نویسنده:ریحانه ژانر:جنایی زبان:فارسی
|
به نام خدا سلام خدمت عزیزان بوک پیجی. بعد از چندین هفته نوشتنو پاک کردن و ویرایش و نوشتن و پاک کردن و نوشتن و پاک کردن(همینجوری ادامه داشت)بلاخره داستانمو به حدی رسوندم که بشه خوندش.این اولین داستانمه.ینی اولیش که نه دومی.اولی اصن داستان نبود.ولی این یکی هست.قلم ضعیف بنده رو ببخشید و با خوندنتون منو مفتخر کنید. این داستان رو فصل فصل میزارم و به صورت پی دی اف.اگر موردی بود و کسی نمیتونست پی دی اف بخونه اینجا هم فصل فصل قرار میدم. خیلی ممنون فصل اول فصل دوم فصل سوم |
ریحانه جان خیلی خوبه که تصمیم گرفتی داستانتو اینجا بزاری. متأسفانه بچه های اینجا غیر از چند نفر زیاد حمایت نمی کنن ولی دلسرد نشو ( مثل من :دی ) من به شخصه سعی می کنم برای هر فصلت نظر و نقد بزارم که ادامه بدی به کارت.
اکی عزیزم اول از همه می خوام رک باشم این رک بودنم رو بد برداشت نکن چون دوستت دارم می خوام کارت حسابی بگیره.
1) با توصیف داستانت رو شروع نکن. ( سلیقه ای) خب این حالت سلیقه ای هست من به شخصه خیلی از داستانای بلندم با توصیف شروع شده ولی شروعِ با توصیف به من ثابت کرده که خواننده ها رو جذب نمی کنه. برای همین معمولن با یه دیالوگ یا نوشته سعی می کنم داستانام رو شروع کنم اما باز این سلیقه س شاید هم خیلی خوششون بیاد.
2) ویراستار. حتماً یه ویراستار بگیر چون هر چقدر هم بخونی بازم یه سری غلطهایی از زیر دستت در میره. این متن بازم یه سری مشکلاتی داشت به خصوص اینکه دیالوگها رو جدا نکرده بودی و همینطور توی متن بدون گیومه یا نقل قول بعضی جاها آورده بودی. حتمن کسی رو بگیر که برات یه دور بخونه و این مشکلات رو برطرف کنه.
3) دیالوگها. خب گفتگوها می تونه لحن و ویژگی های شخصیت رو به ما برسونه. قبلن هم گفتم وقتی دیالوگی رو خوندی و دیدی لحن صدات تغییر نکرد یعنی شخصیت پردازیت درست نبوده. بعضی دیالوگهات این حالت رو داشت که انگار یه نفر داره با خودش حرف می زنه نه دو نفر با هم ولی دیالوگ توی کوچه و با اون یارو پولداره بهتر بود هر چند دو بار کلمه ی "کوچولو" رو آورده بودی که زیاد برای من جالب نبود. فکر کنی دیالوگهای بهتری به ذهنت می رسه.
4) اسامی و فضاسازی. من از فضاسازی گله ای ندارم به نظرم خوب بود یه مقدار اگر خیابان رو بیشتر تشریح می کردی به مزاج من بیشتر خوشم می اومد ولی همین هم بود. در مورد اسامی راستش من یه ذره قاطی کردم خیلی اسم بود :دی و اسامی تلفظ انگلیسشون بهتره که توی پاورقی آورده بشه تا درست تلفظ کنیم.
5) کشش داستان. از نظر من این داستان با این شروع و با این ایده کشش کافی رو نداشت. ایده زیادی تکراری بود. یعنی توی فیلمها و کتابها خیلی این ایده هست. البته نمیشه تصمیم گرفت یا قضاوت کرده خیلی زوده ولی خب برای شروع اگر چیزی کمی متفاوت تر باشه بهتره و به نظر من triggerـه شروع داستان مثه رها کردن کلاچ اتومبیله :دی یعنی اگر درست رها بشه و به اندازه گاز داده بشه تا آخر دیگه خوب میری ولی اگر زود پاتو از روی کلاچ برداری دیگه ماشین خاموش می کنه. توی نویسندگی هم اگر شخصیت اول یا قهرمان داستانت رو تو همین دو سه پاراگراف اول خوب بشناسونی تا آخر همه پیگیر قضیه ن ولی اگر نه ... زیاد خوب پیش نمیره قضیه.
6) پایان این فصل. من پایان فصل رو متوجه نشدم چی شد :دی کسی مرد ؟ من نفهمیدم فکر می کنم ایراد در نگارش یا حتی پاراگراف بندی این قسمت بود چون دو بار هم خوندم ولی بازم نفهمیدم :دی
به طول کلی برای نوشته ی دوم خودت خیلی خیلی عالی بود. جملات خام نبودن، حوادث پیوستگی کافی رو داشتن و به طول کلی خیلی خب بود فقط این مسائل برای فصل بعد برطرف بشه.
موفق باشی :11:
ریحانه جان خیلی خوبه که تصمیم گرفتی داستانتو اینجا بزاری. متأسفانه بچه های اینجا غیر از چند نفر زیاد حمایت نمی کنن ولی دلسرد نشو ( مثل من :دی ) من به شخصه سعی می کنم برای هر فصلت نظر و نقد بزارم که ادامه بدی به کارت.اکی عزیزم اول از همه می خوام رک باشم این رک بودنم رو بد برداشت نکن چون دوستت دارم می خوام کارت حسابی بگیره.
1) با توصیف داستانت رو شروع نکن. ( سلیقه ای) خب این حالت سلیقه ای هست من به شخصه خیلی از داستانای بلندم با توصیف شروع شده ولی شروعِ با توصیف به من ثابت کرده که خواننده ها رو جذب نمی کنه. برای همین معمولن با یه دیالوگ یا نوشته سعی می کنم داستانام رو شروع کنم اما باز این سلیقه س شاید هم خیلی خوششون بیاد.
2) ویراستار. حتماً یه ویراستار بگیر چون هر چقدر هم بخونی بازم یه سری غلطهایی از زیر دستت در میره. این متن بازم یه سری مشکلاتی داشت به خصوص اینکه دیالوگها رو جدا نکرده بودی و همینطور توی متن بدون گیومه یا نقل قول بعضی جاها آورده بودی. حتمن کسی رو بگیر که برات یه دور بخونه و این مشکلات رو برطرف کنه.
3) دیالوگها. خب گفتگوها می تونه لحن و ویژگی های شخصیت رو به ما برسونه. قبلن هم گفتم وقتی دیالوگی رو خوندی و دیدی لحن صدات تغییر نکرد یعنی شخصیت پردازیت درست نبوده. بعضی دیالوگهات این حالت رو داشت که انگار یه نفر داره با خودش حرف می زنه نه دو نفر با هم ولی دیالوگ توی کوچه و با اون یارو پولداره بهتر بود هر چند دو بار کلمه ی "کوچولو" رو آورده بودی که زیاد برای من جالب نبود. فکر کنی دیالوگهای بهتری به ذهنت می رسه.
4) اسامی و فضاسازی. من از فضاسازی گله ای ندارم به نظرم خوب بود یه مقدار اگر خیابان رو بیشتر تشریح می کردی به مزاج من بیشتر خوشم می اومد ولی همین هم بود. در مورد اسامی راستش من یه ذره قاطی کردم خیلی اسم بود :دی و اسامی تلفظ انگلیسشون بهتره که توی پاورقی آورده بشه تا درست تلفظ کنیم.
5) کشش داستان. از نظر من این داستان با این شروع و با این ایده کشش کافی رو نداشت. ایده زیادی تکراری بود. یعنی توی فیلمها و کتابها خیلی این ایده هست. البته نمیشه تصمیم گرفت یا قضاوت کرده خیلی زوده ولی خب برای شروع اگر چیزی کمی متفاوت تر باشه بهتره و به نظر من triggerـه شروع داستان مثه رها کردن کلاچ اتومبیله :دی یعنی اگر درست رها بشه و به اندازه گاز داده بشه تا آخر دیگه خوب میری ولی اگر زود پاتو از روی کلاچ برداری دیگه ماشین خاموش می کنه. توی نویسندگی هم اگر شخصیت اول یا قهرمان داستانت رو تو همین دو سه پاراگراف اول خوب بشناسونی تا آخر همه پیگیر قضیه ن ولی اگر نه ... زیاد خوب پیش نمیره قضیه.
6) پایان این فصل. من پایان فصل رو متوجه نشدم چی شد :دی کسی مرد ؟ من نفهمیدم فکر می کنم ایراد در نگارش یا حتی پاراگراف بندی این قسمت بود چون دو بار هم خوندم ولی بازم نفهمیدم :دی
به طول کلی برای نوشته ی دوم خودت خیلی خیلی عالی بود. جملات خام نبودن، حوادث پیوستگی کافی رو داشتن و به طول کلی خیلی خب بود فقط این مسائل برای فصل بعد برطرف بشه.
موفق باشی :11:
خیلی ممنونم عزیزم که اینا رو گفتی.بله موضوع تکراریه ولی روند جالی پیدا میکنه و اخر داستان باحا میشه.یه ویراستار هم یخوام که متاسفانه کسی نیست!روی دیالگو ها هم حتما کار میکنم.خودمم حس کردم یکم خشکه باید بیشتر بش جزئیات اضافه کنم.ممنون از نقد خیلی خوبت.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
آقا من فصل جدید می خوام. آدمو میکشونی تو داستان، خوب که جلب شد، یهو فصل رو تموم کردی. مردم آزاری نکن دیگه
چشم رها جان حتما میزارم مرسی ک وقت گذاشتی و خوندی
ریحانه جان خیلی خوبه که تصمیم گرفتی داستانتو اینجا بزاری. متأسفانه بچه های اینجا غیر از چند نفر زیاد حمایت نمی کنن ولی دلسرد نشو ( مثل من :دی ) من به شخصه سعی می کنم برای هر فصلت نظر و نقد بزارم که ادامه بدی به کارت.اينطور نگيد بانو، من يه كتابي رو شروع كردم پارسال و فقط يه فصل ازش گذاشتم. همون تك فصل بيشتر از 100 تا دانلود داشت O_o. البته بغير از بوك پيج تو دوجاي ديگه هم گذاشته بود 🙂
4) اسامی و فضاسازی. من از فضاسازی گله ای ندارم به نظرم خوب بود یه مقدار اگر خیابان رو بیشتر تشریح می کردی به مزاج من بیشتر خوشم می اومد ولی همین هم بود. در مورد اسامی راستش من یه ذره قاطی کردم خیلی اسم بود :دی و اسامی تلفظ انگلیسشون بهتره که توی پاورقی آورده بشه تا درست تلفظ کنیم.با اين مورد به شدت موافقم، اسامي رو حتما پاورقي كن. من بيشترشونو نتونستم درست بخونم.
5) کشش داستان. از نظر من این داستان با این شروع و با این ایده کشش کافی رو نداشت. ایده زیادی تکراری بود. یعنی توی فیلمها و کتابها خیلی این ایده هست. البته نمیشه تصمیم گرفت یا قضاوت کرده خیلی زوده ولی خب برای شروع اگر چیزی کمی متفاوت تر باشه بهتره و به نظر من triggerـه شروع داستان مثه رها کردن کلاچ اتومبیله :دی یعنی اگر درست رها بشه و به اندازه گاز داده بشه تا آخر دیگه خوب میری ولی اگر زود پاتو از روی کلاچ برداری دیگه ماشین خاموش می کنه. توی نویسندگی هم اگر شخصیت اول یا قهرمان داستانت رو تو همین دو سه پاراگراف اول خوب بشناسونی تا آخر همه پیگیر قضیه ن ولی اگر نه ... زیاد خوب پیش نمیره قضیه.
بهتر نيست بجاي trigger از برانگيزنده يا حتي ماشه استفاده ميكرديد؟ فارسي رو پاس بداريم
البته با اين مورد هم موافقم، شروع داستان بايد تا حدودي متفاوت باشه تا خواننده فكر نكنه داره يه داستان تكراري كه هر روز ميشه تو اين فيلم و اون فيلم ديد رو ميخونه، حتي اگه موضوعي كه انتخاب ميكنيم تكراري باشه.
ريحانه جان فصل اول رو خوندم و خيلي خوب و تا حدودي كامل نوشته بودي، بايد اعتراف كنم براي نوشته دوم واقعا اين داستان عالي بود و با توجه به پاياني كه براي اين فصل نوشته بوديد مشتاق شدم فصل دوم هم بخونم تا شايد بفهمم چي شد. با اين حال اشكالاتت رو بانو آتوسا به طور كامل بيان كرده بودن و من نميخوام تكرار كنم دوباره.
فصل دوم هم خوندم ميام نظر ميدم 🙂
وای مگه مارسلا خواهرش نبود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
میگم یه چیزی رو من متوجه نشدم، الان مایکل صداش پشت تلفن بود چطوری با دیوید داشت صحبت می کرد که بعد معلوم شد مارسلاس؟
بعضی از تیکه های این قسمت رو دوست داشتم مثل اون یه تیکه که مایکل و دانیل تو آغوش هم بودن بعد تو نوشته بودی مثه عاشقا :24: فقط یه فن گرل واقعی همچین جمله ای ازش در میره آفرین آفرین خوشمان آمد :دی این صحنه ی داستانت منو یاد صحنه ی چارلز و اریک تو فیلم xmen :first class انداخت :))
دیالوگها به نظرم خیلی عالی بودن سر بعضی هاش میخندیدم، تیکه های جالبی به خصوص دیوید مینداخت. پیداست شخصیت شوخی داره از دیوید خوشم اومد ولی دانیل زیادی ساده س گولش زدن :دی
من نقد خاصی در مورد این قسمت ندارم فقط یه کم صحنه ی بازداشگاه رو گیج شدم یعنی برام واضح نبود مایکل چطوری توی بازداشگاه ظاهر شد بعد اصلن اون فضا توی ذهنم خیلی قاطی بود. یه نگاه بهش بنداز.
عالی بود منتظر بقیشم
وای مگه مارسلا خواهرش نبود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!میگم یه چیزی رو من متوجه نشدم، الان مایکل صداش پشت تلفن بود چطوری با دیوید داشت صحبت می کرد که بعد معلوم شد مارسلاس؟
بعضی از تیکه های این قسمت رو دوست داشتم مثل اون یه تیکه که مایکل و دانیل تو آغوش هم بودن بعد تو نوشته بودی مثه عاشقا :24: فقط یه فن گرل واقعی همچین جمله ای ازش در میره آفرین آفرین خوشمان آمد :دی این صحنه ی داستانت منو یاد صحنه ی چارلز و اریک تو فیلم xmen :first class انداخت :))
دیالوگها به نظرم خیلی عالی بودن سر بعضی هاش میخندیدم، تیکه های جالبی به خصوص دیوید مینداخت. پیداست شخصیت شوخی داره از دیوید خوشم اومد ولی دانیل زیادی ساده س گولش زدن :دی
من نقد خاصی در مورد این قسمت ندارم فقط یه کم صحنه ی بازداشگاه رو گیج شدم یعنی برام واضح نبود مایکل چطوری توی بازداشگاه ظاهر شد بعد اصلن اون فضا توی ذهنم خیلی قاطی بود. یه نگاه بهش بنداز.
عالی بود منتظر بقیشم
خیلی خوشحالم که خوشت اومد:دیخوب بله مارسلا خواهرش بود ولی چیزی بین خودشو دیویده ک شکه کنندس.بعدا بهش مفصل میپردازم.از نظر صدای مایکل هم خوب مارسلا اونو خوب میشناخت.این هم یه ماجرا پشتشه که همین الان و سه ثانیه پیش به ذهنم رسید.برای فصلای بالاتر انشالله.فصل بعدو یه چند روز دیگه میزارم.شخصیت های جدید براتون جالب خواهد بود.مرسی از وقتی که گذاشتی و خوندی عزیزم
تبریک میگم داستانت خیلی خوب بود حتی باوجود اینکه دومین داستانت بود.:1: ولی من یه گله دارم چرااااااااااا؟ چرا دقیقا سر جایه حساس داستانو تموم کردی آخه این کارا چیه با زندگیه جوون مردم میکنی؟:102:یکم رحم داشته باش جان من فصل جدید بذاااااار.:63::20:
نه ریحانه جون این فصل رو مثه فصل های دیگه دوست نداشتم. یه جورایی فیلر بود خب درک می کنم اما لحن ها رو اوایل خوب کار کردی ولی وسط کار یه سری واژه هایی رو استفاده کردی که نباید.
مثلن الان یکیش خاطرم هست : وقتی جفت من نشستی.
این جفت من نشستی زیاد جالب نیست کنار من نشستی بهتره :دی یه ذره هم ویرایش می خواد. از ورونیکا خوشم اومد باید کاراکتر جالبی داشته باشه. دوست داشتم کمی برخورد و مکالمه ی بیشتری با دیوید داشت ولی خب شاید فصل دیگه. خود دیوید هم تا میام دوستش داشته باشم یهو تو لحنش یه چیزی که به شخصیتش نمی خوره می بینم خوشم نمیاد :دی اما به طور کلی خوبه و منتظرم
مرسی
نه ریحانه جون این فصل رو مثه فصل های دیگه دوست نداشتم. یه جورایی فیلر بود خب درک می کنم اما لحن ها رو اوایل خوب کار کردی ولی وسط کار یه سری واژه هایی رو استفاده کردی که نباید.
مثلن الان یکیش خاطرم هست : وقتی جفت من نشستی.این جفت من نشستی زیاد جالب نیست کنار من نشستی بهتره :دی یه ذره هم ویرایش می خواد. از ورونیکا خوشم اومد باید کاراکتر جالبی داشته باشه. دوست داشتم کمی برخورد و مکالمه ی بیشتری با دیوید داشت ولی خب شاید فصل دیگه. خود دیوید هم تا میام دوستش داشته باشم یهو تو لحنش یه چیزی که به شخصیتش نمی خوره می بینم خوشم نمیاد :دی اما به طور کلی خوبه و منتظرم
مرسی
خیلی ممنونم که باز خوندی و وقت گذاشتی.بله این فصل فقط برای معرفی ورونیکا بود و زمینه ساز برای بحث های اصلی.من خاستم به دیوید یکم بعد شخصیتی بدم.فک کنم گند زدم.باید بیشر روش کار بکنم.همونطور که گفتی یه ویراستار نیازه ولی متاسفانه پیدا نکردم.انشالله راضی باشه از ادامش.
بازم ممنون که خوندی:دی
داستانت جالبه، فقط یه نکته، مگه نگفت که مارسلا خارج از کشور داره خوش میگذرونه؟پس چطوری سر ازاینجا در اورد؟اصلا چطوری راضی شد؟مبهمه خیلی
داستانت جالبه، فقط یه نکته، مگه نگفت که مارسلا خارج از کشور داره خوش میگذرونه؟پس چطوری سر ازاینجا در اورد؟اصلا چطوری راضی شد؟مبهمه خیلی
خوب نگا کن اون فکر میکرد که خارج از کشوره.ابهامش برطرف میشه.خیالت تخت.خوشحالم که خوندی و وقت گذاشتی عزیزم.
ریحانه زیر پام علف سبز شد. کی فصل جدید می دی؟خدایی اذیت نکن دیگه
چشم رها جان حتما ممنونم از اشتیاقت
آخر رونیکا یا ورونیکا؟
بعد این که معمولا میگن دنیل نه دانیل:39:
و اینکه نیاز به ویراستار بی داد می کرد.
ولی روند داستان رو دوست داشتم توصیف هایی که از فضا می کردی رو که خیلی خیلی دوست داشتم.... عالی بودن
موضوع داستان هم جالبه. خود داستان یخورده مبهمه ولی نه اونقدر که آدمو گیج کنه... حداقل من که گیج نشدم.
البته اضافه کنم که من فقط فصل یک و دو رو خوندم :l لینک فصل دو و سه هم واسه فصل یک می رفت نمیدونم چرا :l
پ.ن. واسه کاور (اگه تاحالا کسی اعلام نکرده) من هستم.. کارم بد نیست:دی تهش خوشت نیومد نزارش
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ای وای باید خصوصی میفرستادم که:65: ببخشید:77:
آخر رونیکا یا ورونیکا؟
بعد این که معمولا میگن دنیل نه دانیل:39:
و اینکه نیاز به ویراستار بی داد می کرد.
ولی روند داستان رو دوست داشتم توصیف هایی که از فضا می کردی رو که خیلی خیلی دوست داشتم.... عالی بودن
موضوع داستان هم جالبه. خود داستان یخورده مبهمه ولی نه اونقدر که آدمو گیج کنه... حداقل من که گیج نشدم.
البته اضافه کنم که من فقط فصل یک و دو رو خوندم :l لینک فصل دو و سه هم واسه فصل یک می رفت نمیدونم چرا :l
پ.ن. واسه کاور (اگه تاحالا کسی اعلام نکرده) من هستم.. کارم بد نیست:دی تهش خوشت نیومد نزارش- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ای وای باید خصوصی میفرستادم که:65: ببخشید:77:
ممنونم که وقت گذاشتی و خوندی.امیدوارم خوشت بیاد از ادامش.اره به یه ویراستاری شدیدا نیاز داره که هرمیت جان لطف کردن و مسئولیتش رو قبول کردن.برای کاورم دستت درد نکنه یه کاوریست درجه یک پیدا کردم.بازم ممنون که خوندی و نظر دادی ((: