Header Background day #25
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نجات دهنده

22 ارسال‌
10 کاربران
22 Reactions
6,825 نمایش‌
1199
 1199
(@1199)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

سلام به همه عزیزان خیلی وقته که میخواستم داستانمو بنویسم ولی بخاطر درسو کنکور مجبور شدم صبر کنم و حالاکه کنکورم تموم شده تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم ، این اولین کارمه میدونم خوب نیست ولی دیگه شما به بزرگی خودتون ببخشید:11:

نمیخواستم خلاصه بذارم چون اصلا نمیتونم خوب بنویسم ولی دیدم یه خلاصه هر چند بد و ضعیف میتونه به خواننده کمک کنه و یه ذهنیتی درباره داستان براش ایجاد کنه برا همین یه خلاصه کوچیک براتون میذارم امیدوارم خوشتون بیاد:53:

خلاصه : زمانی که بین دو برادر از خاندان اژدها جنگ درگرفت سایه ای شوم بر سرزمین برادیس گسترده شد ، سایه شومی که نوید دهنده ی نابودی دو نسل انسان و اژدها و پایان بخش امنیت و آرامش بود و تنها روزنه امید نجات این دو نسل فرزندی متولد شده از همین خاندان بود ، فرزندی متفاوت تر از اجداد خود با مسئولیتی بزرگ ، فرزندی که پیشینیان به او لقب نجات دهنده را دادند.

http://s2.picofile.com/file/8261667592/salvador_1.pdf.html


   
Death Bringer، Sorna، reza379 و 13 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Michael
(@wingknight)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 536
 

1199;25184:
خوشحالم که خوشتون اومده
درمورد ویرایش اگه یکی از دوستان زحمتشو بکشن حتما
خب بله شاید بشه گفت داستانم حماسیم هست
ببخشید ولی من متوجه نشدم ، یعنی چی جنگلو یادم رفته؟
ممنون از وقتی که گذاشتی:53:

منظورم این بود که شما بیشتر فصل اول رو روی جنگل مانور دادین
بهتر بود که جنگل رو بیشتر توصیق میکردین و البته نه یه توصیف عادی
توصیفی که وقتی بهش فکر میکنی تو دلت رعب و وحشت بندازه
اینجوری از نظرم بهتر میشد


   
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

1199;25184:
خوشحالم که خوشتون اومده
درمورد ویرایش اگه یکی از دوستان زحمتشو بکشن حتما
خب بله شاید بشه گفت داستانم حماسیم هست
ببخشید ولی من متوجه نشدم ، یعنی چی جنگلو یادم رفته؟
ممنون از وقتی که گذاشتی:53:

برای درخواست ویراستار لطفا به این تاپیک مراجعه کنید.
http://btm.bookpage.ir/thread34.html


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

خب ابتدای کتلب یه نظرم جالب بود ولی یکم جای کار داره و یکم مصنوعی به نظر میاد.
چند بار تکرار درش هست که اضافیه.

هر چند شک دارم کسی این تاریخو که بیشتر به افسانه شباهت داره تا سرگذشت این سرزمین
،
باورکنه شاید اگه خودمم جای اونا بودم و

این کتابو میخوندم باور نمیکردم و اونو یه داستان خیالی می دونستم ولی من همه ی این حوادث
عجیبو با چشمای خودم دیدم
پس به تو ، کسی که داری این کتابو میخونی اطمینان میدم همه
مطالبی که در این کتاب نوشته شده واقعیت داره و ت
و وظیفه داری این کتابو حفظ کنی و اونو
برای نسل های بعد نگهدار
این تیکه نیاز به تغییر اساسی داره

کلبه ای در اعماق جنگل های شماله ، کلبه ای کوچیک که در وسط جنگل قرار داره
این هم تکراره

ساختن کلبه کنار رود خونه هم عاقلانه نیست یک سیل به راحتی تمامش رو نابود میکنه. ولی میشه نوشت نزدیک رود خونه.

گرگ ها با هم ارتباط تصویری برقرار میکنن 😐 |:

یکم هم توی مکالمه با حیوون ها تجدید نظر کن
اون پرنده خوب بود ولی مال گرگه....

رود خونه پرخروش زلال نمیشه و گلالود خواهد بود
نهر ها برای همین ساخته میشن تا سرعت آب در اون ها کم بشه و گل ها ته نشین بشن و آب قابل خوردن

یکم سناریو هات قابل پیشبینیه
من همون زمان که عمو رفت حدس زد دیکه برنمیگرده
بچه گرگه هم معلومه میشه همراهش

اوپس گرگ چجوری تعظیم میکنه؟
باید توصیف کنی صحنه رو

این اتصال کف دستی هم کپی از روی کتاب اراگونه.

خب حالا کلی

توصیف ها خیلی خوب بودن ولی گاهی توصیف ها تکرار میشدن که باید دقت کنی بهش
داستان کمی قابل پیشبینی ولی جذابه و کشش داره
بهتره این رو دو فصل کنی تا یکم کوتاه تر بشه.

روی دیالوگ های صحبت با گرگ ها یکم کار کن

و نصیحتی برای نوشتن: همیشه بدون قراره چه اتفاقی بیفته تا گیر نکنی و ایده ها رو یه جا یادداشت کن.


   
پاسخنقل‌قول
1199
 1199
(@1199)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

اول از همه تشکر از اینکه خوندی و نظر دادی
فصل اول ویرایش نشده پس اگه تکرا اضافه ای بود شرمنده از دستم در رفته
درباره پاراگراف اول این فصل نمیدونم چیش مشکل داره اگه میشه راهنماییم کنید ممنون میشم
خب من تو همون صفحه ی اول نوشتم که کلبه نزدیک رودخونه اس
و ارتباط تصویری گرگ ها ، من واقعا تو یه کتاب خوندم
گرگ داستان من یه گرگ معمولی نیست ، در ادامه داستان با ویژگی های عجیبش آشنا میشید، اگه دقت کنی چند جا هم نوشتم که خود دراکم صحبت کردن با یه گرگ رو عاقلانه نمیدونست
رودخونه معمولا کفش سنگه حتی اگه پرخروشم باشه ممکنه کف کنه و سفید بشه!! شاید اطلاعات من ناقصه ولی سعی میکنم بیشتر دقت کنم تا طبیعی باشه
امممم درباره ی ادوارد نمیشه چیزی گفت پس بیخیالش میشیم:3:
خب می رسیم به تعظیم گرگا ، شما میتونی خم کردن سر گرگا رو تعظیم بدونی یا خم کردن سر با پاهای جلوییشون این دیگه به تخیل خواننده بستگی داره من اگه میخواستم همه چیزو با جزئیات توصیف کنم باید یه پنجاه صفحه ای مینوشتم برا همین بعضی چیزا رو به تخیل خواننده واگذار کردم
درباره کپی گرفتن از کتاب اراگون حق باشماس مجبور بودم اون قسمتو بنویسم
بازم از اینکه نظر دادی و نقاط ضعفمو گفتی ازت ممنونم سعی میکنم در فصول بعدی دقتمو بیشتر کنم
از نصیحتتم ممنونم حتما انجام میدم:53:


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

به نام خدا
نقد داستان نجات دهنده
اوممم، یک روز، کلی داستان و یه داستان فانتزی، خدائیش دیگه چی میخوام از دار دنیا؟
یه داستان خوب دیگه، با مایه های فانتزی حماسی، یه پسربچه یک گرگ و .... . این میتونه مثل همه داستانای دنیا داستان خوبی بشه.
داستان پیرنگش کاملا کلاسیکه، یه پسربچه عجیب و غریب، یه موجودی که پیداش میکنه، یه خواب و... . کاملا کلاسیک، التبه باید جلوتر دید که نویسنده نوآوری هاش و یا اجراهای این ایده های کلاسیک چطوری خواهد بود.
این از بحث اول
بحث دوم
داستان نثر خوبی داره، اول شخصه و میشه به راحتی باهاش ارتباط برقرار کرد، ولی از مشکلی که تقریبا همه نویسنده ها در اولین کاراشون دارن رنج میبره. سرعت. بله سرعت. این داستان سرعتش فوقالعاده بالاست(جلوتر درباره فرم روایتشم میگم.) و خیلی سریع همه چیزو تعریف میکنه، همین باعث میشه که از رو یه سری چیزا آدم پریده بشه.
اون سرعت اول فصل خوبه، و حتی به نظرم لازمه. مشکلی با اون ندارم، ولی اون سرعت تو کل داستان هست و باعث میشه که پرداخت ها درست در نیاد.
گرچه این اشتباه رو خودمم داشتم(نویسنده بزرگی نشدم و نیستم، ولی این اشتباهو داشتم) و کاملا طبیعیه، اوایل کار، کلی ایده و همه چیز آماده ترکوندنه، و برای همینه که سرعت میره بالا.
التبه لازم به ذکره که، این فصل رو میشد در شش فصل خلاصه کرد، ایده ها زیاد بودن و اینکه در یک فصل تجمع کرده بودند، از ارزش های داستان کاست.
بحث سوم
داستان فرم روایی جالبی حداقل برای من نداره، که علاوه بر این، سرعتم باعث شده که این فرم کمی از زیبایی های داستان شما بکاهه.
فرم داستان شما بیشتر شبیه به تاریخ گفتن به صورت خیلی خلاصست. این کارو کردم، این بودیم، فلان شدیم، فلان جا رفتم، فلان کار کردم.
در واقع به اون معنا داستان نیست.
اتفاقات خیلی پشت سرهم میره جلو وپرداخت نمیشه و این بزرگترین اشتباه شماست. داستان باید روون باشه و سر جاش. مخالف داستان هایی که سرعت زیادی دارن نیستن، ولی این مدلش فرق میکنه.
درسته که حالت کتابی داره، ولی روایت کنید، خلاصه وار نرید جلو.
مثلا بگید من در فلان و فلان جا زندگی میکردم، مادر و پدرمم فلان و الی آخر.
بعد مثلا این شکلی کنیدش: و امروز، من در خانه نشسته بودم. پاهایم روی ایوان خانه و سیبی در دهانم داشتم. آفتاب میدرخشید و همه چیز خبر از یک روز عالی میداد.
خیلی بد نوشتم،ولی فعلا در توانم این نبود. در واقع میخواستم حالت یک داستان رو بگم. شما برای درک بهتر توصیه میکنم، موهبت برزخی رو دانلود کنید و بذارید کنار داستانتون تا بفهمید.
http://btm.bookpage.ir/thread1523.html
در مورد بقیه چیز ها هم نظری نمیشه داد، شخصیت پردازی خوبه، ولی ریتم و نحوه بیان داستان کمی نذاشته تا به رشد خودش برسه، همینطور توصیف ها هم خیلی خوبه.
امیدوارم موفق باشید
خواستیدم عمل کنید، خواستیدم نکنید
یا مهدی


   
پاسخنقل‌قول
1199
 1199
(@1199)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

خیلی ممنون از نقدتون
درباره سرعت داستان راستش زیاد دقت نکردم ولی سعی میکنم در فصول بعد بهتر بنویسم
امیدوارم داستانو دنبال کنید نظراتتون باعث میشه روی داستانم بیشتر دقت کنم
بازم ممنون


   
پاسخنقل‌قول
chief
(@chief)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

1199;25206:

اول از همه تشکر از اینکه خوندی و نظر دادی
فصل اول ویرایش نشده پس اگه تکرا اضافه ای بود شرمنده از دستم در رفته
درباره پاراگراف اول این فصل نمیدونم چیش مشکل داره اگه میشه راهنماییم کنید ممنون میشم
خب من تو همون صفحه ی اول نوشتم که کلبه نزدیک رودخونه اس

نوشتید رودخانه ای که از پشت کلبه میگذشت ولی باید فاصله معلوم باشه. باید چند دقیقه پیاده روی تا پل باشه

1199;25206:

و ارتباط تصویری گرگ ها ، من واقعا تو یه کتاب خوندم

بهتره از ویژگی های گرگت باشه.

1199;25206:

گرگ داستان من یه گرگ معمولی نیست ، در ادامه داستان با ویژگی های عجیبش آشنا میشید، اگه دقت کنی چند جا هم نوشتم که خود دراکم صحبت کردن با یه گرگ رو عاقلانه نمیدونست

شاید همون طور که گفتم یکم باید روی صحبت هاش کار کنی. مال پرنده خوب بود اما صحبت های با گرگ ها یکم باید ویرایش بشه.

1199;25206:

رودخونه معمولا کفش سنگه حتی اگه پرخروشم باشه ممکنه کف کنه و سفید بشه!! شاید اطلاعات من ناقصه ولی سعی میکنم بیشتر دقت کنم تا طبیعی باشه
امممم درباره ی ادوارد نمیشه چیزی گفت پس بیخیالش میشیم:3:
خب می رسیم به تعظیم گرگا ، شما میتونی خم کردن سر گرگا رو تعظیم بدونی یا خم کردن سر با پاهای جلوییشون این دیگه به تخیل خواننده بستگی داره من اگه میخواستم همه چیزو با جزئیات توصیف کنم باید یه پنجاه صفحه ای مینوشتم برا همین بعضی چیزا رو به تخیل خواننده واگذار کردم

میتونی خیلی راحت بگی گرگ ها کاری کردند که فقط میشد یک تعظیم دانست (یا آن را یک تعظیم خواند یا هر چیز دیگه که به فکر خودت میرسه)

1199;25206:

درباره کپی گرفتن از کتاب اراگون حق باشماس مجبور بودم اون قسمتو بنویسم
بازم از اینکه نظر دادی و نقاط ضعفمو گفتی ازت ممنونم سعی میکنم در فصول بعدی دقتمو بیشتر کنم
از نصیحتتم ممنونم حتما انجام میدم:53:

سعی کن یکاری کنی کم تر بچشم بیاد حتی اگه مجبوری و یا عوضش کن
نباشه بهتره.


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: