سلام
در خدمت شما هستم با داستان بلند این سری :دی
نام داستان : جوک های بی مزه
نویسنده : آتوسا
فصل چهارم: چرا گناهکاران قدرتمندند ؟
فصل پنجم: نمی توانم رهایت کن
فصل 6، 7 و 8
فصل ششم : واکنشت چیست ؟
فصل هفتم : با خوشحالی، با خوشحالی از روی ترس می گریزم
فصل هشتم : و آنها از ما هیولا می سازند
فصل 9، 10 و 11
فصل نهم : بدبختی رودخانه ی دنیاست
فصل دهم : بگذار اجساد بر زمین بیفتند
فصل یازدهم : فرشته به سادگی دورم انداخت
فصل 12، 13 و 14
فصل دوازدهم : اگر بخواهم این کشتی را غرق می کنم
فصل سیزدهم : جوکر را با بی بی جفت کن
فصل چهاردهم : گریه کنان به کنارم بیا
فصل پانزدهم: گریه زیبایت می کند
فصل شانزدهم: می توانستیم نابود شویم، می توانستیم بسوزیم، بسوزیم
فصل هفدهم : کلوچه بادومی فکر می کردم سر به راهی ( دارای قسمت هایی که برای همه ی سنین مناسب نمی باشد. )
فصل هجدهم : وقتی در وجودم ذوب می شوی
فصل نوزدهم : تو هم به اندازه ی من شیطانی
فصل بیستم : باید از روی جسدم رد شی
فصل بیست و یکم
فصل بیست و دوم
فصل بیست و سوم
فصل بیست و چهارم
درود
1) لیدی جوکر؟! اوه مای! :13: (:3:You are as JAVGIR as me! Nice to meet you)
2) داستان جدید! :23:
3) قرار نیست که نیمه رها بشه؟ :39: (:45: If that happens, I will start violence against you)
4) جوکر رو نمیشناسم :دی (لطفاً خشن نشو من دلم نازکه :65:)
5) داستان رو نمیتونم بخونم. چون قصد ادامه تحصیل دارم. :65: (:25:stop violence against the innocent Ida)
6) با توجه به توصیفات خودت و بچه ها از جوکر و داستان، و قلم خوبت؛ باید خوب باشه :1:
7) الآن متوجه شدید من خیلی خارجکیم؟ :16: یا بیشتر بگم براتون...؟ :دی
8) پیروز باشی گلم :48:
بالاخره فصل دو رو خوندم!
اول از همه باید بگم که من کشته مرده ی این سر فصلات شدم! واقعا جالبه و من یه همچین چیزی رو تو کمتر کتابی دیدم.
فصل بسیار زیبایی بود و اون تیکه آخرش واقعا منو خمار کرد. اما هر داستان خوبی اشکالات جزئی هم داره. یکی از اون اشکالات (که مختص به این فصل بود.) اون جایی بود که هارلی به دیدن دکتر کرین رفته بود و وقتی اتفاق افتاد که کرین از زیر تخت بیرون اومد. اول یه پاراگراف گفته بودی «بی هیچ احساسی به من زل زد.» و بعد آخر همون پاراگراف گفته بودی «دلم نمی خواست حالا در چشمانش نگاه کنم. چشمانی که با پرده ای از بی اعتمادی، تردید و ترس پوشیده شده بود.» به نظرت بی اعتمادی، تردید و ترس احساس نیست؟ به شخصه اینجا کمی تو ذوقم خورد. اما جذابیت داستان بیشتر از اونی بود که این اشکال کوچولو(از نظر من) لطمه ای به اون وارد کنه.
یه پیشنهاد هم واست دارم. به نظرم اگه کمی توصیفاتت رو افزایش بدی بهتره. (البته همین حد از توصیفاتی که به کار می بری هم کفایت می کنه.) رایان هوارد یکی از شخصیت های داستانه که اسم داره و توضیحاتی درباره اش داده شده. پس یعنی اهمیتش برای نویسنده که تو باشی حداقل کمی بیشتر از شخصیت های بی نام و نشانه داستانه. این در حالیه که تو این شخصیت رو کمتر از اون نگهبان تو سلول ملاقات توصیف کردی (در واقع اگر توجه کنی، می بینی که اصلا هوارد رو توصیف ظاهری نکردی.)
با این حال این یکی دو مورد، اشکال هایی هستن که حتی تو بعضی از آثار نویسنده های خبره هم دیده میشن. ولی امیدوارم در آینده این اشکالات رو رفع کنی.
قلمت در حال پیشرفته و این داستان در حال جذاب تر شدن. و من بی صبرانه منتظر فصول بعدیم. امیدوارم نخوای این فن فیکشن خوب و جذاب رو نصفه کاره رها کنی و ... دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه، فقط اینکه موفق باشی.
درود
1) لیدی جوکر؟! اوه مای! :13: (:3:You are as JAVGIR as me! Nice to meet you)
2) داستان جدید! :23:
3) قرار نیست که نیمه رها بشه؟ :39: (:45: If that happens, I will start violence against you)
4) جوکر رو نمیشناسم :دی (لطفاً خشن نشو من دلم نازکه :65:)
5) داستان رو نمیتونم بخونم. چون قصد ادامه تحصیل دارم. :65: (:25:stop violence against the innocent Ida)
6) با توجه به توصیفات خودت و بچه ها از جوکر و داستان، و قلم خوبت؛ باید خوب باشه :1:
7) الآن متوجه شدید من خیلی خارجکیم؟ :16: یا بیشتر بگم براتون...؟ :دی
8) پیروز باشی گلم :48:
اول اینکه شما یه کم خجالت بکش :دی
بعدشم دو فصل رو دانلود کن حالا نظر ندی هم می بخشمت ولی بخون با جوکر آشنا شو که بدچیزی رو از دست میدی :دی
اول اینکه شما یه کم خجالت بکش :دی
بعدشم دو فصل رو دانلود کن حالا نظر ندی هم می بخشمت ولی بخون با جوکر آشنا شو که بدچیزی رو از دست میدی :دی
آی دونت نو "خجالت کشیدن" :1: :دی
باور کن بعد یه هفته امروز تازه نشستم. البته فکر نکنی خیلی میخونما. از 5ساعت فراتر نمیره. اتفاقا به خاطر همین کم خوندن نمیام :دی دانلود میکنم. راستی حواسم نبود، با پررویی جمعه هامو آزاد گذاشتم. شاید جمعه تونستم بخونم :1:
پست اول با فصل 3 آپدیت شد!
خوندم. راستش هیچ چیز خاصی به فکرم نمی رسی که بگم. معذرت.
من خوندم فصل 3 رو.
خب... ملاقات با جوکر اونقدری که براش هایپ کرده بودی هیجان انگیز نبود. نمیدونم، یه حالت خنثی ای داشت... خیلی Anti-Climatic بود. یه چیزی کم داشت انگار... احساس میکنم یکم با عجله نوشتیش و قشنگ روش فکر نکردی. هیچ نقطه جذابیتی نداشت.
با این حال، ولی داستان داره جالب میشه. اون صحنه که جوکر رو آوردی خیلی خوب بود. یعنی یکم اون حس دلسردی هه رو کم کرد و کنجکاوی بیشتر بهم تزریق کرد. خیلی هم خوبه و عالی! :دی
همین دیگه، منتظر فصل بعدی هستم! :))
من خوندم فصل 3 رو.
خب... ملاقات با جوکر اونقدری که براش هایپ کرده بودی هیجان انگیز نبود. نمیدونم، یه حالت خنثی ای داشت... خیلی Anti-Climatic بود. یه چیزی کم داشت انگار... احساس میکنم یکم با عجله نوشتیش و قشنگ روش فکر نکردی. هیچ نقطه جذابیتی نداشت.
با این حال، ولی داستان داره جالب میشه. اون صحنه که جوکر رو آوردی خیلی خوب بود. یعنی یکم اون حس دلسردی هه رو کم کرد و کنجکاوی بیشتر بهم تزریق کرد. خیلی هم خوبه و عالی! :دی
همین دیگه، منتظر فصل بعدی هستم! :))
فکر کنم زیادی هایپ شدی! دنبال یه اتفاق خارق العاده می گشتی و قرار نبود اتفاقی بیفته قرار بود با جوکر رو به رو بشه و جوکر هم قرار نیست طبق انتظارات بقیه رفتار کنه :16:
من فصل بعدی رو حالا حالاها نمیدم :دی
من فصل بعدی رو حالا حالاها نمیدم :دی
خیلی اذیت میکنیا، یادت به پل صراط باشه :71:
فکر کنم زیادی هایپ شدی! دنبال یه اتفاق خارق العاده می گشتی و قرار نبود اتفاقی بیفته قرار بود با جوکر رو به رو بشه و جوکر هم قرار نیست طبق انتظارات بقیه رفتار کنه :16:من فصل بعدی رو حالا حالاها نمیدم :دی
چرااااااااااااااااااااااا!؟
ميخواي وقتي موضوع و داستان از يادمون رفت مثل سفير كبير اره!؟
خیلی اذیت میکنیا، یادت به پل صراط باشه :71:
چرااااااااااااااااااااااا!؟
ميخواي وقتي موضوع و داستان از يادمون رفت مثل سفير كبير اره!؟
آپدیت می کنم ولی یه سه روز دیگه :دی
من فصل بعدی رو حالا حالاها نمیدم :دی
:20: چرا آخه؟
آپدیت می کنم ولی یه سه روز دیگه :دی
منتظريم وري وري گوود
خیلی خیلی عالی
واقعا لذت بردم از خوندن دو تا فصل اول (هنوز وقت نکردم برم سر دوتای بعدی)
»»» 1
سبک داستان جوریه که حس میکنی داری یه دساتان ترجمه شده رو میخونی. برای همین استفاده از بعضی کلمات که مختص متون فارسی هستن، یکم تو ذوقم میزد. مثل « باری »
باید بگم که فصل اول خیلی جالب بود برام. یعنی واقعا ویلسون همچین کاری کره؟ اوه مای! جوکر از کجا فهمید؟
چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه. فقط میخوام فصل بعد رو بخونم
»»» 1.5
« سال پیش خودش گتهام رو گند کشید » یه "به" کم داره.
« من بهم گفت که من » "من" اولی اضافه ست
« چیزی پنهان کردن نمانده باشد » "برای" میخواد
»»» 2
شاتگان دسته داره؟! :86:
این قضیه ی بتمن و گاز ترس چیه؟ برام میگی؟ :دی
« کم کم دیدم تار شد و آهسته آهسته » حس میکنم استفاده ی 2 قید با معنای مشابه جالب نیست!
راستش انقدر اشکال تایپی داشت که دیگه بیخیال شدم. لطفا یه دور بازخونی کن :1:
دو طرف دهنش زخمه؟ من فکر میکردم آرایشه! :71:
« سلام.... دکتررررر » اوه مای! :dbf178563fe60aaba48:
»»» 3
« زیاد طول نکشید » یعنی چی؟ من نفهمیدم ::72::
« من مسئول بدسلیقگی بقیه نیستم » وای یعنی عاشقشم. :a009c956bb1086030f7: واجب شد برم فیلماشو ببینم. اون کانال سناریو هم که گفتی برام بفرست :1:
« کَندن » یعنی چی؟
حرفی به ذهنم نمیرسه. در واقع حس میکنم زیادی خوب بود. :be7: تحلیلش از رفتارهای جوکر ر ودوست داشتم. و دید جوکر نسبت به هارلی. کلا من این مدل هیجانات رو دوست دارم :onion055: مشتاقم ببینم نقشه ی بزرگش چیه.
حس میکنم به خاطر علاقه ای که به بازیگر جوکر (:15:) و شخصیت جوکر داری، این یکی رو نصفه رها نمیکنی!::2::
حس میکنم این داستان رو یه جور چالش برای خودت میدونی که به هیجانت میاره و انگار خودتو هم باهاش رمزگشایی میکنی! :0155:
من که معلوم نیست دیگه کی بیام، ولی فصلا رو زود زود میدیا ::71:: :295119_qrrr1s5w5a2l:00: ببینم، به اندازه ی کافی زدمت که حساب دستت بیاد؟
زود هم به جاهای خوبش برس :ye:
فقط یه چیزی، لطفا گتهام و آرخام رو برام متمایز کن :دی آی دونت نو بتمن و رفقاش :1:
پ ن: متوجه شدی که خوش سلیقگی به خرج دادم و سایه روشن رفتم. ::33:: پس I don't care که نمیتونی چند خط آخر رو، که از قضا خیلی هم مهمن،(:15:) بخونی؛ ::11:: پس خودت بگرد یه راهی برای خوندنشون پیدا کن. ::25::
رایان هوارد یکی از شخصیت های داستانه که اسم داره و توضیحاتی درباره اش داده شده. پس یعنی اهمیتش برای نویسنده که تو باشی حداقل کمی بیشتر از شخصیت های بی نام و نشانه داستانه. این در حالیه که تو این شخصیت رو کمتر از اون نگهبان تو سلول ملاقات توصیف کردی (در واقع اگر توجه کنی، می بینی که اصلا هوارد رو توصیف ظاهری نکردی.)
حس میکنم این عدم توصیف رایان، به احساسات هارلی ربط داره. چون با این که زاویه دید سوم شخصه، اما روی هارلی زوم کرده.
اونجایی که رایان رو دید نسبتاً عادی بود و احساس خاصی نداشت. مثل یه روز عادی.
ولی اونجا که جوکرو میبینه؛ درونش تلاطمه و دوست داره احساس امنیت کنه، برای همین به نگهبان، کسی که حائل اون و جوکره، دقت میکنه. و اینجور مواقع، آدم به اطرافش دقت میکنه تا یه راه نجاتی پیدا کنه؛ یه حرکت غریزیه.
این نظر من بود و نظر شما هم محترمه :1: