سلام به همگی خب اول از همه بگم چند قسمتی رو روی کاغذ نوشتم ولی هنوز وقت نکردم تایپ کنم اول هم نمی خواستم اینکارو بکنم ولی چند وقتی هست یه کمیک می خونم که اسمش رو فعلن نمیارم :دی که بدجوری تحت تأثیرش قرار گرفتم، به علاوه ی اینکه به شدت دلم می خواست این داستان بومی باشه یعنی علاوه بر تکراری بودن یه سری تابوهایی رو بشکن، یه سری ترسهایی رو بریزه و بچه ها راحتتر بتونن تو فضای امروزه ی ایران، داستان بومی فانتزی بنویسن.
فعلن یه مقدمه می ذارم و بعد میرم سراغ اصل قضیه، ممکنه اوایلش خیلی شبیه به کمیک باشه اگر خونده باشین ولی جلوتر خب با توجه به فرهنگ خودمون و مسائل دیگه یه سری چیزای دیگه ش عوض میشه.
امیدوارم خوشتون بیاد.
نام اثر: جایزه بگیر
نویسنده : آتوسا
ژانر : فانتزیِ شهری
زبان : فارسی
خلاصه : آریا یه ترسوی تمام عیاره. کسی که تموم زندگیش از کسی نبوده که نخورده باشه. اما روزگار همیشه هم یه جور نمی مونه وقتیکه آریا می فهمه رئیسِ شکموش، خانم زمانی، پر بیراه نمی گفته وقتی غر می زده که " تو رو از همون اول باید به مرکز کودکان استثنایی می فرستادن! "
خوندمش. والا با این سه فصل هیچ چیز خاصی به نظرم نرسید که بگم جز اینکه ظاهرا راوی داستان پتانسیل شدیدی برای تبدیل به شخصیت منفی شدن رو داره.
فصل اول رو خوندم همین الان. اممم فکر کنم قسمت هیجان انگیز داستان از فصل بعد باشه.
آره یه جورایی میشه گفت از فصل بعدی ماجرای اصلی شروع میشه ولی خب زیاد نمی خوام عجله کنم :دی امیدوارم لحن ها و اینا خوب بوده باشه تا اینجای کار مقدمه رو بیشتر دوست داشتم تا این قسمت
»»» مقدمه
مقدمه ش بد نبود؛ یعنی نمیشه از روش تصمیم گرفت داستان چجوریه. چون قهرمان خیلی داستانا اولش تو سری خور بودن و بعد بلند شدن.
ولی دوست دارم بدون سرانجام پسره چی میشه. و چون قلمت پخته ست، میخونمش :1: فقط این که، وسط کار ولش نمیکنی؟ مثل هیدر و عدن؟
ولی از هدف نوشتن داستان خوشم اومد. تابوشکنی چیز خوبیه :دی
شایدم به خاطر هدف داستانه که دوست دارم ادامه ش بدم.
چرا شب 13؟ خواستی بگی شب13 نحس نیست؟ :دی تابوشکنی شروع شد؟
پیروز باشی :1:
»»» مقدمهمقدمه ش بد نبود؛ یعنی نمیشه از روش تصمیم گرفت داستان چجوریه. چون قهرمان خیلی داستانا اولش تو سری خور بودن و بعد بلند شدن.
ولی دوست دارم بدون سرانجام پسره چی میشه. و چون قلمت پخته ست، میخونمش :1: فقط این که، وسط کار ولش نمیکنی؟ مثل هیدر و عدن؟
ولی از هدف نوشتن داستان خوشم اومد. تابوشکنی چیز خوبیه :دی
شایدم به خاطر هدف داستانه که دوست دارم ادامه ش بدم.چرا شب 13؟ خواستی بگی شب13 نحس نیست؟ :دی تابوشکنی شروع شد؟
پیروز باشی :1:
نمی دونم آیدا جون :دی دلم می خواد بنویسم اینو امیدوارم که بتونم بنویسم :دی
بله بله از خودِ 13 شروع شد :دی
برای اینکه کمپین بگیره به روش کمپین نقد میکنم.
1-داستان رو به طور کلی در چه سطحی میبینید؟داستان از نظر کشش خوبه، ولی با دو فصل نمیشه نظر قطعی داد داستان واقعا داره به کدوم سمت میره و اینکه آیا روند همین کشش حفظ میشه؟
2-نقاط ضعف داستان به نظرتان چه بود؟ به نظر من یکم توصیف بیشتر نیاز داشت، مقدمه هم یکم غافلگیر کننده تر و یه جورایی ناپیشبینی پذیر تر میشد بهتر بود.(قصد توهین ندارم، و یا شاید نویسنده از قصد مقدمشو اینطوری نوشته بود ولی من حس کردم کمی برای من تکراریه، امیدوارم بهتون بر نخوره، اینو من حقیر برای پیشرفت میگم.)
3-نقاط قوت هم داشت؟بله، در فصل اول یک کشش خاصی در داستان جریان داشت، یه سری ایده جالب تر هم مطرح میشد. جای پیشرفت فوقالعاده بالاست.
4-از نظر شخصیت پردازی و توصیف چگونه داستان را ارزیابی میکنید؟ شخصیت پردازی که هنوز شکل نگرفته ولی کاش میشد حقارتو پررنگ تر کرد. مانهاوای تاس که انیم ورلد ترجمه کرده رو بخونید، میبینید که بدبختی رو خیلی قشنگ نشون میده و در کنارش با این به شخصیت بعد میده.
5-نکته ای که بتواند به پیشرفت داستان کمک کند افزایش توصیف تا حد معقولش. کمی بهتر گفتن بدبختی.
نکته اینکه اینو من فقط دارم به عنوان نظر میگم و خودمم ممکنه عمل نکنم.
تاپیک کمپین:
http://btm.bookpage.ir/thread2303-3.html#post24724
یا علی
وای من خیلی دوست داشتم آتوسا!
می دونی چرا؟ چون متنت روان بود. چون یه دفعه شروع نکردی همه چیز رو بریزی وسط. سبک نوشتنت رو هم دوست دارم چون توش اغراق نشده بود. برخلاف آلماترا من فکر می کنم که اگه بیشتر احساس بدبختیش رو نشون می دادی غیرواقعی می شد. اغراق آمیز می شد. الان شخصیتت کاملا قابل لمسه. و اوه، فضاسازیت خوب بود. همینطور توصیفت ازدختره، تصویر اون دختر کاملا تو ذهنم شکل گرفت!
حس می کنم اگه با قدرت ادامه بدی این کار رو چیز خوبی میشه. امیدوارم ماجرا نه خیلی تند پیش بره نه خیلی کند چون این یکی از بزرگترین مشکل های داستان های بلند بقیه ست.
موفق باشی!
با سلام و عرض خسته نباشین ...
خب هردو فصلو خوندم و میشه گفت خوشم اومد. اگرچه هنوز خیلی زوده که در مورد داستانش چیزی بگم ولی جذابیت خاصی داشت و اونم دلیلش معلومه، نحوه داستان نویسیت.
چون کاملا معلوم بود که سعی کردی سطح نوشتت حداقل یه درجه بالاتر از استاندارد نوشته های این سایت باشه.
خب با توجه به نادیده گرفتن ویرایش نوشته ( که بعدا حل میشه به آسونی ) میتونم بگم پتانسیلشم داری واقعا که سطح استاندارد رو ببری بالا.
احتمالا دوستان الان بگن که این کیه که نشسته استاندارد نوشته هامونو سبک سنگین میکنه ... خخخ ...بگذریم.
ولی میترسم این ایده خوب و این انگیزه قابل تحسینت بخاطر بعضی مسائل که اینجا گفته نشه بهتره، کمرنگ بشه و کیفیت داستانتو از دست بدی.
فقط امیدوارم این اتفاق برای داستانت نیوفته.
به امید موفقیت ...
»»» فصل اول
فصل اول خیلی خوب بود. یعنی جذبم کرد. مخصوصا اون رودخونه... و مخصوصا به توان 2، اون دختره :1:
چیز دیگه ای راجع بهش به نظرم نمیرسه :دی
و منتظرم که فصلای بعدی رو بخونم تا گره ها برام باز شن :1:
پیروز باشی :1:
اتوسا داستانت خیلی رون و قشنگ بود.اصن نفهمیدم کی تموم شد.عین اب تو رودخونس.خیلی زلاله.داستانو دوسداشتم.البته فقط مقدمشو خوندم.
خسته نباشی.
داستانتون جالب بود ولی اینطوری که هی طولش می دین تا فصل جدید بدین یه کم آدمو دل زده می کنه.
سلام عزیزان خیلی ممنون از نظرات و نقدها به خصوص نقد آلماترا عزیزم خدمتون عرض کنم که دلیل اینکه پست نمی دادم برای این بود که یهو شاد نشین فکر کنین فصل جدید آپ کردم :دی ولی تا آخر این هفته حتمن آپدیت می کنم ببخشید خیلی مشغول بودم
دوستان فردا جواب تک تک عزیزان که نقد کردن رو میدم ممنون از همراهیتون این هم از فصل 2 ببخشید دیر شد !
فصل دوم