دربارهی سریال
«آینهی سیاه» را (که اجازه بدهید از اینجا به بعد به رسم استاروارز و استارترک و غیره همان بلک میرر صدایش کنیم) عموما اینطور معرفی میکنند:«توایلایت زونِ» عصر دیجیتال!بنابراین شاید اساسا چارهای جز این نداشته باشیم که این معرفی را با معرفی آن یکی شروع کنیم. آن یکی البته هرچند در ایران کمابیش ناشناخته است، همچنان هم یکی از محبوبترین سریالهای آنتولوژی آمریکاست. آنقدر که محبوبیتش باعث شد پس از اتمامش، برای دو مجموعهی سریالی دیگر و یک فیلم تلویزیونی بازگردد که البته هیچکدام به موفقیت سری اصلی دست نیافتند و این روزها نقطهی رفرنسِ بسیاری از منتقدها شده که مثلا فلان چیز را ببینید که شبیه توایلایت زون است!توایلایت زون یک سریال آنتولوژی فانتزی/علمی تخیلی/ وحشت آمریکایی بود که در فاصلهی سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ پخش میشد. آنچه توایلایت زون را منحصر به فرد میساخت، رک بودنِ «راد سرلینگ» و دیگر نویسندگان سریال در روایتِ تکاندهندهترین داستانها بود و البته اصرارشان به اینکه به بیننده حس آرامشِ پایان یافتنِ داستان(به واسطهی نمایش رابطهی علت و معلولی بین اعمال کاراکترها) یا به عبارتی دیگر «کلوژر»(به قولی تحقق مفهوم ساختگی عدالت) ندهند. توایلایت زون در هر اپیزود، یک داستان مستقل را روایت میکرد که تا پایان اپیزود تمام میشد و عموما در هر اپیزود، جهان و واقعیت جدید و منحصربهفردی به بیننده معرفی میشد.
خودِ «چارلی بروکر»(شورانر و خالق سریال بلک میرر) تعریف میکند که ایدهی سریالش از آنجا به ذهنش رسید که روزی مشغول تماشای اپیزودی از توایلایت زون بود که در آن زمین به خاطر جنگ هستهای نابود شده و آخرین انسانِ جهان که از قضای روزگار یک خورهی کتاب هم هست، با ناامیدی در میان ویرانههای جهان میگردد. این یارو که دیگر امیدی به زندگی ندارد، کتابخانهای میبیند و اینطور به خود تسلی خاطر میدهد که لااقل تمام کتابهای جهان را دارم که بخوانم. پس کتابهای مورد علاقهاش را انتخاب میکند و درست در لحظهای که مشغول خواندن میشود، عینکش روی زمین میافتد و میشکند و طرف صورتش را بین دستانش میگیرد و هقهق گریه میکند و پایان! بروکر در پایان این خاطره گفت بعد از تماشای این اپیزود به خودم گفتم این چیزی است که تلویزیونِ این روزها آن را کم دارد و بنابراین تصمیم گرفتم خودم برش گردانم.
اینطور شد که بروکر ابتدا دو فصل بلک میرر را برای چنل ۴ انگلستان ساخت. هریک از دو فصل اول ۳ اپیزود بودند و هر اپیزود جهانی تکاندهنده و در عین حال آشنا را تصویر میکرد. بروکر بعدا اپیزود کریسمسی هم ساخت و پارسال بود که خبر رسید تصمیم گرفته سریالش را به نتفلیکس منتقل کند و فصل سوم در قالب ۶ اپیزود به تازگی روی نتفلیکس منتشر شده.
بلک میرر از نظر ساختار بسیار شبیه توایلایت زون است. اینجا هم هر اپیزود، داستانِ خودش را با بازیگران خودش و جهانِ منحصربهفردِ خودش روایت میکند. تفاوت میان دو سریال اما در سه چیز است. اول آنکه طول هر اپیزود در بلک میرر به جای نیم ساعت توایلایت زون به یک ساعت(و حتی گاهی ۹۰ دقیقه) افزایش یافته که در عین فضای بیشتر برای قصهپردازی، سریال را به نوعی ترسناکتر نیز میکند؛ چراکه بیننده خوب میداند قرار است در پایان اپیزود با تمام این کاراکترها(اغلب به طرزی بیرحمانه) وداع کند و حالا با این مدت زمان بیشتر، سریال فرصت کافی دارد تا کاراکترهایش را قوام دهد و خوب بسازد تا وقتی آنها را از بیننده میگیرد، ضربهاش سنگینتر باشد. تفاوت دوم کیفیت تولید بالاتر سریال است، و نه فقط به خاطر اینکه بلک میرر چیزی حدود ۶۰ سال بعد از توایلایت زون آمده و تکنولوژی یاریاش میکند، بلکه به این خاطر که تعداد اپیزودهای هر فصل بسیار کم است و بنابراین خبری از داستان یا اپیزود پُرکننده یا فیلر نیست و تمام داستانها حقیقتا به هدف روایت شدن و تاثیرگذار بودن تعریف شدهاند.
ولی فرق سوم میان دو سریال که شاید مهمترین تفاوتشان باشد، عنصر فناوریهای دیجیتال است. بلک میرر با هر مقیاسی یک سریال علمی تخیلی است و در مقابل توایلایت زون با بسیاری از مقیاسها یک سریال فانتزیِ خیالپردازانه بود که گاهی ناخنکی هم به ساینسفیکشن میزد. بلک میرر اما به مراتب زمینیتر است. تصور وقوع بسیاری از داستانها در همین جهانِ خودمان چندان دشوار نیست و البته در عین حال، این زمینی بودن، دستِ سازندگان را نبسته که عجیبترین و نامانوسترین جهانها را در چارچوب امکانپذیریهای علمیِ کمابیش نزدیک به دورانِ ما بسازند.
اغلب بلک میرر را اینطور تقلیل درجه میدهند که سریالی در مورد خطرات تکنولوژی است. با این گزاره قویا مخالفم و در این مخالفت تنها هم نیستم. خود شخص چارلی بروکر که سریال را ساخته هم بارها تاکید کرده که در اینجا تکنولوژی «ویلن» نیست. آدمبدهی سریال انسانها هستند، ولی نه انسانهایی که از تکنولوژی برای سرکوب دیگران استفاده میکنند و بعدش قاهقاه میخندند و گربهشان را نوازش میکنند، بلکه آنهایی که زندگی خودشان را با آن نابود میکنند. بروکر همچنین تاکید میکند که بلک میرر هرگز به دنبال پیام اخلاقی و شعار دادن نیست و شاید این یکی دیگر از تفاوتهایش با توایلایت زون باشد. در واقع هیچ یک از اپیزودها موضعی نسبت به جهانی که ساخته نمیگیرد، راه حلی ارائه نمیدهد یا هشداری نمیدهد. هر قسمت بلک میرر صرفا یک آینه است. آینهی سیاهی از وضعیتی که احتمالا به سمتش پیش میرویم و البته تصمیم خوب یا بد بودن این وضعیت همیشه با خودمان است، چنانکه به عقیدهی خودم جهان تصویر شده در چهارمین اپیزود فصل سوم، یک اتوپیای تمام عیار است.
تعبیر بروکر از وجه تسمیه سریال نیز جالب است: اینکه بیننده سریال را در لپتاب یا تلویزیون یا تبلتش تماشا میکند و بعد از تمام شدن هر اپیزود، چهرهی مات و مبهوت خود را در آینهی سیاهی که صفحه نمایش دستگاه باشد تماشا میکند. کلیدِ شناخت بلک میرر و دریافت اینکه آیا باید به سراغش بروید یا خیر نیز همین است: بهت، حیرت و ناآرامی در پایان، درست برعکس بسیاری از سریالهای دیگر که نهایتا برای اطمینان خاطر دادن به بینندگانشان ساخته میشوند!