با سلام
این داستان رو زمانی که در سایت پایونیر عضو بودم شروع به نگارش کردم البته به کمک یکی از بچه های پایونیر ولی زمانی که میخواستیم شروع به نوشتن کنیم به خاطر مشکلات شخصی ایشون نتونستیم کار رو ادامه بدیم و ایشون از ادامه انصراف دادن چند وقتی این داستان در حال خاک خوردن بود ، روزی در حالی که داشتم دفتر چه ایده هام رو ورق میزدم به این داستان رسیدم و دیدم واقعا با اون همه وقتی که دو نفری روش گذاشتیم حیفه رها بشه و شروع کردم به نوشتن و خوشبختانه تونستم به سرعت به خاطر کارهای قبلی ایده پردازی داستان رو تموم کنم ولی دوباره داستان به زیر خروار ها خاک رفت و صدایی از خودش در نیاورد تا همین چند روز پیش که دیدمش و تصمیم گرفتم حد اقل به خاطر زحمت های اون دوست عزیز هم که شده بزارمش اینجا ،اما قلم من به خوبی نویسنده های بوک پیجی نیست و تنها امیدوارم بتونم زحمت های اون دوست عزیز رو بی نتیجه نزارم !
انشاا... که خوشتون بیاد
تا به حال در سایه ها حرکت کرده ای؟؟ در تاریکی شب چطور؟ ایا تا به حال تصور کردی که کسی یا کسانی در حال تماشای تو هستند ؟ اگر این احساس به شما دست داده بدون شک مانند من بدون وقفه بر می گردید و درون تاریکی را نگاه می کنید ،اما اغلب موارد چیزی آنجا نیست و شما این احساس را به حساب یک خیال ساده می گذارید، اما آیا حق با شماست یا کسانی در دنیایی نا دیدنی به نظاره شما و حرکات شما نشسته اند؟
تمام عمر یک احساس داشتم ،چه زمانی که کودکی بودم و چه زمانی که یک نوجوان شدم و چه حالا، چه در خواب چه در بیداری چه در تاریکی چه در روشنایی، احساسم به من می گفت چشم هایی تمام مدت مرا نظاره می کنند ،حتی همین حالا که این مطلب را مینویسم شاید باور تان نشود اما احساس میکنم کسی در پشت سرم ایستاده و به جملاتی که من می نویسم چشم دوخته است، ترس بر من چیره شده میدانم اگر باز گردم چیزی را نخواهم دید اما آیا ندیدن دلیلی بر نبودن است؟ ایا ما انسانها تنها موجوداتی هستیم که در این جهان زندگی میکنیم؟
داستان دورگه
نویسنده : امید مرادپور
در حال باز نویسی از روی داستان اصلی
توضیحات فصل ها به صورت فشرده در یک فایل rar قرار گرفته اند و ابتداباید از حالت فشردگی خارج شوند
(11 مگابایت)
شماره فصل: | تاریخ اپلود |
لینک اپلود | صفحات |
فصل اول(غریبه) | جمعه 26/6/1395 | دانلود | 11 |
فصل دوم (هدیه ای عجیب) | شنبه 27/6/1395 | دانلود | 10 |
فصل سوم (خشم) | یک شنبه 28/6/1395 | دانلود | 11 |
فصل چهارم(مردان سیاه پوش) | دوشنبه 29/6/1395 | دانلود | 17 |
فصل پنجم(بازجویی) | جمعه 2/7/1395 | دانلود | 13 |
فصل ششم(مادر) | یکشنبه 14/9/1395 | دانلود | 12 |
فصل هفتم(سقوط) | یکشنبه 14/9/1395 | دانلود | 15 |
فصل هشتم (سرزمین عجایب) | جمعه 19/9/1395 | دانلود | 17 |
فصل نهم (آب و آتش) | شنبه 20/9/1395 | دانلود | 19 |
فصل ده (فرمانده) | چهارشنبه 1/10/1395 | دانلود | 14 |
فصل یازده (آشنای غریب) | یک شنبه 4/10/1395 | دانلود | 19 |
فصل دوازده( اولین نبرد) | جمعه 17/10/1395 | دانلود | 22 |
فصل سیزده(اسرار پنهان) | یکشنبه 26/10/1395 | دانلود | 14 |
فصل چهارده(کابوس) | چهارشنبه 13/11/1395 | دانلود | |
فصل پانزده (امید) | شنبه 24/11/1395 | دانلود | |
فصل شانزده (سنگ سایه ها) | چند ساعت قبل سال تحویل دوشنبه 30 /12/1395 |
دانلود | |
فصل هفدهم(ریشه ها) | یکشنبه 13/1/1396 | دانلود | |
فصل هجدهم (شوگا) | یکشنبه 7/3/1396 | دانلود | |
فصل نوزدهم | دانلود | ||
فصل بیستم (آدمخوارها) | چهارشنبه (28/4/96) | دانلود | 17 |
فصل بیست و یک(بی نام)**جدید** | سه شنبه 10/4/96 | دانلود | |
فصل بیست و دوم (شروع یک پایان) | شنبه 28/5/96 | دانلود |
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
دو فصل رو باهم خوندم عالي بود انگار از بالا مثل صحنه فيلم تماشا ميكردم...
راستي يه طراحي گرافيكي هم براش بذار كه هيجاني تَر و جالب ترش كنه . در كل خيلي خوب بود بجز بعضي جاها كه اشتباه تايپي ها داشت??????
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دو فصل رو باهم خوندم عالي بود انگار از بالا مثل صحنه فيلم تماشا ميكردم...
راستي يه طراحي گرافيكي هم براش بذار كه هيجاني تَر و جالب ترش كنه . در كل خيلي خوب بود بجز بعضي جاها كه اشتباه تايپي ها داشت������������������������������������
اووووپس
من اشتباه نظر دادم اين براي جوك هاي بيمزه هستش
دو رگه رو هم دان كردم هنوز وقت نكردم كامل بخونم خوندم نظرم رو ميگم حتما
معذرت ??
فصل دوم .سوزان يك زن مشكي
سوزان دو هم مدرسه اي
وجود دوتا سوزان در داستان كه قراره نزديك به شخصيت اصلي باشن و مدام ازشون حرف زده ميشه ناجور نيست!؟
بخاطر درس رياضيات نميتونه با دوستش دور دور بره چون بعدا نميتونه مثل جيك!دوست پولدارش معلم خصوصي بگيره! درست صفحه بعد چون درس ريااااضيات خسته كننده!!! هستش موقع مناسبي براي باز كردن اون كادوي مرموز هست !!!!
ميلسون نام خانوادگي اين شخص هست يا نام فاميلي!؟ ١٣صندلي ميز گرد رو بر چه أساس انتخاب كردين(براي ما إيراني ها عدد نحسي هست و در گروه فراماسونري عد مقدس هست و يك نماز شيطان پرستي)؟! تا پايان داستان فكر ميكردم ميلسون يه اقا باشه!!������������☹️اون شخص افسانه اي خانم باشه! خانمه ميره دست شوهرش رو ميبوسه بعد تازه بعد هرچند وقتي حالا كه ميشناختتش متوجه انگشتر سياه ميشه قبل اون يعني متوجه نشده بود!!؟ فكر كنم زيادي به اين فصل گير دادم تازه فصل اول هم يك سري جاهاش گنگ بود برام������
فصل سوم
استفن! تلفظ اسم براي من كه با أسامي خارجي نميتونم ارتباط بگيرم سخته فكر كنم مثل من هم تو خواننده ها كم نباشه!؟������ كاش شخصيت اصلي بيشتر اسمي داشت كه بيشتر تو ذهن بمونه نه يه اسمي كه تلفظش هم سخته .كامل اسم ميشه استفان!؟يا Stephen=استيون؟
درمورد اسم كنجكاو شدم اخه ميخواستم معني اسم رو پيدا كنم ببينم چقدر به اين شخصيت كه قراره ماجراي افسانه اي رو دنبال كنه نزديك هست .
جيك هم برام سوال شده اسم و معنيش و تلفظش ������
هلن شكه و از سرعت زياد به نظر ميرسيد!؟ اقا من هيچ قضاوتي نميكنم!!!������
و خود را به صندلي ماشين او چسبانده بود!!؟ اصلا نيازي نبود خودش رو بچسبونه به صندلي ماشين با اون سرعت حتما چسبيده ميشد به صندلي ماشين هيچ فرو ميرفت توش������������
راستي يه چيزي ������ داشتي از استفن ميگفتي بعد يهو صحنه جيك اومد بعد صحنه هنري!!! فقط پاراگرافي از هم جدا شده بودن زياد از ادبيات سر در نميارم ولي فكر كنم ستاره ها رو براي اين جور مواقع استفاده ميكنن تا خواننده متوجه بشه صحنه ها تغيير كردن! كتاب هاي كه خونده بودم اينجوري مشخص ميشدن !������
گروه سه مگه يك نَفَر هست كه خواهد كشت!!
حتي در ان يك ساعت در كلاس زيست!! من چيزي از فعل و فاعل و مفعول و بقيه اين سازنده هاي ادبيات نميدونم ولي.... قضاوت با اونايي كه ميدونن������ !!!
چرا هنري دشمن خوني سوزان هست!؟ اما اين درمقابل اينكه بفهمن از هنري دشمن خونيش تقاضا كرده.... اينجا رو سه مرتبه خوندم خودت هم برو بخون يك بار ديگه متوجه منظورم ميشي������
تا اينجاش هم ميخوام ديگه نخونمش اصلا ولش كنم هم اينكه ميخوام بدونم جريان چيه و داستان از چه قراره
موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته ...
ببين اقا اميد نميخوام دلسردتون كنم اميدوارم گفتن اين ها شما رو پر اراده تَر كنه و بخواين إشكالات رو إصلاح كنيد و دلسرد نشين
اگه قصد دارين بنويسين حد اقل قبل گذاشتن داستانتون خودتون دو يا سه بار بخونين اگه ب دلتون نشست بعد بذارين... وقتي دفعه اول ميخوني ممكنه تحت تأثير نوشته خودتون متوجه اشتباه هات نشين ولي براي بار دوم كه اون هيجان أوليه از بين رفت متوجه خيلي جاهاش ميشين و دفعه سوم ديگه كاملا إصلاح شده ميشه
فصل دوم .سوزان يك زن مشكي
سوزان دو هم مدرسه اي
وجود دوتا سوزان در داستان كه قراره نزديك به شخصيت اصلي باشن و مدام ازشون حرف زده ميشه ناجور نيست!؟
بخاطر درس رياضيات نميتونه با دوستش دور دور بره چون بعدا نميتونه مثل جيك!دوست پولدارش معلم خصوصي بگيره! درست صفحه بعد چون درس ريااااضيات خسته كننده!!! هستش موقع مناسبي براي باز كردن اون كادوي مرموز هست !!!!
ميلسون نام خانوادگي اين شخص هست يا نام فاميلي!؟ ١٣صندلي ميز گرد رو بر چه أساس انتخاب كردين(براي ما إيراني ها عدد نحسي هست و در گروه فراماسونري عد مقدس هست و يك نماز شيطان پرستي)؟! تا پايان داستان فكر ميكردم ميلسون يه اقا باشه!!������������☹️اون شخص افسانه اي خانم باشه! خانمه ميره دست شوهرش رو ميبوسه بعد تازه بعد هرچند وقتي حالا كه ميشناختتش متوجه انگشتر سياه ميشه قبل اون يعني متوجه نشده بود!!؟ فكر كنم زيادي به اين فصل گير دادم تازه فصل اول هم يك سري جاهاش گنگ بود برام������
فصل سوم
استفن! تلفظ اسم براي من كه با أسامي خارجي نميتونم ارتباط بگيرم سخته فكر كنم مثل من هم تو خواننده ها كم نباشه!؟������ كاش شخصيت اصلي بيشتر اسمي داشت كه بيشتر تو ذهن بمونه نه يه اسمي كه تلفظش هم سخته .كامل اسم ميشه استفان!؟يا Stephen=استيون؟
درمورد اسم كنجكاو شدم اخه ميخواستم معني اسم رو پيدا كنم ببينم چقدر به اين شخصيت كه قراره ماجراي افسانه اي رو دنبال كنه نزديك هست .
جيك هم برام سوال شده اسم و معنيش و تلفظش ������
هلن شكه و از سرعت زياد به نظر ميرسيد!؟ اقا من هيچ قضاوتي نميكنم!!!������
و خود را به صندلي ماشين او چسبانده بود!!؟ اصلا نيازي نبود خودش رو بچسبونه به صندلي ماشين با اون سرعت حتما چسبيده ميشد به صندلي ماشين هيچ فرو ميرفت توش������������
راستي يه چيزي ������ داشتي از استفن ميگفتي بعد يهو صحنه جيك اومد بعد صحنه هنري!!! فقط پاراگرافي از هم جدا شده بودن زياد از ادبيات سر در نميارم ولي فكر كنم ستاره ها رو براي اين جور مواقع استفاده ميكنن تا خواننده متوجه بشه صحنه ها تغيير كردن! كتاب هاي كه خونده بودم اينجوري مشخص ميشدن !������
گروه سه مگه يك نَفَر هست كه خواهد كشت!!
حتي در ان يك ساعت در كلاس زيست!! من چيزي از فعل و فاعل و مفعول و بقيه اين سازنده هاي ادبيات نميدونم ولي.... قضاوت با اونايي كه ميدونن������ !!!
چرا هنري دشمن خوني سوزان هست!؟ اما اين درمقابل اينكه بفهمن از هنري دشمن خونيش تقاضا كرده.... اينجا رو سه مرتبه خوندم خودت هم برو بخون يك بار ديگه متوجه منظورم ميشي������
تا اينجاش هم ميخوام ديگه نخونمش اصلا ولش كنم هم اينكه ميخوام بدونم جريان چيه و داستان از چه قراره
موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته ...
ببين اقا اميد نميخوام دلسردتون كنم اميدوارم گفتن اين ها شما رو پر اراده تَر كنه و بخواين إشكالات رو إصلاح كنيد و دلسرد نشين
اگه قصد دارين بنويسين حد اقل قبل گذاشتن داستانتون خودتون دو يا سه بار بخونين اگه ب دلتون نشست بعد بذارين... وقتي دفعه اول ميخوني ممكنه تحت تأثير نوشته خودتون متوجه اشتباه هات نشين ولي براي بار دوم كه اون هيجان أوليه از بين رفت متوجه خيلي جاهاش ميشين و دفعه سوم ديگه كاملا إصلاح شده ميشه
سلام و خسته نباشید خدمت شما مرسی که این قدر با دقت مطالعه فرمودید اما از نقد شما میتونم اینطور برداشت کنم که اکثر اشکالاتی که شما از داستان من گرفتید اشکالات نگارشی یا ویراستاری هست اگر نطرات ماقبل رو مطالعه می فرمودید ذکر کرده بودم این داستان رو به دلایلی قصد استفاده کردن از ویراستار رو ندارم و تنها خود داستان رو به قلم خودم میزارم همه نویسنده ها ویراستارای خوبی نیستن! شما بجای دقت به اصل داستان به فرعیات دقت فرمودید مثلا گفتید
چرا دو تا سوزان داریم تو خب فکر نکنم ایم دلیلی بشه به بد بودن شما ابتدا باید ببینید نویسنده میتونه طوری بنویسه که این دو با هم اشتباه گرفته نشن اگر اینطور نشد اون وقت میتونید بگید این مشکله!
یا این نکته که چرا روی درس ریاضیات جعبه رو باز کرده خب معمولا خیلی ها سر کلاس ریاضی خوابشون میگیره مثلا خودم ! در قسمت دیگه که ذکر کردید به خاطر ریاضی نمیتونه بره دور دور بعد ذکر کردید سر همون درس جعبه رو باز کرده به نظرم منظورتون این بود که اگه نمیتونه درسو از دست بده چرا حالا به درس گوش نمیده اما این هم دلیل خودش رو داره چون در اکثر دقایق کلاس به خاطر خواب الودگی کسی به هنری نگاه هم نمیکرد زمام مناسبی برای باز کردن جعبه بوده! نمیتونم شاید اگه مینوشتم عربی بهتر بود به نظر شما چی؟ خخخخ
اما در باره میلسون میلسون اسمی هست که در مراسم نام گذاری برای اون انتخاب شده و بعد از مراسم نام گذاری نام قبلی اون به فراموشی سپرده میشه و همه اون رو به نام جدید خواهند شناخت و حتی نام بردن اون فرد به نام قبلیش جرم محسوب میشه !
برا عدد 13 هم فکر کنم دیگه دارید از اسمون و زمین مسکل میتراشید 13 عدد نحسی هست و من هم این رو به خوبی میدونم و این رو هم ذکر کنم مقاله 500 صفحه ای هم در باره لوژ های فراماسونری در دوره کارشناسی خودم ارائه دادم و از این مسائل اگاهم اما به خاطر استفاده از همین جنبه نحس و بدی این عدد ، 13 گذاشتم که به خوبی جنبه منفی اونها رو برسونه مثلا میزاشتم 7 که عدد مقدس ایران باستانه ایا میتونست جنبه ملی گرایی و ضد فراماسونری رو حفظ کنه و نحس هم باشه؟ خیر نمیتونه هر چیزی رو توی نوشتن باید در جای خودش قرار بدی چیز بد برای جاهای بد خواننده باید دقت کنه!
و اما در باره قسمتی که فرمودین میلسون دست همسرش رو میگیره و تازه متوجه حلقه میشه بله شما باید کمی دندون روی جگر بزارید تا بفهمید قضیه چی به چیه شما با دقت خوندید ولی حول حولکی انتظار دارید همه مطالب و جزئیات رو توی فصل اول بهتون بدن ،نمیشه اینکه ولی من چیزی که توی فصلای بیستو خورده ای قرار داره الان بهتون میگم حلقه تا زمانی که صاحب حلقه اجازه نده از دید دیگران و هر موجود دیگه ای با هر قدرتی مخفی میمونه و هیچ کسی نمیتونه فرمان روا رو از دیگران تشخیص بده، (خخخ حول حولکی خوندی و ایراد گرفتی!)
اما در باره استفن به هیچ وجه موافق نظر شما نیستم استفن با استفان متفاوت میتونه باشه و دلیلی نمیشه !
هلن شكه و از سرعت زياد به نظر ميرسيد!؟ اقا من هيچ قضاوتي نميكنم!!!������ (باز هم بر میگرده به همون ایرادی که گفتم ویراستار قصد ندارم بگیرم! ولی از نظر خودم مشکلی هم نداره نباید که همه جا سنگین و ادبی نوشت! من از اون سبک ها توی داستان های خودم استفاده نمیکنم مگر در موارد خاص)
و خود را به صندلي ماشين او چسبانده بود!!؟ اصلا نيازي نبود خودش رو بچسبونه به صندلي ماشين با اون سرعت حتما چسبيده ميشد به صندلي ماشين هيچ فرو ميرفت توش������������ خب در باره این قسمت چی بگم اخه تا حالا توی این اتوباسا نشستین که تو بزرگراه با سرعت 200 تا ویراژ میدن؟ اون وقت ایا پا شدید برید مثلا اب سرد کنه یه لیوان اب بخوری؟ با گفته شما اگر کسی از جاش بلند شه و بیاد وی راه روی وسط از شیشه عقب اتوبوس شوت میشه بیرون ، به نظر شما این واقعیه؟ نخیر ،شما هواپیما در نظر بگیر سا چه سرعتی حرکت میکنه؟ ادم توش به راحتی قدم میزنه ،(ارجاع شود به درس فیزیک سال دوم سوم دبیرستان فکر کنم! قضیه سرعتو فشارو جازبه و این چیزا!) در ضمن هر جمله ای که توی داستان فانتزی نوشته میشه نباید با علم حقیقی مقایسه بشه شاید جمله ای توصیفی باشه شاید برای نگران کردن شاید برای هر چیزی منظور من تنها این بود که جیک سرعت بالایی میرفت که در همچین سرعت هایی بعضی وقت ها از ترس ادم به زمینو اسمون چنگ میندازه!(به نظر شما ایا میشهبه زمینو و اسمون چنگ زد؟ این جمله هم توصیفیه!)
راستي يه چيزي ������ داشتي از استفن ميگفتي بعد يهو صحنه جيك اومد بعد صحنه هنري!!! فقط پاراگرافي از هم جدا شده بودن زياد از ادبيات سر در نميارم ولي فكر كنم ستاره ها رو براي اين جور مواقع استفاده ميكنن تا خواننده متوجه بشه صحنه ها تغيير كردن! كتاب هاي كه خونده بودم اينجوري مشخص ميشدن !������ ستاره ها زمانی استفاده میشن که صحنه داستان عوض شه مثلا یکی در کلاس درس باشه بعد بیایم بیرون از یه نفر دیگه بگیم ولی اگر همون یه نفر که بیرونه بیاد داخل کلاس و توی صحنه اصلی وارد شه که نیازی به ستاره نیست !(که البته این رو هم بگم این ستاره ها سلیقه ایه قانون خاصی نداره از نظر ادبی)
گروه سه مگه يك نَفَر هست كه خواهد كشت!!(بر میگرده به همون قانون کوانتومی که گفتم ویراستار به کار نمیبرم!)
حتي در ان يك ساعت در كلاس زيست!! من چيزي از فعل و فاعل و مفعول و بقيه اين سازنده هاي ادبيات نميدونم ولي.... قضاوت با اونايي كه ميدونن������ !!!(ارجاع به پاسخ بالایی در پرانتز!)
چرا هنري دشمن خوني سوزان هست!؟ گفتم با دقت نخوندی ارجاع شود به فصل دوم اونجایی که گفتم تمام محتویات دلو روده اون قورباغه بیچاره توی کیف سوزان پیدا شد! و همه هنری رو مقصر میدونن
اما اين درمقابل اينكه بفهمن از هنري دشمن خونيش تقاضا كرده.... اينجا رو سه مرتبه خوندم خودت هم برو بخون يك بار ديگه متوجه منظورم ميشي������ لطفا شما با بزرگواری خودتون ببخشید اون یه دونه "این " اولی رو اضافه گذاشتم مال یه جمله دیگه بود شما در نظرش نگیری معنی پیدا میکنه!
تا اينجاش هم ميخوام ديگه نخونمش اصلا ولش كنم هم اينكه ميخوام بدونم جريان چيه و داستان از چه قراره موردی نداره هر کسی یه سبک از نوشته رو میپسنده بعضی ها ادبیات سنگین و کهن رو دوس دارن توی نوشته ها ببینن و بخونن ولی بعضی ها هم دوس دارن داستان رون بخونن و ادبیات عامیانه رو میپسندن وو این یه نظر شخصیه و بستگی به شما داره حالا دیگه این بود اگر ضعیف بود قلم اینجانب و وقت شما رو هدر دادم شما به بزرگواری خودتون ببخشید.
موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته ... واقعا نمیفهمم معنی این جمله رو زمانی که داستان هنوز وارد فاز اصلیش نشده ، نه البته در مورد این نقد فقط، بلکه توی هر داستانی میرم میبینم طرف یه فصل گذاشته دو فصل گذاشته همه زیرش مینویسن موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته .. این رو من نمیدونم داستانی که هنوز شروع نشده از کجا الان ملت فهمیدن موضوعش خوبه؟ ایا داستان رو پیش بینی کردن؟ اگر اینطوره باید ایول داد بهشون و به اون نویسنده باید گفت برو داش لالا کن که کل داستانت با یه فصل دستش رو شد! داستان باید قابل پیش بینی نباشه باید گنگ باشه جاهاییش و خواننده نفهمه صحنه بعدی چی میشه و در زمان مناسب و در فصل مناسب بخونن و بگن اها فصل دوم "هنری دشمن خونی سوزان بود به خاطر این بودش په!!!!قورباغه هه مورد داشت!" به نظرم باید از به کار بردن این جمله در زیر هر داستانی به جد پرهیز بشه !
اگه قصد دارين بنويسين حد اقل قبل گذاشتن داستانتون خودتون دو يا سه بار بخونين اگه ب دلتون نشست بعد بذارين... وقتي دفعه اول ميخوني ممكنه تحت تأثير نوشته خودتون متوجه اشتباه هات نشين ولي براي بار دوم كه اون هيجان أوليه از بين رفت متوجه خيلي جاهاش ميشين و دفعه سوم ديگه كاملا إصلاح شده ميشه
در این مورد با شما موافق نیستم زهرا خانم نویسنده به خوبی نمیتونه در باره نوشته خودش نظر بده چون تمام اون فصل توی ذهنش مثل یه فیلم سینمایی داره خودش تکرار میشه و نمیتونه مشکلات رو ببینه خواننده ها باید مشکلات رو بیان کنن و از شمام باید تشکر کنم به خاطر اینکه اینطور نظر دادین ! و از نظر خودتون مشکلات رو بیان کردید تشکر:53::53::53:امید وار بودم فصل های 4 5 رو هم بخونید ولی گفتین دیگه نمیخونید و به خواسته شما احترام میزارم
و درکل به نظرم اگر خواستیم نقد کنیم برای داستانی که ویراستار نداره نباید نقد ویرایشی کنیم چون دور از انصافه هر نویسنده ای نمیتونه ویراستار خوبی باشه و هر ویراستار خوبی هم نمیتونه نویسنده خوبی باشه!
با ارزوی موفقیت برای شما
و همه دوستان
سلام و خسته نباشید خدمت شما مرسی که این قدر با دقت مطالعه فرمودید اما از نقد شما میتونم اینطور برداشت کنم که اکثر اشکالاتی که شما از داستان من گرفتید اشکالات نگارشی یا ویراستاری هست اگر نطرات ماقبل رو مطالعه می فرمودید ذکر کرده بودم این داستان رو به دلایلی قصد استفاده کردن از ویراستار رو ندارم و تنها خود داستان رو به قلم خودم میزارم همه نویسنده ها ویراستارای خوبی نیستن! شما بجای دقت به اصل داستان به فرعیات دقت فرمودید مثلا گفتید
چرا دو تا سوزان داریم تو خب فکر نکنم ایم دلیلی بشه به بد بودن شما ابتدا باید ببینید نویسنده میتونه طوری بنویسه که این دو با هم اشتباه گرفته نشن اگر اینطور نشد اون وقت میتونید بگید این مشکله!
یا این نکته که چرا روی درس ریاضیات جعبه رو باز کرده خب معمولا خیلی ها سر کلاس ریاضی خوابشون میگیره مثلا خودم ! در قسمت دیگه که ذکر کردید به خاطر ریاضی نمیتونه بره دور دور بعد ذکر کردید سر همون درس جعبه رو باز کرده به نظرم منظورتون این بود که اگه نمیتونه درسو از دست بده چرا حالا به درس گوش نمیده اما این هم دلیل خودش رو داره چون در اکثر دقایق کلاس به خاطر خواب الودگی کسی به هنری نگاه هم نمیکرد زمام مناسبی برای باز کردن جعبه بوده! نمیتونم شاید اگه مینوشتم عربی بهتر بود به نظر شما چی؟ خخخخ
اما در باره میلسون میلسون اسمی هست که در مراسم نام گذاری برای اون انتخاب شده و بعد از مراسم نام گذاری نام قبلی اون به فراموشی سپرده میشه و همه اون رو به نام جدید خواهند شناخت و حتی نام بردن اون فرد به نام قبلیش جرم محسوب میشه !
برا عدد 13 هم فکر کنم دیگه دارید از اسمون و زمین مسکل میتراشید 13 عدد نحسی هست و من هم این رو به خوبی میدونم و این رو هم ذکر کنم مقاله 500 صفحه ای هم در باره لوژ های فراماسونری در دوره کارشناسی خودم ارائه دادم و از این مسائل اگاهم اما به خاطر استفاده از همین جنبه نحس و بدی این عدد ، 13 گذاشتم که به خوبی جنبه منفی اونها رو برسونه مثلا میزاشتم 7 که عدد مقدس ایران باستانه ایا میتونست جنبه ملی گرایی و ضد فراماسونری رو حفظ کنه و نحس هم باشه؟ خیر نمیتونه هر چیزی رو توی نوشتن باید در جای خودش قرار بدی چیز بد برای جاهای بد خواننده باید دقت کنه!
و اما در باره قسمتی که فرمودین میلسون دست همسرش رو میگیره و تازه متوجه حلقه میشه بله شما باید کمی دندون روی جگر بزارید تا بفهمید قضیه چی به چیه شما با دقت خوندید ولی حول حولکی انتظار دارید همه مطالب و جزئیات رو توی فصل اول بهتون بدن ،نمیشه اینکه ولی من چیزی که توی فصلای بیستو خورده ای قرار داره الان بهتون میگم حلقه تا زمانی که صاحب حلقه اجازه نده از دید دیگران و هر موجود دیگه ای با هر قدرتی مخفی میمونه و هیچ کسی نمیتونه فرمان روا رو از دیگران تشخیص بده، (خخخ حول حولکی خوندی و ایراد گرفتی!)
اما در باره استفن به هیچ وجه موافق نظر شما نیستم استفن با استفان متفاوت میتونه باشه و دلیلی نمیشه !
هلن شكه و از سرعت زياد به نظر ميرسيد!؟ اقا من هيچ قضاوتي نميكنم!!!������ (باز هم بر میگرده به همون ایرادی که گفتم ویراستار قصد ندارم بگیرم! ولی از نظر خودم مشکلی هم نداره نباید که همه جا سنگین و ادبی نوشت! من از اون سبک ها توی داستان های خودم استفاده نمیکنم مگر در موارد خاص)
و خود را به صندلي ماشين او چسبانده بود!!؟ اصلا نيازي نبود خودش رو بچسبونه به صندلي ماشين با اون سرعت حتما چسبيده ميشد به صندلي ماشين هيچ فرو ميرفت توش������������ خب در باره این قسمت چی بگم اخه تا حالا توی این اتوباسا نشستین که تو بزرگراه با سرعت 200 تا ویراژ میدن؟ اون وقت ایا پا شدید برید مثلا اب سرد کنه یه لیوان اب بخوری؟ با گفته شما اگر کسی از جاش بلند شه و بیاد وی راه روی وسط از شیشه عقب اتوبوس شوت میشه بیرون ، به نظر شما این واقعیه؟ نخیر ،شما هواپیما در نظر بگیر سا چه سرعتی حرکت میکنه؟ ادم توش به راحتی قدم میزنه ،(ارجاع شود به درس فیزیک سال دوم سوم دبیرستان فکر کنم! قضیه سرعتو فشارو جازبه و این چیزا!) در ضمن هر جمله ای که توی داستان فانتزی نوشته میشه نباید با علم حقیقی مقایسه بشه شاید جمله ای توصیفی باشه شاید برای نگران کردن شاید برای هر چیزی منظور من تنها این بود که جیک سرعت بالایی میرفت که در همچین سرعت هایی بعضی وقت ها از ترس ادم به زمینو اسمون چنگ میندازه!(به نظر شما ایا میشهبه زمینو و اسمون چنگ زد؟ این جمله هم توصیفیه!)
راستي يه چيزي ������ داشتي از استفن ميگفتي بعد يهو صحنه جيك اومد بعد صحنه هنري!!! فقط پاراگرافي از هم جدا شده بودن زياد از ادبيات سر در نميارم ولي فكر كنم ستاره ها رو براي اين جور مواقع استفاده ميكنن تا خواننده متوجه بشه صحنه ها تغيير كردن! كتاب هاي كه خونده بودم اينجوري مشخص ميشدن !������ ستاره ها زمانی استفاده میشن که صحنه داستان عوض شه مثلا یکی در کلاس درس باشه بعد بیایم بیرون از یه نفر دیگه بگیم ولی اگر همون یه نفر که بیرونه بیاد داخل کلاس و توی صحنه اصلی وارد شه که نیازی به ستاره نیست !(که البته این رو هم بگم این ستاره ها سلیقه ایه قانون خاصی نداره از نظر ادبی)گروه سه مگه يك نَفَر هست كه خواهد كشت!!(بر میگرده به همون قانون کوانتومی که گفتم ویراستار به کار نمیبرم!)
حتي در ان يك ساعت در كلاس زيست!! من چيزي از فعل و فاعل و مفعول و بقيه اين سازنده هاي ادبيات نميدونم ولي.... قضاوت با اونايي كه ميدونن������ !!!(ارجاع به پاسخ بالایی در پرانتز!)
چرا هنري دشمن خوني سوزان هست!؟ گفتم با دقت نخوندی ارجاع شود به فصل دوم اونجایی که گفتم تمام محتویات دلو روده اون قورباغه بیچاره توی کیف سوزان پیدا شد! و همه هنری رو مقصر میدونن
اما اين درمقابل اينكه بفهمن از هنري دشمن خونيش تقاضا كرده.... اينجا رو سه مرتبه خوندم خودت هم برو بخون يك بار ديگه متوجه منظورم ميشي������ لطفا شما با بزرگواری خودتون ببخشید اون یه دونه "این " اولی رو اضافه گذاشتم مال یه جمله دیگه بود شما در نظرش نگیری معنی پیدا میکنه!
تا اينجاش هم ميخوام ديگه نخونمش اصلا ولش كنم هم اينكه ميخوام بدونم جريان چيه و داستان از چه قراره موردی نداره هر کسی یه سبک از نوشته رو میپسنده بعضی ها ادبیات سنگین و کهن رو دوس دارن توی نوشته ها ببینن و بخونن ولی بعضی ها هم دوس دارن داستان رون بخونن و ادبیات عامیانه رو میپسندن وو این یه نظر شخصیه و بستگی به شما داره حالا دیگه این بود اگر ضعیف بود قلم اینجانب و وقت شما رو هدر دادم شما به بزرگواری خودتون ببخشید.
موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته ... واقعا نمیفهمم معنی این جمله رو زمانی که داستان هنوز وارد فاز اصلیش نشده ، نه البته در مورد این نقد فقط، بلکه توی هر داستانی میرم میبینم طرف یه فصل گذاشته دو فصل گذاشته همه زیرش مینویسن موضوع خوبه داستان خوبه اما نوشته .. این رو من نمیدونم داستانی که هنوز شروع نشده از کجا الان ملت فهمیدن موضوعش خوبه؟ ایا داستان رو پیش بینی کردن؟ اگر اینطوره باید ایول داد بهشون و به اون نویسنده باید گفت برو داش لالا کن که کل داستانت با یه فصل دستش رو شد! داستان باید قابل پیش بینی نباشه باید گنگ باشه جاهاییش و خواننده نفهمه صحنه بعدی چی میشه و در زمان مناسب و در فصل مناسب بخونن و بگن اها فصل دوم "هنری دشمن خونی سوزان بود به خاطر این بودش په!!!!قورباغه هه مورد داشت!" به نظرم باید از به کار بردن این جمله در زیر هر داستانی به جد پرهیز بشه !اگه قصد دارين بنويسين حد اقل قبل گذاشتن داستانتون خودتون دو يا سه بار بخونين اگه ب دلتون نشست بعد بذارين... وقتي دفعه اول ميخوني ممكنه تحت تأثير نوشته خودتون متوجه اشتباه هات نشين ولي براي بار دوم كه اون هيجان أوليه از بين رفت متوجه خيلي جاهاش ميشين و دفعه سوم ديگه كاملا إصلاح شده ميشه
در این مورد با شما موافق نیستم زهرا خانم نویسنده به خوبی نمیتونه در باره نوشته خودش نظر بده چون تمام اون فصل توی ذهنش مثل یه فیلم سینمایی داره خودش تکرار میشه و نمیتونه مشکلات رو ببینه خواننده ها باید مشکلات رو بیان کنن و از شمام باید تشکر کنم به خاطر اینکه اینطور نظر دادین ! و از نظر خودتون مشکلات رو بیان کردید تشکر:53::53::53:امید وار بودم فصل های 4 5 رو هم بخونید ولی گفتین دیگه نمیخونید و به خواسته شما احترام میزارمو درکل به نظرم اگر خواستیم نقد کنیم برای داستانی که ویراستار نداره نباید نقد ویرایشی کنیم چون دور از انصافه هر نویسنده ای نمیتونه ویراستار خوبی باشه و هر ویراستار خوبی هم نمیتونه نویسنده خوبی باشه!
با ارزوی موفقیت برای شما
و همه دوستان
بله حق با شماست من نقد ويراستاري كردم چون وقتي ميخوندم بيشتر خودم مجبور بودم كلمه ها جمله ها رو مرتب كنم و يكجورايي حواسم از داستان پرت ميشد ...من نگفتم نميخونم اصلا وقت هاي بيكارم ميخونم
درمورد پيش بيني هم كه گفتين همه داستان هاي اينحوري يك قهرمان دارن و يك معما و حل معما
كه خيلي هاشون وقتي تا سه فصل خوندي بقيه داستان قابل پيش بيني ميشه مگه اينكه يه نويسنده ديگه يك جوري معماش كنه قابل حل نباشه مگه ب دست خودش!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
با اين دفاع كه كردين من ميرم بقيه رو ميخونم البته فقط به داستان توجه ميكنم نه ويراستاري
بله حق با شماست من نقد ويراستاري كردم چون وقتي ميخوندم بيشتر خودم مجبور بودم كلمه ها جمله ها رو مرتب كنم و يكجورايي حواسم از داستان پرت ميشد ...من نگفتم نميخونم اصلا وقت هاي بيكارم ميخونم
درمورد پيش بيني هم كه گفتين همه داستان هاي اينحوري يك قهرمان دارن و يك معما و حل معما
كه خيلي هاشون وقتي تا سه فصل خوندي بقيه داستان قابل پيش بيني ميشه مگه اينكه يه نويسنده ديگه يك جوري معماش كنه قابل حل نباشه مگه ب دست خودش!- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
با اين دفاع كه كردين من ميرم بقيه رو ميخونم البته فقط به داستان توجه ميكنم نه ويراستاري
اخخخ کمرم همین الان از کلی کار برگشتم کمرم اخخخ ولش کن اصلا
شاید تا حدودی در برای روند داستان های فانتزی حق داشته باشید قهرمان معما حل معما ولی این روندی هست که توی همه داستان ها وجود داره شما یه داستان نام ببر که این روند توش نداشته باشه به نظرم این خاصیت داستان های فانتزی هست و ایرادی هم توش نیست چون سبک فانتزی یعنی همین!
و اینکه اگر نویسنده ای توی سه فصل بشه ته داستانش رو حدس زد به نظرم اون نویسنده نویسنده نیست بلکه یه وقت طلف کنه داستان باید غیر قابل پیش بینی باشه نه اینکه بدونیم بله اخر داستان مثل این فیلم هندیا اخرش به عروسی ختم میشه !
اما برای داستان من ایا شما میتونید تهش رو حدس بزنید؟ ادم بداش کدومن؟؟ میتونید یه روند از داستان رو برای من اینجا بگید ! واقعا اگر کسی بتونه ته این داستان رو حدس بزنه من همین الان این داستان رو پاره میکنم و میریزمش دور!
مرسی
یا علی!
:1:
خسته نباشين خدا قوت...
درمورد داستان فانتزي جلد اول داستان سفير كبير رو خوندم ولي اصلا قابل حدس نيست چرا چون همه ادم هاي داستان رو نديديم اصلا معلوم نيست بعدش چه كسي مياد و چه كسي حذف ميشه نميخوام داستان شما رو با اون مقايسه كنم فقط يك مثال از فانتزي ها تو ذهنم اومد زدم
ببينيد اون دوتا سوزان واقعا نميشه خوب تشخيص داد بعدش قهرمان داستان استفن بود بعد شد هنري يهو !!! من اونجا متوجه دشمني سوزان هم مدرسه اي با استفن شدم اما با هنري نه اخه گفتين من فصل دو متوجه قضيه قورباغه نشدم!!
نميدونم ولي واقعا داستانتون تنها مشكلش ويراستاري نيست بلكه بيان داستان هست ... شايد از نظر خودتون عالي باشه ما كه همونطور خودتون گفتين موضوع داستان رو نميدونيم و هيچ ذهنيتي ازش نداريم پس بايد جوري بيان بشه كه ما هم مثل شما متوجه بشيم يا نه؟ البته اين نظر من هست چون داستان هاي فانتزي رو دوست دارم و تا حدودي دنبال ميكنم
هري پاتر،سابريل،و چند تايي كه اسمشون يادم نيست و همين سفير كبير كه البته نميشه اون رو كامل دونست ... ارباب حلقه ها هم فيلمش رو ديدم ... اوه بيخيال اصلا من ديگه نظر نميدم ببخشيد اگه بد و تند انتقاد كردم موفق باشيد
خسته نباشين خدا قوت...
درمورد داستان فانتزي جلد اول داستان سفير كبير رو خوندم ولي اصلا قابل حدس نيست چرا چون همه ادم هاي داستان رو نديديم اصلا معلوم نيست بعدش چه كسي مياد و چه كسي حذف ميشه نميخوام داستان شما رو با اون مقايسه كنم فقط يك مثال از فانتزي ها تو ذهنم اومد زدم
ببينيد اون دوتا سوزان واقعا نميشه خوب تشخيص داد بعدش قهرمان داستان استفن بود بعد شد هنري يهو !!! من اونجا متوجه دشمني سوزان هم مدرسه اي با استفن شدم اما با هنري نه اخه گفتين من فصل دو متوجه قضيه قورباغه نشدم!!
نميدونم ولي واقعا داستانتون تنها مشكلش ويراستاري نيست بلكه بيان داستان هست ... شايد از نظر خودتون عالي باشه ما كه همونطور خودتون گفتين موضوع داستان رو نميدونيم و هيچ ذهنيتي ازش نداريم پس بايد جوري بيان بشه كه ما هم مثل شما متوجه بشيم يا نه؟ البته اين نظر من هست چون داستان هاي فانتزي رو دوست دارم و تا حدودي دنبال ميكنم
هري پاتر،سابريل،و چند تايي كه اسمشون يادم نيست و همين سفير كبير كه البته نميشه اون رو كامل دونست ... ارباب حلقه ها هم فيلمش رو ديدم ... اوه بيخيال اصلا من ديگه نظر نميدم ببخشيد اگه بد و تند انتقاد كردم موفق باشيد
خدا وکیلی نمی دونم چی بگم قهرمان داستان استفن بود بعد یهو شد هنری؟؟؟ حالتون خوبه؟؟ به نظرم اشکال از متن من نیست شما چندین داستان رو همزمان با هم در حال حاضر مطالعه میکنید داستان جوکر موهبت برزخی و نظراتتون رو پای دو سه تا داستان توی سایتم دیدم به نظرم کلا همرو با هم قاتی فرمودین ، ارجاع شود به فصل سوم شخصیت استفن از اولین پاراگراف شروع میشه ،استفن دوست جیک هست که تنها در طول داستان یک صفحه ازش اومده دقت کنید در طول 5 فصل تنها یک صفحه اسم استفن اومده بعد شما چطور می گید قهرمان داستان استفن بوده؟
شخصیت اصلی داستان هنری بوده از فصل اول و تا فصل اخر هم می مونه ، در این مورد خواهشا بیشتر دقت کنید ،
"من اونجا متوجه دشمني سوزان هم مدرسه اي با استفن شدم اما با هنري نه"
لطفا به متن توی تصویر دقت کنید!
این یکی رو هم دقت بفرمایید
مطمئنم چند جای دیگه متن رو هم از این دشمنیش با هنری گفته بودم اما نمیدونم شما چطور داستان میخونید که این هنری رو نشناختید تا حالا و گیر دادین به این استفن ، استفن همش دربارش 16 خط ابتدایی فصل سوم دربارش نوشته شده که از این 16 خط 7 خط اون فقط مکالمه های 2 تا 7 کلمه ای هست یعنی به عبارتی این استفن یه شخصیت حاشیه ای هست توی داستان که فقط یه کار ساده ای رو انجام میده و به جیک خبر میده حالا چطور از نظر شما شده قهرمان داستان من خبر ندارم والا!!!!
در باره داستان قدرت ذهن یا همون سفیر کبیر هم من به شخصه 11 بار خوندمش که فکر نکنم شما این تعداد خونده باشیدش و یه جورایی عاشق قدرت ذهنم و اقای سینا فتحی رو استاد بلامنازه این سایت میدونم ، همچنین داستان هایی که ذکر فرمودین داستان هری پاتر سابریل ارباب حلقه ها این چنتا رو به نظر شما از نظر خودتون خدایی انصاف بدیم مییتونید با داستان یه نویسنده تازه کار مقایسه کنید؟ نخیر به هیچ وجه نیست این نویسنده ها کلاس جهانی دارن و یه عمره این کارن یکم انصاف! ارباب حلقه ها خدای فانتزی و یه مرجعه برای همس شما من رو نباید با این کتاب ها مقایسه کنی ، بله در صورت مقایسه با این داستان های بزرگ داستان من به اندازه سر سوزنی ارزش نداره !
من در حال حاضر دو سالی هست که دیگه روی نت کتابی ندیدم که من نخونده باشمش (البته بجز پولیاش) از کتاب های بچه گانه کمربند دلتورا تا ارباب حلقه ها سری های پرسی جکسون،مجموعه رنجر ، حلقه جادوگر سری بزرگ وار کرافت ،شمشیر حقیقت، بیشترشون یادم نیست اسمشون رو ولی فقط میدونم الان دو ساله که کتاب جدیدی نیومده بخونم اگر شما همه این کتاب ها رو خونده باشید میدونید هر داستانی رو یه نفر خوشش میاد و ازش دفاع میکنه و یه نفر بدش میاد ازشون دوس داره هر جوریه انتقاد کنه ، و انطور که من دیدم شما ظاهرا نه با دقت کتاب من رو خوندین نه گذاشتین به فصل های بعدش برسه و خیلی عجولانه کوبوندینش توی هم نه با نقدی منصفانه بلکه نقدی که به هیچ وجه صحیح نبود من مشکلات املایی و ویراستاری رو قبول دارم خودم هم توی داستان زیاده ولی شما درست یه صفحه اوردین و روی همین غضیه کوبوندین داستان رو و نگذاشتید فصل بعد بیاد که ببینید این سوزان مشکی پوش که الان توی داستان هست در دنیای خودش با این نام شناخته نمیشه و نام دیگه ای داره اگر کمی دندون روی جگر میزاشتید توی فصلهای اینده میفهمیدین که سوزان کوچکتر تا چنیدن فصل از داستان غیبش میزنه و نامی ازش برده نمیشه ،و عملا شما دیگه به گفته خودتون اونها رو با هم قاتی نمیکردین هرچند توی فصل پنج اون دو زمانی که کنار هم هستن هم قاتی نمیشه.
لطفا زمان دیگه ای اگر خواستین انتقاد کنید داستان رو بیشتر با دقتتتتت تاکید میکنم با دقتتت مطالعه کنید و اون رو با داستان های دیگه که همزمان میخونید قاتی نکنید
یا علی امید وارم جواب سوال ها تو رو گرفته باشید در باره قهرمان داستان هم روشن شده باشید !
سلام
برنامه ای برای ارائه ی فصل ها دارید
ممنون می شم بگید
سلام
چون داستان کامل هست زیاد زمان نمیبره فقط باید یکم وقت بزارم برای باز نویسی نهایی هر فصل و گذاشتن روی سایت اما از وقتی فصل پنجم رو گذاشتم کاری برام پیش اومده که نشده فصل 6 رو اماده کنم و بزارمش اما انشاا... تا اخر هفته کمی سرم خلوت تر بشه حتما فصل 6 رو هم میزارم ممنون میشم نظرتون رو هم درباره داستان بگید مرسی
شرمنده که دیر شد.
یا علی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام. فصل بعدی رو انشاالله کی میذارید؟
و میشه تعداد صفحات هر فصل رو بیشتر کنید؟
سلام خسته نباشید فصل بعد انشاا... تا اخر هفته گذاشته میشه
داستان کامل شده و الان در حال زدن شخصیت ها و شاخه و برگ های اضافی اون هستم و قصد ندارم ماجرا های فصل ها رو کششش بدم به صورت میانگین 14 یا 15 صفحس هر فصل ،شاید فصل های ابتدایی کمتر شده باشن ولی در ادامه بیشتر خواهند شد، در حد همون 14 15 صفحه برای هر فصل.
مرسی منتظر نظرات شما هستم
یا علی
نویسنده گرامی بنا بود دو هفته پیش فصل بدین....
منتظریم...........