به نام حق
سلام...
ممنون میشم که با نظراتتون همراهم باشید...
اينم از كاور كه almatra@ زحمتشو كشيدن صفحه آرایی هم با ایشون بود و من خیلی ازشون ممنونم..
مقدمه
اوالان کشوری عظیم که تا سال های سال در شکوه و جلال و عظمت، به زندگی خود ادامه میداده ... دشمنان در رشک و حسد جرات حمله و شورش را نداشتند ... تا اینکه سیل بیماری و مرگ کشور را فراگرفت ... پادشاه در پی کشف علت و درمان بیماری ، متوجه می شود که یکی از دشمنان قدیمی اش چنین توطئه ای را پی ریزی کرده است ... تلاش برای درمان ناموفق میماند .. دشمن در ازای درمان بیماری که خود شروع کننده ان بوده از پادشاه میخواهد دربار خود و دولتش را تسلیم کند ، پادشاه درصدد مخالفت بر می اید ولی موج عظیم بیماری دیگری کشور را فرا میگیرد ... تعداد مرگ های روز افزون پادشاه را مجبور به موافقت می کند ... پادشاه تسلیم می شود و درمان مردم شروع می شود .. ولی با تسلیم شدن پادشاه ، دشمن به پایتخت حمله می کند وخانواده های شاه و درباریان و دولتش را به بردگی می گیرد ... دیگر کشوری به نام اوالان باقی نمیماند ...چه سرنوشتی در انتظاربردگان است؟؟
.
معذرت برا تاخیر راستش خیلی وقته تایپ شده بود کارای ویرایشیش زیاد طول کشید
فصل اول ...
خب خودت میدونی مشکلات نگارشی داری. دیگه نمیگم.
"خانه اشان" این غلطه. باید بگی خانهشان
"مثل همه ی بچه هایی که انجا بودن." بودند لفظ درسته. بودن محاورست.
"مادرش از او قول گرفت همانطور که قبل از جداشدنشان از او قول گرفته بود و همان لحظه رویای شیرینش پایان یافته بود." این وسط بدلیل نبود علائم نگارشی درست جملش خراب شده. مادرش از او قول گرفت (اینجا جمله تموم بشه یا با یه علامتی که باعث مکث بشه صبر کنیم بعد بریم ادامش)
تکرار زیاد داشتی.
"در میان صد ده ها بچه مشابه خواهرش را پیدا کند" صد ده ها؟
"تنها چیزی که خورده بودند اب بود از غذا خبری نبود " به عنوان مثالی دیگه این جا هم تکرار آوردی و هم علائم نگارشی نیاوردی.
عبارت زورش نمیچربید رو دو بار توی متن آوردی. بنظرم هردو رو حذف کنی بهتر باشه.
چنتا علامت سوال پشت سر هم نیار.
خب این مثالا زیاده.
درسته شاید مثلا چیزی مثل علائم نگارشی مهم به نظر نرسن رعایت دقیقش. ولی موقع خوندن خواننده، اگه خوب رعایت نشه اذیت میکنه.
بصورت کلی بخوام از متنت غلط بگیرم باید بگم توصیفاتت ملموس نبود. نحوه ی چینش کلمات و داستان گوییت هم جای کار داره. ولی همه ی اینها با زیاد نویسی و تمرین حل میشه.
اینم به بقیه ی دوستان بگم که توی گوشی نوشتن تمرکز روی متن کمتره. متن ضعیفتر میشه.
امیدوارم توی ویرایش درست بشه. .
موفق باشی :53:
خب خودت میدونی مشکلات نگارشی داری. دیگه نمیگم.
"خانه اشان" این غلطه. باید بگی خانهشان
"مثل همه ی بچه هایی که انجا بودن." بودند لفظ درسته. بودن محاورست.
"مادرش از او قول گرفت همانطور که قبل از جداشدنشان از او قول گرفته بود و همان لحظه رویای شیرینش پایان یافته بود." این وسط بدلیل نبود علائم نگارشی درست جملش خراب شده. مادرش از او قول گرفت (اینجا جمله تموم بشه یا با یه علامتی که باعث مکث بشه صبر کنیم بعد بریم ادامش)
تکرار زیاد داشتی.
"در میان صد ده ها بچه مشابه خواهرش را پیدا کند" صد ده ها؟
"تنها چیزی که خورده بودند اب بود از غذا خبری نبود " به عنوان مثالی دیگه این جا هم تکرار آوردی و هم علائم نگارشی نیاوردی.
عبارت زورش نمیچربید رو دو بار توی متن آوردی. بنظرم هردو رو حذف کنی بهتر باشه.
چنتا علامت سوال پشت سر هم نیار.
خب این مثالا زیاده.
درسته شاید مثلا چیزی مثل علائم نگارشی مهم به نظر نرسن رعایت دقیقش. ولی موقع خوندن خواننده، اگه خوب رعایت نشه اذیت میکنه.بصورت کلی بخوام از متنت غلط بگیرم باید بگم توصیفاتت ملموس نبود. نحوه ی چینش کلمات و داستان گوییت هم جای کار داره. ولی همه ی اینها با زیاد نویسی و تمرین حل میشه.
اینم به بقیه ی دوستان بگم که توی گوشی نوشتن تمرکز روی متن کمتره. متن ضعیفتر میشه.
امیدوارم توی ویرایش درست بشه. .موفق باشی :53:
خیلی ممنونم سعی کردم نکاتی که شما و دوستان عزیز گفتیم رو تا حدودی رعایت کنم ..نمیدونم تا چه حد موفق بودم ..
به نام خدا
داستان آوالون
وقتی به یه سری داستان ها آدم میرسه، واقعا شوکه میشه، نمیدونم چرا، ولی یه سری داستان به شدت ایده خوبی دارند! به شدت خیلی زیاد، و این داستان پیش روی شما دقیقا از همین قماشه.
یک ایده خوب، یک جای نامعلوم، یک مدرسه پر از درد و رنج که یک شاهزاده درش هست. عجب چیزیه. واقعا میتونه ایده عالیی بشه.
التبه باید بگم که کاش اول داستان اطلاعاتی راجع به دنیای داستان داده میشد، الان نمیدونم این دنیا آخر الزمانیه، یه دنیای قرون وسطایی، یه دنیای مدرن یا... .
این باعث سردرگمی من شد.
اول داستانم تو مقدمه و اول کار کمی سریع پیش رفتید، ولی بعدش سرعت خیلی خیلی خوب شد.
این بحث اول
بحث دومم درباره توصیفه
داستان راستش توصیف شخصیت و ایناش واقعا خوبه، ولی چون تو یک محیط ثابت تقریبا جریان داشت، برای همین بهتر بود توصیف اولیه مکان رو بهتر میکردید، من سرش کمی سردرگم شدم.
درباره شخصیت پردازیم باید بگم فوقالعاده بود، من که خیلی دوسش داشتم، تقریبا جزو ده شخصیت پردازی برتر سایت میشه آوردش.
اوممم فقط یه بحث کاور و صفحه ارایی میمونه که من، سهیل و شایدم رضا(اگر قبول کنه) در خدمتیم.
موفق باشید
یا مهدی
خداحافظ
به نام خدا
داستان آوالون
وقتی به یه سری داستان ها آدم میرسه، واقعا شوکه میشه، نمیدونم چرا، ولی یه سری داستان به شدت ایده خوبی دارند! به شدت خیلی زیاد، و این داستان پیش روی شما دقیقا از همین قماشه.
یک ایده خوب، یک جای نامعلوم، یک مدرسه پر از درد و رنج که یک شاهزاده درش هست. عجب چیزیه. واقعا میتونه ایده عالیی بشه.
التبه باید بگم که کاش اول داستان اطلاعاتی راجع به دنیای داستان داده میشد، الان نمیدونم این دنیا آخر الزمانیه، یه دنیای قرون وسطایی، یه دنیای مدرن یا... .
این باعث سردرگمی من شد.
اول داستانم تو مقدمه و اول کار کمی سریع پیش رفتید، ولی بعدش سرعت خیلی خیلی خوب شد.
این بحث اول
بحث دومم درباره توصیفه
داستان راستش توصیف شخصیت و ایناش واقعا خوبه، ولی چون تو یک محیط ثابت تقریبا جریان داشت، برای همین بهتر بود توصیف اولیه مکان رو بهتر میکردید، من سرش کمی سردرگم شدم.
درباره شخصیت پردازیم باید بگم فوقالعاده بود، من که خیلی دوسش داشتم، تقریبا جزو ده شخصیت پردازی برتر سایت میشه آوردش.
اوممم فقط یه بحث کاور و صفحه ارایی میمونه که من، سهیل و شایدم رضا(اگر قبول کنه) در خدمتیم.
موفق باشید
یا مهدی
خداحافظ
. سلام .. خیلی خیلی ممنونم ... امیداوارم بتونم تا اخر داستان همون طور که شما گفتید بنویسم .. در مورد مکان هم سعی می کنم به مرورتوصیفات بیشتری اضافه کنم ... راستش یه بار تو یه نقد خوندم؛ به جای اینکه یکجا توصیف بشه در طول داستان توصیف کردن بهتره ...البته دقیقا نمیدونم کدوم بهتره ولی نخواستم با توصیف بیشتر تو داستان وقفه ایجاد کنم
در مورد کاور و صفحه ارایی ...بازم ممنون میشم اگه قبول کنید
داستان خوبیه
مرسی ممنون.. نظر دیگه درمورد داستان ندارید؟؟؟
ارائه فصل دوم
سلام. خب... داستانتو دوست دارم. موضوعش خوبه. قلم خوبی هم داریو وداستانو خوب پیش میبری. نه خیلی مبهم نه خیلی واضح. فضا سازیت هم خیلی خوبه. ولی هنوز باید روی خیلی چیزا کار کنی.
و اینکه صحفه آرایی فصل اول خیلی بده یه نوار سفید سمت راست هست که خب روی اول متن افتاده و خب کلا خراب شده.
حالا فکر میکرد درطی این سالها کدام کارش باعث شده بود،استحاق چنین وحشیگری چکارکرده بودکه استحاقم ستحق چنین وحشیگری را دارد شده بود.را داشته باشد؟
این بخش واقعا نیاز به ویرایش داره.
ارزشش رو داشت که خانوادهام وتمام کسانی که به کشور...
پوزخندی به فکربیهودهاش زد.
تمام تلاششان را نکردهاند
اول اینکه فکر نکنم خانواده باید اینجا جمع باشه. معمولا خانواده وقتی جمع میشه که درباره خانواده دو یا چند نفر صحبت میکنیم.
و اینکه کلا خانواده هام محاوره ایه. ولی تو تمام داستان رو ادبی نوشتی. لطفا دقت کن که متن یکدست باشه.
دوم هم اینکه وقتی میخوای "اند" یا "اش" و چیز هایی مث اینا رو به کلمه اضافه کنی باید یه فاصله یا نیم فاصله بینشون بندازی چون اینا به هیچ وجه نباید به هم بچسبند.
و یه چیز دیگه.. کاش بیشتر درباره استاما قبل از اینکه این جریانات شروع بشه توضیح بدی.
فعلا همینا بود.
موفق باشی
سلام. خب... داستانتو دوست دارم. موضوعش خوبه. قلم خوبی هم داریو وداستانو خوب پیش میبری. نه خیلی مبهم نه خیلی واضح. فضا سازیت هم خیلی خوبه. ولی هنوز باید روی خیلی چیزا کار کنی.
و اینکه صحفه آرایی فصل اول خیلی بده یه نوار سفید سمت راست هست که خب روی اول متن افتاده و خب کلا خراب شده.این بخش واقعا نیاز به ویرایش داره.
اول اینکه فکر نکنم خانواده باید اینجا جمع باشه. معمولا خانواده وقتی جمع میشه که درباره خانواده دو یا چند نفر صحبت میکنیم.
و اینکه کلا خانواده هام محاوره ایه. ولی تو تمام داستان رو ادبی نوشتی. لطفا دقت کن که متن یکدست باشه.
دوم هم اینکه وقتی میخوای "اند" یا "اش" و چیز هایی مث اینا رو به کلمه اضافه کنی باید یه فاصله یا نیم فاصله بینشون بندازی چون اینا به هیچ وجه نباید به هم بچسبند.
و یه چیز دیگه.. کاش بیشتر درباره استاما قبل از اینکه این جریانات شروع بشه توضیح بدی.فعلا همینا بود.
موفق باشی
سلام... وایییی نمیدونم چرا اینطوری شده ... دوبار ویرایش شده بود و تمام فاصله ها رو دقت کرده بودم و حتی اون خانواده ام بود ... نمیدونم این بلا چرا سر نوشته اومده
فصل اول رو هم من تبدیل به پی دی اف نکرده بودم راستش ... برم ببینم چه بلایی سرش اومده ... در مورد استاما ه هم نمیدونم چرا علاقه دارم همه چیز رو به مرور توصیف کنم نمیتونم یه جا فگم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب، خوب بود. یه ذره تو نگارش مشکل داشت، دو سه جا.
راستش همینو به دوست گلمم گفتم... متن این شکلی نبود ... نمیدونم چون با گوشی تبدیل به پی دی اف می کنم یا به خاطر اپلودش اینطوری شده
یا نه
سلام مجدد
طبق قولی که داده بودم دیشب دوتا فصل رو خوندم و اومدم برای نقد
اول اینکه خسته نباشی موضوع انتخابی خوبیه و براش نقشه مشخصی داری از خوندنش لذت بردم
دوم کتاب یه سری مشکل کوچولو داره که یه ویرایش قوی میتونه خیلی خیلی زیباتر از الانش بکنه
اولیش درباره قرار گرفتن متن در قالب و کاور داستان: متن از نظر خطوط مرتب نشده بود همچنین از سمت راست کمی از متن با حاشیه ها پیوند خورده بود که حیفه واقعا
مورد بعدی درباره اصل داستان: یک شاه حاضر میشه برای نجات مردمش از بیماری حکومت رو کنار بذاره و مقاماتش رو خلع میکنه بعد شبانه دشمن سبز میشه و خانواده شاه رو به اسارت میگیره .... این یه مقدار منطق پشتش ضعیفه درسته که شاه کناره گیری کرده اما طبق چیزی که صفحه اخر فصل دوم گفتی عملا چیزی اعلام نشده. بعد مملکت خونه خاله نیست که اینقدر بی صاحب باشه یه لشگر دشمن یهو بیان کل مقامات رو بگیرن کسی هم نفهمه. شاید مقامات برکنار شده باشن اما بازم هر فرد قدرتمندی چهار تا محافظ برا خودش داره و از مرکز حکومت یه مقدار دفاع میشه
درباره شخصیتهای داستان و اینکه دوتا شاهزاده خانم قراره چی به سرشون بیاد شدید کنجکاوم اما ای کاش یه کم سن دخترا رو بیشتر میکردی مثلا ده و هفت ساله یه جوری که ادم بتونه اون عقل خواهر بزرگتر و رفتار متین خواهر کوچیکتره رو باور کنه اخه بچه پنج ساله بعیده به این فکر کنه که مادرش ازش خواسته یه خانم متین باشه
حوادث میتونست توی این فصل خیلی بهتر پرداخته بشه. (فصل اول) بچه ها رو ریختن توی یه سالن طبق گفته شما دو روزه اونجان پس نباید اینطور کثیف بشن که گفته شده تو داستان چرب و ....
بعد این بچه ها به عنوان برده هستن اما بچه های عزیز دردونه ای بودن که متعلق به مقامات یک کشور بودن بعیده اگه میشد مثلا در جای ترسناک تری نگهداری بشن مثلا یه انبار کثیف (چون به هرحال قراره برده بشن) و یه مقدار این بحث برده بودن رو باز میکردی جوری که هولناکتر بشه و سرنوشت شخصیت ها نگران کننده بشه خوب میشد
کلمه آبجی : یک کلمه صرفا فارسی هست که اگه جایگزین بشه بهتره
اینکه شاهزاده یک کشور به این سادگی درک کنه بحث بردگی رو اصلا قابل قبول نیست. هرچی که هست دختری با هوش اون باید یه مقدار غرور شاهزادگی داشته باشه تو رفتارش و اینکه اگه یه کم بزرگتر باشه بعدا راحت تر میتونی مانور بدی رو سختی هایی که میکشه و ....
این بحث کوتاه نکردن مو رو درک نکردم. وقتی خواستن این بچه ها برده باشن در درجه اول باید بهشون بفهمونن فرقی با هم ندارن پس این تفاوت گذاشتنه یه کم عجیبه
این پنج ضربه شلاق برای بچه هفت ساله زیاده رویه البته دوتا بیشتر نخورد اما اگه سنش بیشتر بود میشد کمتر التماس کنه و بیشتر کتک بخوره...مطیع کردن این بچه ها و حالی کردن جایگاه جدیدشون به اونا نباید کار راحتی باشه.میتونه با سخت گیری بیشتر و ترس برای همشون حاکم باشه. با لباسهای کثیف محل سرد و نمناک......و....
خلاصه به نظر من فصل اول رو اگه روش بیشتر کار کنی خیلی خیلی زیباتر میشه اگرچه همین الان هم ازش لذت بردم و مشتاقم بقیشو بخونم
میریم فصل دوم
فصل دوم درباره شخص شاهه که زندانی شده دارن یه جورایی روحی و جسمی شکنجش میدن
نگران خانوادشه و در این نگرانی متوجه میشه که یه جورایی به مردمش نشون داده شده که اون و خانوادش اونا رو رها کردن و خوب و خوش دارن تفریح میکنن در حالیکه معلوم نیست چی به سرشون بیاد.
مسیر درسته سوال عجیبه
کشور تسلیم شده؟ این درواقع شاه بوده که حکومت رو تسلیم کرده ایا مردم هم تسلیم شدن؟ به همین سادگی هیچ کس اعتراض نمیکنه؟
نکته بعدی اینکه یه حکومت شاهی رو کمی اوردی تو عصر تکنولوژی رو دوست داشتم مثلا برق دارن.روزنامه دارن و .... کنجکاوم ببینم چطوری روش مانور میدی
خلاصه فصل بعدی رو برسون خماریم
مرسی از داستان خوبت
از خوندن داستانتون لذت بردم . خیلی خوب و سنجیده نوشته شده بود و قلمتون روان و جذاب بود. به اندازه کافی توی هر مرحله دارین اطلاعات می دین و خواننده رو اول داستان با اطلاعات بمباران نمی کنید.
یه کم فقط این فضای مدرن و شاه و شاهزاده و اینا برای خود من جدیده و چون هیچ پس زمینه ای از این فضا ندارم (شاید اکثر کسایی که می خونن هم نداشته باشند) کار شما توی پیش برد این قسمت سخت تر می شه و اگر خواننده بعد از چند فصل نتونه سرزمین شما را بدون شاه و نوع حکومتیش تصور کنه یعنی شما توی خلق اون سرزمین با ویژگی هاش موفق شدین که با خوندن این دو تا فصل خیلی خوب، تقریبا مطمئنم می تونید از پسش بربیاید.
فضا سازی ها خوبه فقط یه کم بعضی مواقع توصیفات توی چشم می زنند و توی قالب داستان جا نشده اند هنوز که با چند بار بازخوانی داستان درست می شه حتما
فصل اول از نظر من بهتر بود چون با شخصیت شاه نتونستم ارتباط برقرار کنم. تقریبا شاه اصلا تبدیل به یک شخصیت نشده هنوز و فقط یه هاله است از یک پدر و یک پادشاه و یک همسر که فقط داره عذاب می کشه اما هنوز یک شحصیت پخته نیست. پخته بودن از این لحاظ که وقتی من دارم فصلشو می خونم احساس کنم که یک پادشاه فداکاره یک پادشاه ترسوئه یک پادشاه مسئولیت پذیر و یا اصلا هر چیزی که قرار باشه نه اینکه یه سایه ی سرگردان باشه. البته یک فصل برای قضاوت کافی نیست مسلما اما این خلا ارتباط برقرار کردن با شخصیتش به نظر من خیلی خودشو نشون می ده
مشتاقانه منتظر ادامه اش هستم
من فصل اول این کتاب رو خوندم و باید بگم خیلی خوب بود. همه چی به اندازه بود، نه کم گذاشته بود و نه زیادی شلوغش کرده بود.
قصد داشتم فصل دو رو هم بخونم ولی چون متاسفانه نویسنده گرامی فصل دهی رو چند هفته ای هست قطع کرده، منصرف شدم.
امیدوارم نویسنده نظرات مثبت چند وقت اخیر رو ببینه و تصمیم به ادامه دادن این داستان بگیره.