Header Background day #20
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نور و تاریکی _ طلوع تاریکی [فصل هفدهم]

199 ارسال‌
40 کاربران
319 Reactions
32.4 K نمایش‌
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  
مجموعۀ «نور و تاریکی»

تالارگفتمان 1
بنگر فرزندم...
به جهانی که در آنی...
آن زمان که شب فرا رسد حقیقت بر تو اشکار خواهد شد و تو نور راستین را نظاره خواهی کرد.
و در آن تاریکی به خود بنگر... به قلبت...
آیا در این تاریکی میدرخشی؟
و یا تو نیز به فراخورِ روزگارِ سیاهت تیره گشته‌ای؟...
با من به نور و تاریکی بیا تا ببینی سرنوشت کسانی که چون تو اندیشیدند...
و آنان که اراده کردند نور باشند حتی در این روزگار تاریک.


جلد اول: طلوع تاریکی

ژانر داستان: فانتزی، اکشن، جادویی(دنیاهای جادویی)،عاشقانه، معمایی.

نحوه ی قرار گیری فصول: نامشخص.

لینک دانلود

مقدمه/فصل تعداد صفحات
مقدمه _ بخش اول _ جنگ هاتلایت 13
مقدمه _ بخش دوم _ بهشت و جهنم 16
فصل اول _ مدرسه 15
فصل دوم _ عاشقی 33
فصل سوم _ تصمیم گیری 33
فصل چهارم _ مسابقات 18
فصل پنجم _ شوک 16
فصل ششم _ دیدارِ دوباره
21
فصل هفتم _ ضیافت 14
فصل هشتم _ سایه، سنگ، آهن 18
فصل نهم _ برای تو می‌میرم 39
فصل دهم _ برخورد 26
فصل یازدهم _ غضب
13
فصل دوازدهم _ برای پارلا 16
فصل سیزدهم _ جاسوس
11
فصل چهاردهم _ آخرین نبرد؟
14
فصل پانزدهم _ ملکۀ سایه‌ها
12
فصل شانزدهم _ شوالیۀ شکسته 11
فصل هفدهم _ زمستان در راه است 23

منتظر نظراتتون هستم:kl:
لطفا دوستانتون رو هم تگ کنید
:101:
اگه از داستان خوشتون اومده لطفاً کلید پسندیدن رو بزنین
:a:
#نور_و_تاریکی
#تاریکی
#طلوع
#مجموعۀ_نور_و_تاریکی_جلد_اول_طلوع_تاریکی
#مجموعۀ_نور_و_تاریکی
#طلوع_تاریکی
#داستان_فانتزی
#رمان_فانتزی
#داستان
#رمان
#داستان_تخیلی
#رمان_تخیلی


   
Hunter, Batman, Atish pare and 27 people reacted
نقل‌قول
eregon2
(@eregon2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
خب داستان رو خوندم، درباره مقدمه اتون چنتا مطلب هستش که به محضرتون میرسونم :
1- بنده کلاً طرفدار فصل های حجیم هستم، که در این مقدمه شاهد یک مقدمه حجیم بودیم، جا داره بگم خیلی خیلی ممنون
2-حجم توصیفات خیلی خوب بود، ولی به نظرم توصیفات ظریف تری هم نیاز داره داستان (البته شاید مقدمه اس بعدها حجم زیادی از توصیفات رو ببینیم)
3-ایده خوبی داره داستان، البته فک کنم ایده های اصلی دیگه ای هم باید باشه
4-درباره متن مشکلات ویرایشی و نگارشی یکم تو ذوق میزد
5-بعضی جاها یکم متن دچار گستگی روایی بود فک کنم
6-یه چیزی این فونت برای متنون خوب نیستش فک کنم
7-اگه بشه جاهایی که شخصیت ها حرف میزنن فونتش فرق کنه
8-اگه بشه یه نقشه ای هم از سرزمین یا قاره داستان هم بذارین
9- 8 فصل کم نیس؟
ببخشید زیادی حرفیدم، بازم تاکید میکنم داستان جذابی و خیلی خوبی بودش، به شخصه از خوندش بسی لذت بردم، بسی منتظر ادامه داستان هستیم. حسابی خسته نباشین.


   
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

ممنون از نظر.
در مورد مشکلات ویرایشی چون هنوز یه ویراستار ندارم. اما خودم سعی کردم یه ویرایش کوچیک روش انجام بدم.
گسستگی روایت بخاطر این بود که یه جاهایی قراره بعدا آشکار بشه تا داستان لو نره.
و گاهی هم نیازی نمیدیدم که بیشتر توضیح بدم.
برای فونت کل داستان و تغییر شکل فونت دیالوگ ها ... چشم به سرعت رسیدگی میشه.
و برای نقشه خودم بلد نیستم باید یه مشورت بگیرم. اما تمام تلاشم رو هم میکنم چون خودمم اینو دوست دارم.
و در مورد هشت فصل.
فصل ها از مقدمه هم طولانی ترن. تا جایی که بعضی از فصول به ۶۰ صفحه هم رسیدن.
خیییییلییییی مممنونم از شما.


   
پاسخنقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 179
 

منتظرم تا زود‌تر فصل هاشو بدی


   
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

چشم به زودی


   
پاسخنقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 179
 

تازه فصل اول دانلود کردم هنوز هم نخوندمش


   
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

ان شاالله که بپسندید.


   
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

وقتی فصل جدید اضافه می‌کنی یه پست بذار اینجا که تاپیکت بیاد بالا. توش بگو فصل nام اضافه شد، یا یه همچین چیزی.


   
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

آها باشه
فصل اول ارسال شد.
بعلاوه‌ی دو افزونه.
ما شما رو نداشتیم چیکار می کردیم؟؟؟!!!:8:


   
پاسخنقل‌قول
Narunima
(@narunima)
Eminent Member
عضو شده: 2 سال قبل
ارسال‌: 18
 

زمان بندی ارایه فصول چطور هست؟


   
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

سلام داداش
خسته نباشی
اول اینکه از مقدمه‌ش به نظر میرسه داستان جذابی باشه
واقعا دوست دارم الان برم سراغش
ولی خب زمان امتحانه، یهو دیدی اینم به مشغله‌های ذهنی اضافه شد
احتمالا دوستان هم تو همچین شرایطی‌ان.
دلسرد نباش
موفق باشی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

افزونه‌ی دوم آدرسش اشتباهه


   
JL_D reacted
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

چشم سریع درست میشه.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خوب قراره هر هفته یک تا دو فصل بزارم.
اما دلم می خواد سریعتر بشه.
چون وسط امتحانا هستم. شاید همین هفته ای یک یا دو فصل بمونه.
اما بعد از امتحانا اگه خدا بخواد سرعت بالاتر میره.


   
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

یه مقدمه سنگین و یه فصل خوب
از دیشب دارم داستانتون رو میخونم به نظرم جای کار داره هنوز اما ایده های پشتش رو دوست دارم. فونت داستان یه کم ازار دهندس اما داستانش ارزش خوندن رو داره
امیدوارم زودتر یه ویراستار پیدا کنی چون داستان خوب حیفه بدون ویرایش بمونه


   
JL_D reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

الان مقدمه اولت رو خوندم.
خلاصه میگم، طبق این مقدمه‌ای که خوندم، ایده باحاله و هرچند «تا اینجاش» خیلی تکراریه، اما کشش «نسبتاً» خوبی داشت. خوبی‌ها رو که دوستان لطف کردن گفتن و انشالله باقی خوبی‌ها رو هم بعداً بقیه بچه‌ها میگن، من یک سری چیزها که با احساس خودم جور نبودن رو می‌گم: (البته توی پرانتز بگم که هرچند بعضی جملاتت انقد طولانی می‌شدن که اول و آخر جمله رو وسط اون «که»ها و «و»ها گم می‌کردم، اما نثرت به نظرم جذاب بود؛ منتهی خب گفتم دیگه، جای کار داره)
این جنگ‌هاشون واقعاً توی ذوق من می‌زدن. اولش انقدر از ارتش تاریکی تعریف می‌کنی، بعد یه یارویی که یه کلاهخود با شکل سر و یال شیر روی سرشه میاد گردنشون رو می‌گیره و خردشون میکنه؟ به علاوه، این بخش‌های تکه تکه شدن و گوشت پاشیدن و استخون خرد شدن و همینجوری «با یک جادویی» (این رو بعداً بیشتر دربارش حرف می‌زنم) وسط هوا پرواز کردن و اینا خیلی واقعاً توی ذوقم می‌زدن. انگار که آدم داره یه برنامه‌کودک یا بازی هک‌اند‌اسلش می‌بینه که طرف‌های داستان همینجوری فقط هی همدیگه رو می‌زنن و خرد می‌کنن.
با وجود اینکه مقدمه نسبتاً خوبی بود، اما یک چیزی توش واضح بود: خودت هم می‌دونی که خواننده چیزی از دنیات و مجیک سیستم و منطق و نقشه سرزمین و این‌هاش نمی‌دونه، اما با این وجود یهو پریدی وسط معرکه. نمی‌گم نباید پرید وسط معرکه ها (اتفاقا جزو شروع‌های قدرتمند می‌تونه به حساب بیاد، اما به شرطی که خوب پرداخت بشه)، اما برای اینکه این «خلاء نبود اطلاعات در ذهن خواننده» رو پر کنی (نمی‌دونم چرا فکر می‌کنی «حتماً» باید پرش کنی؟ می‌تونی خالی بذاریش؛ اما اما اما! سبک و سیاق داستان رو جوری داری پیش می‌بری که اصلا راهی جز این نداری که این چاله‌چوله‌ها رو پر کنی) مجبور شدی همینجوری اطلاعات خام بریزی جلوی خواننده؛ مثلاً جادوگرهای تاریکی شروع می‌کنن یک گولم درست می‌کنن، بعد خواننده می‌گه «گولم چیه»، بعد نویسنده هم می‌دونه که خواننده هیچ ایده‌ای از اینکه «گولم چیه» نداره و «الان وسط معرکس! وقت داستان‌چیدن و پیش‌زمینه گفتن و حتی فلش‌بک و اینا هم نیست» پس مجبورم مثل ویکی‌پدیا که اطلاعات می‌ریزه تو ذهن خواننده، به شیوه کتاب‌هایی با نثر علمی بگم: «گولم موجودیست که...». اگر قصدت اینه که توی این لحظه به خصوص (یعنی مقدمه اول) خواننده باید بدونه گولم چیه، آره باید یهو اطلاعات بچپونی تو مغزش. اما اگر نه نیاز نیست حتماً «الان» بدونه و می‌شه «الان» بهش نگفت و می‌شه معطل نگهش داشت، می‌تونی بعداً توی یک فضاسازی و توصیف خوب و داستان‌سرایی جذاب بهش «بفهمونی» که گولم چیه، نه که براش «تعریف» کنی. حالت سوم هم اینه که اگر حتماً حتماً پیش نیاز مواجهه با این نبرد دونستن یک سری چیزهاست که به بیس دنیات مربوط می‌شن «و» می‌خوای که خواننده ارتباط برقرار کنه با داستان و این حرف‌ها، باید برگردی عقب‌تر، قبل از این نبرد، خواننده رو با دنیات آشنا کنی و اون موقع قطعا موقع رسیدن به این نبرد خواننده خواهد دونست که «گولم چیه». حالا گولم مثال بود، واسه خیلی چیزهای حاضر توی مقدمه اولت می‌شه این چیزهارو که گفتم، گفت. مثل اون جادوگر کارآموزِ نابغه و مستعد، گولم‌های وحشی و... .
بعد... مثلاً
«اما چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری در دشت هاتالیت خودنمایی میکرد تک درخت صدری بود که هزاران سال این سرزمین را به چشمخودش دیده بود.
با وجود تمام این زیبایی ها زیباترین نقطه ی سرزمین روشنایی، شهرداسولیوم بود»
این دو تا پاراگراف چه ارتباطی به همدیگه دارن؟ فکر کنم بعضی وقت‌ها از بدی‌های سوم شخص نوشتن این باشه که نویسنده می‌خواد فقط توصیف کنه، توصیفی که ارتباطی با داستان نداره. تو الان اینجا درخت صدر هزار ساله‌ای رو معرفی کردی (توی یک خط، وسط کلی چیز دیگه!!!!!) که در کل این فایل پی‌دی‌افی که جلوی روی خوانندس، هیچ نقشی ایفا نمی‌کنه. می‌‍دونم قطعاًً توی ادامه داستان و توی فصل‌های دیگه نقش خواهد داشت، اما اینکه الان یکهو توصیفش کنی و از روش رد بشی... یکم جای سوال داره. خب می‌تونستی صبر کنی و یک جایی که جریان داستان رو شامل می‌شه درخت رو وارد ماجرا کنی. مثلا... نمیدونم مثلاً یه بچه‌ای وسط جنگل گیر افتاده یهو می‌رسه به محل این درخته و بلاپ بلاپ بلاپ. یا مثلاً می‌ری کنار ملکه روی برج می‌ایستی و از کنار اون داری منظره رو نگاه می‌کنی، بعد ملکه‌ئه یا جادوگر اعظمه یا هرکی چشمشون می‌خوره به درخت و با یه شخص دیگه‌ای شروع به حرف زدن درباره‌ درخت می‌کنن. یا غیره.
بعد دیگه... حالا نمی‌دونم آیا ایده اصلی داستانت این هست یا نه، منتهی این که «دو تا خواهر» که گوهره‌ی وجودیشون با همدیگه در تضاده با هم سر جنگ دارن، و اینکه دو طرف دعوا نور و تاریکی هستن، خیلی سیاه و سفید، صفر و صد، و البته خب... کلیشه نیست؟ البته این حرفم رو یکم زود دارم می‌زنم ها، چون فقط یه مقدمه خوندم ازش اما خب رسماً ایده‌ی اصلی داستان حس می‌کنم این تو بود. حالا اگر هم ایده این نیست که هیچی، پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم.
یک نکته 🙂 اسمایی که انتخاب کرده بودی قشنگ بودن 🙂 ولی خداییش بازم می‌گم اون سبک انیمه‌طورِ رو هوا پرواز کردن و همدیگه رو با شمشیر خرد و خاکشیر کردن و اینا اصلا خوشم نیومد، تازه به این اسم‌ها هم نمی‌خورد به نظرم.
هـــــــا، حالا می‌رسیم به چیزی که خیلی باهاش حال کردم (هرچند یه لحظه خیلی کوتاه بود). اونجایی که اصلان بر خلاف تصور، اون دختر جوونه که عضوی از شش فرمانده تاریکی بود رو نکشت! این که نکشتش جدید بود. یعنی وقتی اون رویه «گلو گرفتن»، «نیگاه خشمناک انداختن»، و «استخوان کله را با لگن یکی کردن» رو دیدم، دیگه حس کردم داستان قابل حدسه، ولی این تیکه برای من یکی که قابل حدس نبود. گفتم الان این رو هم می‌ترکونه، اما نترکوند. می‌دونی چرا همچین فکری می‌کردم؟ خب شخصیت‍‌هایی که اینجا جلو رومون بود آنچنان عمقی نداشتن که آدم فکر کنه شخصیت‌های چند بعدی‌ای هستن که هر کدوم از خودشون روح و اخلاق و طرز تفکر کارشده و خاص دارن، اکشن‌هاشون خیلی ساده و سطحی بود. منتهی این صحنه از این قاعده مستثنی بود. دیگه یه اکشن سطحی تک‌بعدی ندیدیم. یکم فراتر بود. به قول محمد، من حس می‌کنم این صحنه و در ادامش اون دیالوگ که بهش گفت: «فعلاً همینجا بشین»، به قول محمد انولوپ قلاب مقدمه بود. یعنی طعمه‌ای بود که باعث می‌شد خواننده بگیردش و مشتاق بشه که باقی داستان رو بخونه.
همینا به ذهن کوچکم خطور کردن. در ادامه باید عرض کنم که هرآنچه که گفتم زاییده تفکرات اینجانب است و بنده فردی غیرمتخصص و غیر کارشناس می‌باشم. در نتیجه هر آنچه که خواندید احساس یک خواننده سطح معمولی بود که در تلاش بود به نویسنده داستان، دید تازه‌ای داده و به وی دستی از یاری، هرچند کوچک، پرتاب کند.
خلاصه که آره، ممکنه این چیزایی که نوشتم درست نباشن. چون میگم که، احساساتم هستن! نه منطق و نقد آکادمیک 🙂 پس پیشاپیش عذرخواهی و آرزوی موفقیت.


   
JL_D and پاکت reacted
پاسخنقل‌قول
JL_D
 JL_D
(@abbas-14-12-5)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 199
شروع کننده موضوع  

سلام.
ممنون.
خیییییللللللییییی ممنون از این نقد عالی، واقعا سازنده و خیلی عالی.
همه ی حرفاتو قبول دارم و سعی می کنم توی فصول بعدی درستش کنم.
این اولین تجربه ی داستان نویسی منه.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

arwen;35427:
یه مقدمه سنگین و یه فصل خوب
از دیشب دارم داستانتون رو میخونم به نظرم جای کار داره هنوز اما ایده های پشتش رو دوست دارم. فونت داستان یه کم ازار دهندس اما داستانش ارزش خوندن رو داره
امیدوارم زودتر یه ویراستار پیدا کنی چون داستان خوب حیفه بدون ویرایش بمونه

خیلی ممنون.
برای فونت رسیدگی میشه.


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 14
اشتراک: