سلام به همه ی دوستان،
خب چند وقتیست که عشق و علاقه م به جوکرِ نولان (The Dark Knight's Joker) دوباره فوران کرده. این آتش زیرخاکستری دو هر سال معمولن یکی دو باری اینطوری شلعه ور میشه اما شعله ش هیچوقت خاموش نمیشه :دی چند شبِ پیش برای فکر می کنم یازدهمون بار فیلم رو تماشا کردم. همیشه توی ذهنم این سوال ایجاد میشه که آیا شوالیه ی سیاه همون جوکره ؟ درسته تلخ و با شوخی های هولناک و کشنده حقایق رو به مردم نشون داد ولی همچنان تنها کسی بود که به ظاهر ماسک می زد و در واقع خودش بود نه مثه ماها...
هیث لجر فقید در نقش جوکر
خیلی خب از بحث در مورد این فیلسوف دیوانه که بگذریم، خواستم بگم من زیاد توی یوتوب می چرخم و خب ویدئوها و ایده های مختلف رو می بینم و سری های خاصی رو دنبال می کنم. چند شب گذشته به یه کانال رسیدم به نام " The Joker's Blogs" و در واقع توی این کانال یه سری طرفداران فوق العاده هنرمند در زمینه ی سناریو نویسی و بازیگری با بودجه ی البته فوق العاده پایین یه سری ویدئوهای 10-20 دقیقه ای در مورد سرگذشت جوکر بعد از وقایع فیلم The Dark Knight ساخته بودن و باید خدمتتون عرض کنم در بیان همه ی جوکرهای اینترنتی این آقا یعنی Scott McClure بهترین و نزدیکترین جوکر رو به جوکرِ افسانه ای Heath Ledger به تصویر کشیده.
خب کل سری نزدیک به دو فصل هستش. اپیزودها بین 10-20 دقیقه س اما داستان سرایی، شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی واقعن در نوع خودش بی نظیره و اینجاس که آدم به این قضیه پی می بره که چقدر جاهایی مثل هالیوود پارتی بازیه که یه فیلم می سازن با بودجه ی میلیارد دلاری اما نه داستانی، نه شخصیتی نه دیالوگی مثل ترنسفورمرز 3 بعد یه سری افراد با استعدادی مثل Scott McClure و گروهش که واقعاً اینکاره هستن اما چون بودجه ندارن باید یه سری ویدئو بسازن با بودجه ی فوق العاده پایین و تازه ویدئوها رو رایگان روی یوتوب بزارن برای استفاده ی طرفدارا واقعن باید بهشون گفت دست مریزاد.
اسکات مک لیور در نقش جوکر
البته از این حرفا که بگذریم مثل اینکه ساخت این سریال برای طرفدارای جوکر فقط تا سال 2014 ادامه داشته و گویا حالا متوقف شده البته نمی دونم مکلیور فکر دیگه ای داره یا نه اما من یکی که انقدر معتادش شدم که دوست دارم ادامه پیدا کنه حتمن.
نکته : خب من دقیقن نمی دونم این تاپیک رو کجا بزارم برای همین استثنائاً اینجا گذاشتم اگر می دونین جای بهتری براش هست از مدیرای عزیز خواهش می کنم جاش رو عوض کنن.
توی این تاپیک می خوام سناریوهای منتشر شده از سری رو به زبون فارسی و البته دانلود زبان اصلی اینجا بزارم که هم با نمونه ی سناریو آشنا بشین ( بشیم) چون من خودمم نمی دونم چطور باید فیلمنامه نوشت هم اینکه دیالوگهای فوق العاده ی این دلقک دیوانه (؟) رو دنبال کنیم.
عرض به خودمتتون که من دو قسمت از سری رو هم تونستم دانلود کنم با زیرنویس فارسی اگر امکان داشته باشه و طبق قوانین سایت باشه می تونم اینجا آپلود کنم و بزارم.
( پست بعدی اولین پرده ی فیلمنامه رو می ذارم، با من باشید )
با سپاس از این حرکت خداپسندانه.
لینک کانال رو مرحمت می کنین؟
اپیزود اول :
"مشاوره شروع میشود"
برفک- تصویر قطع میشه و صدای بیپ
موضوع کارت :
تیمارستان آرخام
برنامه ی بازتوانی روانی
بیمار شماره ی 4479
تحت نظر دکتر ه. کوئینزل
برفک
شروع. بخش درمانی روانی
فوکِس تنظیم و دوربین بر روی صندلی و میز زوم می شود.
دکتر کوئینزل گلویش را صاف می کند.
دکتر کوئینزل در حال سرکشی بر بیمار شماره ی 4479 برای بازتوا-
( رو به بیمار)
خواهش می کنم به اون دست نزنین. فقط...برید اونجا. لطفاً برید اونجا.
شخصی با یونیفرم یکسره نارنجی جلوی دوربین و بالای صندلی می ایستد.
