کتاب اسطوره اثر دیوید گمل. حماسهای پرکشش از ملتی از هم گسسته و در حال افول که مقابل ملتی قرار میگیره که تشنه جوانه زدن و تاریخ نگاریه. اثری که شاید باید گفت اسطوره عصارهای از ملتی رو از هم گسسته رو نشون میده که آخرین زورشون رو برای تسخیر نشدن میزنن، برای کج نکردن سرشون جلوی ملتی دیگه. به نوعی این کتاب از لحاظ مفهومی به نوعی در تضاد با پژواک آوای دوران همین نویسنده هست.
کتاب اسطوره علاوهبر کلیتی که بالا گفتم، شاید مهمترین نکتهی کتاب درون شخصیتهاست، موجوداتی که بستر اصلی نویسنده برای بیان کنشها میشن، تو این کتاب گمل از کنشا فراتر میره، گمل تا اونجا پیش میره که شخصیت داستان مبدایی میشه برای پیشبرد داستان و محیط رو به طرف شخصیتهاش خم میکنه، شخصیت ها جزیی از محیط ساختار محیط هستن، چیزی که دارم بهش تاکید میکنم چیز عجیبی نیست، ولی چیزی نیست که در همه کتابا بتونیم ببینیمش؛ به هر حال، اینکه چه قدر گمل درش موفق بوده و اینکه مترجم چه قدر تونسته منتقلش کنه خودش یه مسئله جداست که بخش زیادی از این نقد رو تشکیل میده.
کتاب اسطوره رو میشه به دو بخش تقسیم کرد، قبل از نبرد بزرگ و بعد از نبرد بزرگ، و به نظر من بعد از شروع نبرد کتاب روند بهتر و مناسبتری پیدا میکنه، روندی روونتر که خواننده رو بهتر راضی میکنه تا قبل از نبرد. قبل از نبرد و معرفی شخصیتها ما توصیفات و نوشتار منفعلتری میبینیم، انگار نوشته همواره از سیر داستان، از مسیری که شخصیتها طی میکنن فاصله داره. و رفته رفته این نوشته هی به داستان نزدیک و نزدیکتر میشه ولی بازم تا آخر اون فاصله رو با داستان داره، انگار قلم نویسنده زیر بار این ایده خم میشه و توان کشش این ایده رو نداره.
با این حال اسطوره مؤلفههای قدرتمندی برای تبدیل شدن به اثری خوندنی داره. جهانی که اسطوره نشون میده، یکی از انسانیترین جهانهاست، با اینکه خالی از قدرتهایی استثنایی نیست (این نکته رو به عنوان ملموسترین وجههای که اثر حداقل برای من میتونه از حالت انسانی فاصله بگیره در نظر گرفتم) با و گمانههایی که از توانایی انسانی بیان میکنه و هر شخصیت یک ویژگی این چنینی داره یا توانایی خاصی داره، باز داستان و اتفاقات شخصیتها رو در جریانی قرار میده که ما روندی که میبینیم یک روند انسانیه، یک روندی که انسان و ویژگیهای انسانی در نهایت باید تعیین کننده باشند.
اما بزرگترین باگ داستان همون بزرگترین نقطه قوت داستانه، یعنی شخصیتا، این موجودات به خوبی دنبال نمیشن، دراس اسطوره اول داستان، دراس اسطوره وسط داستان و دراس اسطوره آخر داستان و دراس اسطورهای که آخر سر شما میشناسیدش با هم همخونی ندارن، انگار این تکهها عضوی از یه شخص واحد نیستن. انگار این تکهها قرار نیست برای شما یه دیدگاه یکسان از دراس بسازه. نه اینکه شما دراس رو نمیشناسید یا اینکه نمیدونید چنان شخصیتی در مقابل یه عمل چه عکس العملی انجام میده، اتفاقا همه چیز طبق انتظاری که از دراس داریم پیش میره، درواقع گمل دراس رو خیلی دوست داشته که اینقدر کم تحت فشارش قرار میده، و راهی همیشه براش میذاره که سفید بمونه. و دراس طبق تعریفی که خود گمل ازش کرده پیش میره، اما ما دراس رو همراه دراس نمیبینیم، یعنی اینکه شخصیتی که از دراس میبینیم، اتفاقی که به خاطر خودش دورش میافته، دیالوگی که ازش میشنویم، با هم خوب چفت نشدن، و حتی پیشینهای که از دراس سراغ داریم متناسب با چیزی نیست که ازش میبینیم. و حالا چنین چیزی در بقیه شخصیتها به نسبت کمتر وجود داره. هرچند وقتی به شوالیههای معبد سفید میرسیم هماهنگی بیشتری میبینیم، که شاید به خاطر خاصیت ناظر بودنشون باشه. به هر حال از این نظر کتاب من رو قانع نکرد. شایدم مشکل از منه.
و تو کتاب ما شتابزدگی هم میبینیم علیرغم اینکه کتاب حجم کمی هم نداره با این حال، انگار گمل فرصت نکرده خوب احساسات رو منتقل کنه، نتونسته احساسات رو داخل شخصیتها بکاره و خواننده بتونه با شخصیت همذات پنداری کنه، انگار نویسنده تنها به بیان شخصیتی متفاوت بسنده میکنه و میگه "اینه ببینیدش چقدر باحاله، بیاید ازش لذت ببرید". درونی سازیای برای درک شخصیتها صورت نمیگیره.
در آخر باید بگم با تمام این ضعفها اسطوره کتابی خوندنیه، کتابی از تلاش یک قلعه برای جلوگیری از ورود یه سیل انسانی میگه، از اراده انسانها از تاثیری که تکتک انسانها میتونن داشته باشن، از اراده انسانی که اگه با یه ذره شانس همراه باشه میتونه غیرممکن رو ممکن کنه، اگه شخصی پیدا بشه که بتونه تکیهگاهی باشه، یه لشکر کوچک میتونه به اندازه یک سپاه شهامت بدست بیاره و قدرتی به مرد فراتر از تمام قدرتی بده که فکر میکرده داره. اسطوره به نوعی قصه تکامل خود اسطوره هم هست اسطوره که آخرین گامش برای جاودان شدن ... اهم اهم از اتاق فرمان اشاره میکنن اسپویل نکن. هرچند شاید کلیشهای باشه، یا حداقل امروز بهش میگیم کلیشه. به هر حال هرکی به این سفر رفت، احتمالا لذت خوبی خواهد برد.
سوال اول اینکه، کتاب ترجمه شده یا نه؟ اگه شده چاپیه یا نتی؟ اگه نتیه میشه لینک دانلود بذاری؟