سلام
در خدمت شما هستم با داستان بلند این سری :دی
نام داستان : جوک های بی مزه
نویسنده : آتوسا
فصل چهارم: چرا گناهکاران قدرتمندند ؟
فصل پنجم: نمی توانم رهایت کن
فصل 6، 7 و 8
فصل ششم : واکنشت چیست ؟
فصل هفتم : با خوشحالی، با خوشحالی از روی ترس می گریزم
فصل هشتم : و آنها از ما هیولا می سازند
فصل 9، 10 و 11
فصل نهم : بدبختی رودخانه ی دنیاست
فصل دهم : بگذار اجساد بر زمین بیفتند
فصل یازدهم : فرشته به سادگی دورم انداخت
فصل 12، 13 و 14
فصل دوازدهم : اگر بخواهم این کشتی را غرق می کنم
فصل سیزدهم : جوکر را با بی بی جفت کن
فصل چهاردهم : گریه کنان به کنارم بیا
فصل پانزدهم: گریه زیبایت می کند
فصل شانزدهم: می توانستیم نابود شویم، می توانستیم بسوزیم، بسوزیم
فصل هفدهم : کلوچه بادومی فکر می کردم سر به راهی ( دارای قسمت هایی که برای همه ی سنین مناسب نمی باشد. )
فصل هجدهم : وقتی در وجودم ذوب می شوی
فصل نوزدهم : تو هم به اندازه ی من شیطانی
فصل بیستم : باید از روی جسدم رد شی
فصل بیست و یکم
فصل بیست و دوم
فصل بیست و سوم
فصل بیست و چهارم
@اشوزُشت سپید
درود بر تو با این نقدت :دی گفتم این متن در هم ویراستار منو الان روانی می کنه :)) ولی با این همه اشکال بازم مرسی که خوندی :دی
سبک داستان جوریه که حس میکنی داری یه دساتان ترجمه شده رو میخونی. برای همین استفاده از بعضی کلمات که مختص متون فارسی هستن، یکم تو ذوقم میزد. مثل « باری »
باید بگم که فصل اول خیلی جالب بود برام. یعنی واقعا ویلسون همچین کاری کره؟ اوه مای! جوکر از کجا فهمید؟
چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه. فقط میخوام فصل بعد رو بخونم
آیدا دست خودت رو می بوسه :دی ولی این اشکالات تایپی رو گفتم بزارم دیگه وقتی رسیدیم به آخرای کار برام درستش کنی دمت گولی :دی
هیچ چیز از نظر جوکر پنهان نیست مای فرند :دی
»»» 1.5
« سال پیش خودش گتهام رو گند کشید » یه "به" کم داره.
« من بهم گفت که من » "من" اولی اضافه ست
« چیزی پنهان کردن نمانده باشد » "برای" میخواد
کلن نابوده دیگه یه بار فقط روش نگاه کردم :دی مرا ببخش :دی
»»» 3
« زیاد طول نکشید » یعنی چی؟ من نفهمیدم ::72::
« من مسئول بدسلیقگی بقیه نیستم » وای یعنی عاشقشم. :a009c956bb1086030f7: واجب شد برم فیلماشو ببینم. اون کانال سناریو هم که گفتی برام بفرست
« کَندن » یعنی چی؟
حرفی به ذهنم نمیرسه. در واقع حس میکنم زیادی خوب بود. :be7: تحلیلش از رفتارهای جوکر ر ودوست داشتم. و دید جوکر نسبت به هارلی. کلا من این مدل هیجانات رو دوست دارم :onion055: مشتاقم ببینم نقشه ی بزرگش چیه.
یعنی زیاد طول نکشید دیگه :دی کم طول کشید :دی سریع اتفاق افتاد :دی
فیلماش نه :دی فیلمش :دی شما The Dark Knight رو ببینی دستت میاد :دی
گتهام هم اسم شهریه که توشن و آرخام هم اسم تیمارستانه :دی
حالا بازم کنار جوکر باش ببین چه می کنه این مردِ بزرگ :دی
حس میکنم به خاطر علاقه ای که به بازیگر جوکر () و شخصیت جوکر داری، این یکی رو نصفه رها نمیکنی!::2::
حس میکنم این داستان رو یه جور چالش برای خودت میدونی که به هیجانت میاره و انگار خودتو هم باهاش رمزگشایی میکنی! :0155:من که معلوم نیست دیگه کی بیام، ولی فصلا رو زود زود میدیا ::71:: :295119_qrrr1s5w5a2l:00: ببینم، به اندازه ی کافی زدمت که حساب دستت بیاد؟
زود هم به جاهای خوبش برس :ye:
فقط یه چیزی، لطفا گتهام و آرخام رو برام متمایز کن آی دونت نو بتمن و رفقاش
می بینم که هنوز با جوکر آشنایی زیاد پیدا نکرده اون جس آنارشیت فعال شده و کلن میخوای هرج و مرج به پا کنی :دی آخه این چه رنگیه دختر 😐 از خدایان بترس :دی 😐
آره اینو تموم می کنم یه ذره نگارشش فقط اذیتم می کنه که با ویراستار توانایی جز تو غمی ندارم بعداً خودت درستش می کنی :دی می کنی ؟ :دی
من برا نوشتن این متن نزدیک به سه چهار تا متن روانشناسانه در باب شخصیت های آنتی سوشال یا همون ضد اجتماع، سادیسم و مازوخیسم خوندم :دی و چندین تحلیل و نقد مختلف از شخصیت جوکر رو ویدئوش رو دیدم :دی برای همین امیدوارم بتونم دیدگاه جوکر رو تا حدودی نشون بدم هر چند جوکر اونقدر مرموز هست که واقعاً نمیشه شناختش :دی اما آره من به عنوان هارلی ( یه جورایی :دی ) می خوام خودم رو هم بشناسم :دی مثه هارلی :دی
فرق گتهام و آرخام هم گفتم.
اون گازِ ترس هم که پرسیدی داستانش برمیگرده به فیلم Batman Begins و ماجرای دکتر کرین که علاقه داشته روی بیماراش آزمایش انجام بده و گازی رو روشون امتحان می کنه که ترسهاشون رو به شکل تصاویر واقعی رو به روی چشمشون میاره. بتمن هم توی برخوردِ آخرش با دکتر کرین گاز ترس رو به خودش می زنه. در واقع یه دوز بالایی از اون که باعث میشه نصف سلولهای دکتر تحلیل بره و بیشتر وقتش رو توی توهم باشه البته وقتایی هم دوباره نرمال میشه همونطور که در داستان گفتم ولی کلن یه جورایی دیوونه شده :دی و اسم مستعارش هم مترسکه :دی
در مورد زخمهای روی گونه ی جوکر، اگر فیلم The Dark Knight رو ببینی، جوکر نزدیک به سه داستان متفاوت برای زخمها استفاده می کنه. زخمها در واقع جای چاقو روی صورتشه. چاقو از از گوشه ی ها دهان رو به شکل لبخند بریده و در واقع یه لبخند بزرگ روی صورت جوکره که توی فیلم با آرایش پوشوندتش. اینکه چطوری صورتش اینجوری شده رو کسی نمی دونه. جوکر توی فیلم دو تا داستان کاملاً متفاوت تعریف می کنه.
اولیش اینه :
- می خوای بدونی این زخمها از کجا اومده ؟ پدرم یه مردِ معتاده الکلی بود. یه شب دیوونه تر از قبل میشه. مامان می دوئه توی آشپزخونه و یه چاقو برمیداره تا از خودش دفاع کنه.
اون یه ذره هم از این کار خوشش نمیاد. من همینطور که تماشا می کنم، می بینم چاقو را ازش میگیره و اینکارو باهاش می کنه. بعد میچرخه طرفِ منو میگه
(Why so serious) چرا اینقدر جدی؟ با چاقو به طرفم میاد و تکرار میکنه چرا انقدر جدی؟ تیزیِ چاقو رو توی دهنم می ذاره و میگه : بیا یه لبخند روی این صورت بکاریم و ...
دومین داستان :
-من یه زن داشتم. که خیلی خوشگل بود. بهم میگه زیادی نگرانم. بهم میگه باید بیشتر بخندم. میره قمار می کنه و با کوسه ها درگیر میشه. یه روز، صورتشو خط خطی می کنن. ما برای جراحی پول نداریم.
اون نمی تونه قیافشو تحمل کنه. من فقط دلم می خواد دوباره بخنده، می خوام بدونه که زخمهایش برای من مهم نیست. برای همین یه تیغ بر می ذارم تو دهنمو و اینکارو با خودم می کنم.
می دونی بعدش چی میشه ؟ اون نمی تونه این قیافه مو تحمل کنه. ترکم می کنه. اما حالا من طرفِ خنده دار قضیه رو می بینم. حالا دیگه همیشه می خندم.
داستان سومی هم که می خواد شروع کنه رو به بتمنه که بتمن نمی ذاره حرفشو کامل بزنه ولی نظریه ها میگه احتمالن باز می خواسته یه داستان تازه رو تعریف کنه :دی
به طور کلی این قضیه ی زخمهای روی صورتشه :دی توی فیلم یه جا بدون آرایش نشونش میده که خودشو قاطیِ نیروهای پلیس کرده :دی اگه خواستی می تونی گوگل کنی The Joker without make up میاره برات و زخمهاش رو می تونی ببینی :دی
اینم از بک استوری ولی فیلم رو ببین که اگه نبینی ضرر کردی.
حس میکنم این عدم توصیف رایان، به احساسات هارلی ربط داره. چون با این که زاویه دید سوم شخصه، اما روی هارلی زوم کرده.
اونجایی که رایان رو دید نسبتاً عادی بود و احساس خاصی نداشت. مثل یه روز عادی.
ولی اونجا که جوکرو میبینه؛ درونش تلاطمه و دوست داره احساس امنیت کنه، برای همین به نگهبان، کسی که حائل اون و جوکره، دقت میکنه. و اینجور مواقع، آدم به اطرافش دقت میکنه تا یه راه نجاتی پیدا کنه؛ یه حرکت غریزیه.
این نظر من بود و نظر شما هم محترمه
دقیقاً درسته. مرسی بابت اشاره ت :8:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خیلی خیلی عالی
واقعا لذت بردم از خوندن دو تا فصل اول (هنوز وقت نکردم برم سر دوتای بعدی)
مرسی سمیه ی عزیزم امیدوارم بازم ببینمت اینجا :8:
مرا ببخش :دی
نمیبخشم :دی
می بینم که هنوز با جوکر آشنایی زیاد پیدا نکرده اون جس آنارشیت فعال شده و کلن میخوای هرج و مرج به پا کنی :دی آخه این چه رنگیه دختر 😐 از خدایان بترس :دی 😐
از وقتی خودمو شناختم ضد اجتماع و تابوشکن شدم :دی خدایان از من بترسن :107:
آره اینو تموم می کنم یه ذره نگارشش فقط اذیتم می کنه که با ویراستار توانایی جز تو غمی ندارم بعداً خودت درستش می کنی :دی می کنی ؟ :دی
می دونی که میره بعد کنکور دیگه؟! :1: البته هنوز هیچی قطعی نیست.
-من یه زن داشتم. که خیلی خوشگل بود. بهم میگه زیادی نگرانم. بهم میگه باید بیشتر بخندم. میره قمار می کنه و با کوسه ها درگیر میشه. یه روز، صورتشو خط خطی می کنن. ما برای جراحی پول نداریم.
اون نمی تونه قیافشو تحمل کنه. من فقط دلم می خواد دوباره بخنده، می خوام بدونه که زخمهایش برای من مهم نیست. برای همین یه تیغ بر می ذارم تو دهنمو و اینکارو با خودم می کنم.
می دونی بعدش چی میشه ؟ اون نمی تونه این قیافه مو تحمل کنه. ترکم می کنه. اما حالا من طرفِ خنده دار قضیه رو می بینم. حالا دیگه همیشه می خندم.
چه قشنگ :20:
داستان سومی هم که می خواد شروع کنه رو به بتمنه که بتمن نمی ذاره حرفشو کامل بزنه ولی نظریه ها میگه احتمالن باز می خواسته یه داستان تازه رو تعریف کنه :دی
چه بی ادب! نمیدونه نباید تو حرف بقیه بپره؟ :22:
دقیقاً درسته. مرسی بابت اشاره ت :8:
:1:
قلم جالبی داری دوست گلم. لحن نوشته هات خوبن. فقط بعضی جاها از نظر ویرایش مشکل داشت. بعضی جملات باید پس و پیش بشن و بعضی دیگه جای اجزای جمله باید عوض بشه . من این سبک نوشته هارو .. یعنی نوشته هایی که مبنای روانشناسی دارن دوست دارم. درمورد جوکر و شخصیت ها زیاد نمیدونم پس در این مورد نمیتونم نظر بدم چیزی که از شخصیت جوکر توی دوفصل اول فهمیدم هوش سیاهش بود
اتوسا جون داستان عالیه ولی اگه میشه یه کم سرعت فصل دهیت رو ببر بالا
خیلی دوس دارم فصلای بعدی رو زود تر ارائه بدی
پس این فصل بعد چی شد؟ من منتظرم ها
اتوسا جون داستان عالیه ولی اگه میشه یه کم سرعت فصل دهیت رو ببر بالا
خیلی دوس دارم فصلای بعدی رو زود تر ارائه بدی
دوستان من خیلی خوشحالم که دنبال می کنین داستان رو. در مورد فصل دهی احتمالن دیگه هفته ای یه بار فصل میدم چون خب اینکه هم شیفت های کاریم از هفته ی آینده زیاد میشه هم اینکه دیگه دانشگو رسمن کلاسا شروع شده دیگه برای همین زیاد فرصت نمی کنم ولی فصل رو هفته ای یه بار دارین اگر بتونم هفته ای دوبار میشه :دی
فصل قبل وقتي اومد من امتحان ايين نامه داشتم فصل چهار هم من فردا شهري دارم? بعد امتحان ميخونم فعلا كلي استرس دارم
کم کم داریم به جاهای خوبِ داستان می رسیم :دی
همین الان فصل چهار رو هم خوندم و باید بگم خیلی خوب بود. مخصوصا دو صفحه آخرش. به نکات جالبی داره اشاره میشه که البته خیلی مهمه که چطور به پایان می رسه.
بنظرم یه جاهایی در سیر داستان زیاده روی وجود داشت و یه جاهایی بهتر بود توضیحات بیشتری داشته باشه مثلا فضاسازی بیشتری نیازه.
بعضی قسمتها هم فکر می کردم دارم کتاب روانشناسی میخونم! بهتره حالاتشون و افکار دیگه رو هم به همون اندازه گسترش بدید، منظورم ایجاد یک حالت تعادله. شاید هم عمدا اینطور نوشتید که خب خودش یه سبکه. و جمله بندی ها یه جاهایی روون نیستن.
میشه لطفا فونت داستان رو بولد کنی؟
و اینکه شدیدا منتظر ادامه داستان هستم:1:
همین الان فصل چهار رو هم خوندم و باید بگم خیلی خوب بود. مخصوصا دو صفحه آخرش. به نکات جالبی داره اشاره میشه که البته خیلی مهمه که چطور به پایان می رسه.
بنظرم یه جاهایی در سیر داستان زیاده روی وجود داشت و یه جاهایی بهتر بود توضیحات بیشتری داشته باشه مثلا فضاسازی بیشتری نیازه.
بعضی قسمتها هم فکر می کردم دارم کتاب روانشناسی میخونم! بهتره حالاتشون و افکار دیگه رو هم به همون اندازه گسترش بدید، منظورم ایجاد یک حالت تعادله. شاید هم عمدا اینطور نوشتید که خب خودش یه سبکه. و جمله بندی ها یه جاهایی روون نیستن.
میشه لطفا فونت داستان رو بولد کنی؟
و اینکه شدیدا منتظر ادامه داستان هستم:1:
خیلی ممنون که دیدگاهت رو گفتی و خوشت اومده. فکر می کنم تنها این چند فصل اخیر بود که این حالت روانشناسانه رو داشت چون هارلی به عنوان یه روانشناس همه ی ابعاد وجودت جوکر رو داره بررسی می کنه از طرفی جوکر خودش روانه :دی یعنی نمی دونم چطور بگم ولی شناخته نمیشه واقعن و راستش بیشتر توصیفات ظاهری از حرکات و حالتهای صورتش هم، همه رو از روی فیلم در آوردم :دی اما خدمتون عرض کنم که دیگه از فصل بعدی دیگه این حالت نیست و از این فضای سرد تیمارستان میایم بیرون همگی با هم :دی
امیدوارم تا آخرش بمونی و ممنون
»»»» 4
چرا گناهکاران نیرومندند؟ چون ترس رو کشتن و به زیباییِ پشتِ اون رسیدن!
نمیفهمم وقتی روبروی هارلی نشسته و نگاش میکنه، چطوری از گوشه چشم نگاه میکنه؟! :13:
راستش تو مکالمه ی هارلی وجوکر بعضی دیالوگا رو اصلا درک نمیکردم. یکم روشن تر بنویس لطفا :دی
ولی یه جمله رو واقعا قبول دارم، این که هر نسل، فقط به خودش فکر میکنه و به این فکر نمیکنه که بعد از اون هم آدم هایی باید به این دنیا بیان.
با اولین نتیجه گیری هارلی موافقم. چند وقت پیش یه مطلبی خوندم که یه خانومی خیلی سال پیش یه آزمایش انجام داد. 6ساعت یه گوشه ایستاد و به مردم گفت هر کاری میخواید با من بکنید. خلاصه این که نتیجه ی آزمایش این بود که اگه بازدارنده ها نباشن، بشر خیلی خطرناک میشه. درسته با همه ی حرف ها و کارای "جامعه" موافق نیستم، ولی اگه جامعه نبود، بشر اون خوی جانوریشو نشون میداد. البته این موضوع مربوط به اکثریته. هستن کسایی که بدون بازدارنده ها هم وحشی نمیشن، چون بازدارنده ها و اهمیتشونو درک میکنن. خیلی بحثش پیچیده ست حال تایپ ندارم :دی و اوصلا ت واین جوری بحثا، با باز کردن هر در، کلی در دیگه جلوت باز میشه!
حرف دیگه ای ندارم فقط این که خوشحالم با بیشتر حرفات موافقم :1:
و این که حیف که نمیتونم سایه روشن برم :دی
خوب بود. ولی هیجان بیشتری میخوام. :15:
پیروز باشی جوکر بانو :1:
»»»» 4چرا گناهکاران نیرومندند؟ چون ترس رو کشتن و به زیباییِ پشتِ اون رسیدن!
نمیفهمم وقتی روبروی هارلی نشسته و نگاش میکنه، چطوری از گوشه چشم نگاه میکنه؟! :13:
راستش تو مکالمه ی هارلی وجوکر بعضی دیالوگا رو اصلا درک نمیکردم. یکم روشن تر بنویس لطفا :دی
ولی یه جمله رو واقعا قبول دارم، این که هر نسل، فقط به خودش فکر میکنه و به این فکر نمیکنه که بعد از اون هم آدم هایی باید به این دنیا بیان.
با اولین نتیجه گیری هارلی موافقم. چند وقت پیش یه مطلبی خوندم که یه خانومی خیلی سال پیش یه آزمایش انجام داد. 6ساعت یه گوشه ایستاد و به مردم گفت هر کاری میخواید با من بکنید. خلاصه این که نتیجه ی آزمایش این بود که اگه بازدارنده ها نباشن، بشر خیلی خطرناک میشه. درسته با همه ی حرف ها و کارای "جامعه" موافق نیستم، ولی اگه جامعه نبود، بشر اون خوی جانوریشو نشون میداد. البته این موضوع مربوط به اکثریته. هستن کسایی که بدون بازدارنده ها هم وحشی نمیشن، چون بازدارنده ها و اهمیتشونو درک میکنن. خیلی بحثش پیچیده ست حال تایپ ندارم :دی و اوصلا ت واین جوری بحثا، با باز کردن هر در، کلی در دیگه جلوت باز میشه!حرف دیگه ای ندارم فقط این که خوشحالم با بیشتر حرفات موافقم :1:
و این که حیف که نمیتونم سایه روشن برم :دی
خوب بود. ولی هیجان بیشتری میخوام. :15:
پیروز باشی جوکر بانو :1:
آیدا یعنی سرش رو کج می کنه به حالت نیم رخ بعد از گوشه ی چشم نگاش می کنه :دی
خب جوکر کلن نافهمیدنیه دیگه :دی منم که می نویسم نمی فهمم چی داره میگه لامصب :دی
تئوریه جالبیه :دی بعدن بیشتر با هم در این رابطه حرف خواهیم زد :دی
مچکرم از لطف و نظر و دیدگاهت
درود درود
فصل چهار اون حس قبلي ها نميدونم چرا بهم دست نداد !?
اما از بعد مكالمه اش با جوكر نتيجه گيري هاي هارلي بهتر بود هر چقدر جلو تَر ميري اشتباه تايپي ها ،و بعضي جمله بندي هات داره بي معني ميشه اون قسمت مسلما بايد خوشحال ميشدم كه كنترل رو به دست گرفته من سه بار خوندم ولي متوجه نشدم اخرش خودم اونجور كه بيشتر ديدم جور در مياد سرهمش كردم و ادامه دادم
موفق باشي?
درود درود
فصل چهار اون حس قبلي ها نميدونم چرا بهم دست نداد !?
اما از بعد مكالمه اش با جوكر نتيجه گيري هاي هارلي بهتر بود هر چقدر جلو تَر ميري اشتباه تايپي ها ،و بعضي جمله بندي هات داره بي معني ميشه اون قسمت مسلما بايد خوشحال ميشدم كه كنترل رو به دست گرفته من سه بار خوندم ولي متوجه نشدم اخرش خودم اونجور كه بيشتر ديدم جور در مياد سرهمش كردم و ادامه دادم
موفق باشي������
ویراستار ندارم :((