از نظرش دل شکستن هنر است
از نظرم دل شکستن جنایت است
رفت...در یک هوای گرم تابستانی که هیچ ابری قصد باریدن نداشت
و قرعه به جای دل لرزانم به نام چشمانم افتاده بود تا باران پنهانش نکند و منو کوله خاطرات بی پناهم را رسوای دو عالم کند.
حال نه علم ریاضی و خط های موازی اش به کارم می آید و نه منطق و علم فلسفه اش...نه شصدو چهار حالت جبرو اجبار پذیرایم و نه ماده ی روانشناسی و روان...و..روان...و..روان نویس و
سفیدی
برگه های
خیس
دل من تنها چهار سیانید میخواهد تا هضمش کند...ببلعد..و...نفسم را بگیرد..
جالب بود و تلخ. کاش علائم نگارشی رو میذاشتید تا منظورتون صریح تر بهمون میرسید، چون داخل این متن ها ممکنه این تفاوت خوندن کمی از چیزی که منظور نویسنده بوده فاصله بگیره.
البته...حق باشماست..اما این من نبودم که نوشتم متاسفانه دلنوشته رو قلب شروع میکنه و هرجا هم بخواد می ایسته...بدون اینکه اصول ادبی مثل علائم رو بشناسه..
البته...حق باشماست..اما این من نبودم که نوشتم متاسفانه دلنوشته رو قلب شروع میکنه و هرجا هم بخواد می ایسته...بدون اینکه اصول ادبی مثل علائم رو بشناسه..
چه تعبیر زیبایی از دلنوشته.