تولد یک موجود نفیس

امروز بعد از ظهر وسط تالار بوک پیج داشتیم با مهرنوش و محمد یه مقدار درباره فجایع تاریخی و مصیبت های ملی که همین امروز برسرملت نازل شده حرف میزدیم که یه مرتبه محمد گفت:
آی جماعت حواستون هست این زلزله و ولوله و عوارض خروجی و بودجه های خفن به چه علت وضع شده؟:22:
ما رو میگی؟:23:کلا درگیر و بی حواس یه نگاهی به همدیگه انداختیم که محمد اعلام کرد: یعنی شماها نمیدونین؟
ما دوتا :65::65: نه
محمد کلا شاکی برگشت گفت : یعنی دلیل این همه فجایع رو نمیدونین؟ :39:
ما هم که عمرا چیزی یادمون بیاد گفتیم نچ:106:
که یهو یک فروند اسلینگ از جیب محمد در اومد و روی میز قرار گرفت (کار به اینش نداریم که اسلینگ چطوری تو جیب محمد جا شد یا اینکه اصلا فروند واحد شمارش شتر و هواپیماس مسئله اینه که این بشر جیب مهرنوش رو چطور زده بود) و حالا بماند چطوری از خشم سمورایی محمد فرار کردیم و جون سالم به در بردیم اما متوجه شدیم که امروز یه خبرایی هست ظاهرا.همونطور که دوتایی در میرفتیم تو اتاق بزرگه و مهرنوش در رو پشت سرمون قفل میکرد که محمد فریاد زنان وارد نشه بدو رفتم سر تقویم تاریخ سایت و صفحاتش رو ورق زدم تا رسیدم به امروز که .... اما تو تقویم که هیچی نوشته نشده بود به جاش عکس یه کیبورد بود که به صورت رمزی اعلام میکرد که بعللللللله ده صفحه تایپ کن تا بهت بگم امروز چه خبره:47: خب البته من با ج نمیدم اونم به تقویم پس از همین نشانه دریافتیم که :69:
بله بله بله امروز تولد یک موجود نفیسه. دانشجوی تیم مدیران، مدیر سخت کوش و مهربان تیم تایپ و گیرندۀ مالیات (داروغۀ ناتینگهام) خودمونه:دی
نفیسه جون:53::8:
تولدت مبارک انشالله که صد سال با شادی و خوشی زندگی کنی و عوارض خارج شدن هم ندی

دیگه کیک هول هولی از این خوشگل تر نمیشه مهرنوش خودش پخته محمدم یه شام شبی برات پخت منتها الان فقط ته دیگش موند

پیشنهاد میشه جهت تحویل گیریش اقدام کنی
یه سرباز دلاور هم از آستانۀ کوههای برفی سلام رسوند و دورادور تبریکات فرستاد برات