|
طلوع: گذرگاه سرخ
|
منتظر نظرات ارزشمندتون هستم.
چیزه.
من که هیچکارم، ولی خب بیزحمت به نویسنده بنده خدا رنک بدین.
حسین برایخالی نبودن عریضه، می گم که داستان خوبس :دی
روندش خوبپیش میره گفتی قراره بخش بخش پخش کنی؟
راستی بیا سروش، آیدیم: envelope
(بی ربط به تاپیک نیست میخوام فایل بدم بهش)
سلام محمد. لطف داری.
بله دیگه! تصمیم گرفتم بخش بخش ارائه کنم. البته بعد از فصل ده که آخرین فصل بخش اوله، ادامه ی داستان به صورت بخش بخش ارائه میشه. (بسیار ممنون که بحثشو پیش کشیدی!البته شک دارم اصلا برای کسی مهم باشه! )
سلام محمد. لطف داری.بله دیگه! تصمیم گرفتم بخش بخش ارائه کنم. البته بعد از فصل ده که آخرین فصل بخش اوله، ادامه ی داستان به صورت بخش بخش ارائه میشه. (بسیار ممنون که بحثشو پیش کشیدی!البته شک دارم اصلا برای کسی مهم باشه! )
برای سی هم مهپ نباشه واسه خودت چی؟ قطعا مهمه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
موفق باشی در کل و اینکه برای ارتباط بیا سروش.
سلام به همه. :دی
خلاصه ی کوتاهی از جلد اول توی ارسال اول گذاشتم. اگر دوست داشتید بخونیدش.
در مورد فصل دهم، نمیدونم چه نفرینی روش گذاشته شده که ارائه اش این همه طول کشیده. معذرت میخوام از همه ی کسانی که داستان رو دنبال میکنن. به زودی فصل دهم هم قرار داده میشه.
سلام به همه. :دیخلاصه ی کوتاهی از جلد اول توی ارسال اول گذاشتم. اگر دوست داشتید بخونیدش.
در مورد فصل دهم، نمیدونم چه نفرینی روش گذاشته شده که ارائه اش این همه طول کشیده. معذرت میخوام از همه ی کسانی که داستان رو دنبال میکنن. به زودی فصل دهم هم قرار داده میشه.
خبر خوبی بود 🙂
سلام به همه. فصل دهم به پست اول اضافه شد.
یه سری صحبت ها هم در مورد فایل کلی و ادامه ی داستان و کاور و ... هست که فردا یا پس فردا یه ارسال درموردشون میزنم.
سلام مجدد به همه ی دوستانی که طلوع رو دنبال میکنن.
فصل دهم، آخرین فصل بخش اول داستان بود که تقدیمتون شد، با مشقت های فراوان! ویراستارمون آقا محمد که یه مدت مصدوم بودن! سیستم منم یه مدت خراب شده بود. تلگرام هم که... فایل داستان هم یه مدت نبود! یعنی نمیدونم گم شده بود یا چی! . امتحاناتمون هم که شروع شدن و... بابت تاخیر معذرت میخوام.
فایل کلی فصول یک تا ده هم، تا چند وقت دیگه قرار داده میشه. همونطور هم که قبلا گفتم، ارائه ی احتمالی داستان از این به بعد به صورت بخش بخش خواهد بود که تعداد فصل های بخش دوم هم حدود ده فصله. در مورد کاور هم فعلا شرمنده!
اما در مورد ارائه ی ادامه ی داستان، اگه بخوام واقعا رو راست باشم، انگیزه ای برای ادامه دادن ندارم. خستگی نوشتن این فصلها دارن روی هم تلمبار میشن و نظرات اونقدر کم هستن که انگیزه ای برای نوشتن باقی نمیمونه. برای همه ی داستانا نظر کمه، ولی برای طلوع بیش از حد کمه!
دوستانی که داستان رو دنبال میکنن، خیلی ممنون میشم اگه یه نظر کلی روی ده فصلی که تا حالا ارائه شده بدن. در مورد هر چیزی که دوست دارید. شخصیتا، اتفاقا و... . تا بفهمم که تا اینجای کار، داستان چطور بوده. چون من نه میتونم فکرتون رو بخونم، نه علم غیب دارم!
ممنون.
تا پارت کلی رو بزاری.
میخوام از اول ده تا فصلو بخونم.
یکم طول میکشه فقط :دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اون موقعم یه نقد کلی سعی میکنم بدم :دی
خب من قبلا هم گفتم به نظرم تو توصیف ها و صحنه ارایی ها خیلی خوب عمل کردی
یکی دوتا مشکل تایپی داشتی مثل تضاهر که درستش تظاهره
یه چیزی درباره کادای هست این که از خانوادش اینقدر جدی ترد شده و همه تشنه خونشن الانم ورودش رو ملکه خبر داره اما هرکسی میتونه بکشدش بی عقلی نیست برگشتن به شهر؟
یه نکته اعلیحضرت برای شاه و پسرش و علیاحضرت برای ملکه به کار برده میشه
حیف داستان به این خوبی نیس؟ کاش یه ذره متن رو هم سطح میکردی برای ظاهر کار
خب من قبلا هم گفتم به نظرم تو توصیف ها و صحنه ارایی ها خیلی خوب عمل کردی
یکی دوتا مشکل تایپی داشتی مثل تضاهر که درستش تظاهره
یه چیزی درباره کادای هست این که از خانوادش اینقدر جدی ترد شده و همه تشنه خونشن الانم ورودش رو ملکه خبر داره اما هرکسی میتونه بکشدش بی عقلی نیست برگشتن به شهر؟
یه نکته اعلیحضرت برای شاه و پسرش و علیاحضرت برای ملکه به کار برده میشه
حیف داستان به این خوبی نیس؟ کاش یه ذره متن رو هم سطح میکردی برای ظاهر کار
آخ جون نظر! ممنون.
غلط املایی؟ ای داد! امیدوارم برای فصل هفت به بعد بوده باشه! راحت میشه برای توجیه کردنش انداختش گردن ویراستار!
در مورد کادای، حق با شماست. واقعا ریسک کرده که برگشته! اما با اینکه طرد شده، اون اجازه داره که هر سال یه مدتی رو به شهر برگرده و طبق دستور ملکه، کسی نمیتونه بهش آسیبی برسونه. (البته اگه کسی خبردار بشه و بتونه پنهانی بکشدش، قضیه فرق میکنه!) و اینکه شان با چه توجیهی این ریسک رو پذیرفته که برای مدتی به پایتخت برگردن مسئله ایه که الان نمیگم و جلوتر معلوم میشه. بعلاوه، کادای هم اونقدر از خواهر و برادرش دور بوده که این ریسک رو به جون بخره و برگرده تا شاید بتونه ببینتشون. نه؟
خب این هم که واضحه.
کادای ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮد از ﺧﻨﺪه ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﻮد . ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻟﻌﻨﺘﯽ! اون ﯾﻪ ﺑﺎزﯾﮕﺮ واﻗﻌیه! لب هایش را به هم فشرد
تا ﺟﻠﻮي ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺶ را ﺑﮕﯿﺮد . ﻋﻠﯿﺎﺣﻀﺮت؟
قرار بود نشون بدم که شان تا چه اندازه توی نقشش به عنوان یه روستایی ساده فرو رفته که فرق اعلیحضرت و علیاحضرت رو نمیدونه! ظاهرا درست انجامش ندادم.
و جمله ی آخر. فکر کنم منظورتون اینه که متن ضعیفه. خب قبول دارم هنوز متن به اون خوبی که باید باشه نیست. تلاش میکنم تا کیفیت متن رو بالاتر ببرم.
خیلی خیلی ممنون بابت نظر خوبتون.
من این کتاب رو واقعا دوست دارم.یکی از معدود نوشته هاییه که دنبال میکنم
کاش بیشتر ادامه بدی
الان تو فصل نهمم بلاخره برگشت خونه اما یه حسی بهم میگه خواهره با اینکه دوسته میتونه دشمن هم باشه دشمن بدی هم هست
آخ جون نظر! ممنون.غلط املایی؟ ای داد! امیدوارم برای فصل هفت به بعد بوده باشه! راحت میشه برای توجیه کردنش انداختش گردن ویراستار!
در مورد کادای، حق با شماست. واقعا ریسک کرده که برگشته! اما با اینکه طرد شده، اون اجازه داره که هر سال یه مدتی رو به شهر برگرده و طبق دستور ملکه، کسی نمیتونه بهش آسیبی برسونه. (البته اگه کسی خبردار بشه و بتونه پنهانی بکشدش، قضیه فرق میکنه!) و اینکه شان با چه توجیهی این ریسک رو پذیرفته که برای مدتی به پایتخت برگردن مسئله ایه که الان نمیگم و جلوتر معلوم میشه. بعلاوه، کادای هم اونقدر از خواهر و برادرش دور بوده که این ریسک رو به جون بخره و برگرده تا شاید بتونه ببینتشون. نه؟
خب این هم که واضحه.
قرار بود نشون بدم که شان تا چه اندازه توی نقشش به عنوان یه روستایی ساده فرو رفته که فرق اعلیحضرت و علیاحضرت رو نمیدونه! ظاهرا درست انجامش ندادم.
و جمله ی آخر. فکر کنم منظورتون اینه که متن ضعیفه. خب قبول دارم هنوز متن به اون خوبی که باید باشه نیست. تلاش میکنم تا کیفیت متن رو بالاتر ببرم.
خیلی خیلی ممنون بابت نظر خوبتون.
خدابهت رحم کرد این نظر بانو پروتی کوتاه بود 😐
وگرنه الان شلنگ تخته انداز، به سمت تیمارستان امام هادی می رفتی 😐
یه زمان بگو برای انتشار بخش دوم تا اینقدر خواننده هات دیوانه وار نکوبن به خصوصی و تلگرام و انقد سوال نکنن 😐
خدابهت رحم کرد این نظر بانو پروتی کوتاه بود 😐
وگرنه الان شلنگ تخته انداز، به سمت تیمارستان امام هادی می رفتی 😐
یه زمان بگو برای انتشار بخش دوم تا اینقدر خواننده هات دیوانه وار نکوبن به خصوصی و تلگرام و انقد سوال نکنن 😐
زمان انتشار... خب خوبی ارائه ی بخش به بخش اینه که میتونم همزمان هر ده تا فصل رو ببرم جلو! لازم نیست تمرکزم رو بزارم روی یه فصل که تمومش کنم بعد برم سراغ بعدی. اما از اونجایی که میخوام سطح کار یه لول ببرم بالاتر و اشکالاتم رو رفع کنم، گمونم یه چند ماهی طول بکشه. احتمالا ارائه ی بخش دوم میوفته خرداد سال آینده!
فعلا! .19.
داستان فوق العاده زیباس
اما گویا شخصیت اول داستان مشخص نیست
منتظر فصل های بعد هستیم
داستان فوق العاده زیباس
اما گویا شخصیت اول داستان مشخص نیست
منتظر فصل های بعد هستیم
نظر لطفتونه. خوشحالم که خوشتون اومده. بله، چون همزمان چند خط رو جلو میبره به نوعی شخصیت اول نداره.