سلام علیکم
به بهانه لخت شدن انجمن از تاپیک های داستان نویسی، گفتم یه تکونی به انگشتام بدم و این جریان رو راهش بندازم.باشد که استقبال کنید.اینجا برای نوشتن بوده و هست و خواهد بود.پس چرا ایمان نمی اورید ای مردم.
جریان از این قراره که:
شما مینشینید رو بروی این تاپیک.نوشته های بقیه رو میخونید.بعدش نگاه میکنین به اطرافتون.یه مشکل(هر مشکلی) تو هوا میقاپید و درموردش یه پاراگراف مینویسید.سپس میگردید بین دوستاتون،توی سایت،و نفر بعدی که دوست دارید ادامه بده رو تگ میکنین.
مزایا:
راه افتادن یه جریان فکری توی سایت
توجه شما به اتفاقاتی که داره میفته،اما با بیان و دیدگاه شخصی خودتون
خارج شدن از مثلث خاب غذا فیلم.(البته این مربوط به خودمه.(بینشم کتاب میخونم) و باور کنید سو استفاده از شما محسوب نمیشه)
هشدار:
اگر میخاستین درمورد مسائل عقیدتی یا سیاسی بحث کنین خونتون گردن خودتونه.
اگر کمی تلاش کنین میتونین از مترادف های غیر مرتبط سیاسی استفاده کنین که فقط منظور رو برسونین.اصلا نیازی نیست اسم ببرین.یه یه جریان معروف بسنده کنین.
در پایان باید بگم که میدونم این هم مثه چیزای دیگه خاک میخوره.فقط رفع تکلیف کردم.دلم واسه خونم میسوزه.
دقیقا میخواستم درباره بحث سیاسی بپرسم که به هشدار رسیدم:65:
عرضم به حضور انورت که به نظرم موضوعِ این تاپیک جالب نیست، همینجوریشم گشت و گذارمون تو اینترنت برای فراموشیه مشغله هاست نه حرف زدن دربارشون.
اگرم به مشکلات باشه، مشکلاتِ همینجا زیاد به چشم میاد ولی اینقدر حرف زدیم و اصلا مدیری برای جواب دادن نبود که کلا بی خیالِ پیگیری شدیم.
در کل خودتو خسته میکنی، کشتیه بوک پیج به آرامی در حال غرق شدن است.
دقیقا میخواستم درباره بحث سیاسی بپرسم که به هشدار رسیدم:65:عرضم به حضور انورت که به نظرم موضوعِ این تاپیک جالب نیست، همینجوریشم گشت و گذارمون تو اینترنت برای فراموشیه مشغله هاست نه حرف زدن دربارشون.
اگرم به مشکلات باشه، مشکلاتِ همینجا زیاد به چشم میاد ولی اینقدر حرف زدیم و اصلا مدیری برای جواب دادن نبود که کلا بی خیالِ پیگیری شدیم.
در کل خودتو خسته میکنی، کشتیه بوک پیج به آرامی در حال غرق شدن است.
جدن؟من تو اینرنت میام همه چی یادم میاد.میخای اهنگ ضد انقلابی دانلود کنی میبینی وب سایت با عنوان" ظریف همه را زیرو رو کرد" میاد جلو چشمت.کتی در حال غرق شدنه.قبو دارم.ولی تو تایتانیکم یه گروه بودن تا اخر ویالن میزدن.
ت
جدن؟من تو اینرنت میام همه چی یادم میاد.میخای اهنگ ضد انقلابی دانلود کنی میبینی وب سایت با عنوان" ظریف همه را زیرو رو کرد" میاد جلو چشمت.کتی در حال غرق شدنه.قبو دارم.ولی تو تایتانیکم یه گروه بودن تا اخر ویالن میزدن.
ت
خوبه که الان کاملا غیرمستقیم به سیاست اشاره کردی:23:
دامنه ی سرچت رو عوض کن، موضوعاتِ شاد هم لود میکنه.
ویالن زنه پول میگرفت؛ پول بدین تا بعدِ غرق شدنم ترانه درخواستی میزارم واستون:دی
من شروع کنم؟!
مشکل درست از اونجایی شروع شد که دوستم کلمه ساختاار شکنی رو به کار برد. من با خود کلمه ساختار شکنی مشکلی ندارم اما شکل گفتنش با اون لحن عالمانه اش منو عذاب داد. خیلی جدی گفت، تو معنیش هیچ شکی نداشت و خیلی شمرده گفت: ساختااار شکنی
البته قبول دارم ساختار داریم تا ساختار و شکستن داریم تا شکستن:| اما اونجور که اون گفت یعنی کلا ویران کنیم و دوباره بسازیم:| خوب باشه با این هم مشکلی ندارم ولی این شکستن و ساختن دوباره اون که به همبن سادگی نیست که فقط بگی ساختار شکنی و امید داشته باشی که با گفتن این حرف همه چیز حل بشه. ساختار شکنی:|
:)) چیز دیگه ای به ذهنم نرسید:دی:65:
خوبه که الان کاملا غیرمستقیم به سیاست اشاره کردی:23:
دامنه ی سرچت رو عوض کن، موضوعاتِ شاد هم لود میکنه.ویالن زنه پول میگرفت؛ پول بدین تا بعدِ غرق شدنم ترانه درخواستی میزارم واستون:دی
خیلی سر بسته عرض کردم نه؟ :دی
ویالن زنه مرد:| کشتی داشت غرق میشد.از کی پول گرفت؟
قشگ معلومه عاشق جک و رز ای.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من شروع کنم؟!
مشکل درست از اونجایی شروع شد که دوستم کلمه ساختاار شکنی رو به کار برد. من با خود کلمه ساختار شکنی مشکلی ندارم اما شکل گفتنش با اون لحن عالمانه اش منو عذاب داد. خیلی جدی گفت، تو معنیش هیچ شکی نداشت و خیلی شمرده گفت: ساختااار شکنی
البته قبول دارم ساختار داریم تا ساختار و شکستن داریم تا شکستن:| اما اونجور که اون گفت یعنی کلا ویران کنیم و دوباره بسازیم:| خوب باشه با این هم مشکلی ندارم ولی این شکستن و ساختن دوباره اون که به همبن سادگی نیست که فقط بگی ساختار شکنی و امید داشته باشی که با گفتن این حرف همه چیز حل بشه. ساختار شکنی:|:)) چیز دیگه ای به ذهنم نرسید:دی:65:
واقعا نمیشه این معذل رو نادیده گرفت که الان بیشتر از حقیقت،پیچوندن کلماته که داره به فکر ادما حکمرانی میکنه -_-
خیلی سر بسته عرض کردم نه؟ :دی
ویالن زنه مرد:| کشتی داشت غرق میشد.از کی پول گرفت؟
قشگ معلومه عاشق جک و رز ای.
پول بدین نقش مرده هم بازی میکنم:دی
اصلا ندیدمش:65:
خب، اهم . از اولین مشکل این روزا صحبت می کنم ک همه هم باهاش آشنایی کامل دارن: نتایج کنکور
با اینکه خودم کنکوری نبودم ولی کافیه چند تا از دوستا و فامیل کنکوری بوده باشن تا استرس کنکور به جون زندگی شما هم بیوفته. البته در مورد من ، به جون خانوادم :/
همین کم بود ک مادرم رتبه ها رو تو قلمچی ببینه که این کنکور مسخره و رتبه های سه و چهاررقمی فامیل هم اضافه شد تا دیگه نتونم بدون عذاب وجدان دست به لپ تابم هم بزنم.
هعییی زندگی، دو سال دیگه قراره چ بشه....
من شروع کنم؟!
مشکل درست از اونجایی شروع شد که دوستم کلمه ساختاار شکنی رو به کار برد. من با خود کلمه ساختار شکنی مشکلی ندارم اما شکل گفتنش با اون لحن عالمانه اش منو عذاب داد. خیلی جدی گفت، تو معنیش هیچ شکی نداشت و خیلی شمرده گفت: ساختااار شکنی
البته قبول دارم ساختار داریم تا ساختار و شکستن داریم تا شکستن:| اما اونجور که اون گفت یعنی کلا ویران کنیم و دوباره بسازیم:| خوب باشه با این هم مشکلی ندارم ولی این شکستن و ساختن دوباره اون که به همبن سادگی نیست که فقط بگی ساختار شکنی و امید داشته باشی که با گفتن این حرف همه چیز حل بشه. ساختار شکنی:|:)) چیز دیگه ای به ذهنم نرسید:دی:65:
اصل کیمیاگری نابود کردن و دوباره ساختنه. اما به نظر من فقط یه ترک کوچیک روی لیوان ساختار هم میتونه کافی باشه. خورد کردن لازم نیست.
-*-*-**-*
مشکلی بزرگ داریم به نام باور به عقیده خود. مخصوصا این مشکل در والدین خیلی دیده میشه. خودم رو مثال میزنم. در خانه ما هر روز دعوا ست سر اینکه چرا تو درس نی خونی و فلان امتحان رو داری و فلان امتحان رو نداری. دعوای طوفان مانند و یطرفه. پدر موعظه می کنه، من تو دلم واسه هر موعظه یک تیکه می اندازم. انقدر جو خانه وحشتاکه که من به زور جلوی داد زدنم رو می گیرم :فا*ک یو.
من تا همین دیشب فکر می کردم والدین به فکرانده ما هستن و خودشونم دلشون نمی خواد انقدر اذیت کنن بچه رو و مجبورن.
ولی فهمیدم که مثل این مذهبیا افراطی به عقیده شون چسبیدن که آزار واذیت و کل روز جلوی کتاب درسی و تست نشستن کار درستیه. واینکه دارن با دعوا و حرفاشون به آدم لطف می کنن.
در حالیکه همین دعوا ها داره من رو (که در کل آدم سوپر فلافی هستم) تا مرز فکر کردن به اینکه مرگ میتونه پایان قشنگ و آرامش بخشی باشه میکشونه.
من از همین تریبیون 🙂 استفاده می کنم و به هرپدر و مادری که یک ده درصد امکن داره اینجا باشن میگم:«چه خبرتونه؟ فکر می کنید خیلی باحالید که پدرو مادرشدید؟ به خدا ما انتخاب نکردیم بدنیا اومدنو. میخواید یه رتبه یک کنکور خل و روانی به جامعه تحویل بدید آیا؟
ممنون
خب فک کنم یه چیزی دارم بگم :
یک ملو درام عاشقانه رو تصور میکنم که طرفین با تفکرات از پیش تعین شده در اون شکرت کردن.هرکدوم تصور پاکی از طرف مقابل رو برای خودشون قاب گرفتن و اون رو میپرستن.دریغ از اینکه یه لحظه همدیگه رو شناخته باشن.بعدش در چارچوب همیشگی و غیر قابل اجتناب عاشقی قرار میگیرن و به سمت مقصدی که از ته دل امید به ابدیتش دارن با ذهنیتی ترسان از فراموشی و ترک،حرکت میکنن.(البته اینو باید بگم که امروزه سطحی یو یه مقدار بالا تر اول پایانش رو در نظر میگیرن و با فکر اینکه تموم میشه قدم میزارن جلو.وبعدش سعی میکنن روی اون نقطه پایان لباس بزارن.*خطر حریق*)در حین رابطه محال است تصور "کس دیگری" رو حتی لحظه ایی نداشته باشن و محال تر است که خود را سرزنش نکنن.اینقدر در عمق عذاب وجدان یک خیانت دستو پا میزنن که ناخوادگاه برای جبران اونچه هرگز اتفاق نیفتاده حاضرن جون و مال خودشونو بدن.اگر در شرف به تحقق نشستن این امر،تغیری شخصیتی کنند هیچوقت خود سابقشون رو فراموش نمیکنن و در جستجوی راهی برای بازگشتن،در خلوت های دو نفر شونن.
چرا اینقدر ملت دوس دار تو چرخه عاشقی بیفتن.و چرا نسبت به اینکه این یه اتفاقیه که واسه همه میفته و تکراریه جبهه میگرن.اوکی،اگه میخای دروغ بشنوی رابطه تو و دوس پسر/دوس دختر/زن/شوهر ت خییییییلی یونیکه.
اصل کیمیاگری نابود کردن و دوباره ساختنه. اما به نظر من فقط یه ترک کوچیک روی لیوان ساختار هم میتونه کافی باشه. خورد کردن لازم نیست.
-*-*-**-*مشکلی بزرگ داریم به نام باور به عقیده خود. مخصوصا این مشکل در والدین خیلی دیده میشه. خودم رو مثال میزنم. در خانه ما هر روز دعوا ست سر اینکه چرا تو درس نی خونی و فلان امتحان رو داری و فلان امتحان رو نداری. دعوای طوفان مانند و یطرفه. پدر موعظه می کنه، من تو دلم واسه هر موعظه یک تیکه می اندازم. انقدر جو خانه وحشتاکه که من به زور جلوی داد زدنم رو می گیرم :فا*ک یو.
من تا همین دیشب فکر می کردم والدین به فکرانده ما هستن و خودشونم دلشون نمی خواد انقدر اذیت کنن بچه رو و مجبورن.
ولی فهمیدم که مثل این مذهبیا افراطی به عقیده شون چسبیدن که آزار واذیت و کل روز جلوی کتاب درسی و تست نشستن کار درستیه. واینکه دارن با دعوا و حرفاشون به آدم لطف می کنن.
در حالیکه همین دعوا ها داره من رو (که در کل آدم سوپر فلافی هستم) تا مرز فکر کردن به اینکه مرگ میتونه پایان قشنگ و آرامش بخشی باشه میکشونه.
من از همین تریبیون 🙂 استفاده می کنم و به هرپدر و مادری که یک ده درصد امکن داره اینجا باشن میگم:«چه خبرتونه؟ فکر می کنید خیلی باحالید که پدرو مادرشدید؟ به خدا ما انتخاب نکردیم بدنیا اومدنو. میخواید یه رتبه یک کنکور خل و روانی به جامعه تحویل بدید آیا؟ممنون
دلم میخواد اول تو پرانتز راجع به اون «ساختارشکنی» که زهرا خانم گفتن یکیدو کلمه یه چیزی بگم. ساختارشکنی به این معنا که همه ساختمون رو ویران کنیم، بیاریم پایین و بعد دوباره از اول بسازیمش یعنی «انقلاب»، بخوایم از ادبیات عام بیایم بیرون میشه بگیم «دگرگونی». این عقیده انقلابیگری توی باور جمعی ایرانیا بدجور جا خوش کرده، و اگر هم نگیم به واسطه اتفاقات تاریخ طول و درازمون در ذهنمون گنجونده شده، اما همین انقلاب 40 سال پیش هم برای این نتیجهگیری که بگیم «انقلابیگری تبدیل به عقیده عمومی و معمول شده» کفایت میکنه. و نه، این لزوما چیز خوبی نیست. دقیقا به همون دلیلی که گفتین؛ وقتی یه ساختمون رو میاری پایین باید بدونی میخوای به جاش چی ببری بالا، چرا میخوای اونو ببری بالا، چطوری قراره ببریش بالا و چقدر توان و پتانسیلش رو داری!
این اتفاق توی همین آخرین انقلاب تاریخ ایران هم افتاد، ساختمون رو آوردن پایین اما بعد «دقیقاً» و «جزء به جزء» نمیدونستن باید با این خرابه چیکار کنن. لطفا بعضیا برنگردن بگن نه اصلا اینجوری نبود و تو داری از سر تعصب و خصم و حسادت و سلطنتطلبی و... این چیزا حرف میزنی. چون من اصلا یه بیانیه مطلق ادا نکردم. من نگفتم اونایی که اومدن سر کار اصلا نمیدونستن چیکار باید بکنن، دارم میگم اونجور که باید فکر بعدش رو نکرده بودن و بیشتر به فکر پایین کشیدن ظلم بودن؛ این کار لزوما به این معنا نیست که میدونستن چطوری باید خیر رو بکشن بالا. اصلا چرا راه دور بریم، یکی از معروفترین جملههای هر روزه زندگیمون اینه که «خراب کردن خیلی راحتتر از ساختنه». True! و اینطور شد که شاید یه نظام جدید به دنیا معرفی شد، اما از اونجایی که روی تکتک آجرهاش فکر نشده بود، روی ویرانههای همون قبلی ساخته شد و چیزهایی رو ازش به وام گرفت و! بعضی از همین چیزها با ایدئولوژی حکومت جدید در تضاد قرار گرفتن بعدا. باید هم قرار بگیرن البته. چطور میشه از مخالفِت چیزی رو به وام بگیری و بدون تغییر به خودت اضافه کنی اما انتظار نداشته باشی...
اضافه کنم که: دوران انقلاب گذاشته و الان زمان اصلاحه. منظورم از اصلاح این چپگراها و راستگراها و این اسم مسخره دولتها نیست. منظورم مفهوم اصلاحه :/ (البته به جز در حیطه آموزش و پرورش که هیچی جز انقلاب درستش نمیکنه.)
خب خیلی سیاسی شد فکر کنم. الان خودم باید خودمو جمع کنم :/
خواستم بگم خانم پراسپرو این متنی که نوشتین فوقالعاده و بینهایت محشره. اگر اجازه بدین میخوام با یکم ویرایش بذارمش رو کانال سایت، شایدم بعدا گذاشتمش رو پرتال؛ البته با اسم خودتون. اگر مشکلی نیست تو پیام بازدیدکنندگان بهم بگین.
دلم میخواد اول تو پرانتز راجع به اون «ساختارشکنی» که زهرا خانم گفتن یکیدو کلمه یه چیزی بگم. ساختارشکنی به این معنا که همه ساختمون رو ویران کنیم، بیاریم پایین و بعد دوباره از اول بسازیمش یعنی «انقلاب»، بخوایم از ادبیات عام بیایم بیرون میشه بگیم «دگرگونی». این عقیده انقلابیگری توی باور جمعی ایرانیا بدجور جا خوش کرده، و اگر هم نگیم به واسطه اتفاقات تاریخ طول و درازمون در ذهنمون گنجونده شده، اما همین انقلاب 40 سال پیش هم برای این نتیجهگیری که بگیم «انقلابیگری تبدیل به عقیده عمومی و معمول شده» کفایت میکنه. و نه، این لزوما چیز خوبی نیست. دقیقا به همون دلیلی که گفتین؛ وقتی یه ساختمون رو میاری پایین باید بدونی میخوای به جاش چی ببری بالا، چرا میخوای اونو ببری بالا، چطوری قراره ببریش بالا و چقدر توان و پتانسیلش رو داری!
این اتفاق توی همین آخرین انقلاب تاریخ ایران هم افتاد، ساختمون رو آوردن پایین اما بعد «دقیقاً» و «جزء به جزء» نمیدونستن باید با این خرابه چیکار کنن. لطفا بعضیا برنگردن بگن نه اصلا اینجوری نبود و تو داری از سر تعصب و خصم و حسادت و سلطنتطلبی و... این چیزا حرف میزنی. چون من اصلا یه بیانیه مطلق ادا نکردم. من نگفتم اونایی که اومدن سر کار اصلا نمیدونستن چیکار باید بکنن، دارم میگم اونجور که باید فکر بعدش رو نکرده بودن و بیشتر به فکر پایین کشیدن ظلم بودن؛ این کار لزوما به این معنا نیست که میدونستن چطوری باید خیر رو بکشن بالا. اصلا چرا راه دور بریم، یکی از معروفترین جملههای هر روزه زندگیمون اینه که «خراب کردن خیلی راحتتر از ساختنه». True! و اینطور شد که شاید یه نظام جدید به دنیا معرفی شد، اما از اونجایی که روی تکتک آجرهاش فکر نشده بود، روی ویرانههای همون قبلی ساخته شد و چیزهایی رو ازش به وام گرفت و! بعضی از همین چیزها با ایدئولوژی حکومت جدید در تضاد قرار گرفتن بعدا. باید هم قرار بگیرن البته. چطور میشه از مخالفِت چیزی رو به وام بگیری و بدون تغییر به خودت اضافه کنی اما انتظار نداشته باشی...
اضافه کنم که: دوران انقلاب گذاشته و الان زمان اصلاحه. منظورم از اصلاح این چپگراها و راستگراها و این اسم مسخره دولتها نیست. منظورم مفهوم اصلاحه :/ (البته به جز در حیطه آموزش و پرورش که هیچی جز انقلاب درستش نمیکنه.)
خب خیلی سیاسی شد فکر کنم. الان خودم باید خودمو جمع کنم :/
خواستم بگم خانم پراسپرو این متنی که نوشتین فوقالعاده و بینهایت محشره. اگر اجازه بدین میخوام با یکم ویرایش بذارمش رو کانال سایت، شایدم بعدا گذاشتمش رو پرتال؛ البته با اسم خودتون. اگر مشکلی نیست تو پیام بازدیدکنندگان بهم بگین.
آهاه...
موضوع تاپیک به کنار، از حرفت درباره انقلاب ایران خوشم اومد. نه اینکه به نظرم "کاملا" درست باشه ولی باور دارم به دلیل یه سری مشکلات(ترورِ اکثرِ روشن فکرا، کج فهمیه یه عده و ...) بعد از انقلاب، نظام سازی به اون شکلی که باید انجام نشد. برای همین یه بخشایی در سطح جهانی استثنائی عمل کرد(مثل نظامی) و یه جاهایی مثل اقتصاد... خب، جای کار زیاد داره... خیلی زیاد.
چشم مدیرای اصلی رو دور دیدیم زدیم تو کار سیاست؛ یادش بخیر یه زمانی این بحثا تو چتروم هم ممنوع بود:65:
یکی از جملات گیم آف ترونز که به انداهز هرج و مرج یک نردبان است معروف نشد این بود:گرفتن تاج آسونه. پوشیدنش سخته
بله شاید کار درستی کردن که تاج رو گرفتن. بالاخره ما یک مد کینگ داشتیم که همه جا را آتش می زد، و حتی وقتی فرار کرد خیلی از آثار تاریخی ایران را با خودش برد.
بله شاید کار درستی کردیم که جمهوری کردیم نظاممان را
ولی آیا بعد از آن کار درستی کردیم؟ کار درستی کردیم که آدم های اشتباهی را گذاشتیم بالا؟ کار درستی می کنیم که درس خوانده ها کارمند می شوند و کمتر درس خوانده ها رییس؟
من متنفرم از اینکه رهبر اولمان را به رابرت باراتیون تشبیه کنم، ولی واقعا شبیه همند. هردو شخصیت هایی نسبتا دوست داشتنی(حداقل برای من) و موفق درجنگ و ناموفق در حکومت هستند. با نزدیکان اشتباهی و شورای کوچک فاسد. با مرگ هردوشان غمگین شدیم، و هرج و مرج به پا کردیم. یا شاید هم بکنیم. زمانیکه وارث رابرت باراتیون هم به تالار های آسمانی پدر بپیوندد.
(توروخدا این یی رو دیگه نذارید تو کانال جایی. میان اعدامم می کنن.) 🙂
اصل کیمیاگری نابود کردن و دوباره ساختنه. اما به نظر من فقط یه ترک کوچیک روی لیوان ساختار هم میتونه کافی باشه. خورد کردن لازم نیست.
-*-*-**-*مشکلی بزرگ داریم به نام باور به عقیده خود. مخصوصا این مشکل در والدین خیلی دیده میشه. خودم رو مثال میزنم. در خانه ما هر روز دعوا ست سر اینکه چرا تو درس نی خونی و فلان امتحان رو داری و فلان امتحان رو نداری. دعوای طوفان مانند و یطرفه. پدر موعظه می کنه، من تو دلم واسه هر موعظه یک تیکه می اندازم. انقدر جو خانه وحشتاکه که من به زور جلوی داد زدنم رو می گیرم :فا*ک یو.
من تا همین دیشب فکر می کردم والدین به فکرانده ما هستن و خودشونم دلشون نمی خواد انقدر اذیت کنن بچه رو و مجبورن.
ولی فهمیدم که مثل این مذهبیا افراطی به عقیده شون چسبیدن که آزار واذیت و کل روز جلوی کتاب درسی و تست نشستن کار درستیه. واینکه دارن با دعوا و حرفاشون به آدم لطف می کنن.
در حالیکه همین دعوا ها داره من رو (که در کل آدم سوپر فلافی هستم) تا مرز فکر کردن به اینکه مرگ میتونه پایان قشنگ و آرامش بخشی باشه میکشونه.
من از همین تریبیون 🙂 استفاده می کنم و به هرپدر و مادری که یک ده درصد امکن داره اینجا باشن میگم:«چه خبرتونه؟ فکر می کنید خیلی باحالید که پدرو مادرشدید؟ به خدا ما انتخاب نکردیم بدنیا اومدنو. میخواید یه رتبه یک کنکور خل و روانی به جامعه تحویل بدید آیا؟ممنون
عصبانیتت از دست پدر مادر که دارن بهت کاری رو که نمیخوای انجام بدی رو تحمیل میکنن روی قضاوت کردنت تاثیر گذاشته:/ اول اینکه مسله باور به عقیده خود توی بچه های 14 ساله فک نمیکنم جواب بده.چون اونا پر از میل خاستن و استقلال برای عمل های خودشون هستن.بدون اینکه بتونن دقیقا بسنجن کجای کارن،نسبت به نود درصد از چیزای زندگی پرچم : دیس ایز امریکا من!ایم فری! بر میدارن چوبشو فشار میدن روی زخمایی که اکثر بزرگترا تجربش کردن.بعد ها بر میگردن،و متوجه میشن که اون ها چی میگفتن.من خودم مخالف سر سخت حرفای پدر مادری ام.تجسم شیرین سیانور یا طناب همیشه همراهم بوده.همیشه.ازش ابایی ندارم چون خیلی ها همین احساسو تجربه کرد.ولی اینکه بخوای بندازیش گردن یه عده خاص!؟کام ان!پدر مادر هرچقدرم دهن بچه هارو سرویس کنن بازم ما خودمونیم که تصمیم میگریم از کجا به چرتو پرتاشون نگا کنیم :/ نمیگم حرفشونو قبول کنیم(که خداروشکر نمیکنیم اکثرن) ولی هم زمان بار این سرکشی خودمون رو لااقل به دوش بکشیم! نمیشه ادم راه خودشو بره و توقع داشته باشه کسی جلوش نایسته.اگه میخاد حرف حرف خودش باشه اسون نمیشه.تقی به توقی خورد نباید صداش در بیادو از همه چی شکایت کنه.
هوم.منم موافقم که خودمون که نخواستیم به دنیا بیایم.ولی ما به دنیا اومدیم.اگه معتقد باشی دهنت سرویسه.و اگه بی اعتقاد باشی هم دهنت سرویسه.هرکاری عواقبی داره.هر ادمی مسیری.همه دس تو زندگی هم میبرن.زمین همو میگیرن.اسمونو صاحب میشن.اما این زندگیه.تو نخاستیش ولی خودت انتخاب میکنی چه ادمی باشی.چه ادمی بودن هم جسارت میخاد. ظاهرو باطن دست خودت.(90 درصد)بحث این نیست که چرا زائیده شدیم.بحث اینه که حالا چه کاری بکنیم.دیدگاه ادم روی زندگیش تاثیر میزاره.دیدتو عوض کن عالم برات تغیر میکنه.
فکر می کنم بهتره بحث سیاسی رو اینجا تمومش کنیم درسته؟ کلیموضوع و بدبختی دیگه هست که باید بهش برسیم. از ف*یلتر*گرفته تا ازدواج