و خواهشاً بشینید.
همزمان با نشستن، چهره ی آشنای جوکر در حالیکه نه به دوربین بلکه به دکتر خیره شده، نمایان می شود.
دکتر کوئینزل ( ادامه میدهد)
راحتید ؟
جوکر
نه
دکتر کوئینزل
اگر امکانش هست، لطفاً در طی این جلسات فقط به دوربین نگاه کنید.
جوکر
هومم؟
دکتر کوئینزل
به دوربین نگاه کنید.
جوکر به آرامی با ظاهری ناخوشایند بر می گردد و با نارضایتی به دوربین نگاه می کند، لبخند اجباری می زند.
سلام.
دکتر کوئینزل
لطفاً اسمتون رو برای ضبط اعلام کنین.
جوکر
چرا حالا یهویی باید اسممو اعلام کنم، هارلین؟
دکتر کوئینزل
دوست دارم این جلسات کاملاً حرفه ای برگذار بشه. پس لطفاً دکتر کوئینزل صدام بزنین.
جوکر
پس تو هم باید منو مستر جی صدا کنی.
دکتر کوئینزل
(با بی اعتنایی به پاسخ)
زندانی از درجه ای از شیدایی و افسردگی و توهمات خود بزرگ بینی رنج می بره. همچنین احتمال وجود اختلالات
شخصیتی ضداجتماعی در اون وجود داره.
جوکر
یه جوری میگی انگار خیلی...آسونه. و میشه لطفاً از کلمه ی بیمار به جاش استفاده کنی؟
زندانی همه ی معانیِ... منفی رو به دنبال خودش داره. تازه، زندانی به این معنیه که یه نفر
منو مجبور کرده اینجا بمونم. من که دلم نمی خواد از اینجا برم. من اینجارو دوست دارم.
یه سقف بالای سرم، غذای مجانی، یه همراه دوست داشتنی... من واسه هیچکدومش حتی یه
سنت هم نمیدم.
دکتر کوئینزل
داریم از راه اصلی منحرف میشیم
جوکر
اوه، یه راه اصلی اینجاست؟
دکتر کوئینزل
اولین قدم در درمان شما اینه که درک کنیم و به شرایطی بپردازیم که علت حضورتون در اینجا رو معنی می کنه.
جوکر
شرایط.
دکتر کوئینزل
درسته.
جوکر
(سر تکان می دهد)
شرایطتت رو برام بگو. این اولین قدم تو در مناقصه ایه.
دکتر کوئینزل
این مناقصه نیست. این یه جلسه ی مشاوره ست.
جوکر
مشاوره... ببین، این ویدئوها- ( به دوربین اشاره میکند.) برای مطالعه ی بیشتر خودته.
و خب یه راهی برای اینکه من آشفتگی درونیم رو ابراز کنم... به خاطر درمان سلامت روانیم. البته...
باید حواست به کسایی که اینا رو تماشا می کنن باشه. باید به سلامت روانی اونا هم فکر کنی.
چون من روی آدمها اثر می ذارم.
باور کن.
دکتر کوئینزل
تو فکر نمی کنی مشکلِ جدی ای داشته باشی؟
جوکر
(به اطراف نگاه می کند.)
خب، هیچکس کامل نیست.
دکتر کوئینزل
من نمیگم تو باید کامل باشی.
جوکر
نه، فقط چیزی که جامعه از من می خواد. چیزی غیر از خودم.
دکتر کوئینزل
چیزی که هستی تو رو به اینجا کشونده.
جوکر
آها پس می بینی! اینکه خودت باشی هیچوقت اشتباه نیست
( رو به دوربین)
نذارید کسی غیر از این بهتون بگه.
دکتر کوئینزل
و چرا اینجایی؟
جوکر
( هیجان زده میشود)
من یه زندانی جنگم. منو پشت خط دشمن گرفتن و باید از میدون جنگ بیرونم می کردن.
البته این فقط موقتیه. این وظیفه ی زندانیِ جنگه که برای فرار کردن تلاش کنه.
دکتر کوئینزل
اینطوری به هیچ جا نمی رسیم.
جوکر
شرمنده عسلم.
دکتر کوئینزل
(تصحیح می کند.)
دکتر کوئینزل.
جوکر
کوئینزل، درسته.
دکتر کوئینزل
بسیار خب، پس بزار من هم خودم باشم. به عنوان یه روان پزشک این شغل منه که تو رو درمان کنم.
جوکر
شغلت. این چیزیه که قراره رابطه ی من و تو رو تعریف کنه؟
دکتر کوئینزل
تو می خواستی شرایط رو تعریف کنی.
جوکر
من آدم پیچیده ایم، دکتر.
دکتر کوئینزل
بله هستی. و چالشی برای مطالعات من.
جوکر
مطالعه؟ من موش آزمایشگاهی نیستم.
دکتر کوئینزل
نگفتم که هستی. تنها چیزی که می خوام بدونم اینه که آیا متودی برای رسیدن به دیوانگی وجود داره؟
آهسته آهسته لبخند مرموزی روی صورت جوکر نقش می بندد در حالیکه به جای نگاه به دوربین به دکتر می نگرد.
اوه، ازت خوشم میاد. قراره بهمون خیلی خوش بگذره. چرا، می خوای بدونی؟
دکتر کوئینزل
آدمها باید کارهای وحشتناکی کرده باشن که پاشون به اینجا کشیده بشه.
جوکر
موافقم، یعنی اینکه... تو خودت هم چندان کامل نیستی. هومم؟
دکتر کوئینزل
با زبون خودت، لطفاً بهم بگو چرا اینجایی؟
جوکر
طبق نظر جامعه، من کارهای بدی کردم. نامقبول از نظر جامعه.
دکتر کوئینزل
با جدیت کامل. بگو چرا اینجایی؟
چوکر چند لحظه ی طولانی و کشدار به دکتر کوئینزل خیره می شود.
جداً؟
سرش را پایین می اندازد و لبخند وحشتناکی روی صورتش نقش می بندد.
من اینجام...چون...
( مستقیماً به دوربین نگاه می کند.)
میخوام که اینجا باشم.
نوار تمام می شود.
پایان بخش اول
اپیزود دوم :
" رابطه ی آرخام "
برفک- تصویر قطع می شود و صدای بیپ.
موضوع کارت :
تیمارستان آرخام
برنامه ی بازتوانی روانی
بیمار شماره ی 4479
تخت نظر دکتر ه. کوئینزل
برفک.
شروع. بخش مشاوره ی روانی
جوکر روی صندلی می نشیند، در حالیکه یک عینک طبی بر چشم دارد، زیر چشم به دوربین و سپس به دکتر کوئینزل که پشت دوربین نشسته نگاه می کند.
خانمِ دکتر گلویش را صاف می کند.
فکر می کنم حالا دیگه عینکم رو می خوام.
دستش را دراز می کند. جوکر با بی میلی عینک را بر می دارد و به دکتر می دهد. دکتر عینک را محکم از بین دستان جوکر می کشد و سر جایش می نشیند.
بیمار موافق کرده به جلسات مشاوره همراه با ضبط تصویری ادامه بده. در حال حاضر من داروهای بیمار رو عوض کردم.
درمان با لیتیوم متوقف شده و حالا ترکیبی از دِپاکوت و سِراکوئِل برای بیمار تجویز کردم.
جوکر
(به دوربین نگاه می کند.)
این دارو، اون دارو.
اگه می دونستم اینجا مواد مجانی میدم، سالها پیش اینکارو می کردم.
دکتر کوئینزل
چرا اینا رو داری توی دوربین میگی؟
جوکر
من یه دوست دارم که قراره این ویدئوها رو بزاره روی یوتوب.
دکتر کوئینزل
فکر نمی کنم چنین اتفاقی بیفته.
جوکر
می بینیم...
(چشمک می زند)
تا حالا کسی بهت گفته چه چشمهای دوست داشتنی ای داری؟
منظورم اینه که به بقیه ی اجرای صورتت خیلی میاد.
اینطور نیست که بخوام از حدقه درشون بیارم و مثه جاکلیدی ازشون استفاده کنم.
(مکث می کند.)
( به جلو خم میشود)
ازت تعریف کردم.
دکتر کوئینزل
و امروز باز هم شروع بدی داشتیم.
جوکر
من آدم سحر خیزی نیستم.
دکتر کوئینزل
الان بیشتر از یه ماهه که اینجایی. نظرت در مورد آرخام چیه ؟
جوکر
خوبه، من تقریباً همه چی دارم فقط...
انگار یه چیزی کمه. یه چیزی که نمی ذاره اینجا حسِ خونه بهم بده.
دکتر کوئینزل
چطور روزاتو میگذرونی؟
جوکر
دوشنبه ها ورزش می کنم. سه شنبه ها، اینجا با توئم. چهارشنبه ها روز پیتزاست. دوسش دارم. آهههه....
پنجشنبه ها با رفیقم کارماین فَلکونی میگردم. ما در مورد همه چیز با هم حرف می زنیم. سیاست، آب و هوا، انزوال اخلاقی جامعه.
اون معمولاً به یه سری نکات ریز جالب اشاره می کنه.
مثله :
مترسک، مترسک
و اما جمعه ها... من از جمعه ها خوشم نمیاد.
دکتر کوئینزل
چرا اونوقت ؟
جوکر
وقتیکه اون یارو مارمولکه از دفتر دادگستری مزاحمم میشه.
دکتر کوئینزل
آقای فیلدز مسئول دادستانیه.
اون داره تلاش می کنه با متهم کردنت به جعل دیوانگی، تو رو به زندان بلک گیت برگردونه.
جوکر
چه بد هاروی دِنت این اطراف نیست. اون می دونه من از کجا میام.
دکتر کوئینزل
قابل قبوله.
جوکر
خوش به حال من.
دکتر کوئینزل
پس برام بگو، از کجا میای؟ آیا واقعاً خودت رو به دیوانگی زدی؟
جوکر
(اخم می کند.)
نه اینطور نیست....
نه....
اینطور...
نیست...
دکتر کوئینزل
پس فکر می کنی دیوانه ای؟
جوکر
سوال خوبیه.
دیوانه ها فکر نمی کنن که دیوانه ن. اونا فکر میکنن دارن عاقلتر میشن. پس، عاقلها هم نباید فکر کنن عاقلن.
بلکه دارن دیوونه تر میشن.
( مکث می کند و برای ثانیه ای به آنچه گفت می اندیشد.)
من نمی تونم برم بلک گیت.
اونجا دووم نمیارم.
دکتر کوئینزل
نمی تونی بری زندان چون قبلاً سعی کردی تعدادی زیادی از زندانیای اونجا روی توی اون کشتی منفجر کنی؟
جوکر
در واقع بیشتر داشتم به امنیت خودم فکر می کردم.
با این ظاهر ظریفم و موهای ابریشمیم. اما نکته ی خوبیه...
فکر اونجاشو نکرده بودم.
دکتر کوئینزل
پس تو به امنیت خودت اهمیت میدی.
جوکر
یه تفاوتی بین نگرانی در مورد امنیت شخصی و اجتناب از برخورد با 15 تا مرد توی حموم هست.
فکر می کنی می خوان برام پرونده سازی کنن و بگن که عاقلم چون فقط می خوام اجتناب کنم؟
دکتر کوئینزل
وضعیت روانیت چیزیه که اونو تعیین می کنه. برای همین ما این جلسات رو باهم داریم.
جوکر
تو متخصصی.
فکر می کنی یه آدم عاقل چیکار می کنه؟
دکتر کوئینزل
من فکر نمی کنم یه آدم عاقل مال زیادی رو آتیش بزنه.
جوکر
من فقط سهم خودم رو سوزوندم. مشکل اینجا بود که...
سهم من زیر اون اون کوه بزرگ از پول بود.
فکر اونجاش رو دیگه نکرده بودم.
دکتر کوئینزل
دادستانی نظرش اینه که تو هیچ فرقی با باقیِ جنایتکارا نداری.
(جوکر اخم می کند.)
جوکر
هیچ فرقی؟
دکتر کوئینزل
تو پول دزدیدی.
جوکر
سوزوندمش.
دکتر کوئینزل
به مردم دروغ گفتی.
جوکر
فقط یه سری دروغهای کوچولوی مصلحتی.
دکتر کوئینزل
امکان عمومی رو نابود کردی.
جوکر
آخه کی به بیمارستان نیاز داره؟
دکتر کوئینزل
قتل چی؟
جوکر
آدم بدها وقتی آدم می کشن دنبال منفعتن. یا اینکه احساساتشون دخیل میشه.
معمولاً یا دنبال انتقامن یا حرفه شون.
دکتر کوئینزل
و تو اینطور نیستی؟
جوکر
من می کشم چون...
سرگرمم می کنه.
دکتر کوئینزل
فکر نمی کنم زیاد به نتیجه ی کارت فکر کنی
مادامی که سرگرمت کنه.
جوکر
درسته من همون کاری رو می کنم که بقیه ی جنایتکارا می کنن.
فقط اینکه من آرایش دلقک می کنم.
دکتر کوئینزل
بله، اما فیلدز و دفتر دادستانی زیر بار نمیره.
جوکر
( حرفش را قطع می کند.)
تا حالا جسد دیدی ؟
این یه سوال آسونه.
من به اندازه ی خودم دیدم.
یک مکث طولانی.
بله، من جسد دیدم.
جوکر
من درمورد مراسم تدفین حرف نمی زنم.
آخر کار همشون اونجاست.
منظورم بیشتر وقتیه که آخرین جرقه های زندگی ناپدید میشه.
و تنها چیزی که می مونه یه جسم بی تحرکه.
تا حالا یکی از اینا دیدی؟
یک مکث دیگر و جوکر همچنان، خیره به دکتر نگاه می کند.
نه، ندیدم.
جوکر
( برای چند ثانیه ای خیره به او نگاه می کند، سپس با بی خیالی میگوید)
تا یه جایی با من باش،
مطمئنم شانسشو پیدا می کنی.
پایان بخش دوم.
قسمت سوم :
" با استیو آشنا شو"
برفک- تصویر قطع میشود و صدای بیپ.
عنوان کارت :
تیمارستان آرخام
برنامه ی بازتوانی روانی
بیمار شماره ی 4479
برفک.
شروع. دفترِ تیمارستان- شب هنگام.
در لنز برداشته میشود و چهره ی جوکر از زاویه ی فوق العاده نزدیک در دوربینی که در دست گرفته دیده می شود. او دست تکان می دهد.
(زمزمه می کند)
سلام. باید ساکت باشیم.
پشت سر او از لای دربِ نیمه باز دفتر، نور چراغ قوه ای پیداست که راهروی تاریک را تا حدی روشن کرده است. جوکر، چهره اش را بیشتر به دوربین نزدیک می کند.
(ادامه میدهد)
چون من تو دفترتم!
همانطور که دیوانه وار می خندد، دوربین را می چرخاند و زاویه ی دیدی از فضای داخل دفتر و میز تحریر شلوغ و پر از پرونده را نشان می دهد.
می بینی، این میز کارته. اینا هم پرونده هاتن.
دستش را روی میز می گذارد و همه ی پرونده ها و کاغذها را از روی میز پایین می ریز. سپس با دوربین چند قاب عکسی که روی قفسه ی کتابها قرار گرفته را نشان می دهد. زوم می کند و جلوتر می رود.
جوکر
اوه، اینم خونواده ته! نمی تونم واسه دیدنشون صبر کنم. اینا پدر و مادربزرگ هستن...
خانواده...
تک تک قاب عکسها را از روی قفسه پایین می اندازد تا اینکه در نهایت روی قاب عکسی که تصویر یک زن را نشان می دهد، می ایستد.
و عکس خوشگلی از خانومت... آااااه....
( می خندد)
به قاب عکس خیره می شود، سپس آن را می اندازد و از بین کاغذهای کف اتاق، اتیکتی را بر می دارد که بر روی آن نوشته شده : جرِمیا آرخام.
دوربین را می چرخند و دوباره سر لنزی را می گذارد.
اه، دفترو اشتباهی اومدم.
تصویر قطع می شود.
شروع. دفتر دکتر کوئینزل- چند لحظه ی بعد.
سرلنزی بار دیگر برداشته می شود تا دفتر دکتر کوئینزل را نشان دهد. پنجره های بزرگ دفتر، آسمان خراشهای شهر را نشان می دهد.
بالاخره اینجاییم.
دوربین را روی میز، رو به روی صندلی خالی تنظیم می کند. چراغ مطالعه را روشن می کند و روی صندلی ولو می شود. شانه ای بالا می اندازد.
راستیاتش خوابم نمی برد. ذهنم درگیر حرفهایی بود که بهم زدیم. دیگه خسته شدم، باید به یه نفر می گفتم!
حالا، احتمالاً تو توی خونه ت خوابیدی. بدون هیچ نگرانی و در امنیت کامل.
یه جورایی مثه استیو.
جوکر مکث می کند. اخمهایش را در هم می کشد و با تعجب به دوربین نگاه می کند.
کی؟!
(لبخند می زند)
بهت نشون میدم.
بلند می شود، از کادر دوربین خارج می شود. با صدای "بنگ" صورت جسد مرده ی مردی که اتیکتِ "استیو" روی لباسش وصل شده را محکم روی میز، جلوی دوربین می کوبد.
چشمان جسد کاملن باز است و سر و صورتش خونیست. جوکر به جلو تکیه می دهد.
این استیوه. سلام کن استیو.
مکث طولانی اتفاق می افتد. انگار جوکر منتظر است جسدِ بی جان حرفی بزند. سپس به دوربین نگاه می کند.
یکم خجالتیه. زیاد اهل حرف زدن نیست. می بینی، استیو...
یه جورایی انقدر مهربون بود که گذاشت تو شب از سلولم بیام بیرون.
(سری تکان می دهد.)
دیگه این اشتباهو تکرار نمی کنه.
یکم طول کشید تا قانع بشه. فکر می کرد شغلشو از دست می ده.
من بهش گفتم هیچ جایی برای نگرانی نیست.
در اینجا جوکر جسد را کمی به جلو هول می دهد، سپس روی صندلی می نشیند و پاهایش را روی جسد می اندازد.
زندگی کوتاست. حتی برای بعضی ها کوتاهتر. سورپرایز میشی وقتی ببینی مردم چقدر شوکه میشن وقتی می فهمنن
قرار نیست تا ابد زنده بمونن.
( به جسد اشاره می کند.)
اونا سرخوش هر روزشونو هدر می دن بدونِ اینکه متوجه بشن بهترین سالهای عمرشون داره از دست میره.
برای مدت کوتاهی ساکت می شود، دیگر لبخند نمی زند و به دوربین زل می زند.
تا اینکه یه روز بیدار می شن و به تصویر پیری توی آینه شون نگاه می کنن.
یا شاید هم یه بیماریِ کشنده میگیرن.
بعضی هاشون هم یه جا گیر می کنن... مثلاً مجبورن هر روز و هر روز به یه تیمارستان برن و اونجا کار کنن.
لبخندش دوباره بر می گردد.
برای همینه که من استیو رو اوردم اینجا. تو گفتی می خوای بدونی من از کجا اومدم.
چون همونطوری که داری استیو رو می بینی، یه مرده ی واقعی خیلی فرق داره با چیزی که توی
یه تصویر یا تلویزیون می بینی.
لحظه ای مکث می کند و به گفته اش فکر می کند.
البته وقتی استیو رو فردا صبح روی میزت پیدا کنی دقیقاً می فهمی که راجع به چی دارم حرف می زنم.
(به جلو خم میشود)
این ...
هدیه ی من واسه توئه.
یه سبدِ تشکر بخاطر جلسات مشاورمون.
دوباره روی صندلی لم می دهد.
می تونستم واست کادوش کنم اما راستش نتونستم یه جعبه ی خیلی بزرگ پیدا کنم.
به هر حال...
وقتی استیو رو دیدی به من فکر نکن.
( به جسد نگاه می کند.)
به این فکر کن...
همه چیز فانیه.
بیشتر روی کارهایی تمرکز کن که دوست داری انجام بدی نه کارهایی که مجبورت می کنن.
از هر فرصتی که دستت اومد بهترین استفاده رو کن.
هر روز رو طوری زندگی کن انگار روز آخر زندگیته.
خیلی به دوربین نزدیک می شود طوری که تمام کادر را میگیرد.
چون ممکنه واقعاً همینطور باشه.
درست نمیگم استیو؟
به جسد نگاه می کند و بالای سر آن خم می شود. در گوشش زمزمه می کند و بعد از دفتر خارج می شود. دوربین همچنان جسد روی میز را نشان می دهد.
پایان بخش سوم.
جالب هستن، در واقع این نشون میده که اینرنت یک بستر فوقالعاده و جدید برای هنر ایجاد کرده.
اینکه فن میده کاملا معلومه، ولی خلاقیت های این افرادم فوقالعادست.
گرچه منهمشو نخوندم، ولی اون قسمت اول، خلال بتمن کاملا حس میشد.
بتمن یه مثبت تمام عیار بود که در کنار جوکر بود که دیده میشد.
و جوکر یک شر مطلق که در کنار بتمن دیده میشد.
جالب هستن، در واقع این نشون میده که اینرنت یک بستر فوقالعاده و جدید برای هنر ایجاد کرده.
اینکه فن میده کاملا معلومه، ولی خلاقیت های این افرادم فوقالعادست.
گرچه منهمشو نخوندم، ولی اون قسمت اول، خلال بتمن کاملا حس میشد.
بتمن یه مثبت تمام عیار بود که در کنار جوکر بود که دیده میشد.
و جوکر یک شر مطلق که در کنار بتمن دیده میشد.
کاملن برعکس از نظر من بتمن سفیدِ سفید نیست. جوکر هم سیاهِ سیاه نیست البته هیچ امیدی به برگشتش نیست چون جوکر این سیاهی و این شیطان صفتیش رو دوست داره و نمی خواد که اصلاح بشه یعنی همین در نظر اون درسته و چیزی غیر از این درست نیست. چه بسا بتمن خودش یه انسانِ روانپریشه. درسته جوکر و بتمن به هم معنا میدن اما جوکر سعی داره یه چیزایی رو اطرافیانش یاد بده.
به نظرم قسمتها رو کامل بخون سعی می کنم تا آخر امروز باز هم بقیه ش رو بزارم. جوکر از نظر من یه آموزگارِ جانیه. یه درسهایی بهت یاد میده اما به چه قیمتی ؟
بتمن خودش متبلا به بزرگ بینی و نپذیرفتن اشتباهاتش هست. پایان فیلم " شوالیه ی سیاه" حتی گوردون هم اعتراف کرد که جوکر پیروز شد با سیاه کردن شوالیه ی سفید گوتام " هاروی دنت" با اینکه بهترین ها هم یه بخش تاریکی دارن فقط کافیه اونو پیدا کنی و بیرون بکشی اما بتمن نخواست قبول کنه.
جوکر خیلی حرفها برای گفتن داره و به نظر من سناریو نویسی این افراد عالی بود در پرداختِ شخصیت جوکر چون اگر جوکر و بتمن کنار هم باشن بیشتر وقتشون سر مبارزه با هم دیگه می گذره. اما جوکر که تنها باشه خیلی حرفها داره که به من و شما بزنه :دی
پیشنهاد می کنم ویدئوها رو ببینی، یا احتمالن من سعی می کنم یکی دو ساعت دیگه آپلود کنم، بازیِ اسکات مکلیور خیلی شبیه به بازیِ هیث لجر هست البته نمیشه کلن کسی رو با اون افسانه مقایسه کرد اما خیلی تلاش کرده تو سری اول شاید زیاد به چشم نیاد البته همون بالا و پایین بردن ناگهانی صدا، مدام با زبونش لبها و زخمهای روی صورتش رو خیس کردن و کلن غیر قابل پیشبینی بودن درش وجود داره فقط مشکل من صداشه که خدایی هیچکس نمی تونه صدایی به فوق العاده ای اون خدا بیامرز داشته باشه. تو سری دوم این سریال یه مقدار بازی ها بهتر میشه خودِ اسکات هم انگار دستش میاد که جوکر باید دقیقن چطور باشه ولی به نظر من عالیه. عالی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
قسمت چهارم :
"رویای محقق شده به حقیقت"
برفک- تصویر قطع می شود و صدای بیپ.
عنوان کارت :
تیمارستان آرخام
برنامه ی بازتوانی روانی
بیمار شماره ی 4479
تحت نظر دکتر ه. کوئینزل
برفک.
شروع. بخش مشاوره ی روانی.
جوکر در حالیکه یک استریت جکت ( لباس سفید مخصوص خفت کردن دیوانگان) به اون پوشانده اند، اخم می کند. پشت سر او رئیس حراست بیمارستان، لایل بولتون ایستاده است.
این واقعاً لازمه ؟
صدای دکتر کوئینزل کمی می لرزد با این حال سعی می کند حرفه ای برخورد کند.
نگهبان یا استریت جکت ؟
جوکر
آآآ...
(به پشت سرش نگاه می کند)
هر دوش. امیدوار بودم تماماً در اختیار خودم باشی.
لایل که دست به سینه پشت سر جوکر ایستاده، به جلو خم می شود و دست زمختش را روی شانه ی جوکر می گذارد تا از جایش تکان نخورد.
دکتر کوئینزل در حال بررسی وضعیت بیمار شماره ی 4479، به دلیل اتفاقات شب گذشته، در حال حاظر نگهبان لایل بولتون نیز در اتاق حضور دارن.
جوکر
لایل؟ این اسم دختره. اگه من یه دختر داشتم اسمشو همین می ذارم.
این یه تعریفه.
دکتر کوئینزل
باید در مورد اتفاقات دیشب صحبت کنیم.
جوکر
هدیه ات رو گرفتی؟
یک مکث کوتاه.
( در حالیکه تلاش دارد خشمش را فرو خورد. )
نکنه انتظار داشتی بخاطر جسدی که روی میزم گذاشتی، کارت تشکر واست بفرستم ؟
جوکر
من مخالف نامه نگاری نیستم.
ما می تونیم دوست مکاتبه ای باشیم.
جوکر به جلو خم می شود اما لایل دستش را دوباره روی شانه اش می گذارد و آن را سرجایش می نشاند.
بتمرگ سرجات!
دکتر کوئینزل
ما این نوع رفتار رو نمی تونیم تحمل کنیم.
جوکر
بسیار خب، دیگه استیو مرده نمی فرستم دفترت. متأسفم.
(مکث می کند و نیم نگاهی به لایل می اندازد)
اما در مورد لایلِ مرده باید بگم که...
لایل محکم پشت کمرش می زند.
به رو به رو نگاه کن.
دکتر کوئینزل
هیچ می دونی این اتفاق چه تأثیری روی تصمیم هیئت منصفه می ذاره؟
این دقیقاً به نفعِ فیلدزه. اگه اینطوری بخوای ادامه بدی من نمی تونم کمکت کنم.
جوکر
جالب اینکه هیئت منصفه به نظر نمیاد برای زمان طولانی تو این شهر باقی بمونه.
نوچ!
دکتر کوئینزل
آیا هیچ حس اندوه یا افسوس برای کشتن اون مرد داری؟ هیچ حس گناهی؟
جوکر
برای چی باید داشته باشم ؟
دکتر کوئینزل
پس ضمیر ناخودآگاهت نه تنها هیچ حس ترحمی نداره بلکه-
جوکر
ضمیر ناخودآگاهم؟ اوهههه تو نمی خوای بدونی ضمیر ناخودآگاهم چی فکر می کنه...
(به جلو خم می شود)
همینطوریش هم ساعتای بیداریم بده.
لایل که مشخصاً خسته شده، با دو دست شانه های جوکر را می گیرد و با خشونت او را روی صندلی می نشاند.
آخرین هشدار قبل از اینکه بندازمت هلفدونی-
دکتر کوئینزل
چرا بعد از اینکه از سلولت اومدی بیرون، از اینجا فرار نکردی؟
جوکر
بهت همه چیزو میگم فقط به این گوریل بگو از اینجا بره... می خوام بره.
می خوام...
می خوام که بره.
مکث طولانی دیگر.
بولتون، میشه یه دقیقه به ما فرصت بدی.
نگران نباش.
بولتون با تردید از اتاق و کادر فیلمبرداری خارج می شود و در این لحظه لبخند مرموزی روی صورت جوکر می نشیند. در محکم بسته می شود.
دلم نمی خواست فرار کنم. می خواستم کمکت کنم.
هدف این مشاوره ها هم همینه.
دکتر کوئینزل
من اون کسی نیستم که به کمک احتیاج داره.
جوکر
اینطوری نگو. همه بعضی وقتها به کمک احتیاج دارن.
دکتر کوئینزل
و حالا هم نوبت توئه. فیلدز از دفتر دادستانی همه ی شب رو اینجا بود و داشت پرونده ها و ویدئوها رو بررسی می کرد.
اون دقیقاً می فهمه که می خوای چیکار کنی.
جوکر
چرا هنوز اینجایی؟
یک مکث دیگر.
من دکترتم.
جوکر
توی هر رابطه ای دیگه ای، الان وقتیه که وسایلتو جمع کنی، قفل خونتو عوض کنی و از اینجا در ری. اما تو هنوز اینجایی.
من دلیل این مشاوره ها رو می فهمم. رمز آلود بودن، شهرت، احترامی که از همکارت میگیری.
البته در صورتیکه یه جوری بتونی درمانم کنی. ولی انگار هنوز متوجه نشدی...
یه نفر به خاطر تو مرده.
دکتر کوئینزل
تو مسئولیت اینکارو به گردن من نمی-
جوکر
(وسط حرفش می پرد)
نمی ندازی؟ فکر می کنم اینکه حالا دیگه داریم جمله های همو کامل می کنیم خیلی بامزه س.
لحظه ای سکوت.
( مشخصاً مشمئز شده است)
غیرقابل تحملی.
رده ای از سورپرایز بر روی صورت جوکر می نشیند.
این منو یاد دو تا خوابی میندازه که دیشب داشتم. اولیش تو، توش بودی... که خب الان احتمالاً زمان مناسبی برای تعریف کردنش نیست.
دومی اما، من میرم شکار خرس. توی باغ وحش گتهام. دیگه کجا می تونم خرس پیدا کنم؟
زیاد نمی گذره که یه خرس گریزلی بزرگ میاد جلوی چشمم. من هدف میگیرم و...
بَم، گیرش میندازم.
میرم طرفش و چاقوی شکاریم رو در میارم و شروع می کنم بریدنِ شکمش....
اینجاست که می فهمم یه جای کار می لنگه.
این یه خرس نیست. یه مَرده که لباسِ خرس پوشیده.
و من دیگه توی باغ وحش نیستم. من توی یه پارکم. بچه ها دارن دور و برم می دوئن و جیغ می کشن.
با خودم میگم چرا حالا باید وایسم. جسد رو می کشم و می بندمش به کاپوتِ ماشینم.
دوباره چاقوی شکاریم رو بیرون می کشم و ...
من پوستشو می کَنم.
مثه یه پوست خرسِ رو فرشی که جلوی شومینه میندازن.
دکتر کوئینزل
(با صدای آرام)
این برای تو یه بازیه ؟
(مکث می کند )
من همه چیزم رو به خاطر درمانت به خطر انداختم. من برای این جلسات باید می جنگیدم.
هیچکس توی آرخام حتی فکرش رو هم نمی کرد که من بتونم چیزی رو تغییر بدم. اگه من شکست بخورم، اونا یه نفر دیگه رو جام می زارن ولی
چه بلایی سر من میاد ؟
در همین لحظه دربِ اتاق به سرعت باز می شود و لایل بولتون داخل می شود.
باید از اینجا ببریمش. همین حالا.
هارلین که کاملاً تحت تأثیر اعتراف چند ثانیه پیشش قرار گرفته، سعی می کند بر اعصابش مسلط باشد.
( با صدای لرزان)
چرا ؟
( گلویش را صاف می کند)
منظورم اینه که مشکل چیه ؟
لایل
همین الان جسد وِرنون فیلدز رو توی دفتر ریاست پیدا کردیم.
مثه یه جور حیوون پوستش به کلی کَنده شده.
باید ازش بازجویی کنیم.
جوکر
من ؟ من که تمام وقت با ایشون بودم؟
دستهایش را بالا می گیرد و در همین لحظه می بینیم که استریت جکت باز شده و یک دست جوکر بیرون می آید. به دستش خیره نگاه می کند.
فکر کنم تو خواب راه میرم.
چندین نگهبان به اتاق می ریزن، جوکر را از همه طرف محکم می گیرن و او را بیرون می کشند.
(با خنده فریاد می زند)
خبر خوب اینکه...
خروپف نمی کنم!
همچنان همینطور که از اتاق بیرون کشیده می شود، با صدای بلند و دیوانه وار می خندد.
در سکوت اتاق، صدای تنفس نامیزان و ناهمگون دکتر کوئینزل به گوش می رسد.
دوربین خاموش می شود.
پایان بخش چهارم