سلام به همه ی عزیزان
اولین تلاش من در به قول دوستان ترکیب بومی نویسی ( ایرانی و فارسی نویسی) + فانتزی نویسی این داستان بلنده که فکر می کنم دو سه جلد برسه اگر انگیزم رو برای نوشتنش از دست ندم و شما یاریم بدین
نکته ای که در مورد اثر باید بدونین اینه که در یک سرزمین کاملاً تخیلی اتفاق می افتاده و شخصیت ها گرچه ممکنه شباهت اسمی با برخی شخصیت های برجسته ی تاریخی داشته باشن اما کاملاً ساخته ی ذهن خودم هستن. داستان، نقل واقعه ی تاریخی نیست و صرفاً به خاطر بعد حماسی که قراره این داستان کنار بعد فانتزیِ خودش داشته باشه، از مباحثی مثل جنگ با دشمنان خارجی، خیانت داخلی، تفرق و اتحاد بین نیروهای مردمی و پیدایش یک قهرمان و ناجی، سخن به میان اومده. باز هم می گم حوادث کتاب برگرفته از هیچ برگه تاریخی یا حقیقت نداره و صرفاً تخیلات نویسنده هست و حتی زمانش موازیِ زمان حال ماست. حوادث در سرزمین خیالی به نام قلمرو کیانی شکل میگیره و گسترش پیدا می کنه.
زمان داستان ایران باستان یا زمان گذشته نیست بلکه زمان، زمانه حاله... چه بسا آینده باشه... اما دنیای داستان موازیِ دنیای ماست. بزارید اینطور براتون بگم شما فیلم سینمایی Thor رو دیدین ؟ در دنیای Thor، تور و اودین در دنیایی زندگی می کنن به اسم آزگارد، اونجا شمشیر دارن و اسب اما زمانِ آزگارد مترادف یا به نوعی موازیِ دنیای امروز ماست! همونطوری که اگر فیلم رو دیده باشین وقتی تور به زمین میاد با تکنولوژیِ امروزی رو به رو میشه. الان هم این داستان دنیاش موازیِ دنیای ماست. 4 دنیا توی این داستان هست. بهشت یا ایلیسیوم یا دنیای رویی. دنیای میانی که در حقیقت همون دنیایی که من و شما داریم توش زندگی می کنیم، دنیای کهن که میشه دنیای این داستان و ایرینیون یا جهنم یا دنیای زیرین.
پس مهمه که بدونین زمان داستان قدیم نیست که برخی واژه ها استفاده نشه یا حتی بعضی وسایل و ابزار آلات وجود نداشته باشه. چه بسا در فصول آینده با یه سری ارابه های پرنده یا ماشین های پرنده رو به رو میشین پس نکته ی خیلی مهم اینه که فضای داستان کاملاً فانتزی و تخیلیه. تنها کاری که باید بکنیم اینه که خودمون رو از محدودیت ها و چهارچوب ها بیرون بیاریم و ذهنمون رو بسپریم به قضای داستان. همه ی پیشینه هایی که توی ذهنتون هست رو دور بریزین اینکه اسب و شمشیر فقط مختصِ زمانِ گذشته بوده و یا قلعه و قرص مال ایران باستان بوده ! توی این داستان اینطور نیست اینجا در کنار شمشیر و اسب، انواع سلاح های مدرن و عجیب و غریب هم هستن. برای همین لحن ها هم لحن زبان حال هستن.
برنامه ی ارائه ی فصول :آپدیت دو هفته ای یکبار
کاور به زودی...
|
کلمات * دار :
آخشیج : عنصر، در اینجا به معنی چهار عنصر، هوا، آب، خاک، آتش
آتشگاه : جهنم
پردیس : بهشت
به نام خدا
تیم نقد داستان بلند بوک پیج
درجستجوی عدن
فصل سوم
خب اول از همه باید بگم یکی از بهترین داستانهاییه که تا حالا خوندم واز این بابت به نویسنده تبریک میگم:)
شخصیت پردازی و فضاسازی همگی به جا و کامل بود بطوریکه وقتی داستانو میخوندم تمامی فضاها و اتفاقات گفته شدرو براحتی میتونستم تصور کنم.
داستان یکی از اون موضوعهای جذابیو داره که این روزا باب شده یعنی یه شخص عادی که از مردم عامی برخواسته و به تنهایی دنیا رو نجات میده اما علی رغم داستانهای جدیدی که نویسنده های ایرانی مینویسن و توی داستانشون از شخصیتها و اسطوره های کشورهای دیگه استفاده میکنند در این داستان از اسامیه ایرانی اصیل و اسطوره های ایرانی استفاده شده و همین باعث تفاوت این داستان با داستانهای دیگه شده و به جذابیتش اضافه کرده.
در کل میتونم بگم داستانت عالی بود و بیصبرانه منتظر فصول بعدی هستم.
موفق باشی:)
خیلی قشتگ بود.منتها یه خورده حس بچگونه داشت این دوفصل آخر که باتوجه به شخصیت اول داستان که بچه اس قابل قبوله.نقشه یه کتابه؟این از کجا اومد؟نقشه باید یه کاغذ پوستی ای چیزی باشه.
خیلی قشتگ بود.منتها یه خورده حس بچگونه داشت این دوفصل آخر که باتوجه به شخصیت اول داستان که بچه اس قابل قبوله.نقشه یه کتابه؟این از کجا اومد؟نقشه باید یه کاغذ پوستی ای چیزی باشه.
بایدی توی فیکشن وجود نداره :دی من این داستان رو فکر کنم تابستان پیارسال بود نوشتم فصل های اول و دوم و سوم رو هنوز نخوندم نمی دونم منظورت از حس بچگانه چیه. کاراکتر نوجوانه :دی ولی یه بازبینی انجام میدم چون مقدمه رو که خوندم دیدم خیلی دیدم بازتر شده نسبت به بعضی قضایا و الان خیلی راحتتر می نویسم احتمالن یه بازبینی می کنم
قشــــنگ بود
:43:
فقط یه نکته
تو فصل اول بعد از اینکه اون دو تا راهزنا از نیو میپرسن داری کجا میری؟ ، نیو در جواب میگه به شرق
بعد جلو تر (فک کنم فصل دو) راوی میگه که صحرای سه تپه در شرق مزدیسنا قرار داره
پس اگه نیو در اون صحرا با راهزنا سلام علیک داشته باشه مزدیسنا میشه غربش،نه شرقش
...
شرمنده از داستان نویسی چیز زیادی سرم نمیشه که بخوام نقد کنم
ولی از خوندنش لذت بردم
امیدوارم ادامه بدید...
گرچه...
اینطور که پیداس نزدیک یه سال از تاریخ ایجاد این تاپیک میگذره
و فقط سه فصل + مقدمه داره 😐
چه کار میکنید؟ ادامه اش میدید؟:7:
قشــــنگ بود
:43:فقط یه نکته
تو فصل اول بعد از اینکه اون دو تا راهزنا از نیو میپرسن داری کجا میری؟ ، نیو در جواب میگه به شرق
بعد جلو تر (فک کنم فصل دو) راوی میگه که صحرای سه تپه در شرق مزدیسنا قرار داره
پس اگه نیو در اون صحرا با راهزنا سلام علیک داشته باشه مزدیسنا میشه غربش،نه شرقش
...شرمنده از داستان نویسی چیز زیادی سرم نمیشه که بخوام نقد کنم
ولی از خوندنش لذت بردم
امیدوارم ادامه بدید...
گرچه...
اینطور که پیداس نزدیک یه سال از تاریخ ایجاد این تاپیک میگذره
و فقط سه فصل + مقدمه داره 😐چه کار میکنید؟ ادامه اش میدید؟:7:
من خیلی وقته داستان رو خودم نخوندم پس مطمئن نیستم :دی
اما ممنون بابت نظر من نمی دونم که ادامه ش میدم یا نه :دی ممکنه بدم ممکنه ندم این داستان مال سال پیشه از اون موقع تا حالا هم سبک من عوض شده هم تفکراتم هم همه چی :دی
پس نمی دونم اصلن
من مدتیه دوباره شروع کردم سرک کشیدن تو داستانهای بچه ها
دیروز علی
امروز هم داستان شما
مقدمش همین الان تموم شد
خیلی عالی بود
روون
و با یه قلم قوی
اما توی همین مقدمه یه اشکال نگارشی بگیرم
به اول جملات نگاه کن
اسامی ریونیز یا شیرخون گاهی به طور مکرر در اولین کلمه پاراگراف ها تکرار شده گاهی هم توی متن
از نظر ویرایشی این زیاد جالب نیست که باتوجه به قلم خوبی که داری فکر میکنم میتونست بهتر باشه
موفق باشی
برمیگردم با نقد فصل اول
من خیلی وقته داستان رو خودم نخوندم پس مطمئن نیستم :دیاما ممنون بابت نظر من نمی دونم که ادامه ش میدم یا نه :دی ممکنه بدم ممکنه ندم این داستان مال سال پیشه از اون موقع تا حالا هم سبک من عوض شده هم تفکراتم هم همه چی :دی
پس نمی دونم اصلن
هعی...
کاش ادامه بدید حیفه ...
اصلا خب ادامه اش رو با سبک جدید خودتون بنویسین
ممکنه بدم ممکنه ندم این داستان مال سال پیشه از اون موقع تا حالا هم سبک من عوض شده هم تفکراتم هم همه چی :دیپس نمی دونم اصلن
اگه نگران تغییر نگرش و قلمتی، میتونی بازنویسیش کنی :1: اینجوری فصل های اول داستان با بقیه ی فصل ها تضاد نخواهند داشت :1:
به نظرم ادامه ش بده؛ :39: کم کم داشت ازش خوشم میومد که رهاش کردی :22:
به نام خدا
من منتقد نیستم، ولی بازم ببینیم میتونیم کمک کنیم یا نه.
داستان با یک انفجار اساسی شروع میشه، توصیف های به شدت خوب، یک درگیری، غافلگیری و ... . شخصیت های جالبی که در همون وهله ی اول به شدت باهاشون حال میکنیم و میگیم اوه پسر عجب داستانی بشه این!
ایده ها به سرعت منتقل میشن، داستان به سرعت شکل میگیره و تمام.
یک فلش بک بسیار خوب.
من منتقد نیستم ولی الان در جایگاه نقد کردن هستم، نه منتقد، برای همین مجبورم نظر بدم.
من مشکلی ندیدم، ولی شاید کمی اون هیجان نبرد اضافه میشد خوب بود. یکم پیچیده تر. و شایدم یکم توصیف اضافه.(من الان دارم در بدبینانه ترین حالت به زور بدی پیدا میکنم.)
فصل اول
....
من دوست نداشتم. سلیقه ی من نمیکشید. بقیه رو نمیدونم. ولی این نظر شخصیه. و دلیل بر بد بودن نیست.
چون قلمم تنده، اگر کمی بدی در نقد بود ببخشید.
برای من یکم تو ذوق بود. نبرد اولش خوب بود، شهر فاضلابی هم ایده ی عالی.
ولی اون قسمت پیشگویی یکم زود نبود؟
فصل دوم
داستان الان روند به خودش میگیره. به سمت هدف قراره حرکت کنه، گرچه اون پایه های هدف رو من دوست نداشتم،(که دلیل بر بدی نیست.)
داستان واقعا کشش خوبی داره.
توصیف ها نیز عالیند.
ولی گاهی اوقات در شخصیت پردازی ها و کارهای کاراکتر ها نوعی حالت خاص میبینم. بعضی از اوقات(نه همیشه.) وارد حالت تیپ میشوند. یعنی شخصیت نیستند و بیشتر شبهه شخصیتند. التبه این بعضی از اوقاته، مثلا ریما شخصیت دختر قوییه ولی مثلا یه جاهای دست به کمر و دیالوگاش چندان، من نوعی، نه کس دیگری، دوست نداشتم.
داستان فصل سوم
انفجار خوبی بود واقعا، و داستان داره جلو میره.
این دفعه چیزی برای گیر دادن نیست.
یا علی
مقدمه اش رو خوندم. پایانش بسیار عالی و دور از انتظار بود. بالافاصله یاد مکبث افتادم. برم بقیه اش رو بخونم.
سلام و درود به همه ی دوستان بالاخره بعد از سه سال
با فصل چهارم برگشتم
خدمت شما
فصل چهارم - فرار
یه سری چیزا هست تو ویرایش سلیقه است، مثل اینکه اولش ایندکس نداشته باشه، فونت بی نازنین 14 باشه، فاصله اطراف کاغذ 3 باشه، پاراگراف ها یک و ربع باشه و اینا.
اما یه سری چیزها اجباره، مثلا نیم فاصله ها رعایت بشه، کلمات تکراری تو یه جمله وجود نداشته باشه و ...
دوست دارم بقیه اش رو بخونم اما اگه قرار باشه هر سال یه فصل بدی بگو الان تاپیکو ببندم تا سال آینده.
یه سری چیزا هست تو ویرایش سلیقه است، مثل اینکه اولش ایندکس نداشته باشه، فونت بی نازنین 14 باشه، فاصله اطراف کاغذ 3 باشه، پاراگراف ها یک و ربع باشه و اینا.
اما یه سری چیزها اجباره، مثلا نیم فاصله ها رعایت بشه، کلمات تکراری تو یه جمله وجود نداشته باشه و ...دوست دارم بقیه اش رو بخونم اما اگه قرار باشه هر سال یه فصل بدی بگو الان تاپیکو ببندم تا سال آینده.
امیدوارم سال دیگه نشه نهایتش یک ماه یکبار اپدیت رو می کنم فعلن برنامه دادم دو هفته یه بار ببینم چیکار می تونم بکنم.
نیم فاصله اینا رعایت شده یعنی ویرایش آیداس خطش هم فصل حدید بی نارنین 14س. توجه شده کلمات تکراری تو یه جمله نباشه حالا اگر بود هم حتمن احتیاج به ویرایش بیشتر داره
ممنون
ببین من ی چیزی میدونستم گفتم باشه ده فصل بشه دیگه!!! کی حوصله داره دو هفته صبر کنه؟ داستان یادم میره خو!!!
ببین من ی چیزی میدونستم گفتم باشه ده فصل بشه دیگه!!! کی حوصله داره دو هفته صبر کنه؟ داستان یادم میره خو!!!
مهرنوشم خیلی بدی :دی نخون بزار ده فصل شه من نمی دونم کی می تونم آپ کنم ولی هر وقت بتونم می کنم حتمن :دی بچه ها چی بگن که سه سال پیش سه فصل اول رو خوندن :))))