکنم ولی
برات دعا میکنیم
خیلی خوب بود
به غیر از اولاش که 3تا4تا اشکال نگارشی بود به نظر من هیچ اشکاله دیگه ای نداشت یعنی حال کردم خوندم این فصلو زود تر ادامه اش رو بنویس
بعد یه سوال تمام اعضای سپاه شاهدختو شاهدخت نابود کرده؟
فصل 14 به پست اول اضافه شد
عاقا دیگه بیانصافی نکنین این دفعه، اگر داستان میخواین، اگر براتون مهمه خب باید بیاین یه تحلیلی، یه نقدی، یه بررسی روی داستان بکنین حداقل. حالا محمد که چیزی نمیگه، به هیچ جاشم نیست لامصب؛ ولی خب اونم آدمه، مثلا این چند وقته که موتورش خاموش شده بود اگر اینجاها روی داستان و چارچوب و اتفاقات و ... باهاش بحث و گفتگو میکردین موتورش خاموش نمیشد.
احسنت. البته اینجوری نیست که محمد به هیچ جاش نباشه، یه جورایی حس میکنم برعکسه! اگه یکم بیشتر روی داستان و اتفاقاتش بیشتر نظر و نقد میگرفت، جادو میکرد. ولی خب، قشنگ مشخصه که یکم سرد شده.
ممنون از رضا. اما خب بهتره که از کسی انتظاری نداشته باشم، راحت تره. متاسفانه این رو خیلی دیر یاد گرفتم.ورود به آرک مسابقات! برای من که جذابه امیدوارم برای بقیه هم باشه. غلظت تخیل کمی بالاتر میره، که فکر نکنم کسی برش بیاد اما دهن منه که سرویس میشه. در کل، فصل چهارده آخرین فصل از آرامش قبل طوفان بود. باهاش حال کنین تا بریم به چشم طوفان
خسته نباشی ممد. عرض به حضورت که... کی میاد این آرک لعنتی؟ :22: الان من موندم 14 رو بخونم یا صبر کنم با بقیه فصلا. تاریخ بگو.
خیلی خوب بود
به غیر از اولاش که 3تا4تا اشکال نگارشی بود به نظر من هیچ اشکاله دیگه ای نداشت یعنی حال کردم خوندم این فصلو زود تر ادامه اش رو بنویس
بعد یه سوال تمام اعضای سپاه شاهدختو شاهدخت نابود کرده؟
خوشت اومد واقعا؟ من فقط نوشتم پرت کردم بغل رضا بدون هیچ ویراستی. یعنی حتی یک دور هم نخوندم چون حالم داشت ازش به هم می خورد دیگه هفت ساعت درگیرش بودم بی وقفه
شاید بعدا فلش بک حادثه شهدخت رو نوشتم به عنوان یک فصل اسپین آف، اما آره. با دیدن مرگ چند نفر از همراهان نزدیکش فوران می کنه و این فوران برعکس چیزی که میخواد اتفاق می افته. یعنی از همون اطرافیانش به عنوان سپر استفاده میکنه... حالا شهدخت که قاعدتا باید پراکوی درمانگر باشه پس چطور... 🙂
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
احسنت. البته اینجوری نیست که محمد به هیچ جاش نباشه، یه جورایی حس میکنم برعکسه! اگه یکم بیشتر روی داستان و اتفاقاتش بیشتر نظر و نقد میگرفت، جادو میکرد. ولی خب، قشنگ مشخصه که یکم سرد شده.خسته نباشی ممد. عرض به حضورت که... کی میاد این آرک لعنتی؟ :22: الان من موندم 14 رو بخونم یا صبر کنم با بقیه فصلا. تاریخ بگو.
اینجوری نیست به هیچ جام نباشه آخه لعنتیا من هم آدمم ذوق میکنم، ناراحت میشم دعوا می کنم. اما خب... اول از همه قول دادم برای خودم بنویسم چون میتونه بهترین محرک باشه.
فصل چهارده رو بخون به فصل های قبلی متصله. الان فکر کنم یک هفخه ای باید برای فصل بعد صبر کنید اما تاریخ دقیق فقط دست و پام رو می بنده. برای همین نشنیده بگیر و بگیرید.
ممنون از نظرها، خوش... انرژی گرفتم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اولا ممنون
دوما چرا بنزین رو آتیش میریزی داریم تو سکوت داستان میخونیما.����������- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خسته نباشی
سخته هرچی هم بگم مثل یه نویسنده درکت نمیکنم ولی
برات دعا میکنیم
ممنون آریا. بابا یه نویسنده چیه آدمیه که می نویسه. موجود عجیی الخلقه که نیست نشه درکش کرد :/
ممد فصل جدید رو خوندم. خسته نباشی. تبریک عرض میکنم. زپرتی هم نیست دنیای داستانت، عیب نذار روی دنیایی که بعضیا ازش لذت میبرن!
یه سوالی فقط به ذهنم رسید. بردیا ممکنه توی مبارزات رده بندی یه چشمه از اون سبک مبارزه ی خاصش رو نشون بده و گردوخاک به پا کنه؟ :دی
موفق باشی. منتظر فصل بعد هستم بی صبرانه. از فصل بعد دیگه مسابقات رسما شروع میشه؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممد این نظرسنجی رو بردار، اینو بذار:
کی روی تخت آرتام بوده؟
1-...
2-...
:45:
ممد فصل جدید رو خوندم. خسته نباشی. تبریک عرض میکنم. زپرتی هم نیست دنیای داستانت، عیب نذار روی دنیایی که بعضیا ازش لذت میبرن!یه سوالی فقط به ذهنم رسید. بردیا ممکنه توی مبارزات رده بندی یه چشمه از اون سبک مبارزه ی خاصش رو نشون بده و گردوخاک به پا کنه؟ :دی
موفق باشی. منتظر فصل بعد هستم بی صبرانه. از فصل بعد دیگه مسابقات رسما شروع میشه؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممد این نظرسنجی رو بردار، اینو بذار:
کی روی تخت آرتام بوده؟
1-...
2-...:45:
عجبا... مسابقات رده بندی؟ اونجا همون غافلگیری ایه که عرض کردم. حالا من هی تکرار میکنم که سورپرایز داریم تو داستان آقا اما، از دهن نمی افته. اسپویل هم نیست. اون سبک هم مال بردیا نیست، مال خاندان شهدریاله. نقطه.
آره فصل بعد در راه رفتن به زمین نبردن و ...
آره فکر کنم این نظرسنجی رو باید گذاشت 🙂
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی ممنون بابت نظر دمت گرم
عجبا... مسابقات رده بندی؟ اونجا همون غافلگیری ایه که عرض کردم. حالا من هی تکرار میکنم که سورپرایز داریم تو داستان آقا اما، از دهن نمی افته. اسپویل هم نیست. اون سبک هم مال بردیا نیست، مال خاندان شهدریاله. نقطه.
آره فصل بعد در راه رفتن به زمین نبردن و ...آره فکر کنم این نظرسنجی رو باید گذاشت 🙂
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی ممنون بابت نظر دمت گرم
در هر حال یه گورکن اون وسط باید ببینیم.
بزار همین الان. :))
در هر حال یه گورکن اون وسط باید ببینیم.بزار همین الان. :))
گورکن نمیشه... حالا سعی میکنم بیارم.
به رضا گفتم بذاره 🙂
خوشت اومد واقعا؟ من فقط نوشتم پرت کردم بغل رضا بدون هیچ ویراستی. یعنی حتی یک دور هم نخوندم چون حالم داشت ازش به هم می خورد دیگه هفت ساعت درگیرش بودم بی وقفه
شاید بعدا فلش بک حادثه شهدخت رو نوشتم به عنوان یک فصل اسپین آف، اما آره. با دیدن مرگ چند نفر از همراهان نزدیکش فوران می کنه و این فوران برعکس چیزی که میخواد اتفاق می افته. یعنی از همون اطرافیانش به عنوان سپر استفاده میکنه... حالا شهدخت که قاعدتا باید پراکوی درمانگر باشه پس چطور... 🙂- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اینجوری نیست به هیچ جام نباشه آخه لعنتیا من هم آدمم ذوق میکنم، ناراحت میشم دعوا می کنم. اما خب... اول از همه قول دادم برای خودم بنویسم چون میتونه بهترین محرک باشه.
فصل چهارده رو بخون به فصل های قبلی متصله. الان فکر کنم یک هفخه ای باید برای فصل بعد صبر کنید اما تاریخ دقیق فقط دست و پام رو می بنده. برای همین نشنیده بگیر و بگیرید.
ممنون از نظرها، خوش... انرژی گرفتم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممنون آریا. بابا یه نویسنده چیه آدمیه که می نویسه. موجود عجیی الخلقه که نیست نشه درکش کرد :/
۱. واقعا تو ۷ ساعت این همه نوشتی؟؟
۲.کسی که اینقدر خلاقه که از هیچ کتاب خلق کنه، عجیی الخلقه? نیست؟
۳.تا چیزی رو تجربه نکردی دربارش نظر درستی نمیتونی بدی، هرچقدر هم که اطلاعات داشته باشی.
۱. واقعا تو ۷ ساعت این همه نوشتی؟؟
۲.کسی که اینقدر خلاقه که از هیچ کتاب خلق کنه، عجیی الخلقه�� نیست؟
۳.تا چیزی رو تجربه نکردی دربارش نظر درستی نمیتونی بدی، هرچقدر هم که اطلاعات داشته باشی.
هیچ عملا وجود نداره. همه یک منبع الهام دارن، حالا یا غریزیه یا از قصد. مثلا کسی میخواد داستانش شبیه ارباب حلقه ها باشه خب همون رو به عنوان الگو در پیش میگیره.
یا خودم به عنوان مثال، از چیزی الهام نمیگیرم و نمیتونم بگم داستان بیشتر شبیه چیه. چون مجموعه ای از اعتقادات و ذهنیت ها، دنیایی رو ساختن که من بهش علاقه دارم.
نوشتن هم حسیه دیدی یک روز اومد و تو هفت ساعت هیفده صفحه نوشتم 🙂 البته خالصش خیلی کمتره اون وسط مسطا کارهای دیگه ای هم کردم اما خب هفت ساعت درگیرش بودم، آره.
خیلی عالی بود
بازم مرگباز اومد ( به خاطر من اوردیش؟����)
کوه میکشید؟
بالا اوردن رو سر اون بدبخت چی بود
از همه بدتر یارو فکر کرد اشتباه کرده
نابود شد بیچاره
حس میکنم یه جاهای حساس رو فراموش کردم.
هیچ عملا وجود نداره. همه یک منبع الهام دارن، حالا یا غریزیه یا از قصد. مثلا کسی میخواد داستانش شبیه ارباب حلقه ها باشه خب همون رو به عنوان الگو در پیش میگیره.
یا خودم به عنوان مثال، از چیزی الهام نمیگیرم و نمیتونم بگم داستان بیشتر شبیه چیه. چون مجموعه ای از اعتقادات و ذهنیت ها، دنیایی رو ساختن که من بهش علاقه دارم.
نوشتن هم حسیه دیدی یک روز اومد و تو هفت ساعت هیفده صفحه نوشتم 🙂 البته خالصش خیلی کمتره اون وسط مسطا کارهای دیگه ای هم کردم اما خب هفت ساعت درگیرش بودم، آره.
توی مسابقات رده بندی این همه مبارزای مختلف میاری بعد یه گورکن نمیاری! اسپویل کن یکم از گورکنا ببینیم چی هستن اینا. :22:
واقعا عجیبه که اینقدر خوشم اومده ازشون. همون یه دلیلی که گفتی دلمو برد! :21:
خیلی عالی بود
بازم مرگباز اومد ( به خاطر من اوردیش؟������������)
کوه میکشید؟
بالا اوردن رو سر اون بدبخت چی بود
از همه بدتر یارو فکر کرد اشتباه کرده
نابود شد بیچاره
حس میکنم یه جاهای حساس رو فراموش کردم.
فقط یه جا. به نظرت اونی که روی تخت آرتام بود کی بوده؟ :65:
توی مسابقات رده بندی این همه مبارزای مختلف میاری بعد یه گورکن نمیاری! اسپویل کن یکم از گورکنا ببینیم چی هستن اینا. :22:واقعا عجیبه که اینقدر خوشم اومده ازشون. همون یه دلیلی که گفتی دلمو برد! :21:
فقط یه جا. به نظرت اونی که روی تخت آرتام بود کی بوده؟ :65:
خودت گفتی اسپویل کن. این رو هم برای این میگم که توی ویرانی بهشون اشاره ای نشده، نه توی پلات قدیمی.
برای اینکه زیاد اسپویل نشین دو تا ویژگی رو میگم.
1- هیچکس مبارزه گورکن ها رو ندیده و نمی بینه. انگار همیشه توی صحنه نبردشون طوفان شن میاد اما نه، کل زمین مبارزه رو به شکل خاصی خط کشی میکنن تا خاک معلق بشه و کسی چیزی نبینه.
2- به خاطر این بهشون میگن گورکن، که بعد از مبارزه زمین نبرد دیده میشه. زمین پر از چاله های گود و عنیقه انگار که شهاب سنگ بهش برخورد کرده باشه. توی جنگ هم زحمت کندن گودال برای دفن مرده ها رو به خودشون نمیدن و از همین گودال های به وجود اومده توسط اعضای دژ سپاه استفاده میشه.
نتیجتا به گورکن معروف شدن و اسم خودشون رو، گورکن گذاشتن.
توی مسابقات رده بندی این همه مبارزای مختلف میاری بعد یه گورکن نمیاری! اسپویل کن یکم از گورکنا ببینیم چی هستن اینا. :22:واقعا عجیبه که اینقدر خوشم اومده ازشون. همون یه دلیلی که گفتی دلمو برد! :21:
فقط یه جا. به نظرت اونی که روی تخت آرتام بود کی بوده؟ :65:
اون که معلومه
مادر بچهی جدیده???