Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

فال

21 ارسال‌
10 کاربران
20 Reactions
5,131 نمایش‌
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

یه جورایی اولین داستانمه. در اصل اولین داستانی که کامل کردم.
البته شاید زد به سرم ادامه دادم و کردمش داستان بلند.
منتظر نظراتتون هستم
دانلود


   
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
 

chief;34442:
یه جورایی اولین داستانمه. در اصل اولین داستانی که کامل کردم.
البته شاید زد به سرم ادامه دادم و کردمش داستان بلند.
منتظر نظراتتون هستم
دانلود

فقط میتونم بگم عالی بود هر لحظه من رو به خوندن بیشتر جذب میکرد هیچ خطیش نبود که خالی از جذابیت باشه .
باید بگم جالب ترین داستانی بود که از یه ایرانی خوندم ایده اون فال فروش خیلی برام جالب بود و یکم شبیه افسانه های شرقی بود که خدایان میان و به ملت کمک میکنن اما توی قالب وطنی واقعا ترکوندی مخصوصا با اون دیو سفید و اون جمله ای که جادوگره گفت: که این سرزمین پر از جادوئه و باید دوباره توی اون جادو ازاد بشه خیلی قشنگ بود لذت بردم از خوندنش مدتی بود که حس خوندم حتی 5 صفحه از یه داستان رو نداشتم.

موفق باشی
یا علی


   
پاسخنقل‌قول
Jayaslan
(@jayaslan)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 31
 

واقعا عالی و بی نقص بود .
شما قشنگ تونستید حس شخصیت اصلی رو به حداقل به من منتقل کنید. اما احساس میکنم مردن دیو سفید یکم زیادی راحت بود و حداقل باید یکاری میکردید که امید دو سه تا انگشت یا چیزی رو از دست بده.
علاوه بر اینا توصیفات به جا بود و داستان بسیار روون خونده میشد .
در مجموع واقعا لذت بردم.


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

AmbrellA;34450:

فقط میتونم بگم عالی بود هر لحظه من رو به خوندن بیشتر جذب میکرد هیچ خطیش نبود که خالی از جذابیت باشه .
باید بگم جالب ترین داستانی بود که از یه ایرانی خوندم ایده اون فال فروش خیلی برام جالب بود و یکم شبیه افسانه های شرقی بود که خدایان میان و به ملت کمک میکنن اما توی قالب وطنی واقعا ترکوندی مخصوصا با اون دیو سفید و اون جمله ای که جادوگره گفت: که این سرزمین پر از جادوئه و باید دوباره توی اون جادو ازاد بشه خیلی قشنگ بود لذت بردم از خوندنش مدتی بود که حس خوندم حتی 5 صفحه از یه داستان رو نداشتم.
موفق باشی
یا علی

ممنوووووووون که خوندی.
خیلی خوشحال شدم که خوشت اومده از داستان.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Jayaslan;34452:

واقعا عالی و بی نقص بود .
شما قشنگ تونستید حس شخصیت اصلی رو به حداقل به من منتقل کنید. اما احساس میکنم مردن دیو سفید یکم زیادی راحت بود و حداقل باید یکاری میکردید که امید دو سه تا انگشت یا چیزی رو از دست بده.

قبول دارم دیوه یکم سریع مرد. شاید میشد بهتر درش آورد اما من نتونستم. دیو اینقدر قویه یه جورایی که اگه سریع تموم نمیشد شانسی برای شکستش نبود. اما این که امید برای شکست دادن دیو یه چیزی رو فدا کنه آره، اگه این کار رو می‌کردم بهتر میشد.

Jayaslan;34452:

علاوه بر اینا توصیفات به جا بود و داستان بسیار روون خونده میشد .
در مجموع واقعا لذت بردم.

خوشحالم که لذت بردی از داستان، این که یکی از داستان آدم لذت ببره خیلی لذت بخشه.


   
AmbrellA و Jayaslan واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sina.m
(@sina-m)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 403
 

ایده یه داستان فانتزی شهری تو این فرمت رو من تا الان بین داستانای ایرانی به این خوبی ندیده بودم.کارت خوب بود افرین
خوب داستان شتاب زیادی داشت هم میخواست فضا رو جا بندازه هم داستان رو ببره جلو چند جایی هم به نظرم جمله بندی محاوره ای بود ولی درکل خیلی خوب بود و خیلی دوسش داشتم.ادامه بده


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

sina.m;34455:
ایده یه داستان فانتزی شهری تو این فرمت رو من تا الان بین داستانای ایرانی به این خوبی ندیده بودم.کارت خوب بود افرین
خوب داستان شتاب زیادی داشت هم میخواست فضا رو جا بندازه هم داستان رو ببره جلو چند جایی هم به نظرم جمله بندی محاوره ای بود ولی درکل خیلی خوب بود و خیلی دوسش داشتم.ادامه بده

ممنون که خوندی. خوشحالم که خوشت اومده. اگه کاستی هم هست سعی می‌کنم در آینده و داستان‌های دیگه برطرف کنم.


   
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

تازه یه چند صفحه‌اش رو خوندم
خوب بود
اون قسمتی که برای اولین بار معلوم شد جادو هم وجود داره عالی بود
خیلی از این تیکه خوشم اومد
بعد منطق جادوگره موقعی که گفتش بزاره اون بره
هم اینکه پسره میگه مبارزه میکنیم
خیلی باحال بود
یه فضای شاهکاری بود
یه لحظه به اینکه پسره قصد کشتن نامزده رو داره شک کردم???

ادامه بده حتما.


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

Arya;34470:
تازه یه چند صفحه‌اش رو خوندم
خوب بود
اون قسمتی که برای اولین بار معلوم شد جادو هم وجود داره عالی بود
خیلی از این تیکه خوشم اومد
بعد منطق جادوگره موقعی که گفتش بزاره اون بره
هم اینکه پسره میگه مبارزه میکنیم
خیلی باحال بود
یه فضای شاهکاری بود
یه لحظه به اینکه پسره قصد کشتن نامزده رو داره شک کردم������

ادامه بده حتما.

دیگه دارن شرمنده میشم از این که همه تعریف می‌کنن.
واقعاً خوشحال شدم که خوندی و بیشتر خوشحال شدم که خوشتون اومده و لذت بردی. لذت بردن خواننده بزرگترین پاداش نوشتنه.


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

فردا نقد کامل میدم ایشالا
ولی حداقل برای الان
Teach me


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

ALMATRA;34473:
فردا نقد کامل میدم ایشالا
ولی حداقل برای الان
Teach me

نفهمیدم چی شد ولی ممنون که خوندی، خیلی خوشحال شدم


   
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

ALMATRA;34473:
فردا نقد کامل میدم ایشالا
ولی حداقل برای الان
Teach me

واقعا شرمنده دوست عزیز
میشه ساده‌تر حرف بزنی
هنگ کردم
چی شد؟؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

شخصیت اصلی این داستان کیه؟
دختر فال فروشه؟؟
قسمت آخر داستان ایده‌ی فوق‌العاده‌ای بود
راستی خیلی وقته داستان می‌نویسی؟؟


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
شروع کننده موضوع  

Arya;34475:

شخصیت اصلی این داستان کیه؟
دختر فال فروشه؟؟
قسمت آخر داستان ایده‌ی فوق‌العاده‌ای بود
راستی خیلی وقته داستان می‌نویسی؟؟

شخصیت اصلی امید بود دیگه.
خیلی وقت که، نمی‌دونم. چهار ساله دارم سعی می‌کنم نویسنده بشم و این اولین کاریه که تمومش کردم. کار دیگه هم دارم ولی تموم نشدن


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
باز من:/
(از یکی از دوستان که داستانش رو هواست عذر خواهی میکنم.)
قبل از اینکه اباطیلم رو شروع کنم، یکم میخوام درباره زمان صحبت کنم.
من تو توهمات و تخیلاتم من باب سینما همواره دلم میخواست که آقا سریع فیلم اولیه رو بسازم، همه فشار خونا بره بالا، مستقیم برم اسکار، مجله ها بیان برای مصاحبه و دیگه تهیه کننده ها التماسم رو بکنن که آقا بیا بساز. ولی بعد از مدتی که گذشت و جدی تر شدم تو کارم. خوشبختانه فعلا با بدبختی خاصی رو به رو نشدم، چون اصولا کتابه:/ و دست دومم میخرم:/ یا از کتابخانه دانشگاه قرض میگیرم:/. ولی چندبار نشستم یکی از متن های استفن کینگ رو خوندم. تو مقدمه یکی از کتاباش. خیلی قشنگ بود. گفت ماها فکر میکنیم جوونیم و خب قراره سریع بترکونیم. گرچه میگفت سخت نگیر، عشق دوران جوونی رو ببر، ولی میگفت وقت هم مهمه. میگه طول میکشه رفیق. زندگی هزارتا پستی بلندی داره. معلوم نیست توشون چیکار میکنی.
بعد از اون دیدم تغییر کرد. رفتم دنبال کارگردانا تا ببینم اینا کی شاخ شدن. با کمال تعجب بعد از گشتن دیدم سنای عجیب، سی، چهل، سی و پنج. بیخیال! من بیست سالمه! فردا باید موفق بشم! ولی دیدم از این خبرا نیست.
پس یه جورایی بی صبرانه منتظر چهل سالگیم به شرط حیات.(اینو جدی بگیرید، یکی گفت که سال بعد میبینمتون به شرط حیات، و به رحمت خدا رفت. معلممونم بود.)
این داداشمونم داستانش همینه.
الان نمیدونم چند ساله هستش. ولی اینی که میبینید حاصل آروغ بعد از ناشتا نیستش. این آدم کلی سال کتاب فانتزی خونده، نوشته، شکست خورده، مسخرش کردن، و بلند شده رو پاش ادامه داده. و نتیجشم الحمدلله داره میبینه.
خب اباطیل بسه بریم جدی شیم تو کار.
خب اول تبریک میگم، داستان عالی، ضرباهنگ عالی،شخصیتا عالی، فضا سازی عالی، مبارزه عالی. همه چیز سر جاش بود.
اولین چیزی که همه هم بهش اشاره کردن این بود که ماها(منظورم دقیقا همه ی ما فانتزی نویس های اینترنتی هستش(نویسنده های زردو بذارید کنار)) تونستیم بعد از حدود صد تا داستان بلند و کوتاه و انواع خطاها به یک فرم صحیح برسیم. تاکید میکنم که با اینکه داستانی شخصی بود ولی همه ی تجریبات هممون توش بود.
یک چالش اساسی درباره فانتزی های بومی کشورمون بحث اسلامه. اصلا شما آگنوستیک باشید یا ملحد. شخصیت ایرانی یه تیکه از فرهنگ اسلامی تو جونشه. درم نمیاد. یعنی شما با نیروهای قدسی اصولا سر و کار دارید. و این سخته.
اروپایی ها ولی راحت ترن. روایت های کتاب مقدس مثل لویاتان یا آخر الزمان یا مقابله با شیاطین(که شخصیت هایی مثل ون هلسینگ و سالومون کین که مایه های مسیحی توشون زیاده و خب داستان هایی مثل لویاتان و آخر الزمان و فرشتگان و... که مایه های یهودی دارند) رو دارند. ژاپنی ها که جدیداشون اصولا اعتقادات خاصی ندارن، بنابراین خیلی آزادن یا اصلا خارج از این دین شینتو رو دارند. چین هم که جهان بینی خاص خودش و تاریخ دوستیش رو داره + بحث تناسخ و متریال آرت.(حس میکنم هنرهای رزمی برای بحث متریال آرت خیلی مناسب نیست، چون اصولا در ادبیات فانتزی با نوعی قدرت خفن همراهه)
هندم که از اوپانیشاد بگید تا تاریخ ادبیات خودمون مثل مهاباراتا یا رامایانا که بازم بحث های عرفانیی مثل بودیسم مطرحه.
ولی خب اسلام سخته. چون خیلی اشاراتی بهش نشده و اصولا بحث هایی مثل علوم غریبه و... به دلیل ماهیت های عرفانیشون و امکان های انحراف های زیاد، در جامعه ی ما مطرح نیستند.
ولی ایشون تونستند با یک طرح فکری صحیح این چالش رو حل کنند. به این صورت که عملا حلش نکرد!(گرچه بازم خالی از ایراد نیست که بحث ایرادش اینجا مطرح نیست.)
من توی نوشته های خودم میگشتم دیدم که یکی از بزرگترین ایراداتم این بود که به نوعی میخواستم شعاری و با یک سیستم پیچیده در بیارمش. در حالی که بعدا فهمیدم که لزوما نمیخواد شما یک سیستم علوم غریبه یا دعا و نفرین و کهانت بنویسی که آقا بچسبونی به اسلام. شخصیت تو میتونه از در و دیوار بالا بره، کلی حرکت خفن به خرج بده ولی لزومی نداره توضیح بدی. چرا؟ چون ما راحت میگیم که آقا این مثلا از یه جای خاصی در آورده. تمرین های خاص دیده یا هر چیز دیگه. پروسه ای که به وسیله واژگان صحیح انجام شده.
مشاهده کنید:
دیو سفید(که اصلا در مقابل یک شخصیت خدا پرست مثل رستم قرار گرفته که نیروش رو از اظهار عجز در مقابل خداوند میگرفت.)، نگین، امید،(به اسم های چپندر قیچی و عجیب سلحشور آتش بنگرید) خیابان های تهران، ترافیک، فال فروشی، لسان الغیب، نستعلیق.
اینها واژگانی هستند که یک فرد نرمال خدا مسلمونی در حالت عادی به کار میبره. اینها کمک میکنه بفهمیم که حالا درسته نمیدونیم قدرتش از کجا اومده ولی میتونیم بفهمیم خارج از عرف دینی ما نبوده.
از اون طرف همین هویت قویی که داستان پیدا کرده باعث شده که بتونه حالت چند فرهنگی رو هم به خودش بگیره. به عنوان مثال ما میتونیم بپذیریم، که خب حالا اینجا ایرانش در اومد، پس میشه از فرهنگ های دیگه مثل بانشی، کلت و حتی موزیک راک استفاده کرد که همه اینا به صورت خودآگاه براثر تحقیق یا ناخودآگاه بر اثر تمرین و مطالعه به دست اومده.
نکته: این به این معنی نیست که کاملا با فرهنگ اسلامی ایرانی مطابقت داره، من فقط سعی کردم باب بحثشو باز کنم.
از اون طرف داستان یک سیر پیرنگ مشخص داشته. کاملا کلاسیک. یک قهرمان، شاهزاده، عفریته و یه حالت باس فایت گیم طور که هر دفعه با یه غول باس بجنگه. که با اینکه پیرنگ بیشتر یادآور نجات شوالیه و... هستش ولی با همون هویت قویی که دربالا دربارش روده درازی کردم داستان در اومده.
شخصیت پردازی هم، درسته داستان کوتاه بود، ولی چون خب در حد عرف خودمون بود، مملوس بود. یعنی آقا مثل سریالای خارجی هی نگاه عاشقانه نمیکردند، یهو یه الهه عشقم بیاد تیر در کنه، یه چیز عادی بود.
زنه هم بزن بهادر نبود، یه زن عادی با شخصیت قوی بودش.
همینا فعلا
ببخشید
یاعلی


   
sepahbod000sorna0002، reza379، Jayaslan و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
 

chief;34477:
شخصیت اصلی امید بود دیگه.
خیلی وقت که، نمی‌دونم. چهار ساله دارم سعی می‌کنم نویسنده بشم و این اولین کاریه که تمومش کردم. کار دیگه هم دارم ولی تموم نشدن

عععع من بودم؟ خخخخخخ
ممد مگه خودت نیستی؟ یا یکی دیگه ای؟


   
sepahbod000sorna0002 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ashvazd2
(@ashvazd2)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 69
 

خوبه ادامه بده


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: