با عرض سلام وخسته نباشید خدمت دوستان.
بخونید و لذت ببرید.
نظر یادتون نره.
تشکر.
موجودی محبوس شده...
موجودی که نه انسان است، نه حیوان و نه هیولا...
بلکه موجودی است با ظاهری انسانی، خلق و خویی حیوانی و قدرتی هیولاوار...
موجودی که نامش بر اندام هر کس و هر چیزی رعشه می اندازد، موجودی به نام...
حقیقت...
موجودی که تمام آدمیان در زندگی به جست و جوی او می پردازند و در عین حال از او گریزانند.
و حال او از برای انتقام با خشم و نفرتی بی اندازه به پا خواسته
انتقام از دنیایی که سعی در نابودی روشنی او دارد
و از انسان هایی که او را کتمان می کنند
انتقامی از جنس خون و آهن
از جنس خشم و نفرت
و از جنس مرگ
حال نظاره گر دنیایی می شومیم که در آتش انتقام او می سوزد
و با چشمان خود شراره های تاریک روشن گرش را می بینیم و با پوست خود حرارتش را میچشیم
و ما موظفیم تا ازل او را در وجود خود نگاه داریم
حقیقتی ابدی را
حقیقتی به نام...
فصول تا اطلاع ثانوی از دسترس خارج شدن
به امید بازگشتی قویتر
عالی بود.
فقط تو فاصله و نیم فاصله گذاری مشکل داشت، مثلا
"دیوار رومی بینن" و "سمتگلویممیگیرد" و ...
موندم سربازه چطور چهرهاش رو دید. اون که کل جریان نقاب داشت، بعد اون قضیه هم سرش شلوغ نبود که متوجه نشه.
حالا گذشته از این حرفا
فصل بعد کی میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عالی بود.
فقط تو فاصله و نیم فاصله گذاری مشکل داشت، مثلا
"دیوار رومی بینن" و "سمتگلویممیگیرد" و ...
موندم سربازه چطور چهرهاش رو دید. اون که کل جریان نقاب داشت، بعد اون قضیه هم سرش شلوغ نبود که متوجه نشه.
حالا گذشته از این حرفا
فصل بعد کی میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در مورد این که چطور سرباز چهره اش رو دید اینه که نقاب جان با نقاب های دیگه فرق داره که بعدا بهش می پردازم الان می تونم اینو بگم که نقاب جان تنها چشماش رو می پوشونه و چهره اش واضحه و اون سرباز هم از پشت پنجره ایی که پشت مادر خانواده بود چهره جان رو شناسایی کرده و چیزی که باعث شده تا الان شناسایی نشه....
خب بعدا توی داستان مفصل بهش می پردازیم در مورد اینکه سرش شلوغ بود یا نبود به خاطر خاطرات و اون مادره به شدت سرش شلوغ بوده و دلیل خوبیه که متوجه اتفاقات دور و برش نشه که بعدا به اون خاطرات هم اشاره میشه
در مورد فصل بعد هم فعلا از ویراستار عزیز خبری نیست پس....
در مورد ایرادات نیم فاصله و فاصله ممنون که گفتید حتما درستشون می کنم و باز هم تشکر برای حمایت گرمتون از داستان امیدوارم این حمایت ها تا پایان ادامه داشته باشه
راستی اونی که الان میخواد بکشه
واقعا خالهشه؟ اگه هست چرا خانوادهش رو کشت؟
اون سرهنگ/فرمانده اینو میدونه و به عمد داره اونجا میبرتش؟
چرا اینجور نقاب میزاره، حساسیت داره??؟
البته واضحه که با کشتن همهی شاهدها و از بین بردن شواهد هیچ کسی به هویتش پی نمیبره.
سلام
بالاخره فصل سه رو هم خوندم مشتاقانه منتظرم فصل بعدی بیاد ممنون از شما
خب این فصل عم عالی بود
اون هیولایی که توی ذهنشه همونیه که می خواد مجازاتش کنه؟ پس چرا گفت تو مخلوق منی ؟ یعنی ممکنه چهره اون هیولارو مثل چهره ی اون فرد درست کرده باشه؟ آیا اون فرد خالشه؟
اون نوری که ازش حرف میزد چی بود یعنی ممکنه کسی باشه که قدرتش با قدرت اون در تضاد باشه؟و قدرتش خیلی زیاد هم باشه؟ یا فقط هیولا بود که به اون نور واکنش نشون داد؟
راستی دقیقا اون لحظه چی شد مگه مردم ازش فاصله نگرفته بودن مگه سرعت سروان کند نشده بود مگه سروان نمیگفت این دیگه چه احساسیه و به این وضعیت مشکوک نشده بود؟ پس چرا بعدش خیلی خلاصه و بدون هیچ احساس خاصی دوباره شروع به رفتن کردن؟
از فصل خوبتون با تشکر
سلام
بالاخره فصل سه رو هم خوندم مشتاقانه منتظرم فصل بعدی بیاد ممنون از شما
خب این فصل عم عالی بود
اون هیولایی که توی ذهنشه همونیه که می خواد مجازاتش کنه؟ پس چرا گفت تو مخلوق منی ؟ یعنی ممکنه چهره اون هیولارو مثل چهره ی اون فرد درست کرده باشه؟ آیا اون فرد خالشه؟
اون نوری که ازش حرف میزد چی بود یعنی ممکنه کسی باشه که قدرتش با قدرت اون در تضاد باشه؟و قدرتش خیلی زیاد هم باشه؟ یا فقط هیولا بود که به اون نور واکنش نشون داد؟
راستی دقیقا اون لحظه چی شد مگه مردم ازش فاصله نگرفته بودن مگه سرعت سروان کند نشده بود مگه سروان نمیگفت این دیگه چه احساسیه و به این وضعیت مشکوک نشده بود؟ پس چرا بعدش خیلی خلاصه و بدون هیچ احساس خاصی دوباره شروع به رفتن کردن؟.و دیگه اینکه یه جا نوشته بودین شوک اشتباهم از حرکت وامیدارتم این جمله بهتره یکم تغییر کنه مثلا بشه شوک اشتباهم مرا از حرکت کردن وامیدارد
از فصل خوبتون با تشکر
ممنون که مطالعه کردید و نظر دادید
در مورد سوالاتتون نمی دونم چی بگم چون هر چی بگم مزه ادامه داستان می پره چون تمام این سوالات بنیادی ترین مسئله های داستان هستن که تا آخر داستان همه اش جواب داده میشه اما در مورد آخرین سوال این که مشکوک شدن به جان رو میشه تا حدودی جواب داد جوابش هم اینه که انسان ها قبول دارن که یه انسان می تونه از خودش حاله احساساتی مثل کشتن و عطش به خون و... رو بروز بده و با همین پیشفرض فکر می کنن این مورد در مورد هیولا ها هم صدق می کنه اما چیزی که هست اینه که کاملا فرق می کنه هیولا ها برعکس انسان ها هاله های کشتن و عطش به خون رو بروز نمیدن بلکه اون ها رو جذب می کنن برای همینه که آدما فکر می کنن منبع این شخص نیست بلکه فردی خارج از این محیطه
سعیمو کردم بیشتر از این اسپویل نشه
بازم خوشحالم که اینقدر داستان رو دنبال می کنید و دقیق می خونیدش باز هم اگه سوالی داشتید تا جای ممکن در خدمتم باز هم تشکر
ممنون که مطالعه کردید و نظر دادید
در مورد سوالاتتون نمی دونم چی بگم چون هر چی بگم مزه ادامه داستان می پره چون تمام این سوالات بنیادی ترین مسئله های داستان هستن که تا آخر داستان همه اش جواب داده میشه اما در مورد آخرین سوال این که مشکوک شدن به جان رو میشه تا حدودی جواب داد جوابش هم اینه که انسان ها قبول دارن که یه انسان می تونه از خودش حاله احساساتی مثل کشتن و عطش به خون و... رو بروز بده و با همین پیشفرض فکر می کنن این مورد در مورد هیولا ها هم صدق می کنه اما چیزی که هست اینه که کاملا فرق می کنه هیولا ها برعکس انسان ها هاله های کشتن و عطش به خون رو بروز نمیدن بلکه اون ها رو جذب می کنن برای همینه که آدما فکر می کنن منبع این شخص نیست بلکه فردی خارج از این محیطه
سعیمو کردم بیشتر از این اسپویل نشه
بازم خوشحالم که اینقدر داستان رو دنبال می کنید و دقیق می خونیدش باز هم اگه سوالی داشتید تا جای ممکن در خدمتم باز هم تشکر
آها ممنون که توضیخ دادین چون یکم گیج شده بودم پس اونها این حالتی که بوجود اومده بود رو درک کرده بودن ولی چون هاله ای نمیدیدن فکر میکرذن خارج از اون محیط کسی یه همچین حالتی پیدا کرده
بازم ممنون از توضیختون
موفق باشید
کجایی داش دو هفته گذشت فصل جدید ندادی
سلام منتظر فصلای بعدی هستیم:)
سلام استاد
فصل نداری؟؟
دورگه هم نیومد واقعا دپرسیم.
بیا و یه فصل بعد دل کلیها رو شاد کن.
فعلا که خبری نیست ولی انشاالله جبران می کنم
با عرض پوزش
امیدوارم فصل بعدی سریعتر بیاد
موفق باشی ادامه بده
خب کی منتظر فصل جدید باشیم؟
:103::103::103::103:
فصل بعد کی میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