Header Background day #19
موجودات و مکان های ...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

موجودات و مکان های اساطیری

3 ارسال‌
3 کاربران
6 Reactions
3,929 نمایش‌
ZAHRA*J
(@zahraj)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

پری

در اساطیر ایرانی پریان دوگونه نقش داشتند. آنان از نسل فرشتگان تبعید شده اند و گروهی معتقدند در صورت توبه کردن به بهشت بازمی گردند. در منابع قدیمی تر ایران باستان آنها را عاملی شیطانی و عامل فتنه می دانستند که در افسانه های جدیدتر تبدیل به غیرشر شدند. گروهی پری را موجودی بال دار می دانند که با ظاهری فرشته خو گاهی با شکل انسانی به جهان میرا می آید. دشمنان آنان را دیوان می دانند. در اوستا موجودی اهریمنی است که از او به عنوان زنی زیبا و فریبکار یاد شده است که با پنهان و آشکار شدن های پی در پی و تغییر شکل های گوناگون مردم را می فریبد. در داستانی از هانس کریستین اندرسن که قصه پری دریایی است به قلمرو کشتی های دریایی وارد شده و ملوانان را به زیر آب می برد.در 7 خوان رستم شاهنامه، زنی زیبا و آراسته است که رود می نوازد و پهلوانان را به شادکامی دعوت می کند. رستم و افراسیاب هر دو به او حمله ور شده و او را از بین می برند. در لغتنامه موجودی وهمی است که اصل آن از جنس آتش است. دو نوع نر و ماده دارد. در ایران به جنس ماده اجنه ، پری گفته می شود. پری از آتش و فلزات می گریزد، اما در باور بعد از اسلام موجوداتی خوب و دوست داشتنی بودند که مردم خوب را دوست داشته و به آنان خدمت رسانی می کردند. درواقع موجوداتی مابین فرشته و شیطانند. نام سرزمینشان پریستان است و در حوالی کوه قاف است. پادشاه پریان مردی نیک و آزاده است و دختر و پسر شاه پریان رمزی از کمال و زیبایی و ثروت و خوشبختی و بخت را بین دختران و پسران تقسیم می کنند. آنها کنار آب نشسته و آینه ای در دست خود می گیرند و خود را در آینه نگاه کرده و پیشگویی می کنند.

بختک
انسان نظاره گر ناتوانی خود است. ترس بدون دلیل است. ایرانیان به خفتک و اعراب به آن خفتو یا قفتو می گویند که به معنی کابوس است. در پزشکی به آن فلج خواب گفته می شود. وقتی گفته می شود بختک روی زندگی فردی افتاده است یعنی کنترل زندگی و حیات فرد بدست آن است.
در داستانها آمده است بختک کنیز اسکندر بود و اسکندر صاحب مشک آب حیات (جام) بوده است روزی آب مشک ریخته و کنیز از آن آب می خورد. اسکندر از این کار او خشمگین شده و بینی او را با شمشیر خود می برد (در افسانه ها آمده که بختک بینی ندارد) و او برای خود از گِل یا خمیر بینی می سازد. در باورهای عامیانه اگر فردی بتواند دماغ بختک را بگیرد آرزوهای وی را برآورده می کند.
هنگام خواب تمامی عضلات به فرمان مغز در حالت استراحتند ولی دیافراگم و مردمک چشم فعال مانده و می توان بختک را حس کرده و با تنفس زنده ماند. مغز دستور داده اعضا فلج باشند هیچ کنترلی هم وجود ندارد. تنها راه مبارزه تکان دادن شست پای راست است.
چمروش
مرغ غول آسای افسانه ای است. هر غیرایرانی ای را که سودای گزند به ایران داشته باشد، نابود می کند. او بر فراز البرز است. بدنی همچو سگ و سر و بالی پرنده ای شکل دارد. در زمین زیر درخت سوما (درخت آشیانه سیمرغ) در سواحل دریای ور ووکاشا زندگی می کند. این درخت و دو پرنده آن جاویدان و نامیرا هستند. هرسال هزار شاخه جدید بر این درخت ظاهر می شود که از آنها دانه های گیاهان مختلف و میوه ها رشد می کنند، و باد این دانه ها را به همه جا پخش می کند.
ققنوس
مقدس ترین پرنده های افسانه ای در باور تمام ملل است. یونانیان، مصریان، چینی ها و اعراب (اعراب به آن عنقا می گویند) آن را باور دارند. این پرنده زایش ندارد و تنها یکی است. هر هزار سال یک بار به وجود می آید. آوازی بلند می خواند و با نوای خود آتشی را بیدار می کند که خود از آن آتش سوخته و به خاکستر تبدیل می شود و از آن خاکستر تخمی به جای می ماند و از آن تخم ققنوسی دیگر به پا خواهد خاست. اشک ققنوس و صدایی که در بالهای او می پیچید درمانگر است. در منطق الطیر از این حیوان اساطیری نام او آمده است و نیما و شاملو درباره اش صحبت هایی کرده اند.
سیمرغ
این پرنده در کوه قاف زندگی می کند. او دانا و خردمند است و مرغی با دم طاووس، بدن عقاب و سر سگ می باشد. نشان رسمی شاهنشاه ساسانی سیمرغ بوده است. در اوستا به وی مرغوسَشَن یا مرغوسین گفته می شد که تقریبا شبیه پرنده شاهین است. در شاهنامه دو گونه از آن وجود دارد، یک روی اهریمنی و یک روی ایزدی و اهورایی. روی اهریمنی آن در هفت خوان رستم، اسفندیار از آن به نام مرغ اژدها یاد می کند و روی اهورایی آن از زال حمایت کرده و به کمک پر او، رستم و رخش اسبش شفا پیدا می کنند. سهروردی، ابن سینا، غزالی و عطار درباره این موجود افسانه ای مفصل صحبت کرده اند. برای مثال در کتاب سهروردی آمده است که او حضرت جبرائیل را به سیمرغ (به صورت تمثیلی به دلیل زندگی بر درخت سدرة المنتهی و التیام بخشیدن به زخم ها) شباهت داده است. در بنی اسرائیل نگهداری از کودکان را (همانند زال) به وی نسبت می دهند.
مرغ آمین
فرشته ای در حال پرواز است که دعاها را مستجاب می کند. ستاره ای نیز با همین نام وجود دارد که با طلوع آن دعاها مستجاب می شوند.
مرغ همای
نوعی کرکس بزرگ است و در واقعیت نیز وجود دارد که به آن مرغ سعادت هم گفته می شود. سایه این مرغ را دلیل خوشبختی می دانند. علامت روی تخت جمشید است مرغ هماست و تنها کرکسی است که سرش پر دارد.
حوری
زنی که سفیدی چشم او بسیار سفید و سیاهی آن نیز بسیار سیاه است و بسیار نجیب است. عین به معنای چشم درشت است و حور العین زنیست که چشمان درشتی دارد. این کلمه در سوره واقعه آیه 23و24 آمده است. حوریانی در بهشت هستند که چشمانشان بمثل مروارید است. درجایی دیگر از قرآن به معنای همسران بهشتی (زن و مرد) آمده است و تعلق به سابقون دارند یعنی افرادی که هم عمل خالص داشته باشند و هم مستمر.
کامک
پرنده ای با بالهای بسیار برافراشته، بزرگ و آغشته به خون و چرک و که تحت امر اهریمن است و با پرواز خود آتش غم و ناامیدی را به فرمان اهریمن پخش می کند. او در برابر خورشید ایستاده و موجب تیره گردیدن زمین و خشکسالی می شود.
اشو ذوشت
یا مرغ بهمن یا جغد افسانه ای نیز نام دارد. مخصوص جمع آوری ناخن است. او یاریگر خوبان بوده و اوستا می داند و می خواند. دیوان از او ترسیده و فرار می کنند. او دشمن دیو مازنی است.
آل
زائوترسان نام دیگر این موجود است. در قفقاز، ایران، آسیای میانه و جنوب روسیه به این موجود آل گفته می شد. در ارمنستان به آلک ، در تاجیک ها و افغان ها به هال و در کشمیر و بدخشان به خال معروف بود. اعتقاد بر این بود که این موجود جای نوزاد را با بچه جنیان عوض می کند. در ایران او را پیرزنی لاغر و سرخ موی با سبدی توصیف می کردند که بچه را در آن می گذاشت و می برد. در آسیای میانه زنی پرمو و چاق و در خاور نزدیک آل را همسر آدم می دانستند که از جنس آتش بوده و برای دشمنی با هووی خود حوا فرزندان او را می دزدد. گروهی بر این باور بودند که این موجود باقی مانده از زنان قبیله آمازون در حاشیه دریای سیاه هستند که جنگجویانی درشت هیکل و تیرانداز و کماندارند و بعد از نابودی قبیله خود در کشورهای مختلف و در مناطق دورافتاده و در غارها زندگی کرده و از حیوانات وحشی تغذیه می کنند و نوزادان دختر را ربوده و به جمع خود اضافه می کردند. اولین حمله به ایران در سال 75 میلادی گزارش شده است. آنها را ژولیده با دندانهای نیش بیرون زده و چشمان درشت و از حدقه درآمده با سپرهای آهنین توصیف کرده بودند.
دوال پا
این موجود دارای بالاتنه ای شبیه انسان و پاهایی دراز است که بر پشت افراد سوار شده و به آنها می چسبد و عقل و خرد و اختیار و شنوایی فرد را زائل می سازد. ناله و زاری می کند که ناتوانم و کسی را ندارم. مرا کول کن و ببر. او تا پایان عمر به فرد می چسبد. در سندبادنامه، توصیف پا تسمه ای یا دوال پا آمده است. گروهی می گویند همان نسناس است؛ گونه ای از جنیان که دارای نیمه ای از بدن انسان است و بر یک پا می جهد.
ملمداس
نام زنی زیبا و آراسته با گردن بندی از گوهر است که جوانان هوسباز را فریفته و آنها را با اره دو نیم می کند.

دیو در ایران باستان
در زبان سانسکریت به معنی فروغ روشنایی است و از خدایگان بوده است. در زبان انگلیسی به آن دیتی و ایرلندی دیا گفته می شد. دیوان دشمنان 7امشاسپند و 30 ایزد بودند. دسته ای از آنان به نام کماله دیو نامیده می شدند و در برابر امشاسپندان (که وظیفه آنان گرداندن امور جهان و تقسیم شادی بود) ایستاده و کار آنها را بر هم می زدند.
آکومن یا اکوان دیو اولین کماله دیو دشمن امشاسپند بهمن بوده و عامل مکر و اندیشه بد و شرارت و نفاق است. در شاهنامه این دیو به شکل گورخری وحشی به گله اسب های کاووس آسیب زده و به رستم حمل برده و او را بر زمین می زند. دیو از او می پرسد تو را به کوه بزنم یا در دریا بیندازم رستم پاسخ می دهد مرا به کوه بزن. دیو نیز از سر شرارت گزینه دیگر را انتخاب کرده و رستم را به دریا می اندازد. او نیز شنا کنان خود را نجات می دهد و سپس با کمک و صدا زدن نام خداوند سر دیو را از بدن جدا می کند.
اندر دیو دشمن اردیبهشت است.
ساوول دیو در برابر امشاسپند شهریور می ایستد و تیرانداز است.
ناگهیس دشمن سپندارمز است.
تَرومد دیو دشمن فروهر فروردین است. این دیو خوار کننده اندیشه است یعنی اندیشه را به سطحی پایین می آورد.
تزیر و زریر به ترتیب دشمن خرداد و امرداد می باشند. دیو زریر، زرد رنگ است.
دیوهای فرعی دیگر عبارتند از:
آز دیو این دیو دشمن ایزد آذر است و هرچه می بلعد سیر نمی شود.
پنی دیو دیو خست و تنگ نظری و دشمن گشاده دستی است. وظیفه او انبار کردن و نخوردن است.
زرمان دیو، دیو پیری است. آدمیان را بد دم و پیراندیش می کند.
چشمک دیو مسئول زمین لرزه، گردباد، و ستیزنده با ایزد باد و ابر می باشد.
هیچ دیو، دیو تنگدستی و خشکسالی است.
بوشاسپ دیو خواب سنگین است. هنگامی که خروس در سپیده دم می خواند او می کوشد تا جهان را در خواب نگاه دارد. او پرهیزکار را به کار بد می انگیزد و دراز دست است.
نس دیو ناپاک ترین و خطرناک ترین دیوهاست. مردمان باستان بر این معتقد بودند که نسوش یا دروخش در هر که حلول کند او را می کشد و مرده ای که این دیو را با خود داشته باشد، ناپاک است.
از انواع دیگر استوئیدات دیو جان ستاننده است. اسروشتی دیو ناشنوایی و نافرمانی ؛ تب دیو پراکنده کننده فهم مردم؛ جهی دیو ماده ای که شهوت را برانگیخته و از گناه کاران حمایت می کند. دیر، به تاخیر اندازنده کار مردم ؛ اشک دیو دشمن شادی ؛ سبزگ سخن چین و گوچهر دیوی است که در آسمان مخالف ماه است و ستاره دنباله داری می باشد که در هنگام به دنیا آمدن سوشیانت بر زمین افتاده سیل به وجود آورده و به آتش می کشد.

ایزادان باستان
اسپندارمد یا ارمی تی
دختر اهورا مزدا و در طرف چپ او می نشیند. زمین زیر نظر اوست ؛ به چهارپایان چراگاه می دهد؛ مسئول به جا اندیشی ، اخلاص، فرمان برداری مومنانه، هماهنگی مذهبی و پرستش الهی اتس. وقتی دزدان و مردان و زنان بد و بی ملاحظه آزادانه روی زمین راه می روند، آزرده می شود. هم آورد اصلی او ترومی تی (دیو گستاخی) و پری می تی (دیو کج اندیشی) است.
وهومنه یا وهورمنه (بهمن)
مسئول اندیشه نیک و نخستین زاده اهورا مزدا و در سمت راست وی می نشیند و مشاور اوست. پشتیبان حیوانات است. در ایران باستان اعتقاد برا این بود که گزارش روزانه اندیشه و گفتار و کردار انسان ها توسط او جمع می شود و پس از مرگ خوشامدگویی و راهنمایی مردم نیک اندیش به سوی خدا را برعهده دارد. ایشمه (دیو خشم) و آز دیو (دیو غلط اندیشی) و اکومن دیو (اندیشه بد و بی نظمی) دشمنان وی هستند.
خشثره ویریه (شهریور)
مظهر توانایی، شکوه و سیطره قدرت خدا در زمین و مسئول کمک به فقرا و چیرگی بر بدیها می باشد. در آخرالزمان فلزات بر زمین جاری می شوند و خداوند از طریق این ایزد، پاداش و مکافات آخرت را تعیین می کند. هم آورد او سوروه (دیو سردی و حکومت بد و هرج و مرج) است.
هورتات و امرتات (خرداد و امرداد)
این امشاسپند با هم ذکر می شود؛ خرداد مظهر تمامیت، کلیت، پری و کمال و امرداد مظهر رستگاری و جاودانگی است. آب و گیاه هدایایی الهی هستند که این دو ایزد آنان را اهدا می کنند. ثروت و رمه ، سرچشمه نیرومندی و زندگی است. دیو گرسنگی و تشنگی هم آورد این دوست.
خشه وهیشته یا اردبهشت (اردیبهشت)
از زیباترین ایزدان و مسئول قانون ایزدی و نظم و اخلاق می باشد. اشه به معنی زاده بهشت است و اشوان یعنی کسانی که پیروان زاده بهشتند. مسئولیت نظم زمین و دوزخ را برعهده دارد؛ جزء راستی و دشمن مرگ و جادوگران و آفریدگان شریری است که نظم جهان را برهم می زنند.
آناهیتا
ایزد بانوی همه آب های روی زمین و سرچشمه اقیانوس کیهانی، بر گردونه ای 4 اسبه سوار است که باد، باران، ابر و تگرگ پیام آوران وی هستند. سرچشمه زندگی است. جنگجویان در نبرد از او طلب یاری می نمودند. دوشیزه ای زیبا با قدی بلند، بدنی نیرومند، کمری باریک و راست بالاست گوشواره زرین، گردنبدی از مروارید، تاجی با صد ستاره برسر، آزاده نژاد و شریف و شاخه ای انار در دست دارد. در اوستا از او بسیار ستایش شده است.

ایزد تیشتر
از گرامی ترین ایزدان ایران زمین به شمار می آمد. ستاره ای سفید و درخشان که در واقع درخشان ترین ستاره در آسمان است و سرور ستارگان. چون سال نزدیک پایان می رسید، همه چشم برآمدن آن بودند. از اندرزگران پیر میان مردم تا جانوران وحشی میان کوه ها و جانوران اهلی جلگه همه می خواستند بدانند آیا سال خوبی برای آریا خواهد آمد؟ اگر او دیرتر می آمد همه می پرسیدند کی تیشتر باشکوه درخشان برای ما برخواهد آمد. 7ستاره از تیشتر در برابر جادوگر شمال که با پرتاب ستاره ها می کوشید از پیشرفت تیشتر جلوگیری کند، مراقبت می کردند. ده شب تیشتر به صورت جوان 15 ساله ای زیبارو پدید می آمد و به مردان فرزند پسر می داد. ده شب دیگر چون گاو زرین شاخی بود و گاو و گوسفندان افزون می شدند. ده شب سوم به شکل اسب سفید زرین گوش به دریا وروکش فرو می رفت و در آنجا دیو خشکسالی (اپوش) به صورت اسبی سیاه و زشت و بدبو با او روبرو می شد. سه روز و سه شب با یکدیگر نبرد می کردند و تیشتر شکست می خورد و تا نیم روز خشکسالی می شد اما ناهید از فراز کوه ها به کمک او آمده و آب های روان را با خود می آورد و باغها و مزارع و همه جا را آباد می نمود. تیشتر همان تیر یا ایزد باران بوده است. ستاره مظهر تیشتر ستاره شباهنگ یا همان ستاره قطبی است که در هر دو نیمکره دیده می شود. تمام آبهای زمین تحت فرمان تیشتر است . ماه آبان متعلق به این ایزد است. گردونه ای از چهارچرخ دارد که در آن تیرو کمانی با 1000 تیر زرین دارد. در باورهای باستانی مایکل میشل یا همان حضرت میکائیل رهبر نیروهای آسمانی و روزی رسان است که در ایران باستان به او تیشتر یا تشتر گفته می شد. ابرغول سرخ در آسمان به نام قلب عقرب ، درخشان ترین ستاره در صورت فلکی کژدم نیز مظهر خشکسالی یا آپوش بود. برای نجات از خشکی تیشتر 10 روز و 10 شب می بارد (هر قطره ای به درشتی یک پیاله) سیل جاری شده و تمامی اهریمنان را با خود نابود کرده و به عمق زمین می برد. آپوش از بالا رفتن آب به سمت آسمان برای باریدن باران جلوگیری می کند. او تا کنون 2 بار پیروز شده است ولی باور بر این است که آخرین بار او نبرد را می بازد.
ایزدان نرینه
آریامن (در اوستا اثیریا من یا ائیریا من)
ایزد صلح و دوستی است و درمان دنده دردهای مردمان است. آرامش دهنده آریاییان، تقسیم کننده شادی و شادمانی و بخت. رخی او را با ایزد باد یکی می دانند روز مخصوص او در هر ماه 22 هر ماه که روز باد است می دانند. در بهمن ماه این روز را جشن می گیرند این روز در سال خوش یمن است.
دیگر ایزدان نرینه مهر ، بهرام ، رام ، رشن نو ، و ایزد بانوان چیستا ، اشتاد و اشی می باشند.
ورثرغنه
ایزد دلاوری و نیرومندی در برابر دیوان و مانع شکن و همچنین مرغ درمانگر بوده است. در اوستای نوین که 21 بخش دارد؛ در کهن ترین و چهارمین بخش 64 بندی آن یعنی بهرام یشت سرودی موجود است که اگر گروهی به سِحر گرفتار شدند به گفته اهورا مزدا پری از ورثرغنه را که به قالب یک پرنده حلول کرده بگیرند و به خود بزنند و با آن ساحری دشمن را باطل کنند. در زبان هندواروپایی ورهران در پارسی میانه ورهرام می باشد که معنی آن زننده موانع است. در ارمنستان واهاگن و در ثغدی (نوعی زبان) ورام است. روز بیستم هرماه روز بهرام نام دارد. بهرام قدرت بینایی بی نظیری دارد و همه دشمنان را در همه جا می بیند از جمله جادوگران و پریان و کَوی ها (فرمانروایان) و کَرپان ها (پیشوایان دینی) و امیران. کار او تازه کردن جهان و آشتی و آرمان برآوردن است. در بهرام یشت ده تظاهر را برای او برشمرده اند:
1- باد تند تاز که گسترنده نیکی و درمانگر است.
2- گاو نر زیبا با شاخ های زرین (بر روی شاخ های او ایزد امه به حالت نشسته بوده است.)
3- اسب سفید با گوش های زرد که امه این بار در میان گوش های او قرار داشت.
4- شتر سرکش و تیزرو و گاز گیر که از دهانش کف می ریخت و راهوار است. لباسی که با پشم این شتر تهیه می شد آرامش بخش بود.
5- گراز نر با دندان های بلند و صورت خالدار که بر تمام دشمنان پیروز می شد.
6- مرد 15 ساله با چشمانی درخشان و پاشنه ای کوچک
7- پرنده وراغن تندترین مرغان ، مرغ مرغان (سیمرغی که هنگام بال زدن کارها را انجام می داد.)
8- قوچ دشتی
9- بز نر با شاخ های بلند و زیبا
10- مردی شکوهمند با کاردی زرکوب و زرین
او اهریمن را دور می کرد ؛ پیروزی بر اهریمنان گفتار و اندیشه، جوانی و تندرستی ، نیروی جسمانی و میل به زندگی می داد.
در اساطیر ایرانی بهرام یا مریخ یا مارس خدای پیروزی و شفا در آسمان پنجم و اقلیم سوم و روز آن سه شنبه بوده است. در رم ایزد جنگ و ستیز بوده و رنگ آن سرخ می باشد.

فرشته
پرشیته در زبان سانسکریت به معنای سفیر است. در زبان فارسی باستان فرائیسته گفته می شد. در اوستا فرائشته به معنی موجوداتی فراانسانی و در ادیان ابراهیمی پیام آوران پیام الهی بودند. وظیفه جنگجویی، نگهبانی از مراتع، آبها، دام ها، بادها را جز وظایف فرشته های می دانستند.
سوشیانت
دوستی و عدالت را گسترش می دهد. نظم نوین را برقرار می سازد و به سرعت قدرت می یابد. با اهریمن نبرد می کند. فرشکرت و رستاخیر را سبب می شود. بی رنجی و دانایی را گسترش می دهد. فرّ کیانی را بر زمین مستقر می کند. 999/99 امشاسپند از نطفه سوشیانت محافظت می کنند.

فارقلیط یا پارکلیت
در پارسی به فردی که فراخوان می کند گفته می شود. در یونانی دلداری دهنده و تسلی بخش، میانجی گر و شفاعت دهنده در عهد جدید روح القدس را گویند که در برخی متون به یوحنا اشاره می کند. حضرت عیسی می فرماید پارکلیت دیگری برای یاری حواریونش خواهد آمد. در متی و لوقا ، حضرت یحیی را فارقلیط می گویند ولی در واقع منظور از فارقلیط احمد (ص) رسول گرامی اسلام می باشد.
لموریا
تمدنی قدیمی با مردمانی به نام "مو" بودند. در حدود 63 میلیون نفر جمعیت داشتند. مرکز اصلی سرزمین لموریا ، تلوس بود و بزرگترین دانشمند این تمدن زنی به نام بانوی خورشید بود. ساختار حکومتی بسیار پیچیده و از نظر فرهنگی شکوفا و دارای فن آوری بسیار بالایی و علمی بسیار پیشرفته بودند. این قاره در صلح دائمی به سر می برد و عاری از بیماری بود. مردمان لموریا توانایی های فیزیکی و روانی و فرا روانی خود را بسیار توسعه داده بودند. در کتاب دکترین راز نوشته خانم هلنا بلاواتسکی انسان های لموریا، سومین نژاد بشر و اولین انسان های فیزیکی (درخشان) بودند که دارای عقل و هوشی بی نظیر و صلح جو بودند و بازماندگان این قوم بعدها اقوام اینکا و مایا را تشکیل دادند. سرانجام طوفان های مغناطیس با امواج اقیانوس ها در هم آمیخته شد و این سرزمین را به زیر آب برد.

رود دایتی
دریای افسانه ای فراخ کرد (کرت)
دریایی اسطوره ای در کنار کوه البرز می باشد که 3/1 جهان را تشکیل می دهد. سه نظریه درباره جایگاه واقعی فراخ کرت وجود دارد: ابراهیم پورداود معتقد است این دریا همان دریای خزر است. مهرداد بهار بر این باور است که این دریا اقیانوس هند است و جهان شاه درخشانی خلیج فارس را همان فراخ کرت می داند.
ور
به فرمان اهورا مزدا جمشید مامور ساختن قلعه ای زیرزمینی در بلندای کوهی شد و نام آن "ور" گردید؛ به طوری که در هریک از چهار سمت آن به درازای یک آسپریس آب روان در آن جاری باشد و طول نهرش به درازای یک ماسِر که همه چیز در آن موجود باشد. خانه ها فرازاشکوب (سقف) همه از تخمه های برتر از نرینگان و مادینگان جمع کند. معادل ور در لاتین الیزه است. باغ خدایان است؛ دژ محکمی که جمشید در ایران ویج میهن اساطیری ایرانیان آن را ساخت. زندگی درازی به کسانی که در آن بودند، نسبت داده می شود؛ در وندیداد 150 سال و در تفسیر پهلوی 300 سال عمر گفته می شود.
در کتب کهن آمده است در زمانی که بیشتر مردم براساس برف ها و سرمای بیرون از اندازه و بی حاصلی جهان خواهند مرد، پایان حیات ایرانیان است. براثر وقوع زمستانی 3 ساله و بدون تابستان برف از کف رودها تا نوک قله ها پر خواهد شد. یک سوم موجودات از سرما نابود خواهند شد، این مدت 7 سال طول کشیده و پس از آن برفها آب شده و سیل بقیه موجودات زنده را نیز از میان برخواهد داشت. مهرکوشه که از نوادگان توری براتورش (دیو کشنده زرتشت) است، دیو سرما و نابود کننده حیات در اوستا عامل به وجود آورنده این سرما شناخته می شد ولی اورمزد اهورا مزدا فرمان ساختن جم کرت را صادر می کند. کماریگان موجودات شیطانی ششگانه مشهوری که به کمک مهرکوشه آمده و به دستور اهریمن برای هلاکت ایرانیان اقدام می کنند که نام هایشان عبارتست از : اکومن ، ایندر ، سروه ، نانگهیس ، تئیریز ، زایریچ و کامک که موجب تیره گردیدن زمین و خشکسالی می شوند. در افسانه های کهن (اسکاندیناوی) افسانه زمستان بزرگ یا فیموول وتر، زمستان نابودی بشر آمده است: هنگامی که پایان وضع کنونی جهان شروع شود، اولین تحول از تحولات طبیعت که به زمین زیان خواهد رساند، فیموول وتر است. از هر سو برف باریده و سرمای سختی خواهد شد، خورشید نخواهد درخشید، سه زمستان پی در پی آمده و هیچ تابستانی در میان نباشد. کدام مردمان زنده بر جای خواهند ماند. هنگامی که فیموول وتر شود نیروی زندگی در جنگل هودمیر برپا خواهد بود. آنان از شبنم صبحگاهی تغذیه خواهند کرد و از آنها نسل جدیدی زاده خواهد شد.

گنگ دژ
این شهر افسانه ای که ساخته سیاوش در شرق است و پشوتن در آنجا به سر می برد، در نزدیکی ایران ویج قرار دارد. در اوستا 2 بار از آن نام برده شده و در شاهنامه نیز نام آن آمده است. این مکان در مرکز زمین قرار دارد (قبة الارض یعنی مرکز اندازه گیری، وسط اقالیم بوده است.) گنگ دژ در طول 90 درجه از قبة الارض قرار دارد. منطقه ای بسیار درخشان که کوه ها گرداگرد آن بوده و 7 دیوار از جنس فلز و سنگهای درخشان دارد. 7 رودخانه بسیار باشکوه و پرآب دورتا دور آن وجود دارد. این دژ مکان استقرار کی خسرو است و 7 شهریار به همراه سوشیانت در آنجا به سر می برند و آماده نبرد با اهریمن هستند. در میان یهودیان و بنی اسرائیل به گنگ دژ، اورشلیم آسمانی گفته می شود. هزقیل نبی در سفر خود درباره این محل توضیح داده است. در مکاشفه یوحنا 7 فرشته دروقت بلای آسمانی از آنجا می آیند. در کتاب عهد جدید پولس در غلاطیان نیز موجود است؛ در مذهب بوداییان بهشت غرب گفته می شود؛ در نظر افلاطون شهر خوبان نام دارد؛ در عصر جدید عالم هولوگرافیک است؛ در انگلستان کملوت بوده و تیرنالوگ یا سرزمین جوانی جاویدان نیز مخصوص اقوام سلتی می باشد؛ در ایران باستان همان وَر است.
به گنگ دژ خانه یا کاخ خورشید گفته می شود. کاخی گرد و دارای ستون است که به کمک ستون ها زمان را می توان دریافت.
در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی با نام جابلقا در اقلیم هفتم و جابلسا در اقلیم اول آمده و سهروردی در حکمة الاشراق هر دو را متعلق به اقلیم هشتم می داند.
جابلقا و جابلصا (جابلسا)
جابلقا نام شهری است در عالم مثال که (به فرموده رسول خداوند صلی الله علیه و آله) در مشرق قرار گرفته است و در آنسوی آن آدمی نباشد. مقابل جابلقا شهر جابلساست که در مغرب قرار گرفته و هزار دروازه زرین و هر دروازه ای 12 هزار پاسبان دارد.
در تاریخ تشیع از این دو شهر بسیار یاد شده است (بر برج و باروهای آن تاکید زیادی شده است). سوره نمل آیه 49 و سوره شورا آیه 29 : موجوداتی غیر از فرشتگان که زنده اند و در آسمان ها وجود دارند و خدا را عبادت می کنند.
امام حسن علیه السلام در خطبه ای در جواب معاویه می فرمایند به خدا قسم اگر از جابلقا تا جابلسا را سیر کنید به هیچ انسانی برنمی خورید غیر از من وبرادرم که جدش پیامبر باشد. امام حسین علیه السلام نیز در کربلا می فرمایند چه شد که برای جنگ با من دست به دست هم دادید و سوگند یاد کردید که مرا به قتل برسانید، مرا که حجت خدایم بر زمین. به خدا سوگند در میان جابلقا و جابلسا پسر پیامبری جز من که خداوند با آن حجت را تمام کرده وجود ندارد. امام صادق فرمودند: پشت یمن وادی برهوت قرار دارد که مارهای سیاه در آن هست و قوم ذریع در آن زندگی می کنند روزی گوساله ای به سخن آمده و می گوید پیامبر آخرالزمان آمده است و مردم آن شهر پیامبر را پیدا می کنند و پیامبر می فرماید شما همان قومید. تا قیامت پابرجا هستند و نورشان را از عرش می گیرند هزار سال عمر می کنند. در زبان سریانی به جابلقا، جرجیسا می گویند که از نسل ثمودند و پیامبرشان حضرت صالح است و جابلسا، مرقیسا نام دارد از قوم عادند و پیامبر ایشان هود می باشد.
در شب معراج حضرت رسول از جابلقا و جابلصا عبور نمودند. آنان از بخت النصر فرار کردند و بعد از معراج همه به دین اسلام ایمان آوردند.
پیامبر فرمودند خورشید در حوالی شهری که به آن جابلقا گویند، طلوع کند و در جابلسا غروب کند. حضرت علی فرمودند خداوند پشت مغرب شهری دارد که به آن جابلقا گویند و در آن 70 هزار امت وجود دارد و آنان از فرمان خداوند سرپیچی نمی کنند.
گروه شیخیه بر این عقیده اند که میوه های شفادهنده دارد و از مردمانش گناه سر نمی زند. دیار روشنایی در شرق و دیار غروب و تاریکی در غرب است. عارفان شروع و پایان سلوک را با این دو شهر می دانند. شهر جابلقا را مرتبه الهیه در شرق و شهر جابلسا را مرتبه انسانی در غرب می دانند (و معتقدند جمع مشارق و مغارب رمز حصول و به وحدت رسیدن است). در کتاب مجمع البحرین ابن عربی ، اشارات شیخ احمد احصائی، آواز پر جبرئیل سهروردی نیز در خصوص این دو شهر مطالبی آورده شده است. ابن عباس می گوید به راستی در هر زمین از 7 زمین، خلقی همچو ما وجود دارد چنانکه در آنها ابن عباسی چو من هست.
در کتاب مجمع التواریخ و القصص آمده : شهرستانی زرین است که پس از گذر از 7 کوه می توان به آن رسید و ملکی به نام غاویل با سوارانش از جابلقا می آیند. در کتاب پر جبرئیل زائری از مغرب عالم خاکی به مشرق عالم صور می رود. در کتاب شرح گلشن راز لاهیجی از شهر جابلقا توضیحاتی نوشته شده است. مجمع البحرین ابن عربی ، کتاب شیخ احمد احصایی به نام شرح زیارات و کتاب مرشدی از عالم غیب نوشته تورج زاهدی در این خصوص مطالبی را نوشته اند.

اقلیم هشتم یا هورقلیا
اقلیم هشتم فراتر از تمام هفت اقلیم است. بعضی معتقدند جایگاه حضرت صاحب الزمان در این اقلیم می باشد. منشا این کلمه را در نوشته های شیخ اشراق سهروردی می توان یافت که وی آن را بسیار دارنده شگفتی ها می نامد. اما قبل از او نیز نشانه هایی در ایرانیان باستان یا عبریان داشته است. در زبان عبری کلمه هورقلیا یعنی آنچه از بخار تنفس می شود معنا دارد. در زبان ایران باستان یعنی سرزمینی که متعلق به خورشید است. جابلق و جابرص دو شهر از این عالم عنصری هستند. این نام ، نام آسمان این اقلیم است که آنقدر دارای شگفتی های فراوانی است که آن را به نام آسمانش می شناسند. این عالم تنها از طریق سفر روح و با هدایت رهبران معنوی قابل دسترسی است و البته جدای از افلاک و عرش خداوند و جایگاه ملائک می باشد.

نکته: مطابق فرضیه انیشتین قطر جهان 3 هزار میلیون سال نوری است. فرشتگان نگهبان در آسمان اول مستقرند و محل دیگر فرشتگان در انتهای آسمان هفتم می باشد؛ پس از آسمان هفتم، سدرة المنتهی و پس از آن نیز نامشخص است.


   
ida7lee2، hamid.sarabi902، Amir2527 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
 

ای کاش این متنایی که پشت سر گذاشی فونتشو بهتر انتخاب میکردی خیلی جالب نیست اینطوری فقط کپی پیست کردن


   
vania واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Amir2527
(@amir2527)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 206
 

به چند تا از این اسطوره ها جایی برخورد نکرده بودم و حالا که درباره شون خوندم برام خیلی جالب بودن. ممنون به خاطر تاپیک خوبت.


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: