یاتو (بعدها به جادو تبدیل شد)
در دنیای ایران باستان موجودات شر بهطور کلی «یاتو» نامیده میشدند. اینها ساحران و جادوگران بودند و یا موجوداتی که «دیو» نام داشتند. دیو واژهای است که ریشه در واژه «دوا» به معنای خدای دروغین دارد و نمادی است از شر و شرارت که رویارویی با آن از آرمانهای آفرینش است. چرا که همواره دیو به معنای بدی در برابر خوبی جای داشته است.
در شاهنامه هم دیو به معنای شرارت است و قهرمان واقعی کسی است که با آن بجنگد.
در شاهنامه تشخیص خوبی از بدی با وجدان است و وجدان بهترین داور است برای این تمیز. در تمام داستانها دیو به ناحق انسانی را مورد تازش قرار میدهد و همین به معنای شر بودن دیو است. برای نمونه دیو به ناحق، سیامک را میکشد و دیو سپید به ناحق چشم کیکاووس و همراهانش را کور میکند.
در شاهنامه که نمادی از فرهنگ ملی ماست همواره پافشاری بر این است که در برابر دیو نباید ساکت نشست. باید با آن مبارزه کرد تا به سزای اعمالش برسد و این اصل دادگری است. چناچه وقتی دیو، سیامک را میکشد از جانب سروش به هوشنگ (پسر سیامک) پیام میرسد که برو و دیو را بکش و دلت را از کینه پردخته کن(:خالی کن)، یا پادشاهانی که با ددمنشی دیو روبرو میشدند از پهلوانان زمان خود برای مبارزه کمک میخواستند و تا زمانی که پهلوان دیو را شکست نداده است، داستان بهپایان نمیرسد.
در شاهنامه دیو به اشکال گوناگون پدیدار میشود، به شکل باد و توفان، زر درخشان، جانوران گوناگون، پری زیبارو.
اینها این مفهوم را میرسانند که در زندگی دیو به اشکال گوناگون به زندگی ما وارد میشود. یک انسان خبیث، دوستی نادان، ثروت یا فقر، یک موقعیت خاص و آنچه امروزه سخن از آن زیاد است نفس است که گاهی انسان را به خطا و گناه تشویق میکند. در همه این موارد باید با آن مبارزه کرد چنان که در شاهنامه آمده است.
درست است که پهلوانان شاهنامه به صورت نمادین، همواره با زور بازو و نیروی یزدانی با دیو به مبارزه برمیخیزند اما در مواقعی هم شاهنامه تشویق میکند که در رویارویی با دیوان باید هوش و عقل را به کار انداخت، نمونه، زمانی که اکوان دیو ،رستم را اسیر میکند و در آسمان به پرواز در میآورد، به او میگوید: «یا تو را در کوه میاندازم یا در دریا. کدام را میخواهی؟» رستم فکر میکند با به دریا افتادن شانس بیشتری برای زنده ماندن دارد. پس بر خلاف تمایل قلبیاش، به دروغ میگوید «مرا به کوه بیانداز. چرا که به دریا بیفتم روحم نمیتواند از ژرفای دریا به بهشت برود.» رستم با این حیله و تدبیر به دریا میافتد و با شنا خود را به ساحل میرساند و در آنجا با اکوان مبارزه میکند و او را شکست میدهد. اگر به دقت بنگریم در شاهنامه درسهای زیادی است برای اینکه با دیوان زندگی چگونه مبارزه کنیم. چه بهتر که این مبارزه با عقل و هوش و خرد و درایت همراه باشد.
جالب بود مرسی .
فقط این در مورد دیو بود یا یاتو؟
یعنی میگی در جمله «یا تو را در کوه میاندازم یا در دریا. کدام را میخواهی؟» اولش داشته خودش را معرفی می کرده؟
اگه ممکنه یکم بیشتر در خصوص یاتو توضیح بده .
ممنون
جالب بود مرسی .
فقط این در مورد دیو بود یا یاتو؟
یعنی میگی در جمله «یا تو را در کوه میاندازم یا در دریا. کدام را میخواهی؟» اولش داشته خودش را معرفی می کرده؟
اگه ممکنه یکم بیشتر در خصوص یاتو توضیح بده .
ممنون
خواهش میشه :1:
درمورد یاتو بود و یاتو کلا به "پلیدی" اطلاق میشه. ولی خب آخراش رفت تو بحث دیو. فکر کنم میخواسته روشنگری کنه :دی
نمیدونم کجاشو میگی "معرفی" ولی دیوه داشت بهش "حق انتخاب" میداد که دوست داره چجوری بمیره. و این زمینه ایه برای نتیجه گیزی آخرش « باید با هوش و درایت بر پلیدی پیروز شد » :1:
در حال حاضر که توضیح دیگه ای از یاتو ندارم ولی چشم، اگه پیدا کردم حتما همینجا میذارم و تگت میکنم :1:
خیلی جالب بود
البته منم فکر میکنم اعتقاد شاهنامه بیشتر مبارزه با هوشه مثل رستم که خیلی از نبردهاشو با هوشش میبره و با نقشه هایی که میکشه
خیلی جالب بود
البته منم فکر میکنم اعتقاد شاهنامه بیشتر مبارزه با هوشه مثل رستم که خیلی از نبردهاشو با هوشش میبره و با نقشه هایی که میکشه
تا جایی که میدونم، کلا تو شاهنامه خیلی روی "خردورزی" و "اندیشه" تاکید شده. که خب چیز درستی هم هست. با عقل کارایی میشه کرد که با زور نمیشه :1:
واژهٔ «جادو» در زبان پهلوی jâdug بودهاست. لیکن در پهلوی و نوشتههای کلاسیک فارسی از جمله شاهنامه کلمهٔ «جادو» به معنی شخص جادوگر است. عملی که این شخص انجام میدهد «جادوی» است که به معنی جادوگری است یعنی امروز «جادوی» را «جادو» میگویند و ناچار «جادو» را «جادوگر» میگویند. دو نمونه از کاربرد «جادو» در معنی اصیل آن ذکر میشود: در خوان چهارم رستم (زن جادو=جادوگر) در شاهنامه آمدهاست «چو آواز داد از خداوند مهر / دگرگونه گشت جادو (=جادوگر) بهچهر». در مثالی اخیرتر سعدی میگوید «همشیرهٔ جادوان (جادوگران) بابل / همسایهٔ لعبتان کشمیر»
واژه عربی سِحْر نیز در فارسی هممعنی با جادو استفاده میشود و جادوگر را ساحر نیز مینامند. واژه فارسی افسون در قدیم هممعنا با جادو استفاده شده اما امروزه معنای آن بیشتر نزدیک به طلسم یا وردهایی است که برای طلسم خوانده میشود. به کسی که افسون میکند افسونگر گفته میشود. تعویذ به وردها و دعاهایی گفته میشود که نوشتهشده و همراه برده میشود. واژه نِیرَنگ نیز در قدیم به عنوان مترادف با جادو و افسون به کار میرفته است.
امروزه عبارت «جادو جَنبَل» یا «جنبل و جادو» به عنوان عنوانی تحقیرآمیز برای جادو بهکار میرود. در قصههای فارسی عبارتی که به عنوان نمونهای کلی از ورد جادوگران استفاده میشود به این صورت است: «اَجّی مَجّی لا تَرَجّی».