Header Background day #20
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نبرد حلقه ها

30 ارسال‌
10 کاربران
46 Reactions
5,023 نمایش‌
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

نبرد حلقه ها
نویسنده :زهرا.ج
ژانر: فانتزی، تخیلی
زبان: فارسي
ويرايش:hermit. MISS_ REIHANE_
نسخه : PDF
سایت مرجع: بوك پيج
من خیلی به آقا مرتضی , و ریحانه زحمت دادم. از همین جا دوباره ازشون تشکر می کنم.

خوب من خلاصه نویسی بلد نیستم، پس چیزی نمی نویسم. این اولین داستان بلند منه. هرچند قبلاً یه چیز هایی نوشته بودم که اصلاٌ... بیخیال.
دوستان؛ بخونید، نظر بدید، نقد کنید، پیشنهاد بدید، کلا ًهر کاری می خواید بکنید.
سعی می کنم هر چند روز یک بار فصل جدید و بزارم.
از تمام کسانی هم که منو همراهی می کنن کمال تشکر رو دارم.


لینک دانلود:

فصل 1-0
فصل 2



   
eregon2, Bys, sorosh and 14 people reacted
نقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

fatemeh;25222:
سلام
به نظرم جالب بود .اما اگه بیشتر توصیف میکردی خیلی بهتر میشد.
تقریبا چند فصل و چند صفحه خواهد بود؟
میشه فصل هاتو بلند تر بدی؟

چند فصل آینده رو نه. چون که از قبل نوشتم. ولی بعد از اون چرا. سعی می کنم بیشترش کنم. هم توصیفاتش رو و هم تعداد صفحه هاش. تعداد تقریبی فصل هاش رو هم....ام ....راستش نمی دونم طرحی که دارم رو تو چند صفحه می تونم پیادش کنم. شاید 200ص شاید بیشتر.شاید هم کمتر.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یه نکته دیگه ام هست. شاید تعجب کنین ولی من احساسات خیلی کمی دارم. و یه آدم وقتی احساسی نداشته باشه خیلی خوب نمی تونه توصیف کنه. شاید نوشتن این متن باعث زده شدن بعضی از افراد بشه ولی باید بنویسم. سعی کردم تا جایی که شد توصیف کنم. ولی اگه بیشتر نشد خوب واقعاً نشده و نتونستم ولی چشم بازهم تلاشم رو بیشتر می کنم.


   
پاسخنقل‌قول
Anahid
(@anahid)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 141
 

خب اول از همه بگم که موضوعش بنظرم جالب بود اما هنوز خیلی جای کار داری روند طی شدن داستان خیلی سریع و توصیفاتت کم بود برا همین زیاد آدمو به ادامه دادن داستان تشویق نمیکرد اما مطمئنم که اگه این مشکلاتو برطرف کنی داستانت عالی خواهد شد.
بیصبرانه منتظر فصول بعدی هستم.خسته نباشی:41:


   
ZAHRA*J reacted
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

چشم. هم سرعتو میارم پائین و هم توصیف رو بیشتر می کنم.


   
Anahid and arashmajd202 reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
 

با عرض سلام و خسته نباشید به نویسنده محترم
خب الان داستان رو خوندم به نظرم اون نصفه صفحه مقدمه از تمام فصلت بهتر نوشته شده بود ، توی فصل اول چیزی نبود که منو به خوندن فصل دوم تحریک کنه فقط یه دختر که از علایقش میگفت و بعد هم دزده شد و نیروش رو اونطوری فعال کردن ، اون قسمت اخر که اون نمیدونم کی بود تهرانیه که محدود شده بود به نظرم اصلا خوب از اب در نیومده بود ، نه توصیفی نه چیزی فقط جمله بندی کردی رفتی جلو
البته میدونم فصلای اولیه داستانه تا داستان بخواد شکل اصلی خودشو بگیره چند فصل زمان میبره برای یه نویسنده تازه کار خیلی هم خوب بود مطمئن باش با نوشتن فصلای بعد کم کم و پله پله تجربه نوشتنت بیشتر میشه دستت راه میفته
منتظر فصلای بعدی هستم یا علی


   
ZAHRA*J reacted
پاسخنقل‌قول
abramz
(@abramz)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
 

سلام:f:
اول، برای شروع کردن داستانت بهت تبریک میگم!::29::
خب، داستانت رو خوندم و (بعنوان کار اول) خوشم اومد!::25::
ولی خب ... باید قبول کنی توی هر "
دفعه اولی" اشکال هم وجود داره.
و چه عیبی داره که اشکالاتت رو بدونی و روی اونها بیشتر کار کنی؟:39:
پس امیدوارم اگه نقدم یه کمی تخریب کننده بود، ناراحت نشی.:1::5:

خب اول نظرم رو راجع به مقدمه (فصل صفر) میگم.
بااینکه کوتاه بود، اما هم
خوبی داشت هم اشکال!
خوبی: خب همیشه یه مقدمه گنگ، خواننده رو وادار میکنه که برای پیدا کردن جواب سوالش، کتاب رو بخونه.::19::
و مقدمه تو از نظر گنگ بودن،
خیلی خوب بود.:3:
بدی: (در ادامه جمله های قبلی) درسته که خواننده برای پیدا کردن جواب، کتاب رو میخونه. اما نویسنده باید چند مورد رو رعایت کنه:
الف) به شخصیت اصلی خوب بپردازه؛ خواننده باید بتونه با
شخصیت اصلی از اول خو بگیره. چون این داستان اونه. اما متاسفانه تو مقدمه، چیزی از شخصیت اصلی نفهمیدیم.:106:
(شاید با خودت بگی: خب توی فصل اول خیلی راحت خواننده ها می تونن با شخصیت اصلی آشنا بشن؛ اما خب باید بدونی بعضیا تا وقتی می بینن اوایل داستان اونها رو
جذب نمیکنه، از خوندن پشیمون میشن.:37: از طرف دیگه، تو وقتی یه شروع خوب داشته باشی، خواننده ها دیگه از تو تصوری مثل یه نویسنده تازه وارد ندارن.:3:)
ب) رو فضاسازی کم کاری کردی
:2:. اگه یه کم بیشتر متن رو کش می دادی (مثلا با تصویرسازی کتابخونه) خواننده راحت تر با محیط اطراف اشنا میشد و از طرف دیگه، اون "یک ماه جستجو" بیشتر به چشم میومد.:39:

و حالا ... فصل اول؛
خب ... من یه خورده چون :26: هستم (:دی)، صحنه ی پرتگاه رو خوب نتونستم متوجه بشم.
:106:
اولش به نظر می رسید که شخصیت اصلی از یه جای خیلی بلند داره به پایین نگاه میکنه. اما میتونه صدای مرد رو بشنوه.:106:
درکل شروع فصل خوب بود و آدم میخواست ادامه بده.::19::
بعد همه چیز یهویی سریع شد!تالارگفتمان 1 و البته، سبک خودش رو حفظ کرد و زیاد از وقایع طفره نرفت.:1:
و ... اون وسطا یه اشکال کوچولو هم بود. به قول یکی از نویسنده ها، وقتی توی داستان تفنگی روی دیوار رو توصیف میکنی، باید حتما از اون تفنگ استفاده کنی. وگرنه الکی وقت رو هدر دادی!
خب برای مثال یکی از این نوع اشتباه های تو، اون دختریه که توی باشگاه می بینیمش؛ عسل.
خب، هیچ نیازی نبود که اون توی داستان بیاد وقتی که نه نقشی رو ایفا کرده و نه (از لحن دیالوگ ها) به نظر میرسه دوست صمیمی باشه.:39:
بعد از این، دوباره سیر اتفاق ها تند میشه.تالارگفتمان 1 انگار میخواستی هرچه سریعتر به صحنه ی ماشین ها برسی.
اما بعد، سیر اتفاق ها کاملا معمولی و خوب پیش میره و ادم درک میکنه که شخصیت اصلی در وضعیت بدی گرفتاره.:17:
و در کل تا پایان داستان هم همه چیز خوب و خوب تر پیش رفت و به تعادل می رسید.:3::1:
فقط ... یه چیزی که منو آزار میداد، این بود که با "***" مشخص نمیکردی که شخصیت تغییر کرده.
و ... اگه یه صفحه آرا هم پیدا کنی، خوب میشه و ممکنه خواننده های بیشتری داستانت رو بخونن.
در کل امیدوارم تو کارت ( و کارهای بعدیت) موفق باشی:105:


::14::

   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

abramz;25247:

خب برای مثال یکی از این نوع اشتباه های تو، اون دختریه که توی باشگاه می بینیمش؛ عسل.
خب، هیچ نیازی نبود که اون توی داستان بیاد وقتی که نه نقشی رو ایفا کرده و نه (از لحن دیالوگ ها) به نظر میرسه دوست صمیمی باشه.:39:
فقط ... یه چیزی که منو آزار میداد، این بود که با "" مشخص نمیکردی که شخصیت تغییر کر

هر شخصی که توی داستان اوردم بعدا به درد میخوره. من رو درست کردم. نکردم؟ کردما.و ممنون از نقدتون.
و یه چیز دیگه. اونجا که از باشگاه خارج شد. کجاش سریع بود؟ خوب مامان باباش نبودن، اونها هم سوء استفاده کردن و اونو دزدیدن.خوب من نمی فهمم کجاش سریع بود؟


   
abramz reacted
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

فصل جدید ارائه شد!
نظر بدین، بترکونین ها.


   
arashmajd202 reacted
پاسخنقل‌قول
sorosh
(@sorosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 90
 

من تازه دان کردم برم بخونم بعد نظر میدم

یک طور گفتم نظر میدم انگار تالکینم:دی


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 82
 

سعی کردم تکان بخورم، اما با دردی که در تمام بدنم پیچید، مطمئن شدم که خواب نیستم. نگاهی
کلی به بدنم انداختم . لعنتی. تمام بدنم باند پیچی بود. دقیقاً شبیه به یک مومیایی.
خب این غیر ممکنه
اون مال کارتون هاست
کلا پانسمان اونجوری نمیشه که کل بدن رو بپیچن
(جای استیکر متفکر تلگرام خیلی خالی اگه بود اینجا میذاشتم) بهتره مثلا بنویسی: فقط کمی با یک مومیایی فاصله داشتم.

-کاش نمی رفتیم تهران. یا حداقل شما رو هم با خودمون می بردیم. مقصر اصلی
یعنی واقعاً کی مقصر اصلی این ماجرا بود؟ چرا من؟

اینجا مکالمه معلوم نیست کجا تموم شده
اگه حرف نا تمومه جایی باید " ... " بذاری

در مورد اتفاقی که روز آخر افتاد، چیزی به او نگفتم، چرا که می دانستم این فکر به ذهنش خطور
می کند که من عقلم را از دست داده ام.
خودش راحت باورش شده؟ باید خودش هم شک کنه مثلا فکر کنه توهم.

خب صدا ها چی میگفتن این مهمه خیلی
اوایل اصلا چیزی نگفتی
حداقل میگفتی زمزمه گنگ

یه سوتی ناجووووووووووووور این تازه تولدش 18 سالگیشه ، گواهی نامه از کجا آورد بشینه پشت ماشین. تا قبل 18 اصلا ثبت نام نمیکنن آموزشگاه ها اون آمریکاست 16 گواهی نامه میدن.

- تا گفتم بدویید. حالا...
این مال فیلمه. یارو پشتشونه دیگه این مسخره بازی ها نداره
اون مال اینه که مخفیانه دارن کسی رو تعقیب میکنن.

پر از موبایل های مارک های معروف و کم یاب بود 😐
مگه موبایل مارک معروف کمیاب داره
معروف اپل و سام سونگ و... همه هم پریابه مینوشتی مارک های عجیب و خاص که قیمت همه خیلی بالا بود یا هر چیز دیگه

خوب به من چه؟ پسر مردمه.مال من نیست که
بگم خوشگله یا نه
داستان رو لو دادی اینجا :دی

"امم... خوب فکر کنم یه مشکل جدی داریم"

چقدر دیالوگ ها مثل فیلمای هالیوودیه
باو یارو در حد مرگ کتکش زده بعد میاد بگه اممم. مشکل جدی داریم؟
نه! مثل .... میترسه


   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

ا؟ چه سوتی های عظیمی. ولی لو ندادم. این تفکر شماست. اصلاً اون قضیه ای که شما فکر می کنین در کار نیست و نخواهد بود. :دی شما نقد کننده بشی خیلی موفق می شی. ممنون از نقدتون. درستشون کردم.
این مدت از بس سوتی دادم قیافه شبیه به آواتارم شده. همش دستم پشت گردنمه.


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 82
 

ناراحت نشید از چیز هایی که مینویسم.
من فقط قصدم اینه که داستان هرچه بهتر بشه.
چون خودم هم دارم مینویسم و میدونم خیلی اوقات از چشم نویسنده بعضی چیز ها جا میمونه.
داستان جالبی به نظر میاد. امید وارم هر چه زود تر جلو بره.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ZAHRA*J;25431:
شما نقد کننده بشی خیلی موفق می شی. ممنون از نقدتون. درستشون کردم.
این مدت از بس سوتی دادم قیافه شبیه به آواتارم شده. همش دستم پشت گردنمه.

منم الان احساس کردم مثل آواتارم شدم :دی


   
ZAHRA*J reacted
پاسخنقل‌قول
Ali
 Ali
(@vanapika)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 10
 

ئاستانت فوق العاده است ایده هات رو هم دوست دارم با قدرت ادامه بده.


   
ZAHRA*J reacted
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

chief;25434:
ناراحت نشید از چیز هایی که مینویسم.
من فقط قصدم اینه که داستان هرچه بهتر بشه.
چون خودم هم دارم مینویسم و میدونم خیلی اوقات از چشم نویسنده بعضی چیز ها جا میمونه.
داستان جالبی به نظر میاد. امید وارم هر چه زود تر جلو بره.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

منم الان احساس کردم مثل آواتارم شدم :دی

منم که چیزی نگفتم. ازتون تشکر کردم برای نقد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

darkman;25435:
ئاستانت فوق العاده است ایده هات رو هم دوست دارم با قدرت ادامه بده.

متشکرم. امیدوارم تا آخر همینطوری پیش بره.:دی


   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

آقا پس چرا نقد نمی کنین؟؟؟ الان روحیه من زیر 100 شده..24..10.


   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

دوستان...
من دیشب یه چیزهایی رو از یه نفر شنیدم
چیزهایی که کلاً منو بهم ریخت. فهمیدم که داستانم از ریشه یه اشکال اساسی داره. اینجا نمی تونم بگم. چون خطر بن شدن هست. برای همین دیگه ادامه اش نمی دم.


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: