Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

رمان فرشته ی مرگ

4 ارسال‌
3 کاربران
7 Reactions
3,884 نمایش‌
nazafarin
(@nazafarin)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 8
شروع کننده موضوع  

ژانر:ترسناک،رازآلود، ،تخیلی ،ماورایی و اندکی عاشقانه
مقدمه رمان:

دلهایتان را از دنیا بیرون کنید

پیش از آنکه بدنهایتان را از آن بیرون کنند!!

نهج البلاغه 194

خلاصه ی رمان
آتوسا دختری با گذشته ای سیاه، که با بدی هاش هنوز هم این سیاهی در زندگیش حکم فرماست...
اما همه چیز اون طور که اون فکر می کنه بی قانون نیست و اون بایـد تاوان گذشـته و حال رو بده اما نه به این سادگـیا.....

شما رو دعوت می کنم تا ببینید اتوسای قصه ی ما چطور تاوان پس خواهد داد.

پارت یک
قسمتی از رمان که در آینده خواهید خواند:
قلبم داشت از توی سینم بیرون می زد، تا به حال همچین صورتِ وحشتناکی رو حتی تو فیلم ها هم ندیده بودم...
با ترس و لرز چشمامو بستم و با بغض زمزمه کردم:همش خوابه، اره خوابه، توهمه....
ولی این خواب دهشتناک قصد تموم شدن نداشت....
باز کردن چشمام توام شد با پر شدن گوشم با صدای جیغی بی نهایت بلند و وحشتناک....
**************************************

حال:
اتوسا:
با صورتی مچاله به نازی نگاه کردم و با لحن بدی گفتمً:ولم کن تو رو خدا تو دیگه ادایِ مادر بزرگارو برایِ من در نیار!
نازنین”:آخه گ*ن*ا*ه داشت آتی!تو چرا این جوری می کنی"؟
دعوامون سرِ این بود که من به یکی از این بقچه پیچایِ سرکلاس استاد رضوی تیکه انداخته بودم و یه جورایی سنگ رویخش کرده بودم.

البته اینم باید تویِ پرانتز اضافه کنم که اصلا از این کارم پشیمون نبودم و احساس پشیمونی هم نمی کردم.

_"چرا این جور می کنم؟!یعنی تو نمی دونی من از این قشر متنفرم؟!واقعا متاسفم بعد از این همه سال دوستی و رابطه ی نزدیک این حرف و داری می زنی"!

چشم غره ای بهم رفت و درحالی که دستش رو روی شونم می ذاشت بهم نزدیک تر شد.

_"اخه قربونت برم من که چیزی نمی گم!می گم حداقل به اونایی که کاری بهت ندارن و سربه سرت نمی ذارن دیگه کاری نداشته باش!حرف اشتباهیِ؟!"

_"اره کاملا اشتباهِ چون من باهمشون مشکل دارم، دارم قید می کنم همشون."

باز همون چهره ی ناراضی رو به چهره ی زیباش گرفت.
_"توکی عوض می شی؟!اینا به تو چی کار دارن؟! بخدا تو کارِ تو موندم من!"

رویِ حرفِ خودم بودم اما دوست نداشتم بهترین دوستم هم ازم دلگیر بشه.

لپش و کشیدم و با خنده گفتم:"خب حالا انگار من این و مسخره کردم که انقدر آتیشی می شه!"

در اصل می خواستم از این بحثِ چرت که هیچ وقت نظرم ازش عوض، نمی شد بکشم بیرون اما مثل این که امروز نازی قصد ول کردن نداشت.
_"به خدا شورش و درآوردی، هی من می گم ولش کن بالاخره به خودش می آد اما انگارنه انگار!هرچی که بیشتر می گذره این مسئله درتو شدیدتر می شه!"
از کوره در رفتم:"که چی؟!الان تو داری رک می گی که من مشکل روانی دارم"؟!

دستش و به سرش گرفت.

_"وای خدا عجب شوتی هستی تو!من چی می گم تو چی می گی! از اون همه حرف فقط همین و فهمیدی؟!"

_"اره چون فقط همین تویِ حرف های جنابعالی ملموس بود!"

از این همه زبون نفهمی خندش می گیره و بیخیالِ بحثِ جدی که در پیش گرفته زیر خنده می زنه.

میون خنده هاش بریده،بریده میگه:"وای خدایا!تو چه عجوبه ای هستی!"

لبخندی بخاطر خنده ی شیرینش می زنم و می گم:"دوست تو ام دیگه!"
سعی می کنه حالتِ جدیِ به خودش بگیره و به اصطلاح من و پرو تر نکنه!
_"بلا به دور!یعنی چون عین تو هستم دوست منی؟!خدا نکنه من عین تو باشم!واقعا من کی مثل تو این همه پاچه می گیرم؟!اونم بیخود و کسایی که اصلا کاری باهات ندارن."
ناراحت شدم و باید بگم واقعا از درون شکستم،اما نمی خواستم نازی این و متوجه بشه، پس هیچ تغییری توی صورتم ایجاد نکردم.
سعی کردم خونسرد باشم و به رویِ خودم نیارم که چقدر از دستش عصبی و دلخور شدم.
در اصل غرورم بود که نمی ذاشت هیچ وقت جلویِ دیگران خودم رو ضعیف نشون بدم.


   
hera و Lady Joker واکنش نشان دادند
نقل‌قول
nazafarin
(@nazafarin)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 8
شروع کننده موضوع  

قسمت اول
http://s9.picofile.com/file/8278178268/fereshtehye_marg.pdf.html


   
jacksparrow، hera و Lady Joker واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
hera
 hera
(@hera)
Prominent Member
عضو شده: 2 سال قبل
ارسال‌: 582
 

بسیار زیبا و پسندیده 🙂
من حمایتت میکنم اما فقط از دور ����


   
Fighter_Blade واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

خب... داستانو خوندم. و باید بگم جای کار خیلی داره واقعاً. به یه ویرایشگر جتماً نیاز داره. هم برای ویرایش محتوای متن و هم برای ویرایش فنی اش. توی اون یکی پست هم گفتم اگه دو تا رو با هم بخوای بنویسی کارت سخت میشه.
2. نکته دیگه اینکه، من خودمم هم اولاش همین اشکال رو داشتم، لحن عامیانه نباید به جز مواقعی که داری مکالمه می کنی استفاده بشه. میدونی من چون اولا خیلی رمان می خوندم اینجوری می نوشتم ولی الان فهمیدم که اگه فقط توی مکالمه ها از عامیانه استفاده کنم متن زیباتر میشه.
3. نمیخوام بزنم توی ذوقت ولی باید اینو هم بدونی که توصیف کم داره. برای اول کار خوبه ولی باید سعی کنی بیشتر فضا سازی کنی.
من خودم اونقدر هام سرم نمیشه ولی امید وارم کمک کرده باشم. دیگه فعلاً چیزی به ذهنم نمی رسه. احتمالاً دوباره میام نظر میدم:)) البته اگه دوست دارید.


   
Fighter_Blade واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: