با عرض سلام وخسته نباشید خدمت دوستان.
بخونید و لذت ببرید.
نظر یادتون نره.
تشکر.
موجودی محبوس شده...
موجودی که نه انسان است، نه حیوان و نه هیولا...
بلکه موجودی است با ظاهری انسانی، خلق و خویی حیوانی و قدرتی هیولاوار...
موجودی که نامش بر اندام هر کس و هر چیزی رعشه می اندازد، موجودی به نام...
حقیقت...
موجودی که تمام آدمیان در زندگی به جست و جوی او می پردازند و در عین حال از او گریزانند.
و حال او از برای انتقام با خشم و نفرتی بی اندازه به پا خواسته
انتقام از دنیایی که سعی در نابودی روشنی او دارد
و از انسان هایی که او را کتمان می کنند
انتقامی از جنس خون و آهن
از جنس خشم و نفرت
و از جنس مرگ
حال نظاره گر دنیایی می شومیم که در آتش انتقام او می سوزد
و با چشمان خود شراره های تاریک روشن گرش را می بینیم و با پوست خود حرارتش را میچشیم
و ما موظفیم تا ازل او را در وجود خود نگاه داریم
حقیقتی ابدی را
حقیقتی به نام...
فصول تا اطلاع ثانوی از دسترس خارج شدن
به امید بازگشتی قویتر
از این که میبینم ادامش دادی خوشحالم
واقعا خیلی ازش خوشم می اومد
به نظرم قبلا اینو خوندم بعد مثل همه داستان های دیگه ادامش ندادی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته فکر کنم ها؟؟؟؟؟
به نظرم قبلا اینو خوندم بعد مثل همه داستان های دیگه ادامش ندادی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته فکر کنم ها؟؟؟؟؟
اولین داستانمه ولی شاید منظورتون تک فصل بلندی بود که قبلا رو سایت گذاشته بودم به هر حال امیدوارم همراهی کنید و مطمئن باشید ادامه اش میدم ممنون
باعرض سلام و درود خدمت دوستان عزیز و بوک پیجی.
داستان نوشته شده و امادست برای شما عزیزان فقط مشکلی که هست داستان به شکل دست نویس نوشته شده و برای این که بخواد در دسترس شما عزیزان قرار بگیره باید تایپ بشه پس از دوستانی که وقت کافی برای انجام این کار دارن دعوت می کنم توی همین تاپیک اعلام امادگی کنن تا از کمکشون استفاده کنیم
بابت تاخیر زیاد از همگی عذر می خوام
خیلی عالی...به شدت پیگیر داستانت بودم..از اوناس که باب سلیقه منه
خیلی عالی...به شدت پیگیر داستانت بودم..از اوناس که باب سلیقه منه
واقعا از این بابت خیلی خوشحالم به عنوان نویسنده دلگرمی بزرگی برای منه ممنون
چی شد داداش حتی یه فصل هم نزاشتی:45::45::45:
چی شد داداش حتی یه فصل هم نزاشتی:45::45::45:
منتظر تایپیست هستش
میگم نویسده عزیز، من برای ویراستاری در خدمتتم منتها شرمنده وقت تایپ اصلن ندارم وگرنه کمکت میکردم.
چی شد داداش حتی یه فصل هم نزاشتی:45::45::45:
منتظر تایپیستم ولی شاید یه کارایی انجام بدم ولی بستگی داره؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
منتظر تایپیست هستشمیگم نویسده عزیز، من برای ویراستاری در خدمتتم منتها شرمنده وقت تایپ اصلن ندارم وگرنه کمکت میکردم.
ممنون از بابت ویراستاری داستان بانو مهرنوش و اقا محمد کمک می کنن فقط الان موقع امتحاناته برای همین تایپیست نیست بازم تشکر
من قبلا واسه این داستان نظر گذاشتم؟نیمدونم :دی
ولی مطمئنم قبلا یه بار خوندم اینو حالا نظرمو گفتم یا نه نمیدونم.
خیلی خوب بودددددددددددددددد! ینی!واقعا از اون نوشته ها بود!خیلی خوب بود.حسو حال خیلی خوب و متفاوتی داشت!واقعنا!
یه جور خیلی خاصی بود.من خیلی وقته از بچه ها داستان نخوندم جز امید لبته و به شدت مشتاقم این داستانو بخونم.ولی گویا نویسنده خوابه:دی
جای خوشالیه که میبینم بچه های جدید داستان میزارن.ممنونم.منتظر ادامش هستیم به شدت.
تشکرات.
من قبلا واسه این داستان نظر گذاشتم؟نیمدونم :دی
ولی مطمئنم قبلا یه بار خوندم اینو حالا نظرمو گفتم یا نه نمیدونم.
خیلی خوب بودددددددددددددددد! ینی!واقعا از اون نوشته ها بود!خیلی خوب بود.حسو حال خیلی خوب و متفاوتی داشت!واقعنا!
یه جور خیلی خاصی بود.من خیلی وقته از بچه ها داستان نخوندم جز امید لبته و به شدت مشتاقم این داستانو بخونم.ولی گویا نویسنده خوابه:دی
جای خوشالیه که میبینم بچه های جدید داستان میزارن.ممنونم.منتظر ادامش هستیم به شدت.
تشکرات.
دستتون درد نکنه واقعا خوشحال شدم که اینقدر مشتاق خوندنشین.
قطعا بعد کنکور این داستان ادامه پیدا می گنه و امیدوارم ازش لذت ببرید.
مقدمه رو خوندم
خب چندتا چیز رو از اول باید بگم:
درسته که این فقط یک مقدمه بود اما یه جورایی شخصیت اول داستان رو مجازات معرفی کرد
خب مجازات دقیقا یک شخصیت نیست بلکه یک مفهومه
وقتی یک داستان نوشته میشه نیازمند روابط مختلف بین شخصیت های داستان هست
در ضمن به هیچ عنوان متوجه نمیشم یک انسان چطور میتونه تبدیل به یک مفهوم بشه!!
اگر بتونی یکم در مورد داستان و شخصیت اول داستان توضیح بدی ممنونت میشم
مقدمه رو خوندم
خب چندتا چیز رو از اول باید بگم:
درسته که این فقط یک مقدمه بود اما یه جورایی شخصیت اول داستان رو مجازات معرفی کرد
خب مجازات دقیقا یک شخصیت نیست بلکه یک مفهومه
وقتی یک داستان نوشته میشه نیازمند روابط مختلف بین شخصیت های داستان هست
در ضمن به هیچ عنوان متوجه نمیشم یک انسان چطور میتونه تبدیل به یک مفهوم بشه!!
اگر بتونی یکم در مورد داستان و شخصیت اول داستان توضیح بدی ممنونت میشم
از سوال و برداشتتون از مقدمه لذت بردم.
حقیقتش نمیدونم چطوری براتون توضیح بدم تا هیچ قسمتی از داستان لو نره ولی تا حدی که بتونم جواب این سوالتون رو می دم.
توی فصل اول داستان تا حدودی با شخصیت اصلی داستان اشنا میشید. انسانی که خودش رو هیولا می خواند. بی رحمانه مرتکب قتل افراد بی گناه و گناه کار می شود با این توجیه که مجازات است و گناه همه انسان ها ضعیف تر بودن احساسات انها نسبت به او و در کل این که انسان بودن خودش گناهی است که لایق مجازاتی به نام مرگ است.
نمیدونم تا چه حد تونستم کمک کنم ولی به نظرم بهتره که جواب سوالتون رو تو فصول جست و جو کنین.
باز هم ممنون که وقت گذاشتید و نظرتون رو گفتید.
اگه باز هم سوالی داشتید در خدمتم.
مقدمه رو خوندم.واقعا آدم رو درگیر میکرد.در یک کلام عالی بود.منتظر ادامش هستم و امیدوارم در نصف راه کار رو ول نکنی.(ایشالله بعد کنکور میام امیدوارم تا اون زمان چند فصل گذاشته باشی:26::دی)
نفیسه، ببین تایپیست داری برای مسعود، همون کسیه ک گفته بودی بعد از امتحانا میتونی تایپیست بگیری nafise